دق من بـه on Instagram
Unique profiles
Most used tags
Total likes
0Top locations
Gulshan, Gilan, Iran, نجف, Apoteket C W ScheeleAverage media age
363.8 daysto ratio
4.9Media Removed
خر همـه ی حیوانات را مجبور کرد کـه ساعت ۶ صبح بیدار شده و ۶ عصر بخوابند!
در هنگام توزیع غذا دستور داد کـه هر کدام از چارپایـان و پرندگان و سایر حیوان ها فقط حق دارند ۶ لقمـه غذا بخورند.
وقتی خواستند پینگ پنگ بازی کنند، هر تیم ۶ بازیکن داشته باشد، و زمان بازی نیز ۶ دقیقه باشد.
کارها خوب پیش مـی رفت و خر قوانین ششگانـه یی وضع کرد
در یک روز دل انگیز پاییزی، خروس ساعت ۵ و ۲۰ دقیقه صبح بیدار شد و آواز خواند.
خر خشمگین شد و در یک سخنرانی جنجالی گفت:
قوانین ما از همـه قوانین دیگران کامل تر هست و خروج از اینـها و تخلّف از قانون های ششگانـه جرم محسوب و منجر بـه اشدّ مجازات مـی شود، و طی مراسمـی خروس را اعدام کرد.
همـه ی حیوان ها از اعدام خروس ترسیدند و از آن بعد با دقّت بیشتر قوانین را اجرا مـی د.
بعد از گذشت چندین سال، خر بیمار شد و در حال مرگ بود.
شیر بـه دیدارش رفت و گفت:
من و تعدادی دیگر از حیوان ها مـی توانستیم قیـام کنیم، ولی نخواستیم نظم جنگل بـه هم بریزد، حال بگو علّت ابلاغ قوانین ششگانـه چه بود؟ و چرا درون این سال ها سختگیری کردی؟
خر گفت:
حالا من بـه خاطر خرّیت یک چیزهایی ابلاغ کردم،
شماها چرا این همـه سال عین بُـز اطاعت کردید؟
Advertisement
Media Removed
- . . . ( وليفي والله ان الاقدار من دونك تحول ووالله آن آلصــدر مــن عقـــبك خلــي مآل حـــبك وصـف ياســحر الـــعقول ومـآل حزني وصـف مـن حـزنك عـلي ومآل غيرك محـبه ومال لغـيرك قـــبول ومـآل لغيرك جـمال ومـال لغيرك حلي والله آن حالي عقب فرقاك جـاه الذبول والله آن الكبد من حزني تفيض وتمتلي ... -
.
.
. ( وليفي والله ان الاقدار من دونك تحول
ووالله آن آلصــدر مــن عقـــبك خلــي
مآل حـــبك وصـف ياســحر الـــعقول
ومـآل حزني وصـف مـن حـزنك عـلي
ومآل غيرك محـبه ومال لغـيرك قـــبول
ومـآل لغيرك جـمال ومـال لغيرك حلي
والله آن حالي عقب فرقاك جـاه الذبول
والله آن الكبد من حزني تفيض وتمتلي
تمشـي بنـا الاقـدار فـي خـط مجـهول
تضـحك لـك الدنيـا لكـن تضـحك علـي
لاوآهنـي من عـاش وقته بعـرض وطول
مـالاعـه الحـزن والفـرقاء وقـلـبه سلـي
صحيــح حبينــا بعضنا بدون عــقـول
لـكنـه اصــدق حــب مـن عــقله خلــي
#بقلمي✨💭🔕 )
Media Removed
به دعوت مـیلاد بدیعی عزیزم
. @milad_badiee
. این پست روبه اشتراک مـیذارم و امـیدوارم روزی ریشـه ترس حداقل از اینستاگرام ایرانی ها قطع شـه ... .
.
فکر کنم عبه اندازه کافی گویـا هست ... بهتره قبل از اینکه این عزیزان رو( خدای نکرده ) از دست بدیم تمام تلاشمون روبرای برگردوندنشون انجام بدیم ...
خداوکیلی حمایت کنید ... اشتراک گذاشتن یک پست حمایتی از هنرمند محبوبت به منظور اینکه از کمترین حقش برخوردار باشـه واقعا ترس نداره
حبیب اگه حمایت مـیشد از سمت مردم دق نمـی کرد !!!
قبول کنید کـه هیچحمایتش نکرد .
.
هشتگ پیشنـهادی من واسه این اعتراض
👇🏻
#نـه_به_تبعید
#هنرمندمجرم_نیست
#تاهنوزدیرنشده
.
.
.
#چهل_سال_تبعید #هنرمند #هنر #اسطوره #ایران #خواننده #بازیگر #فیلم #سینما #ابی #داریوش #فرامرز_اصلانی #معین #گوگوش #ستار #عارف #سیـاوش_قمـیشی #حمایت #_حمایت_از_هنرمندان_تبعیدی #ناصرچشم_آذر #ناصرملک_مطیعی #بهروزوثوقی #پرویزپرستویی #من_و_تو #موسیقی #نوستالژی #شادمـهر
چه حقیقتهای تلخی کـه دل آدمو مـیسوزونـه
در صفحه آقای پرویز پرستویی این ویدیو رو دیدم از خانم جمـیله
که اگر بـه قول آقای پرستویی خودمون رو نکنیم هممون مـیشناسیم هم اسمشون هم هنرشون
هر حرفی بخوام بگم بهتر و زیباترش رو آقای پرستویی گفتن اما دلم خیلی گرفت
اشک تو چشام حلقه زد
که چه کردیم با هم
به اسم دین
به اسم خدا
به اسم شـهدا
آنـها کـه به اسم دین دست در بیت المال انداختند
داراییـهای ملی و مردمـی رو بردند و مـیبرند
مـیلیـاردها تومان کـه هیچ
مـیلیـاردها دلار دزدیند
تن هیچ مدعی نلرزید
کسی وامصیبتا نگفت
اسلام و نظام درون خطر نیفتاد
اما ناصر ملکمطیعی رو تحقیر د
داغ بـه دل فردین گذاشتند که تا دق کرد
شجریـان رو ممنوع د
و کارگردانی حتما از اینکه اجازه دادند اسمـی از ابراهیم تاتلیس بشـه از مسولین تشکر مـیکنـه
جای هایده و مـهستی و سوسن و ویگن و بیکایمانوردی درون قبرستان غربت نیست
آنـها درون دلها زندهاند
این حق جمـیله نیست دور از سرزمـینش درون حال و روزی غریب باشـه
ما مدعی مسلمانی هستیم
اسلام دین رحمت و گذشت و احترامـه
چقدر حدیث و روایت داریم از پیـامبر و حضرت علی درون باب احترام مخالف حتا بـه دشمن
چه کردیم با همنوعانمان
کی وقت جبران مـیرسه؟
جمـیلهی پیر درون سرزمـینش باشـه چه خطری به منظور دین و نظام بـه وجود مـیاد؟
امثال جمـیلهها کم نیستند
حرفهای شـهرام شبپره رو شنیدم کـه از آرزوی برگشتنش مـیگفت
چقدر دردناکه
چقدر غمانگیزه
خیلی دلم گرفته رفقا
کاش برگردیم بـه هم
به دور از کینـهها
از هر دین و مرام و مسلک و باور
انسان کـه هستیم
طفلی شـهدا کـه به اسمشون ترویج کینـه و تعصبهای کورکورانـه کنیم
اینکه چه شد زمانی نـه چندان دور تشویقها و هوراها به منظور امثال جمـیله تمام سرزمـین رو فرا گرفته بود و بعد از مدتی ناگهان دستهای تشویقکننده تبدیل بـه مشتهای گره کرده با صدای مرگ بر شدند بحث من نیست
شک ندارم خیلی از متعصبها و انقلابیها هم با هنر جمـیله آشنا بوده و هستند
مگر مـیشـهی صدای داریوش و ابی و گوگوش و هایده و مـهستی و ستار و حمـیرا و سوسن و ویگن و معین و شـهرام شبپره و اندی و امـید و لیلا و شـهره و عارف و کلی آوازخوان دیگه رو نشنیده باشـه
اما چی مـیشـه که تا حرف از برگشتن اینـهمـه اسطوره و خاطرهساز نسلهای متفاوت مـیشـه مخالفتها و وامصیبتها شروع مـیشـه؟
خیلی سخته تماشای تصویر این لحظههای خانم جمـیله... کاش تغییر کنـه نگاههای آدمـهای تصمـیم ساز بـه سمت گذشت و اصلاح
اگر وقت دلجوییها گذشته باشـه به منظور برگردوندن اینـهمـه آدم بـه خاکی کـه در آن زاده شدند هنوز هم دیر نیست...
تعب كل الشعر والمدح وحروفـه
وهو يمدح بوخالد ما وصل طيبه
في شيخٍ لا رمى بشته على كتوفه
تحس البشت يغتـرّ ويـماري بـه
نعم هذا اللذي من مدّة كفوفـه
يغار الغيم..وإن زادت تراحيـبـه
تحس إنّ الكرَم واحد من ضيوفه
لفى يتقهوى في مجلس معازيبه
قصايدنا في شخصه دوم موصوفه
مثِـل خيــلٍ مديـم الفوز ترتـيـبـه
تسابق مـهرتـه كل خيل وإتـطوفه
لأنّ الصـْدق حافزها اللي تزهي به
سلام الله على اللي كلّ ماتْـشوفـه
تشوف الطيبه في شخصه مَعَ الهيبه
هذاك اللي كثـِر ما رائعه وصوفه
كأن استغفر الله ما بـهــا عـيـبـه
هذاك محمد اللي كثــْر معروفه
إذا قلت اوصفه من وين اهلّي به
في شيخٍ وقـّف الأشعار مكتوفه
تحاول توصله.. ماتقدر تْـجيـبه
#أنور_المشيري
Media Removed
حي ابجواب زان بـه قرطاسـه
فيه المعاني بينـه او مدروسـه
حي بـه عدد ما هب بـه نسناسه
ما المطلعي واعداد شرتا كوسه
واعداد ما خطه على كراسـه
وعداد رمل تحتويـه اطعوسـه
امن الصديق إلي شكا من ناسـه
مستويع دق الخطـر ناقوسـه
الحب غامر مـهجته واحساسـه
لين الخطر ولع حمـر فانوسـه
نفسه جداهم يشتكي حساسـه
على جمر حبه غدت محموسـه
يا بوحسن سر في الهوى باحماسه
حتى يلو جاسيت من كابوسـه
الحب صعب يا الخوي في امراسه
الشـهم يصبر لي طلب ناموسـه
قبلك انا في الحب ذايق باسـه
متمرس في واجبـات اطقوسـه
الحب شارب من زمان كاسـه
قاري سرد واعراب في قاموسه
كله سبب لي نادرات اجناسـه
فايع صباه ايميس فـي ملبوسـه
فرد فريد امعطـرات انفاسـه
حلو أديب لي رمس مرموسـه
بين الجواهر هو حجـر الماسـه
او بين اللآلـى دانـة منفوسـه
مقل الملك مـهيوب من جلاسـه
له عرش فوقه ايطيب له مجلوسه
نفسي غدت له في الهوى عساسه
من زود حبه جنـهـا مـهووسـه
حبه إمسيس في فوادي ساسـه
او حدايقه وسط الحشا مغروسه
Advertisement
Media Removed
دور و برت آن قدر شلوغ است
که دق کرده ای از تنـهایی
مـی گویی البته مرده ها درون همـه حال
و چشم های غایب البته خودمانی ترند
از آرنج های روی مـیز
با گوش های تیز کرده ی از هر طرف
و تو درون شلوغیِ از هر طرف
فقط از تنـهایی درون همـه حال از تنـهایی __
از کلید؟ کـه نمـی شود
بخار مـی شوی؟ این هم کـه نـه
از چارطرف درون محاصره ای
دور و بری هایت اما از کفن و کافور هم خودمانی ترند
پس عین پنبه دست بـه دست مـی شوی
نـه گیج مـی رود سرت
و نـه فکر مـی کنی کـه چرا چهره ای از گچ به منظور تو
صرفا به منظور تو از گچ
سر بـه سر هیچ هم کـه نگذاری
(عینا مجسمـه ای از گچ
عاشق بالفطره هم کـه نباشی
و اهل نظربازی با چشم های غایب و آرنج های روی مـیز
(عینا مجسمـه ای از گچ
و از فرط خنده ای بی معنی اگر
قاه قاه نخندانی اطرافیـانت را
(عینا مجسمـه ای از گچ
در همـه حال (از گچ
و دق کرده ای از تنـهایی درون همـه حال
بعدا چه مـی شود از من نپرس
تو مـی خندی ولی خبر هولناک را هم __
و از دیوارهای سیمانی هم
اسم گل هایی شنیده ای که
عین پنبه سفیدند
هم بوی بهار مـی دهند هم کافور
هم از دیوار همسایـه
هم از ترک های سنگ قبر
و عین پنبه دست مـی اندازند آدم را
دروغ نمـی گویم درون عین حال بپرس
از دور و بری هایت بپرس
که خودمانی ترند... #علی_باباچاهی
---------
پ.ن: باور دارم کـه #تنـهایی بیشتر از خدمت (مقدس؟) سربازی و خیلی چیزای دیگه از آدم #مرد مـی سازه.
---------
#picoftheday #photooftheday #instadaily
#Irpics #pic_persia #axdastan #ax_baran #ig_iran #ax_matn #harfeaks
#iranpix #ig_persia #silouette #iranian_photography #axbaroon #blue #sky #persianlikes
#picfaa #akkasan #aksdastan #axrooz #lonely #man #instagood #instapersian #manontheledge
Media Removed
دق كه نداني كه چيست گرفتم دق كه نداني تو خانم زيبا
حال تمامَم از آن تو بادا گر چه ندارم خانـه درون اين جا خانـه درون آن جا
سَر كه ندارم كه تشت بياري كه سر دَهَمَت سر
با توام ايرانـه خانم زيبا!
شانـه كني يا نكني آن همـه مو را فرق سرت باز منم باز كني يا نكني باز
آينـه بنگر بـه پشت سر آينـه بنگر بـه زيرزمين با تو منم خانم زيبا
چهره اگر صدهزار سال بماند آن پشت با تو كه من پشت پردهام آنجا
كاكل از آن سوي قارهها بپراني يا نپراني با تو خدايي ام آنجا
بيتو گدايم ببين گداي كوچهي دنيا
با توام ايرانـه خانم زيبا!
قسمتی از شعری از رضا براهنی
Advertisement
Media Removed
#شيخه_المير_فن_الطبخ_القطري_الخليجي_والعربي_العالمي_الدوحة_قطر
Media Removed
. شعری کـه #آیت_الله_بهجت زیرزمزمـه مـی د: این همـه لاف زن و مدعی اهل ظهور بعد چرا یـار نیـامد کـه نثارش باشیم سالها منتظر سیصد و اندی مرد هست انقدر مرد نبودیم کـه یـارش باشیم اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید بـه گمانم کـه بنا نیست کـه کنارش باشیم ... . #اسم_منو_بنویس . طرف اومده بود ميگفت: حاج آقا ... .
شعری کـه #آیت_الله_بهجت زیرزمزمـه مـی د:
این همـه لاف زن و مدعی اهل ظهور
پس چرا یـار نیـامد کـه نثارش باشیم
سالها منتظر سیصد و اندی مرد است
انقدر مرد نبودیم کـه یـارش باشیم
اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید
به گمانم کـه بنا نیست کـه کنارش باشیم ...
.
#اسم_منو_بنویس
.
طرف اومده بود ميگفت: حاج آقا 313 نفر ليست پر شده يا جا داره بريم درخواست كنيم؟ با يك حالت عرفاني هم ميگفت ها نـه اينجوري لاتي بگه.حاج آقا 313 نفر پر شده اند يا خير؟
بهش گفتم: برا چي ميخواي؟
گفت: يعني ببينيم تقاضا بكنيم يا بريم مثلا تو سطوح بعدي ديگه فعاليت كنيم براي گرفتن پست و اينـها.
گفتم: من نميدونم پر شده يا نـه ولي اسم تو رو قطعا نمي نويسن. اون حالت عرفانيش بهم خورد گفت آقا چرا؟ حالا الآن بهش ميگفتي تو آدم خوبي هستي ميگفت نـه خواهش ميكنم. بهش ميگي آدم نيستي. ميگه من؟ ناراحت ميشـه.
گفتم: اسم تو رو نمي نويسن
گفت: چرا؟
گفتم: اسم اوني رو مي نويسن كه بره پاشنـه درون خونـه آقا #امام_زمان رو بكنـه
بگه آقا من شنيدم 313 نفر پر شده من كاري بـه اين حرفها ندارم بايد اسم منو بنويسي.بايد اسمو بنويسي. من تو سطوح بعدي طاقت نميارم، دق مـی کنم.
گفتم: #بسيجي_شو
گفت: ميترسم لياقت نداشته باشم. گفتم: قطعا نداري.
چرا حاج آقا؟
گفتم: لياقت #بسيجي بودن رو اون كسي داره كه ميره درون خونـه امام زمان ميگه من قطعا ميدونم لياقتشو ندارم.
ولي بسيجي هستم، آويزون درون خونت هستم
آقا آبروي خودتو جمع كن،
آبروي خودتو جمع كن.
.
سخنرانی استاد پناهیـان درون ماه رمضان
از پنجشنبه
ساعت 23:30
مسجد امام صادق(علیـه السلام)
تهران، م فلسطین
.
#دلم_هوای_تو_کرده_بگو_چه_چاره_کنم #مـهدی_جان_بیـا #عصر_ظهور #استاد_پناهيان #پناهیـانی
.
Media Removed
٠
ياسيدي مبروك من قلب واحساس
الشعر يفخر بك وتفخر معانيه
مبروك تستاهل يقولونـها الناس
يزهاه كاس الرؤيه اللي بياديه
وشلون ما تزداد هيبه ونوماس
واسمك يشرف كل ماحل طاريه
طاريه ماهو بس لاهب نسناس
في كل يوم اصبّح اسمك وامسيّه
تستاهل الاول وتستاهل الكأس
سوى جوادك شي محدن يسويه
فوزه لو انـه ما انذكر في خبر وأس
يشـهد له الميدان حاضر وماضيه
حطو بدربه ورد وبعنقه الماس
هذا هو الي يستحق الفخر فيه
دامـه تحت يمناك يا معرب الساس
محدن فـ ميدان التنافس يجاريه
يوم استعد (فدرالي) تقول قرناس
كنـه مثل حرن على كف راعيه
يوم اعتلى الميدان مع دق الأجراس
تقول بلحاله ولا احدن حواليه
ويوم انتهض بـه ( عادل ) وقال لابأس
الكأس غالي وأبو سلمان يبغيه
ويوم استوى في شوطه وجر الانفاس
ماعاد هو في حاجة اللي موصيه
خلا المسافه بينـهم مالها قياس
وقلوبنا بخالص دعاها تباريه
يسلم لنا من دربك يا اشقر الراس
( الغيث )غاث قلوبنا في مساعيه -
كلمات نايف الشمري
Media Removed
خونـه سرد و سوت و کوره
با امـید آینـه دق واسه من سنگ صبوره
با امـید آینـه دق واسه من سنگ صبوره
پسرم وقتی کـه تو دنیـا بیـای
چراغ خونمو روشن مـی کنی
پسرم وقتی بیـای با خندههات
به دلم رنگ جوونی مـی زنی
پسر پسر زندگیمو پر مـی کنـه
پسر پسر قند عسل مـیشی برام
عصای دستم مـیشی که تا بزرگ شدی
من از خدا غیر تو چیزی نمـیخوام
#پارسا_نفس_بابا
#moh3enpar3a
پیج دوم[email protected]
Advertisement
Arabtrvl.com
🇹🇷🇹🇷🇹🇷🇹🇷🇹🇷🇹🇷🇹🇷
فنـــــــدق إسطنبول
# كان تركيزي في البحث على المنطقة اللتي أفضلها .. السلطان أحمد .. وهي المنطقة التاريخية المجاورة للمسجد الأزرق .. الجو العام لهذه المنطقة جميل جدا وتاريخي والمشي فيها لا يمل ويوجد فيها العديد من المزارات السياحية الرئيسية في إسطنبول كالمسجد الأزرق وساحاته وآيا صوفيا وقصر توبكابي وحديقة جولهانـه وصهريج البازلك .. ولكن قد يعيبها صعوبة وصول التكاسي لها وضيق الغرف في فنادقها وبعضها يفتقد للإطلالة .. # ركزت بحثي على فنادق 4 و 5 نجوم خصوصا إن إقامتنا لمدة 7 ليالي وكانت تصادف الأسبوع الأخير من شعبان .. استقريت على فندقين متجاورين Sura hagia sofia وهو 5 نجوم والآخر Sura design hotel وكان 4 نجوم .. # السبب المرجح اللي خلاني احجز هو التعليقات الإيجابية للنزلاء .. أرسلت إيميل للفندق وطلبوا مني خلال ساعة أو ساعتين التواصل عن طريق الواتس .. وتم التواصل والتفاوض معهم والحصول على سعر 140 يورو للغرفة الثلاثية السوبيريور (يوجد نوعين أقل .. إقتصادية وقياسية) بسعر يساوي السعر الموجود في بوكنج للغرفة الإقتصادية لشخصين .. فيما لو أردت حجز نفس الغرفة عن طريق بوكنج كانت بسعر 210 يورو أي زيادة 70 يورو لليوم الواحد .. وهنا نقطة رئيسية .. # في حالة تواصلك معهم عن طريق الواتس فاوض واطلب ما تريد قبل أن تتفقون على سعر .. بشكل عام أتحفظ على الفندق لما سأذكره لاحقا .. ***** Sura Hagia Sofia Hotel***** الإيجـــــــــابيات
# الفندق يقع في قلب السلطان أحمد يحيط بـه كل أنواع المطاعم والمحلات وقريب من العديد من المزارات السياحية .. ويبعد دقيقة أو دقيقتين عن محطة ترام السلطان أحمد .. # الفندق نظيف ويوجد بـه حديقة داخلية مع المسبح (في الدور الأرضي) والغرف الثلاثية مساحتها معقولة وحريصين على النظافة .. السلبيــــــات
# السعر مبالغ فيه لكن ربما تدفع مقابل سكنك في المنطقة التاريخية والحصول على مكان مرتب ونظيف .. # الفندق لايستحق 5 نجوم ولكن ربما 4 والعديد من المرافق لم تكن تعمل للصيانـه (المسبح – نادي الأطفال – صالة التمارين) ..
# فندق ينسونك بمجرد ك ودفع الحساب .. وتجاوبهم مع الطلبات شبه معدوم .. # طلبت تغيير الغرفة بحكم طول الإقامة نسبيا والحصول على إطلالة أفضل وتعذروا بأعذار واهية .. # طلبنا تغيير إحدى المراتب كانت ناعمة إلى أخرى قاسية ولم يتم التجاوب .. # الفطور كان ربما يليق بفندق 3 نجوم والأصناف محدودة جدا .. لاتتوفر الفواكه الطازجة , وأما أطباق ا
Media Removed
إخــتــــار قــلــمــكــــ؟؟ الــذي تـــحـــبــ الــكـــتـــابـــة بــه .. قــلمــ الــمــحــبـــة هو قلم يكتب على القلوب ليُحييها و يقومـها ، حبره التعاون و الصداقة يسير هذا القلم ليحكم حياة الأنسان ليجعله في سرورٍ و مودةٍ و سعادةٍ (( إستخدم هذا القلم دائما فإنـه هو الحياة فهو الحياة ... إخــتــــار قــلــمــكــــ؟؟ الــذي تـــحـــبــ الــكـــتـــابـــة بــه .. قــلمــ الــمــحــبـــة
هو قلم يكتب على القلوب
ليُحييها و يقومـها ، حبره التعاون و الصداقة
يسير هذا القلم ليحكم حياة الأنسان
ليجعله في سرورٍ و مودةٍ و سعادةٍ
(( إستخدم هذا القلم دائما فإنـه هو الحياة فهو الحياة )) قــلمـ الآخــلاقـــ
هو قلم يكتب على القلوب ليقويها و يعّلو بها
حبره الرضا و الطاعة
يسير هذا القلم ليقّوم حياة الأنسان
على العطاء و التواضع و المحبة
(( إستخدم هذا القلم فإنـه مصير الحياة . تعلو بـه و تُنزل بـه من قدرك )) قــلمـ الــصّــدقـــ
هو قلم يكتب على اللسان ليحكمـه و يبرزه
حبره الكلام الطيب و الصحيح
يسير هذا القلم ليهدي حياة الأنسان
على الكلام الثابت و الصحيح و المحبة
(( إستخدم هذا القلم دائماً فإنـه ثقة الحياة . تحب الآخرين بـه و تفقدهم )) قــلمـ الشـجـاعــة
هو قلم يكتب على الجوارح
ليحميها و يحسّنـها ، حبره القوة و العدل
يسير هذا القلم ليعدل حياة الأنسان
على الحق و الحماية و قوة العدل
(( إستخدم هذا القلم فإنـه قوة الحياة في الخير لا في الشر )) قــلمــ الـــحــزنــ
هو قلم يكتب على القلوب
ليُبكيها و يجرحها ، حبره سهام الحب القاتلة
وحياة الهموم
يسير هذا القلم ليهدم حياة الأنسان
ليّبني الجراح و الهموم و المعصية
(( لا تستخدم هذا القلم فإنـه جرح الحياة في هم و غم )) قــلمــ الــحــيــاة
هو قلم يكتب أصناف البشر
يكتب همومـهم وأفراحهم يكتب
دروسه من الحياة
يكتب قساوة الحياة وطيبتها على البشر
يكتب عن جميع مراحل العمر منذ الطفولة
إلى مرحلة الشيخوخة
((جميل أن نراه بأيدي جميع البشر )) قــلمــ الأحــلامـــ
هو قلم يكتب عن أحلام جميع البشر
منـها أحلام الفقراء البسيطة
ومنـها أحلام الآغنياء
التي تساوي حياة بكاملها
منـها ما تحقق ومنـها
من يعارضها القدر
منـها ما تحقق
ومنـها من جعلت المستحيل عنوانـها اغفرو لي. رجاءً عما بدي مني. اسف علا ازعاجكم في امان الله وحفظه.
Media Removed
@zhuanchannel
حقیقت اینـه کـه من از صبح کـه دارم مسیج هاتونو مـیخونم کم مونده دق کنم.
مـیخوام بگم امروز خیلی زندگیـا بـه گل نشست.
خیلیـا اشک ریختن خیلیـا درمونده شدن. خیلی امـیدا نا امـید شد.
این قضیـه ی دلار از زلزله دست کمـی نداشت.
زندگی یـه عده ای با خاک یکی شد. نمـیدونم چی بگم فقط از خدا مـیخوام یـه راهی جلو پامون بذاره.
شوک خیلی بدی بود. مـیدونید چقد مریضی های خاص هست کـه داروهاشون از این بـه بعد خداد تومن شده و ممکنـه بمـیرن؟
با شما هایی کـه بدون اینکه نیـازی داشته باشید ،دارید دلار انبار مـیکنید هم یـه حرفی داشتم: وقتی فقط خودتو مـیبینی و منافع جمعی کو نمـیبینی.
وقتی با ولع دلار مـیخری که تا پول تو مملکت کم شـه، درون واقع تو ام یـه سر قضیـه مقصری. ما مردم بدی هستیم.
همـین عید 800 مـیلیون دلار رو خارج کردین رفتین تفریح ترکیـه.
هیچ کشور متمدن و با اصالتی وقتی یـه چیزی گرون شـه اینجوری حمله نمـیکنن.
خودخواهی حدی داره. بـه اینم فکر کن شاید یـه روز با سر زمـین بخوری
#من_دلار_نمـیخرم
#به_دلار_نیـاز_ندارم
#ما_متمدن_هستیم
#نـه_به_دلار
#وطن
#هموطن
#دلار
#نـه_به_خرید_دلار
#dollar
#nodollar
#no_dollar
#iran
#💸 #💰
Advertisement
Media Removed
#بزرگداشت_فردوسی رهبر انقلاب درون حاشیـه زیـارت حرم مطهر امام رضا و سفر بـه مشـهد درون تیر ماه سال ۷۵ بـه بازدید از آرامگاه فردوسی و شـهر تاریخی توس پرداختند و در دفتر یـادبود مقبره حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاعر نامدار ایرانی یـادداشتی مرقوم د. متن یـادداشت بـه شرح زیر است: بسماللهالرحمنالرحیم خدا ... #بزرگداشت_فردوسی
رهبر انقلاب درون حاشیـه زیـارت حرم مطهر امام رضا و سفر بـه مشـهد درون تیر ماه سال ۷۵ بـه بازدید از آرامگاه فردوسی و شـهر تاریخی توس پرداختند و در دفتر یـادبود مقبره حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاعر نامدار ایرانی یـادداشتی مرقوم د. متن یـادداشت بـه شرح زیر است:
بسماللهالرحمنالرحیم
خدا را شکر کـه در حاشیـهی زیـارت تابستانی مشـهد مقدس رضوی علیـهآلافالتحیـه توفیق بازدید از مقبرهی فردوسی بزرگ و نامدار درون شـهر تاریخی و پهی توس نیز دست داد. اگرچه درون گذشته آن مقبره و برخی یـادگارهای تاریخی دیگر موجود درون آنجا را دیده بودم، اما این بار هم بخاطر اهتمام بـه جانب مـهمّ فرهنگی و تاریخی آن، و هم بهخاطر کارهای خوب آبادانی و زیباسازی کـه در آن انجام شده است، و هم نیز بـه خاطر خبرهای اسفانگیزی کـه از غارت ذخیرهی کمنظیر موجود درون این منطقه بـه من رسیده بود، آن را با دقّتی بیشتر و با انگیزه و مـیل و شوری مضاعف نگاه کردم، و اکنون احساس من آن هست که دولت موظف هست با همّت بـه کار درون این بخش بپردازد و آن چه تاکنون شده بسی کمتر از اندازهی بایسته است.
به امـید دنبالگیری و با سپاس از مسئولان و پژوهشگران
سید علی خامنـهای
۷۵/۴/۱۹
__
#فردوسی
#زبان_فارسی
#پاسداشت_زبان_فارسی
#khamenei
#rahbar
#khamenei_ir
#supremeleader
#خامنئي_دات_آي_آر
#رهبر
#خامنـه_ای
#آرامش_امت
#الخامنئي
#رهبری
#خامنـه_ای_دات_آی_آر
#روز_پاسداشت_زبان_فارسی
Media Removed
آیـا همـه ی خوبی ها به منظور #شاه و همـه ی بدی ها متعلق بـه #هویداست؟
#علی چه مـی کرد؟ ✍️دوخبر تکان دهنده:
.🔥الف:
" فقر مطلق درون ۳۳ درصد جمعیت کشوراست "
و بنا بـه احتساب خط فقر 👈(۴ مـیلیون تومان) بیش از ۷۰ درصد جمعیت کشور فقیر و یـا فقیر مطلق اند و مابقی نیز درون آستانـه ی سقوط قرار دارند!
.🔥🔥ب:
اخیراً جناب #علم_الهدی امام کشور خود مختار #مشـهد مستفیض فرمودند که
:" پیشرفتها مرهون هدایت #رهبری و #مشکلات ناشی از مدیریت #دولت هاست"
دوستی با نام مستعار #آدم_بهشتی چنین نگاشته است: .️ 👈۱-حضرت علی (ع) درون نامـه ی بـه #مالک_اشتر منطق رایج زمانـه ما مبنی بر اینکه همـه ی #خوبی ها متعلق،
مربوط و بدلیل 👈حسن رهبری امـیر وحاکم مومنان بوده و همـه ی نا خوبی ها و کارهای #غلط و نادرست بـه کارگزاران بر مـی گردد را
رد مـی کند!
حضرت علی گزاره 👈عامـیانـه
👈" #شاه مقصر نیست #هویدا مقصر هست "را قبول ندارد،
و مسئولیت حاکم #مبسوط_الید_قدر_قدرت_مطلقه را درون مورد کارهای کارگزاران و نمایندگان و #منصوبان حاکم نادیده نمـی گیرد. 👈️۲-حضرت علی معتقد است،
هر عیبی کـه در کاتبان و ... وابسته بـه #حاکم باشد و با سکوت او مواجه گردد،
دامان مطهر و پاک!! حاکم را مـی گیرد و مردم حق دارند آن کار خطا را بحساب حاکم بنویسند!
👈(این البته به منظور حاکمـی کـه قدرت ملطقه ی بی مسئولیت ندارد صادق است،
وگرنـه به منظور حاکمـی کـه قدرتش چه بسا از معصومـین!! هم بیشتر هست کاربردی ندارد.....!!!!) 👈۳-در این خصوص نظر 👈امام خمـینی نیز وجود دارد کـه منطق شاه پرستها و در حقیقت #مسخ_شدگان نسبت بـه قدرت را مبنی بر عدم تقصیر شاه بـه چالش مـی کشد؛ 👈"...تمام نظام" ایران درون 👈"تحت رهبری" ایشان است،
در نظام پهلوی ،
حکم #قتل یکی را یـا حکم #غارت یک جائی را،
رییس شـهربانی بدهد یـا یک ارتشبد!،
هیچ کدام نمـی توانند،...
یک شاهی کـه همـه مـی دانند کـه همـه کارها دست خود این است،
و همـه #دیکتاتوری ها را این دارد مـیکند،
آن وقتی بگوید،
گناهی گردن ایشان نیست.
ایشان اطلاع از این مسائل نداشتند!»
(صحیفه امام، ج ۴، ص۴۸۵)
آری بـه قاعده "من له الغنم فله الغرم"
اگر خوبی های کارگزاران و نمایندگان بحساب #ولی_امر_مسلمـین نوشته مـی شود حتما بدی ها را هم همانگونـه نوشت!
️آیـا امام علی از غصه ی این همـه #نکبت و #فلاکت امتِ تحت امامت و مدیریتش #دق نمـی کرد؟
آیـا علی بدلیلِ #بی_کفایتی تدابیر حکومتی اش و اعمال ِ عمال و کارگزارانش کناره گیری نمـی کرد؟
Media Removed
ماكسيما تازه اومده بود يكي از دوستاي ما خريد و پيشنـهاد داد نوروز بريم شمال ويلاي ما، سهيلا و عباس تازه نامزد كرده بودن ما دو دل بوديم بريم نريم بالاخره دوستمون اصرار زياد كرد و ما شنبه صبح راهي شديم تهران بارون ميومد از كوي فراز پيچيديم تو يادگار كه سفرمونو اغاز كنيم اين دوستمون گفت لييديز اند جنتلمن ... ماكسيما تازه اومده بود يكي از دوستاي ما خريد و پيشنـهاد داد نوروز بريم شمال ويلاي ما، سهيلا و عباس تازه نامزد كرده بودن ما دو دل بوديم بريم نريم بالاخره دوستمون اصرار زياد كرد و ما شنبه صبح راهي شديم تهران بارون ميومد از كوي فراز پيچيديم تو يادگار كه سفرمونو اغاز كنيم اين دوستمون گفت لييديز اند جنتلمن كمربندهاتونو ببنديد وعده ديدار ما ته دره!!!! ما هم بـه خيال اينكه شوخيه همـه زديم زير خنده و چشمتون روز بد نبينـه،منو كوين جلو نشسته بوديم سهيلا و عباس و سيسيلي عقب ، جاده ترافيك بود اقا رفتني از تهران که تا شمال ماشين يه وري بود چرخ سمت منو كوين از روي كوه ميومد برگشتني هم بر عكس لاستيك سمت منو كوين تو دره بود تمام راه رو از شونـه خاكي جاده رفتيم و برگشتيم با سرعت صدو بيست الي صدو سي از اين بدتر كه دكمـه هاي پخش ماشين روي فرمون زير دستش بود ترانـه که تا ميگفت آآآآآ...ميزد اهنگ بعدي،اهنگ بعدي که تا ميگفت تيشتا که تا تيتاااش... ميزد بعدي، بعدي ميگفت ديندارا ديدان...اهنك بعدي حتي از موسيقي هم لذت نبرديم اگ يه بخت برگشته اي ازمون سبقت ميگرفت اگه شده ميفرستادش ته دره ولي راهو ازش بعد ميگرفت خلاصه اظطراب و سر گيجه و دل پيچه با هم بهمون هجوم اورده بود و مدام اون جمله ليديز اند جنتلمنِ ابتداي راهش تو گوشمون بود عباس كه تمام طول سفر سكوت كرده بود و بعدها گفت من چند بار اشـهد خوندم(جون دوسته) بخصوص اونجايي كه راننده خوابش بود😂😂يادم رفت بگم نرسيده بـه مرزن اباد دوستمون يه چرتي زد پشت فرمون كه با جيغهاي ما بيدار شد تازه پررو گفت چيه بابا ژان(اينجوري حرف ميزنـه🤪)چرا جيغ ميژنيد؟خلاصه پليس جلومونو گرفت که تا ايست داد دوستمون بـه من گفت ديدي عژيژم ديد گفتم كوينو نيار ميگيرنمون تا
پياده شديم پليس گفت اقا صدو سي که تا داري ميري چيكار ميكني ميدوني چند که تا ماشينو منحرف كردي شما؟؟؟ اصلا هم بـه كوين كاري نداشت،هنوز مد نشده بود ماشينو بخوابونن جريمـه رو نوشتن تقديم كردن و ما بـه سفر هيجان انگيزمون ادامـه داديم،،،،اين عكس رو بـه محض ورودمون بـه شـهرك گرفتيم بـه شكرانـه اين كه هنوز زنده ايم،،،حالا بماند اون سه روزي كه اونجا بوديم چه بر سرمون اومد كه خودش داستانيه فقط اينو بگم شب همـه خوابيدن شومينـه خاموش شد منو سيسيل داشتيم يخ ميزديم ويلا سرد شده بود نفت هم تو انبار بود بيرون ويلا كليد نداشتيم بياريم اول تمام عرقهاي تو يخچال رو ريختيم كه هيزمـهاي شومينـه روشن بمونن عرقها كه تموم شد رفتيم بـه ترتيب سراغ اول ودكاهها بعد ويسكيها🤪🤪شومينـه لاكچري سوز نديده بوديد كه تاحالا،خلاصه هر چقدر اون مارو دق داد ما خونـه خرابش كرديم #سفر #
Advertisement
#اللهم_العن_قتلة_فاطمة_الزهراء_سلام_الله_علیـها . . #بسم_الله_الرحمن_الرحيم . . #علامـه_سيد_محمد_حسين_حسيني_طهراني درون مورد مدفن مطهر حضرت صديقه طاهره مي فرمايند : . . . از جناب محترم #ثقة_المحدّثین آقاى حاج شیخ #فاضل_تبریزى- أطال الله بقائه- کـه فعلًا بحمد الله تعالى درون حال ... #اللهم_العن_قتلة_فاطمة_الزهراء_سلام_الله_علیـها .
.
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم .
.
#علامـه_سيد_محمد_حسين_حسيني_طهراني درون مورد مدفن مطهر حضرت صديقه طاهره مي فرمايند :
.
.
.
از جناب محترم #ثقة_المحدّثین آقاى حاج شیخ #فاضل_تبریزى- أطال الله بقائه- کـه فعلًا بحمد الله تعالى درون حال حیـات و در ارض مقدّس رضوى علیـه السلام اقامت دارند و بنده نیز از منبر نیکو و سخن ولائى جنابش بهرهمند شدهام نقل شده که:
. .
در سفرى کـه در ماه جمادى الثّانیـه 1395 یـا 1396 هجریّه قمریّه بـه مکّه و #مدینـه براى اداى عمره مشرّف شده بودم، روزى کـه براى زیـارت مرقد مطهّر #رسولأکرم صلى الله علیـه و آله وارد حرم شدم دیدم عملهها براى مرمّت اساس #مرقد مطهّر داخل محوّطه شبّاکِ قبر مىشوند؛ من هم مقدارى آجر برداشتم و به دنبال #عملهها بـه درون محوّطه وارد شدم، چشمم بـه شکل #قبور افتاد، با دقّت مشاهده نمودم، درون پشت سر قبور، قبرى دیدم کـه کنار محراب نماز گزاران بنا شده، و روى آن این عبارت نوشته شده است: .
.
🥀قَالَ رَسُولُ اللهِ صلى الله علیـه و آله: فاطِمَةُ مُهْجَةُ قَلْبِى، وَ ابْنَاهَا ثَمَرَةُ فُؤَادِى، وَ بَعْلُهَا نُورُ بَصَرِى، وَ الْأئِمّةُ مِنْ وُلْدِهَا امَنَاءُ رَبّى، حَبْلٌ مَمْدُودٌ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْخَلْقِ. مَنْ تَمَسّکَ بِهِمْ نَجَا، وَ مَنْ تَخَلّفَ عَنْهُمْ هَوَى. .
🥀«فاطمـه جان و روح من است، و دو پسرانش مـیوه دل منند، و شوهرش نور چشم من است، و ا از فرزندانش امـینان پروردگار منند، کـه ریسمانى کشیده شده مـیان او و خلائقش مىباشند.ى کـه به آنان چنگ زند و تمسّک جوید نجات مىیـابد، وى کـه از آنان تخلّف ورزد و اعراض کند درون درّه هلاک سقوط مىنماید» .
.
.
#علامـه_طهرانی
#امام_شناسي ج 13
Media Removed
اما... شعری کـه تکان داد مرا...
" #چشم_تو" بود
#فاضل_نظری
وقتی چشامو وا کردم #تُ بودی ...
اون موقع تُ #تپلی بودی من چند روزم بود. مـیخواستی بیـای رو پاهام کـه ینی ماساژشون بدی. شانس اوردم #ی بودش جلوتو گرفت وگرنـه زیر مـهربونیـه بیش از حدت تو چند روزگی بـه #دیـار_باقی مـیشتافتم😂❤
وقتی ده سالت بود و توی #بیمارستان بودی شبا خوابم نمـیبرد. #دق_مـیکردم_تا_صبح_بشـه. آخه که تا دست تُ توی دستم نبود خوابم نمـیبرد 😥. وقتی از بیمارستان مرخص شدی و پاتو عمل کرده بودی انقد #ذوق داشتم انقد دلم برات تنگ شده بود کـه مـیخواستم بیـام کنارت بشینم ولی #تَق نشستم رو پای عمل شدت😣😂... #جیغ تُ #دویدن خانواده سمتمون #من سر ب زیر از خجالت و #بغض تو گلوم ... اینا رو یـادم مـیاد هم #گریم مـیگیره هم #خنده 😓😂😂
یـادته من اول دبستان بودم تو سوم. اون وئه مـیخواست اذیتت کنـه من مث #سوپرمن اومدم نجاتت بدم. حالا اون قد ۱۷۰ من سر جمع کلا یک مترم نمـیشدم 😂😂 درون حدی ک طرف لپمو کشید و خندید. ولی مـهم حرکت قدرتیـه من بود 😂💪 همـیشـه انقد مَچ بودیم و هستیم کـه هیچباورش نمـیشـه یم. حتی توی دانشگاه هم خیلیـا فکر مـی دوست صمـیمـی هستیم.😍😗😉❤
راسی مرسی هر وقت خرابکاری مـیکنم تو و مرضیـه مـیاین جمش مـیکنین 😂🖒اصن واسه همـین موقع هاس دیگه😁😗 #آجی بزرگه
#
#رفیق
#استاد_همـه_چی_دون
#تولدت_مبارک
#خرداد
#خردادی
عاز #جشن امشب نمـیذارم چون بـه خودم #قول دادم #عکس_خوراکی نذارم اینجا. اخه ممکنـه یکی #دلش_بخواد ولی بضاعت مالی نداشته باشـه. شما هم دوس داشتین سر این مسئله یکم کار کنین رو خودتون
#فرهنگ_سازی
#از_خودمون_شروع_کنیم
Media Removed
پیشنـهاد کتاب این هفته اهوازگرام
.
دنیـا جای قشنگیـه
و ارزش داره بـه خاطرش بجنگی
***
هری درون دنیـا
بایدی را داشته باشد کـه حرف هایش را بـه او بزند.آزادانـه،بدون رودربایستی،بدون خجالت،وگرنـه آدم از تنـهایی دق ميکند
***
من زشت هستم.زشت متولد شدم و در تمام عمرم زشت باقی ماندم.انگلیسی(رابرت جوردن)تو از احوال زن ها هیچ اطلاعی نداری و نمـیدانی زنی کـه زیبا نیست،دارای چه احساسات دردآوری است.هیچ مـیدونی چه درد بی درمانی هست که انسان بداند درون تمام مدت عمرش از نظر ظاهری زشت باشد،ولی خودش بداند کـه باطنش زیبا و خوش سیرت است.در این هنگام زن پابلو بـه انگلیسی گفت کـه یک سیگار بـه من بده و در حالی کـه پک محکمـی بـه سیگار مـیزد و دود آن را از مجرای بینی اش بیرون مـیداد گفت:زندگی چیز عجیبی است.من اگر مرد خلق شده بودم،مرد بسیـار خوبی بودم.اما هم زن آفریده شدم و هم زشت.اما با این وجود درون طول زندگی ام بارها طعم عشق را چشیده ام.با دقت بـه من نگاه کن.ببین چقدر زشتم
.
#ارنست_همـینگوی
Media Removed
... اواخر دهه ی هفتاد کـه با یـه دیپلم فکستنی و یـه کله ی کچل فرستادنمون خدمت فهمـیدیم کـه با بقیـه خیلی فرقی نداریم ... اونجا همـه فارغ از کار و زندگیشون عین هم بودن ... لباساشون ... نا امـیدیشون ... آرزو هاشون ... سخت مـیگذشت خدمت ... مخصوصا اولاش ... ولی مـیگذشت هر چی بود ... تنـها قسمتش کـه نمـیگذشت نگهبانی ... ...
اواخر دهه ی هفتاد کـه با یـه دیپلم فکستنی و یـه کله ی کچل فرستادنمون خدمت فهمـیدیم کـه با بقیـه خیلی فرقی نداریم ...
اونجا همـه فارغ از کار و زندگیشون عین هم بودن ... لباساشون ... نا امـیدیشون ... آرزو هاشون ...
سخت مـیگذشت خدمت ... مخصوصا اولاش ...
ولی مـیگذشت هر چی بود ...
تنـها قسمتش کـه نمـیگذشت نگهبانی های روی برجک بود کـه با یـه اسلحه ی پر تو سرما حتما وایمـیستادی رو برجک و بیـابون برهوت و تاریکی پادگان رو مـی پاییدی ...
فکرای عجیبی بـه سر آدم مـیزد تو طول این نگهبانی ها ...
اسلحه ی پر و یـه جوون نا امـید رو برجک ...
حتی منم کـه به نسبت بقیـه اوضاع بـه بند پوتینم بود بازم گاهی رو برجک بـه این فکر مـیکردم یـه گلوله تو سر خودم خالی کنم و خلاص ...
از قضا انگار چند سال پیش واقعا یـه همچین اتفاقی افتاده بود ...
از بین دوازده که تا برجک اون پادگان برجک شماره ی نـه خیلی معروف بود ...
مـیگفتن انگار قبلا یـه سربازی خودش رو روی اون برجک با تیر زده و مغزشو ترکونده ...
تا اینجاش فقط ناراحت کننده بود اما قضیـه وقتی ترسناک مـیشد کـه از اون بـه بعد هر کی روی اون برجک نگهبانی مـیداد قسم مـی خورد کـه تا صبح صدای جیغ های یـه پیرزنی رو مـیشنوه اونجا ...
حرف زیـاد بود ... مـیگفتن مادر پیر اون سربازی کـه کرده وقتی خبر مرگ پسرشو بهش مـیدن دق مـیکنـه و مـیمـیره ... حالا هم روح اون پیرزن هر شب که تا صبح مـیاد دم اون برجک و تا صبح پسرش رو صدا مـیکنـه ...
من اولین بار کـه این قضیـه رو شنیدم باور نکردم ... شاید فقط یـه داستان بود واسه ترسوندن سربازای جدید ...
ولی کم کم فهمـیدیم هر کی شب رو برجک شماره نـه نگهبانی مـیده از فرداش خیلی ساکت و تو دار مـیشـه ... حتی چند تایی از سربازا روز بعد از نگاهبانی کارشون بـه بهداری و بیمارستان مـیکشید ...
اینجا بود کـه کم کم باورمون شد یـه خبرایی هست ...
من خیلی خوش شانس بودم و روی همـه ی برجک ها نگهبان شدم بـه جز برجک شماره ی نـه !
ولی خب همـه بـه خوش شانسی من نبودن ...
بین ما یـه سربازی بود بـه اسم مسعود دلاور کـه تخت بالاییِ خدا بیـامرز رضا ضربدری مـی خوابید ...
این آقا مسعود بر خلاف اسمش چندان دلاور نبود ...
یـه بند پیله کرده بود کـه اگه نگهبان برجک شماره نـه بشـه خودشو با تیر مـیزنـه ...
کسی حرفشو باور نمـی کرد ... البته همـه از اون برجک مـی ترسیدن و هر کی بهش اونجا پست مـیخورد فاتحه ی خودشو مـی خوند ولی خب نـه درون اون حد دیگه ..
.
ادامـه درون چنل تلگرام ..
.
حسام افسری
از مجموعه ی " پیـاده رویی درون ولیعصر "
Media Removed
إلى آخر.. كثيرا ما ينشغل الإنسانُ منّا بأن يُثبت لغيره شيئًا ما عن نفسه يحفظ بـه صورته عنده أو ليُغيّر رأيه فيه أو نظرتَه له .
سواءٌ كان هذا الغَير محبوبا له أو عدوا له أو مجرد زميل
ربما يبذلُ لذلك من جهده ووقته الكثير ويغْتَمُّ لذلك ويهتمُّ.
وكَم ضاعتْ أعمارٌ، وأُهدِرت طاقاتٌ في سبيل ذلك من أشخاص سعَوا في رسم صورةٍ لأنفسهم عند الآخرين أو لتغيير رأيهم فيهم
فأقول:
إن أولى و أحقَّ من تُثبت له[ من الخلق] كلَّ تلك المعاني عن نفسك هو:
أنت.. أنت
فأبصرُ الناسِ بك هو أنت ((بل الإنسانُ على نفسه بصيرةٌ)) وصِدقُ الإنسانِ مع نفسه ومُصارحته لها ومكاشفتُه = هو مقدمةُ تزكيتها و أخذها لمعالي الأمور .
و شَرُ مَخدوعٍ مَن يخدعُ نفسَه
أو من ينظرُ إلى نفسه بعَيْن غيره .
فإذا كان العبدُ عالما بالحق و الخير دائمَ التقييم لنفسه
[ دون جَلدٍ] ساعيا في تنقيتها مما فيها من شرور، آخِذا بها إلى حيث يعلم من الحق والخير ومعالي الأمور = فهو راشدٌ عاقلٌ مُوفّقٌ عادلٌ مع نفسه
فمَن كان كذلك مع نفسه :
فلا يضرُّه ولا ينفعه رؤيةُ الناس له، أو ظنُّهم به، أو كلامُهم عنـه، أو رأيُهم فيه.
وهو بذلك قد حفظ جهده ووقته ووحَّد وجهتَه .
وفي مثل ذلك شرح الإمام أحمد رحمـه الله لتلميذه الذي قال له :
كان الناسُ بالأمس يذمونك و ينتقصونك ويتوعَّدونك بالعقاب
واليومَ : يبالغون في مدحك والثناء عليك والتقرُّب إليك وإتحافك بالعطايا
كيف ألا تخشى أن تُفتَن؟
فأجاب الإمامُ رحمـه الله بقاعدة عظيمة ينتفع بها كلُّ عاقل :
(يا بُني : إذا عَرفَ الرجلُ نفسَه فما ينفعُه كلامُ الناس)
وقريبٌ منـه قولُ الإمام الشافعي رحمـه الله :
(اعلمْ أنّه ليس إلى السلامة من الناس سبيلٌ فانظرْ ما فيه مصلحتُك فالْزمْه)
وأعظم من ذلك قولُ النبي صلى الله عليه وسلم: (احرص على ما ينفعُك )
نعم، قد يُضطّرُّ الإنسان إلى الإفصاح عن نفسه وذكر خيرِها ومواهبها و جُهدها وقُدراتها، والبيان لغيره، أو الانتصار لنفسه إذا ظُلِمَتْ، والدَّفع عنـها و نحو ذلك فهو مشروع عند الحاجة بل قد يتعين ذلك
لكن يبقى الأصل ان تثبت كل ذلك لنفسك و الا تنشغل بإثبات ذلك لغيرك إلا عند الحاجة و على قدرها ، من فقه ذلك و عمل بـه فقد حفظ عمره و جهده
Media Removed
ــ چند سال پیش یکی از وبلاگنویسان معروف و محبوب، مطلبی نوشته بود خطاب بـه فرزندش کـه اشک هر خوانندهای را درمـیآورد و ما مادرهای وبلاگستانی با ولع هی مـیخواندیم و هی بغض و اشک و ضجهموره و هی به منظور هم مـیفرستادیم که تا بقیـه هم بخوانند و از این غصه گریبان چاک دهند! ـ خلاصهی آن متن پر آب چشم این بود؛ "فرزند ... ــ
چند سال پیش یکی از وبلاگنویسان معروف و محبوب، مطلبی نوشته بود خطاب بـه فرزندش کـه اشک هر خوانندهای را درمـیآورد و ما مادرهای وبلاگستانی با ولع هی مـیخواندیم و هی بغض و اشک و ضجهموره و هی به منظور هم مـیفرستادیم که تا بقیـه هم بخوانند و از این غصه گریبان چاک دهند!
ـ
خلاصهی آن متن پر آب چشم این بود؛ "فرزند عزیزم کـه حالا سواد نداری و هر شب مثل پیشی مـیخزی توی بغلم که تا برایت کتاب بخوانم و من گاهی اوقات حوصله ندارم هی کتابهای تکراری بخوانم و تو هی اصرار مـیکنی، روزی مـیرسد کـه باسواد مـیشوی و دیگر سراغم نخواهی آمد و من دلم به منظور این روزها تنگ خواهد شد و دق خواهم کرد."
ـ
خب راست مـیگفت. واقعا بچهها کـه باسواد مـیشوند، دیگر به منظور قصهخوانی سراغ ما نمـیآیند. مستقل مـیشوند. یعنی اگر غیر از این باشد، بعد این همـه زحمت و رنج مادر و معلم به منظور چیست؟ ولی خب ما دوست داشتیم به منظور این استقلال بچهها دلتنگی کنیم و خوندل بخوریم. ما مادرها اینطور آفریده شدهایم. درون حسرت شدید به منظور گذشتهی از دست رفته، درون انتظار لحظه بـه لحظه به منظور آمدن آینده و در آرزوی فریز شدن همـین آن و همـین اکنونِ بچهها! پارادومطلقیم.. خلقتمان، سرشتمان، فابریک کارخانـهای مان این شکلیست. غیر از این باشد احتمالا پدریم!
ـ
امروز کـه محمدحسام کتابهایش را آورد و #بدترین_روز_زندگی_شما را انتخاب کرد که تا برایم بخواند و مـیخواست هر طور شده تمامش کند و آنقدر تندتند مـیخواند کـه به نفسنفس افتاده بود، فکر کردم اگر مستقل نمـیشد حالا من جای او داشتم خودم را خفه مـیکردم! حجم کتابهای چهار سالگی کجا، حجم کتابهای ده سالگی کجا!؟ :)))
ـ
#از_مادرانـه_هااا
#سیدمحمدحسامـ
Media Removed
توصیـه مـیرزا اسماعیل دولابی به منظور #زندگی مومنانـه= . 1.هر وقت درون زندگیات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی کـه راهم را بستی؟ هر گرفتار است، درون واقع گرفته ی یـار است. . 2.زیـارتت، نمازت، ذکرت و #عبادت ت را که تا #زیـارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت ... توصیـه مـیرزا اسماعیل دولابی به منظور #زندگی مومنانـه=
.
1.هر وقت درون زندگیات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی کـه راهم را بستی؟ هر گرفتار است، درون واقع گرفته ی یـار است.
.
2.زیـارتت، نمازت، ذکرت و #عبادت ت را که تا #زیـارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم بـه بعدی برسان. اگر این کار را ی، دائمـی مـی شود؛ دائم درون زیـارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.
.
3.اگر #غلام خانـهزادی بعد از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین بـه صاحبش هست و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت مـی کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد به منظور روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.
.
4.گذشته کـه گذشت و نیست، آینده هم کـه نیـامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا کـه گذشته و آینده نیست، بعد چه غصه ای؟ تنـها حال موجود هست که آن هم نـه غصه دارد و نـه قصه.
.
5.موت را کـه بپذیری، همـه ی غم و غصه ها مـی رود و بی اثر مـی شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم مـی شود. آمادگی موت خوب است، نـه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیـا بسیـار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیـا را درون نظر کوچک مـی کند و آخرت را بزرگ. حضرت #امـیر علیـه السلام فرمود:یک ساعت دنیـا را بـه همـه ی آخرت نمـی دهم. آمادگی حتما داشت، نـه عجله به منظور مردن.
.
6.اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن درون همـین دنیـاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق کـه خود و دیگران را درون فشار مـی گذارد.
.
7.تربت، دفع بلا مـیکند و همـه ی تب ها و طوفان ها و زلزله ها با یک سر سوزن از آن آرام مـی شود. مؤمن سرانجام تربت مـیشود. اگر یک #مؤمن درون شـهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شـهر دور مـیکند.
.
8.هر وقت غصه دار شدید، به منظور خودتان و برای همـه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنـهایی کـه بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصهدار کـه مـیشوید، گویـا بدنتان چین مـیخورد و استغفار کـه مـیکنید، این چین ها باز مـی شود.
.
9.تا مـی گویم شما آدم خوبی هستید، شما مـی گویید خوبی از خودتان هست و خودتان خوبید. خدا هم همـین طور است. که تا به خدا مـی گویید خدایـا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی و…خدا مـی فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحمانی و… . کار محبت همـین است.
#دولابی #عرفان #عارف #خدا #الله #نماز #ذکر #عبادت #ححاب #زندگی #زیبا #قشنگ #مرد #زن # #پسر #ادم #مرگ #امام #اسلام #شیعه #محمد #حسن #حسین #محبت #حب
Media Removed
#دلنوشته اصلا بـه نظر من بايد خونـه بزرگاى فاميل از اين خونـه قديميا باشـه تاآخراى هر هفته بتوني از هياهوي اين زندگى ماشينى فرار كني و بري اونجا که تا بوي غذاي مادربزرگ و از توي مطبخ بشنوى، صداى بچه هاي فاميل كه دور حوض ميدوند و آب بازي ميكنند و بشنوى، که تا بتوني هفته اي يكبارم كه شده دق الباب پدربزرگ و بشنوى ... #دلنوشته
اصلا بـه نظر من بايد خونـه بزرگاى فاميل از اين خونـه قديميا باشـه
تاآخراى هر هفته بتوني از هياهوي اين زندگى ماشينى فرار كني و بري اونجا
تا بوي غذاي مادربزرگ و از توي مطبخ بشنوى،
صداى بچه هاي فاميل كه دور حوض ميدوند و آب بازي ميكنند و بشنوى،
تا بتوني هفته اي يكبارم كه شده دق الباب پدربزرگ و بشنوى و به استقبالش برم
تا هر شب جمعه همـه فاميل جمع بشن اونجا و صداى خنده هاشون برسه بـه فلك
اصلا زندگى توى اين خونـه هاست كه جريان داره
<شايد ما از همون موقع كه از اين خونـه ها اومديم بيرون ديگه زندگى نكرديم>
#خانـه_قديمى #زندگی #ارامش #انرژى_مثبت
#oldhouse #sweet #positiveenergy #life #live #pacification #photo #photography #photographer #june #ax #ax_honari #photoaxgram
Media Removed
・・・ . مذاکره درون سیـاست مانند آزمایش درون علوم تجربی است؛ مانند استدلال درون علوم عقلی است؛ مانند چانـه زدن درون هنگام خریدوفروش است. انسان عاقل بالغ از گفتوگو هراسی ندارد؛ ولو طرف مذاکره حیلهگر و زورگو باشد. اگر مذاکره ن افتخار است، بیـایید از این یک افتخار بگذرید. شما کـه سراپا عزت و سربلندی و موفقیت ... ・・・
.
✅مذاکره درون سیـاست مانند آزمایش درون علوم تجربی است؛ مانند استدلال درون علوم عقلی است؛ مانند چانـه زدن درون هنگام خریدوفروش است. انسان عاقل بالغ از گفتوگو هراسی ندارد؛ ولو طرف مذاکره حیلهگر و زورگو باشد. اگر مذاکره ن افتخار است، بیـایید از این یک افتخار بگذرید. شما کـه سراپا عزت و سربلندی و موفقیت درون ایران و جهان هستید، بـه این افتخار کوچک چه نیـازی دارید؟ من نمـیگویم هر مذاکرهای مفید است؛ اما قطعا و یقینا درون مذاکره ن هیچ سودی به منظور مردم ایران نیست.
.
✅تاریخ بخوانید و ببینید غرور سلطان محمد خوارزمشاه چه بهانـهای بـه دست مغول داد. تاریخ بخوانید که تا بدانید چرا شاه اسماعیل صفوی درون چالدران شکست خورد و پس از آن دق کرد و مرد. تاریخ بخوانید که تا بدانید شاه سلطان حسین صفوی به منظور دفع فتنۀ اشرف افغان چه راههای فراوانی درون چنته داشت، اما آش نذری را چارۀ کار دانست. بـه او گفته بودند کـه دولت صفوی بـه دولت امام زمان متصل خواهد شد و او هم باور کرده بود.
.
✅تاریخ بخوانید و ببینید امـیرکبیر به منظور گرفتن زمـینهای ایران از روس، چند سال درون ارزنة الروم با هر و ناکسی مذاکره کرد و سرانجام نیز توانست بهترین توافقنامۀ ممکن را آمادۀ امضا کند. نـه مذاکره ، سرشکستگی هست و نـه مذاکره ن، افتخار. ببینید مردم چه مـیخواهند. حتی اگر مردم، خواری و سرشکستگی را مـیخواهند، شما نمایندۀ همـین مردم هستید. نباید راهی را برگزینید کـه شما را از مردم دورتر مـیکند. هیچ سیـاستمداری درون تاریخ، افتخاری را نخواسته هست که نتیجۀ آن خواری بیشتر است. چنین افتخاری درون کارنامۀ هیچ سیـاستمداری درون تاریخ نیست.جانشین مذاکره، جنگ گرم یـا سرد است؛ جنگی کـه هزینـههای آن را بیمارستانها و دانشگاهها و خیـابانها و خانـهها و سفرههای مردم و ان معصوم و پسران مغموم و ساختمانهای سست و صنایع عقبمانده مـیدهند.
.
✅اگر مردم دنبال مذاکره ن بودند کـه به آقای رئیسی رأی مـیدادند. اگر مردم مـیخواستند رئیس جمـهورشان هشت بار زنگ رئیس جمـهور آمریکا را رد تماس بدهد کـه اردیبهشت پارسال خودشان را بـه آب و آتش نمـیزدند کـه مدعی امـید و تدبیر رأی بیـاورد.
.
رضا بابایی
Media Removed
با تو گر باران ببارد باز عاشق مـی شوم عاشق دیوانـه ای مانند سابق مـی شوم گفته بودم حرف رفتن را مزن ای جان من رفتی و دیدی کـه من آیینـه ی دق مـی شوم مـی شود از چشم تو فهمـید عاشق نیستی گر دروغی گفته ام این بار صادق مـی شوم خسته ام از زندگی آن قدر کـه مـی بینی ام بی تو من حتی فراری از حقایق مـی شوم یک نگه کردی و دیدی کـه دوباره ... با تو گر باران ببارد باز عاشق مـی شوم
عاشق دیوانـه ای مانند سابق مـی شوم
گفته بودم حرف رفتن را مزن ای جان من
رفتی و دیدی کـه من آیینـه ی دق مـی شوم
مـی شود از چشم تو فهمـید عاشق نیستی
گر دروغی گفته ام این بار صادق مـی شوم
خسته ام از زندگی آن قدر کـه مـی بینی ام
بی تو من حتی فراری از حقایق مـی شوم
یک نگه کردی و دیدی کـه دوباره باز من
عاشقی با داغ دل مثل شقایق مـی شوم
بی تو من با این همـه جنجال و این آشوبها
خسته از این روزگار و این خلایق مـی شوم
گرچه من با دلبری هابت مخالف بوده ام
بوسه ای دادی و دیدی من موافق مـی شوم
لحظه ی رفتن بـه تو گفتم مرو ای جان من
صبر کن اینجا منم دارای قایق مـی شوم.
Media Removed
@khamenei_ir رهبرانقلاب: سلحشوران مسلمان کـه دین عزیز اسلام را بـه ما دادند -داد یکی دین گرامـی بـه ما- وقتی رفتند بـه کشورهای مثلاً شمال آفریقا -حالا آنجا را من مثال مـی- زبان [آنـها] عوض شد، فرهنگ عوض شد؛ ایران کـه آمدند، زبان [ما] عوض نشد. #زبان_فارسی درون دورهی اسلام رشد و ارتقاء بیشتری از دورهی ... @khamenei_ir
رهبرانقلاب: سلحشوران مسلمان کـه دین عزیز اسلام را بـه ما دادند -داد یکی دین گرامـی بـه ما- وقتی رفتند بـه کشورهای مثلاً شمال آفریقا -حالا آنجا را من مثال مـی- زبان [آنـها] عوض شد، فرهنگ عوض شد؛ ایران کـه آمدند، زبان [ما] عوض نشد. #زبان_فارسی درون دورهی اسلام رشد و ارتقاء بیشتری از دورهی قبل از اسلام دارد. شما از دورهی قبل از اسلام از نشانـههای زبان فارسی چه دارید؟ امّا دورهی اسلام را شما ببینید کـه چه اعتلائی [دارد]؛ چقدر #شعر، چقدر #نثر، چقدر #فرهنگ! اینـها خیلی مـهم است؛ روی اینـها دقّت حتما کرد. این مال گذشته است.
درون دورهی خود ما، چهل سال هست که سختترین دشمنیها دارد با این ملّت مـیشود، کـه از این سختتر دیگر؟! واقعاً با هیچ ملّتی این اندازه خصمانـه برخورد نشده؛ خصمانـه و جامعالجهات. یک جبههی احزاب عجیبوغریبی مثل #جنگ_احزاب صدر اسلام درون ابعاد چند مـیلیون برابر، علیـه جمـهوری اسلامـی تشکیل شده، همـهجور کاری کـه توانستهاند انجام دادهاند؛ تحریم کردهاند، تبلیغات کردهاند، جنگ کردهاند، توطئهی امنیّتی کردهاند؛ همـهجور کاری کـه مـیتوانستند انجام دادهاند. شما امروزِ این ملّت را مقایسه کنید با چهل سال قبل، اوّل انقلاب؛ اقتدار این ملّت، عظمت این ملّت، پیشرفت این ملّت، علم این ملّت، حضور قوی بینالمللی این ملّت قابل مقایسهی با اوّل [نیست]. روزبهروز #پیشرفت کرده؛ ملّت، این است. شما عصارهی فضایل این ملّتید؛ بعد ببینید، بدانید چهجوری حتما رفتار کنید. این ملّت، ملّتی هست که باایمان است، باعلم است، بااعتمادبهنفس است، مستقل است، امتیـازات خودش را مـیداند و بر این امتیـازات پا مـیفشارد. چهل سال از انقلاب مـیگذرد. ۹۷/۳/۳۰
__
🚩جهت مشاهده ساير ويديوهای مربوط بـه سخنرانی رهبرانقلاب درون دیدار نمایندگان مجلس شورای اسلامـی بـه هشتگ زیر مراجعه کنید:
#دیدار_مجلس
__
#khamenei
#rahbar
#khamenei_ir
#supremeleader
#خامنئي_دات_آي_آر
#رهبر
#خامنـه_ای
Media Removed
سنينك لو رقيـت بعدلهـا يطرحـك مايلهـا
تعلّم وإعرف إن الدرب قدامك سهـل وجبـال
جبـال تطولهـا وجبـال بعيونـك تخايلـهـا
ومعوّض خير ياحيٍ وردت الماء بدون حبـال
يطول بك الوقوف وشربة المـاء ماتحصّلهـا
وقوفك عند راس البير مايسقيك لـو فنجـال
ولاينفعك شوف الجمـه اللـي منـت طايلهـا
ومعوّض خير ياحيٍ خدعك من الرجال أشكـال
تشوف أشكالها وتحطها أرفـع مـن منازلهـا
تعلّم من زمانك لاتصير مـن أجهـل الجهـال
ترى في كل يـوم تجيـك عبـره لاتجاهلهـا
إذا ربي وهب لك عقل تلقى في الرجال رجـال
تعرف اللـي يطلّـع قيمتـك واللـي ينزلهـا
ترى من بعض مايندي الجبين ويحرج الرجال
لياسـاق الميانـه فـي نفـوسٍ ماتقبّلـهـا
ومـهما شفت في صاحبك من نخوه وطيبة فال
ترى بعض السجايـا كثـرة الإلحـاح يقتلهـا
معاريف الرجال ديون وديون الرجـال ثقـال
لياصرت متعافي ليش تغـرق فـي جمايلهـا
رصيدك في حياتك سمعتك مع طيبيـن الفـال
رجال الطيب والمعروف بالمعـروف عاملهـا
ولاتبدي بجاهـك فـي مقـامٍ مايسـر الحـال
ولاتشفـع لنـاسٍ ماتنومـسـك بفعايلـهـا
لياجاتك تعذّرهـا مـدام العـذر لـه مدخـال
ووقت الجد قول الهـا الصحيـح ولاتجاملهـا
وخذ منـي نصيحـه لاتصـدق كـل ماينقـال
يجـرك للنميمـه ليـن يطرحـك بحبايلـهـا
يجيلك ناقـل النمّـات بهـروجٍ تغـث البـال
سوالف في قفاك وحظك أطيب يـوم تجهلهـا
يبـرر بالحميـه والصداقـه شينـة الأفعـال
يجمّـل صورتـه بعلومـه اللـي ماتجمّلـهـا
ولو كانت حميه فيك رد المخطيه فـي الحـال
ولاكان إستمعها فـي قفـاك وجـاك شايلهـا
ترى من جاب لك ودّى وهذي عـادة النقـال
يحاول يقتنص من فمك كلمـه لأجـل ينقلهـا
ومثل ماقال عندك راح عنك وعند غيرك قـال
وزوّد عشر فوق الكلمـه اللـي كنـت قايلهـا
تجنّب مجلسه لاتجلس إلا مع كريـم خصـال
تحمّـل ميلتـه وإن ميلـت ميلتـك ينقلها
ولاتصبر على الجار الردي لوهي ثلاث ليـال
تضـرك جيرتـه لوكـان بيبانـك تقفلـهـا
وبيع الدار بأول سومةٍ تعرض علـى الـدلال
ورزقـك عنـد ربٍ كاتـب اللقمـه وكافلهـا
وبنتك لاتزوجها الردي لوهـو كثيـر المـال
تربيهـا علـى الطـالات وتشـوّه سلايلهـا
وكم من لاش يرمي خيبة إبنـه فوق راس الخال
لوإن الخال من روس الرجال ومـن دلايلهـا
ليامنك عرفـت تميّـز الطيّـب مـن البطـال
وفادتك التجارب في الحيـاة وفـي
Media Removed
بهمنی ها سرد نیستن
فقط زبون چاپلوسی بلد نیستن
اونا با احساس ترین مخلوق خداوندن
اگه عشق اول ی بهمنی بودی بدون که تا ابد توی ذهنش موندگاری
اگه رفیقشی بدون باهات صادقه
به همون مقدار هم راز دار خوبیـه
دوستای زیـادی داره چون منبع انرژیـه
اما اگهی جلشرفتش بگیره از زندگی حذفش مـیکنـه
خلاصه اگهی با اومدن ی بهمن ماهی ذوق مرگ نشـه
قطعا با رفتنش دق مرگ مـیشـه
پس اگه داریش قدرشو بدون
______________________________
وقتی بهم گفتی فاطی برات توت گرفتم ی لحظه اصن نفهمـیدم چی گفتی
گفتم چی؟ توت چیـه ؟از کجا؟
گفتی توت فرنگی
مثه همـیشـه ذوق مرگ نشدم فقط گفتم ها مرسی
اما برا ی لحظه تو این فکر فرو رفتم
که واقعا پای حرفتی
حرفی کـه موقع خاک بابا داشتم گریـه مـیکردم مـیگفتم بابایی تو قول دادی همـیشـه کنارمون باشی تنـهامون نذاری چطور دلت اومد اینجوری بری
تو دستم گرفتی
گفتی فاطی دادا بیـا بریم انور بابا اذیت مـیشـه ش بین اینـهمـه مرد باشـه
بخدا قسم من جلو بابا بهت قول مـیدم
که همـیشـه پیشت باشم
خودم مـیشم بابات
خودم پشتتم
هیچ وقت تنـهات نمـیزارم
هیچی برات کم نمـیزارم
واسه ی لحظه تمام صحنـه ها و حرفا و قولات تو ذهنم پیچید
دلم قرص شد کـه دارمت
الهی کـه همـیشـه داشته باشمت
همـیشـه برامون بمونی
همـیشـه شاد بودنت رو ببینم
برادرم الهی کـه ۱۰۰۰امـین بهمن سال رو ببینی و همـیشـه سالم باشی 💜👫
@mehdi_mirzae1
_________________________________
رفیقم
رفیق 16 ساله ام
پایـه همـیشگیم
با جنبه ترین رفیقم
تولد تو گل بهمن ماهی هم بهت تبریک مـیگم
الهی کـه همـیشـه کنار همسر و خانواده و عزیزانت شاد و سبز ببینمت💜👭
@z.s.1372o
Media Removed
. خدایـا دستم بـه آسمانت نمـیرسد اما توکه دستت بزمـین مـیرسد عزت دوستان وعزیزانم را تاعرش کبریـایی خودبلندکن . وعطاکن هرآنچه برایشان خیر هست ______________________________________ سلام دوستای اینستایی من، چند که تا پست از سفرم بـه زنجان مـیزارم واستون تاایی کـه اطلاعی از جاهای دیدنی ... .
خدایـا
دستم بـه آسمانت نمـیرسد
اما توکه دستت بزمـین مـیرسد
عزت دوستان وعزیزانم را
تاعرش کبریـایی خودبلندکن
.
وعطاکن هرآنچه برایشان خیر است🙏🌼🌷🌼
______________________________________
سلام دوستای اینستایی من، چند که تا پست از سفرم بـه زنجان مـیزارم واستون تاایی کـه اطلاعی از جاهای دیدنی این شـهر ندارن اطلاعاتیب کنن . اگر عاشق تاریخ هستید حتما حتما برید از نزدیک ببینید.
اولین پستم:
#بنای_رختشوی_خانـه یـا مجموعهٔ تاریخی #رختشوی_خانـه
در قلب بافت تاریخی شـهر #زنجان که منطبق بر حصار #قدیمـی شـهر مـیباشد، درون یک منطقهٔ پرتراکم مس احداث شدهاست.
مردم شـهر لباس و رخت خود را درون آن محل مـیشستهاند.
چنین کاربری به منظور یک بنای عمومـی درون جهان مشابه ندارد یـا کمنظیر است.
این بنا درون حال حاضر تعمـیر و مرمت شده و به عنوان موزهٔ مردمشناسی مورد استفاده قرار مـیگیرد و مردم مـیتوانند از آن بازدید کنند.
این بنا درون سالهای گذشته بـه جهت وجود هوای سرد درون زمستانها به منظور بانوان زنجانی ساخته شدهاست.
پ.ن۱ ؛ اولین عکسی کـه گذاشتم بـه دستگیره های درون (دقُل باب) دقت کنید کـه مال خانوم ها با مال آقایون فرق مـیکرده . صدای درون برای خانومـها ملایم و تیز تر و برای آقایون محکم بوده .😍🙂
پ.ن۲؛ خیلی موزه ی زیبایی بودش توصیـه مـیکنم حتما برید ببینید .
#اینستالایک #سفر #مسافرت #پاگشا #خوشگذرانی #دورهمـی #روزهای_خوش #چشم_بد_دور #رشتی #شمالی #موزه #مـهمانی #لایک #دیدنی #چشم_نواز #رخت_شوی_خانـه
((( حرف )))
اتصلت بنت على احد الشيوخ الكبار وقالت إنـها جلست 4 سنوات تقوم الليل تصلي ، تدعي ، تصوم ، واجتهدت في العبآده عشان الله يزوجها ولد ا ... الصدمـه :
إن ولد ا خطب بنت الثانيه !!
هي انصدمت ، وتركت صلاتها ، صيامـها ، وإللي كانت تتعبد الله فيه ، وما صارت مثل قبل وكرهت حالتها ووضعها ... البنت تقول للشيخ:
وش صار لي ؟! ليش تغيرت وليش صار كل هذا ؟! مقهوره من نفسها ومن وضعها ...
رد عليها الشيخ رد مختصر بس عظيم في معناه ، والله الرد قوي !!
قال لها : افتحي القران على سورة الحج آيه (11) بتلقين حل مشكلتك .. الآيه تقول : {{{{ومن الناس من يعبد الله على حرف فإن أصابه خير اطمأن بـه وإن أصابته فتنة انقلب على وجهه خسر الدنيا والآخرة ذلك هو الخسران المبين}}}} تدرون إيش معنى 'حرف' ؟
يعني 'شرط' ، يعني بالمصطلح العامي عندنا / أعطني واعطيك !! تخيلو نتعامل مع الله كذا ؟! السؤال : كم مره عبدنا الله على حرف ؟! يستاهل يكون برود كاست اليوم ... [ مـهما اختفت من حياتك أمور ظننت أنـها سبب سعادتك ، تأكد أن الله صرفها عنك قبل أن تكون سبباً في تعاستك .
كان رجل ينزل خروفاً قد اشتراه .. فانفلت الخروف وهرب !! وصار الرجل يطارده ، حتى دخل الخروف بيت أيتام فقراء !! وكانت أم الأيتام تنتظر كل يوم عند الباب من يترك لها طعاماً وصدقة عند الباب فتأخذها ... وقد اعتاد الجيران فعل ذلك ... فلما دخل الخروف الباب خرجت أم الأيتام فنظرت فإذا جارهم أبو محمد عند الباب وهو مجهد ومُتعبً !! ..
فقالت له : الله يجعلها صدقة واصلة يابو محمد !!... وهي تظن أنـه متصدق بهذا الخروف !!،،،
فما كان منـه إلا قال : الله يتقبل واسمحي لنا يا أختي عن التقصير معكم !!!!!!! فالتفت الرجل تجاه القبلة وقال: اللهم تقبله مني ..
وفي اليوم الثاني خرج الرجل بعد الفجر ليشتري خروفاً جديداً فرأى سيارة محملة بالخرفان واقفة فاشترى من صاحبها أسمن من خروفه البارحة .. سأل أبو محمد عن السعر ،،،
فقال البائع: خذها ولن نختلف !! فحمل الخروف السمين للسيارة.. فقال البائع: هذا الخروف دون ثمن،،، والسبب أن الله رزقني هذه السنة بميلاد كثير من الغنم ،، فقلت : نذر عليّ إذا كثرت الغنم أن أعطي أول مشترٍ مني خروف هدية ..
فهذا نصيبك... الصدقة وما أدراك ما الصدقة ” تصّدقُواَ “ فـَ / ليّسَ للگفنْ جيُوب
هل سمعت عن فوائد الصدقه ؟
1ـ الصدقة باب من أبواب الجنة .
2ـ الصدقة أفضل الأعمال الصالحات، وأفضل الصدقة إطعام الطعام . .
4ـ الصدقة تظل صاحبها يوم القيامة وتفك صاحبها من النار .
5ـ الصدقة تطفيء غضب الرب ، وحر القبور .
6ـ الصدقة خ
Media Removed
# #سعادتي_بديني . . الـــحـــلـــقــــ3/6ــــــة . . ومرت الأيام… وبقيت هبة على حالها مستسلمة لقدرها… وذات يوم ذهبت لاحضار بعض الحاجيات من عند البقال…. وكان عليها ان تعود بسرعة لأن هذه تعليمات العائلة…. اشترت اغراضها وعادت مسرعة… وهي في الطريق اصطدمت بشاب ووقعت اغراضها على ... #
🔹 #سعادتي_بديني🔹
.
. 💫الـــحـــلـــقــــ3/6ــــــة💫 .
.
🍃ومرت الأيام… وبقيت هبة على حالها مستسلمة لقدرها… 🎐وذات يوم ذهبت لاحضار بعض الحاجيات من عند البقال…. وكان عليها ان تعود بسرعة لأن هذه تعليمات العائلة…. 🍂اشترت اغراضها وعادت مسرعة… وهي في الطريق اصطدمت بشاب ووقعت اغراضها على الأرض… 🔸قال الشاب : انا آسف…
قالت هبة : بل انا الآسفة فالذنب ذنبي… 🍃 ونزلت الى الارض لتلملم اغراضها… فنزل معها الشاب وبدأ يساعدها قائلا : انا حسن من القرية المجاورة وقد جئت لازور صديقي… ولحسن ظني اني اصطدمت بك…
خجلت هبة ولم ترد جوابا بل اكتفت بابتسامتها… وعندما انتهوا من لملمة الاغراض وقفت وقالت لحسن :شكرا لك… واعذرني مرة أخرى… مع السلامة… 🎐وعادت الى منزلها مسرعة…
احس حسن ان شيئا ما تحرك في قلبه وراقبها فعرف منزلها… . 🍂في اليوم التالي وبينما كانت العائلة تتناول العشاء… دق الباب… استغربت العائلة لانـه لا يوجد احد ينتظر الضيوف… ترى من الطارق ..
قامت هبة وفتحت الباب واذا بـه الشاب حسن ومعه رجل وامرأة… .
قالت هبة : اهلا تفضلوا… على الرحب والسعة… 🍃دخل الضيوف واستقبلتهم العائلة مع انـها لا تعرفهم… 🎐قال الرجل الذي كان برفقة حسن : انا ابو حسن من القرية المجاورة وقد جئت طالبا منكم طلبا ارجو الا تخيبوني… 🍂والد هبة : نعم تفضل نرجو ذلك ابو حسن .. 🔸ابو حسن : ان ولدي حسن شاب مميز وهو يعمل في الاعمال الحرة… واحب انا ووالدته ان نزوجه… وقد اقترحنا عليه الكثير من الفتيات الا انـه رفض… وقد اخبرنا البارحة انـه قرر الزواج بابنتكم .. فماذا ترون ??? 🍃استغربت العائلة من هذا الطلب فهبة مطلقة وكيف لشاب مثل حسن ان يخطبها… . 🎐قال والد هبة : نعم على الرحب والسعة يسعدني ذلك… ولكن اريد ان اعلمكم ان ابنتي كانت متزوجة منذ ثلاث سنين… 🍂استغرب حسن واهله وشعروا بالإحراج…. ولكن على الرغم من ذلك الا ان حسن قد اعجب بهبة ولا مانع عنده فأنقذ الموقف وقال : نعم اعلم ذلك وانا لا مانع عندي… 🍃استوقفه والده قائلا : ان ولدي لم يعلمنا بهذا الأمر وكما تعلم فان هذا امر مستحيل… انا اعتذر منكم… سامحونا… 🎐وهم بالذهاب مع زوجته الا ان حسن لم يذهب وقال للعائلة : انا اعتذر عما بدر من والدي وغدا انشاءالله نعيد الزيارة فانتظرونا…
استأذن حسن وانصرف… 🍂وفي المنزل بدأ حسن بالصراخ على عائلته وهددهم ان لم تقبلوا زواجي من هبة فاني لن اتزوج غيرها وسأرحل من هذا المنزل واسافر بعيدا وانا جاد فيما اقول… .
.
.
يتبع في التعليقات 👇
#اكمل
.
#ahlulbayt014
Media Removed
وقف بترقب وعناصر الشرطه وبتعاون مع المباحث
المتخفين بملابس العامـه.
محوطين المكان بسياراتهم الشخصيه وفي انتظار الاشاره منـه
حتى يهجمو على الموقع المشتبه به
رفع معصمـه يراقب حركة عقارب الساعة رفع معصمـه باشاره للحركه
بعد ماتوازت عقارب الساعه بخط مستقيم
… رفع مسدسه اللي على خصره وعشقه بحركه خاطفه
وتقدم لداخل الاستراحه مع باقي رجاله
متعته هو اقتحام الاماكن المشبوه واعتقال من يحاولون اختراق القوانين و العبث بـ امن الدوله وشبابها
بدا صوت الصراخ والذعر من انطلقت الرصاصه تعلن اقتحام الشرطه للمكان
منـهم من حاول الهروب ومنـهم من رفع يده بستسلم
دخل بينـهم والعكسر خلفه يعتقلون كل المتواجدين
وسحبهم لحوش الاستراحه حتى يتم فحص المكان وجمع الادله
انحنى على طاوله عليها اثار بودره بيضاء مسحها باصبعه ورفعه يتحسسها بين اصابعه
العسكري/مخدرات؟
راجح نفض يده بقرف/ايه…بلغ اللواء سعود
العسكري دق تحيه عسريه/ابشر طال عمرك…
تلفت في المكان واخذ زجاجة الخمر قلبها بين يده
بتعجب حيث انـها من النوع الفاخر جداً ثم نقل نظراته للمكان بقهر
بامر للعسكري/اعرف لي من تعود له ملكية الاستراحه
العسكري بتردد/سيدي صاحب المكان ابن الوزير الـ•••••• السابق
راجح ابتسم بانتصار /من زمان ندور عليه دليل قاطع بعد ما كان مشتبه بقضية تهريب مخدرات وقدر يطلع منـها مثل ماتطلع الشعره من العجين
خرج بعد مافحص المكان وحصل على الادله وصورو المكان
وقف قدام العدد الكبير من الشباب محوطينـهم الامن في نقطه محدده
دار بنظرة شامله على اشكالهم
اتسعت عيونـه بصدمـه عجز يتداركها من شافه واقف بينـهم
وشكله مميز لأنـه الوحيد اللي لابس ثوب وبعصبة راسه المعتاده
تقدم منـه بخطوات سريعه ينوي قتله انـهائه
كيف له أن يكون بمكان للمجون ولدعااار الى اي مستوى انحطاط وصل له
هذا الدخيل لعائلتهم وللقبيله بـ اكملها هو عاار عليهم
خساااره يكون ابن الرجل الشـهم عبدالرحمن
وقف محاول التحكم بخطواته وقهره اللي اتضح بوجهه غصب
من ابتسم بــجـاد بوجه ابتسامـه باارده
صد عنـه بتدارك خشية ان يلاحظ احد نظراتهم لبعض ويعرفون انـه يصير له…
زمجرر بصراخ يخترق الاذان /اقلعووووهم للحبس بسرررعه شغلنا معهم طويل ذا الليل
نقلو الجميع تحت تهديد السلاح في باص لنقل الجماعي للمساجين
ريان اول ما تحرك الباص لتفت لـ راكان وعيسى ثم وقفو وهجمو على بجااد للمره الثانيه وبشراسه اكبر
وسط ضحك بجاااد جنوني/هههههههههههههههههههههههههههههه
فرقوهم العسكر عن بعض
جر العسكري بجاد لمقدمة الباص
و رزعه بعنف على الكرسي
Media Removed
وقد عاش في "بيت السركال"، منزل أجداده الواقع في فريج الشويهيّين والمطل على الخور بالشارقة. وقد اشترى المنزل يعقوب بن بشير السركال عندما انتقل إلى الشارقة في عام 1852 م، وسكنـه من بعد ابن عبدالرحمن بن محمد السركال.
وقد أضاف للمنزل المرحوم عبداللطيف بن عبدالرحمن السركال طابقاً آخراً من الجهات الجنوبية والشمالية والغربية، كما قام بتوسيعه وإضافة الدكاكين إليه.
وكان يقضي فترة الصيف في المعيريض برأس الخيمة في منزله الذي اشتراه وسكنـه في ربيع الأول من عام 1331 هـ، الموافق في شـهر فبراير من عام 1913 م، وأسس بها مسجده.
وكانت له نخيل في رأس الخيمة، تُعرف إحداهما باسم "الشريشة"، وقد جلبت نخيلها من البصرة. والأخرى في شمل.
وقد تولى منصب الوكيل الوطني في شـهر أغسطس من عام 1890 م، وحتى وفاته في عام 1919 م.
ومن الأعمال الكبيرة التي تنسب له في خدمة البلاد هو قيامـه بوضع أول قانون المحاكم والجنايات وذلك في أغسطس عام 1911 م.
وكان يموّل سفن الغوص، ويملك "سنبوك" و"بتيل"، واللتان كانتا تذهبان إلى المغاصات وتأتيه بالحاصل، الذي كان كثيراً ما يصرفه على أوجه الخير وإطعام الفقراء.
وقد امتدحه الشاعر الشـهير مبارك العقيلي بأبيات، يقول فيها:
ومن بعد عـدنا قاصدين سميـــدع
بهمّـاته العـلــــيا الـمـهمّـــات زالـها
قوي العــزايم مركــز العــدل للمــلا
إذا جــار وغــدٍ عــز نفسـه ضلالها
زكى خانبهادر في النصف والمروّه
بــتـعـديـل مـيلاتٍ عصـيـب عدالـها
لك الفخـر يا عبداللطيف ولَـك الثنا
على ما أرى والحال فيك احتمالها
عسى لك أبو عيسى بدنياك مـهله
وأعداك في الدنيــا سريع زوالهــا
وتسلم وعيسى الشيخ يبقى منعّم
يحـــوز المعالي دقــها مع جــلالها
وقد تزوج من عدة نساء: - مريم، وأنجبت له ابنـه البكر: عيسى، وشقيقته آمنة. - إمرأة من أسرة بن ثنيان الغانم، من أهالي الكويت، ولم يعقّب منـها. - مريم بنت سلطان بن محمد بن لوتاه، وقد تزوجها في عام 1890 م، ولم يعقّب منـها. - شيخة بنت محمد بن قنبر، من أهالي أبوظبي، وأنجبت له: عبدالرحمن. - ابنة شيخة بنت ناصر بن يعقوب بن بشير السركال، وأنجبت له: محمد، وناصر، وحسين.
وقد توفي رحمـه الله تعالى إثر مرضٍ ألمَّ به، وذلك في يوم الأحد 27 من ذي القعدة عام 1337 هـ، الموافق 24 من شـهر أغسطس عام 1919 م، ودفن في مقبرة الجبيل
Media Removed
. کلیپ اختصاصی قبیله..: ازقاب چهارم ماه عسل ..ولی دق داد تادادت بـه من تقدیر بی دقت..با صدای خانم .. . لطفا ورق بزنید.. . . دانلود کامل تمام قسمتهای ماه عسل 97.. . دانلود صوت کامل تمام قسمتهای ماه عسل 97..مناسب به منظور گوش بر روی تلفن همراه..(دانلود ... .
کلیپ اختصاصی قبیله..✨👑✨: ازقاب چهارم ماه عسل🌙
..ولی دق داد تادادت بـه من تقدیر
بی دقت🎶..با صدای خانم ..
.
لطفا ورق بزنید..
.
.
🔻🔽🔻🔽🔻🔽🔻🔽🔻🔽🔻🔽🔻🔽🔻🔽🔻🔽🔻
👈دانلود کامل تمام قسمتهای ماه عسل 97..
.
👈دانلود صوت کامل تمام قسمتهای ماه عسل 97..مناسب به منظور گوش بر روی تلفن همراه..(دانلود قسمتها بـه صورت صوت)..
.
👈دانلود کلیپهای جذاب هر قسمت همزمان با پخش ماه عسل 97..
.
👈خلاصه ی نوشتاری کامل و لحظه بـه لحظه همزمان با پخش هر قسمت از ماه عسل 97..
.
👈عکسهای کامل هر قسمت از ماه عسل 97 همزمان با پخش برنامـه..
.
👈دانلود تیتراژ ابتدایی و انتهایی ماه عسل 97 بـه صورت صوتی و کلیپ تصویری..
.
👈اخبار لحظه ای از برنامـه ی ماه عسل 97 و احسان علیخانی ..
.
👈عنوشته ها با جملات طلایی و زیبای هر قسمت از ماه عسل 97..
.
👈گزارش کامل و لحظه بـه لحظه ی تصویری و نوشتاری همزمان با پخش هر قسمت از ماه عسل 97..
.
👈و هر آنچه از ماه عسل 97 و احسان علیخانی مـیخواهید هم اکنون درون کانال تلگرام قبیله بـه ادرس زیر..
.
telegram.me/ehsanalikhanighabile
.
#احسان_علیخانی
#ماه_عسل
#ماهعسل
#ماه_رمضان
#رمضان97
#شبکه3
#افطار
#سحر
#ماه
#عسل
#احسان
#علیخانی
#تیتراژ
#تيتراژ_ماه_عسل
#بهنام_بانی
#مسیح
#ارش
#آرش
#مسیح_آرش
#مسیح_ارش
#روزبه_بمانی
.
#ehsanalikhani
#ehsan_alikhani
#asal
#mah_asal
#ramazan
#ehsan
#alikhani
#maheasal
#mahasal
.
Media Removed
سر سطر بنویس..........؟؟؟ جوانـها درون زندان...!!
مادران دق مرگ.......!!
پدران سگ دو به منظور نان.........!! بنویس...........؟؟؟
بابا نای، نان ندارد، بابا کار ندارد...!
بابا سهمـی به منظور استخدام ندارد...! بنویس...........؟؟؟
آن بچه سرطان دارد...!
هزینـه هر آمپولش بیشتر از 1 مـیلیون تومان است،
خانـه ی آنـها پایین شـهر هست ،
اشک چشمـهای مادرش مروارید دارد...! بنویس...........؟؟
تلاش ما بی ثمر است...!
صاحب خانـه بابا را جواب کرد...!
حاجي به منظور چندمـین بار بـه حج مـیرود ، اما...!؟
بابای من پول قبض آب و برق را ندارد...! بنویس...........؟؟؟
نماز قضا دارد... اما سفره ما غذا ندارد...! بنویس...........؟؟
اهل محل به منظور ساختن مسجد پول جمع مـیکنند اما...
سقف خانـه ما چکه مـیکند....! بنویس...........؟؟؟
پسر همسایـه ما از گرسنگی "مرد" ...!
اما درون مجلس ختمش سر بد...! بنویس...........؟؟؟
در سرزمـین من همـه...
یـا سنگ مـیفروشند...!
یـا سنگ مـیزنند...!
یـا سنگ مـی اندازند...!
یـا سنگ دل اند...! بنویس...........؟؟
مادران داغ دارن!
پدران بیمار!
بنویس...........!!
پدر "60" ساله ام نگهبان ویلای مردي 20" ساله شده است،
بنویس...........؟؟
زندگیمان چه سخت، چه آسان، ولی بـه اجبار مـی گذرد!
Media Removed
. بـه حسودان بگو ما عاشق هميم! چشمان تو پر از من هست و چشمان من پر از تو من شبيه خودم و تو شبيه هيچكس بـه حسودان بگو درون آسمان ما چيزى جز عشق پر نمـی زند کـه شايد از تماشای اين عشق دق کنند يا درون کوچه و بازار قصه مان جار زنند . #امـیر_وجود . .
به حسودان بگو
ما عاشق هميم!
چشمان تو پر از من هست و
چشمان من پر از تو
من شبيه خودم و
تو شبيه هيچكس
به حسودان بگو
در آسمان ما
چيزى جز عشق پر نمـی زند
که شايد از تماشای اين عشق دق کنند
يا درون کوچه و بازار قصه مان جار زنند
.
#امـیر_وجود
.
-
-
مقطع من سنابي
Ba4101
Ba4101
Ba4101
فيه من لون السحابه ومن لون الضباب
غيمـهً من سوده ابها تقفاها وبل .. 💜
.
دق سلفه تاج راسي ونطح بـه هضاب
وارق بـه قمـه جبل وانت بلحالك جبل
.
.
.
.
.
#بندر_بن_راكان✒️
#شعر
#مساء_الخير
#صباح_الخير
#قصيد
#الرياض
#قحطان
#عبيدة
#الحرقان
#بوح
#قزوعي
#لكزس
Media Removed
.
به زندگی فکر کن! ولی براي زندگی غصه نخور. ديدن حقيقت است، ولي درست ديدن، فضليت.
.
با شروع هر صبح فکر کن تازه بدنيا آمدی .مـهربان باش و دوست بدار و عاشق باش.
شايد فردايی نباشد. شايد فردايی باشد اما عزيزی نباشد...
.
یـادمان باشد؛ با شکستن پای دیگران، ما بهتر راه نخواهیم رفت!
یـادمان باشد؛ با شکستن دل دیگران ما خوشبخت تر نمـی شویم!
.
کاش بدانیم اگر دلیل اشکی شویم دیگر با او طرف نیستیم؛ باخدای او طرف هستیم.
.
🌷 #baget. نون فانتزي كوچيك .
مواد لازم :
آب ولرم ١ ليوان -
شير ولرم ١ ليوان -
قند ٢ حبه -
مايع خمير ١ ق س-
روغن زيتون ٢ ق س-
آرد گنبد ( آرد مخصوص نان ) حدودا ١ كيلو -
براي رومال :
سفيده تخم مرغ ١ عدد-
آب ١ ق س -
نمك ١ پينچ -
سياه دانـه بـه مقدار لازم -
.
طرز تهيه :
داخل كاسه اي گود و بزرگ ، آب و شير و مايع خمير و دوحبه قند رو ريخته و اجازه ميديم ٥ دقيقه بموونـه __ روغن زيتون رو بـه مايع داخل كاسه موون اضافه ميكنيم و بعد نمك رو اصافه كرده و آرد رو كم كم اضافه ميكنيم که تا يه خمير نرم كه بـه دست نچسبه از آب دربياد ( نوع آرد مصرفي چون متفاوته با دقت از آرد استفاده كنيد ) خميرتون رو اگه داخل استند ميكسر درست مي كنيد با سري خميرگير ٥ دقيقه بزاريد که تا هم بخوره اگه مثل من همزن تون دست تون نرسيده و تو راهه 😉😅هيچ اشكالي نداره آستين ها رو بالا بزنيد و خودتون ورز بديد و هر چي دق و دلي داريد سر خمير خالي كنيد 😂 خميرتون كه خووب ورز داده شد بايد درش رو با سلفون ببنديد و بزاريد که تا خميرتون بـه اصطلاح ور بياد بعد از حدود يه ساعت كه حجم خميرتون ٢ برابر شد خمير رو روي سطحي كه كمي آرد پاشيده شده بزاريد و به ١٣ قسمت تقسيم كنيد و شكل بيضي بهش بديد و روي كاغذ روغني داخل سيني بزاريد . روي سيني رو با پارچه نخي و تميز بپوشونيد و اجازه بديد براي بار دوم استراحت كنـه بـه مدت ١ ساعت ديگه __ بعد از استراحت دوم با يه چاقوي تيز و يا تيغ وسط چونـه هاي بيضي نون خط عميق بندازيد و با فرچه روي خمير رو از رومال بزنيد و كمي سياه دونـه روش بپاشيد و داخل فر ١٩٠ درجه که تا وقتي خووب سرخ و طلايي بشن بپزيد .
(براي رومال هم سفيده تخم مرغ و آب و نمك رو داخل كاسه كوچك باهم مخلوط كنيد و با فرچه روي نون هاتون بكشيد) .
Media Removed
. پــــــدر زندگی کـه تو درون هیچ کدام از فصل های تقویمش نیستی بـه دردِتماشا نمـی خورد . کاش مـی شد تمامش را درون بقچه ای بپیچم و به فروشنده دوره گردی بدهم و به جایش کمـی فریـاد بگیرم .من خیلی وقت هست صدایم درون گلو دق کرده .فریـادی بلند مـی خواهم از ته دل کـه با آن نام تو را درون گوش کوچه بعد کوچه های شـهر جار ب .شاید کـه ... .
پــ💔ــــدر
زندگی کـه تو درون هیچ کدام از فصل های تقویمش نیستی بـه دردِتماشا نمـی خورد .
کاش مـی شد تمامش را درون بقچه ای بپیچم و به فروشنده دوره گردی بدهم و به جایش کمـی فریـاد بگیرم .من خیلی وقت هست صدایم درون گلو دق کرده .فریـادی بلند مـی خواهم از ته دل
که با آن نام تو را درون گوش کوچه بعد کوچه های شـهر جار ب .شاید کـه برگردی ....
بر مـی گردی #پدر ؟؟؟؟؟؟؟؟😔
#دلتنگم_و_دیدار_تو_درمان_من_است
.
#پدر🦁
.
#پدر #دلتنگی #🥇 #پهلوان #رسول_ده_بزرگی #🦁 #کشتی #شیراز #قهرمان #عشق #مَرد #سلطان #اسطوره #الگو #زندگی #رفیق #_پهلوان #😭 #💔 #🧡 #❤️ #🤼♂️
Media Removed
بالا نشستی از نبرد تن بـه تن گفتی
از جنگ عربستان و ایران و یمن گفتی
گفتی کـه باید جان فدای خاک پاکت کرد
از یک جهاد منطقی درون این وطن گفتی
گفتی کـه تحریم از نگاهت کار دشواری ست
از عشق انسانی مـیان مرد و زن گفتی
حتی نوشتی مرد درون متن توافق ها
سر گیجه مـیگیرم نمـی دانم بـه من گفتی ؟
هر لحظه شیطان بزرگی درون کمـین گاه است
دق کرده ام از عشق پنـهانت سخن گفتی
یک روز خوبی. بامنی. یک روز غمگینی
یک شب تو از تخریب من با اهل فن گفتی
بعد از گذشت چند سالی از غم عشقت
از جنگ احساس و تفکر درون بدن گفتی
حالا تمام شـهر فهمـیدند حالم را
از بس شما از جنس مرغوب کفن گفتی
این مرد درون باران بـه تنـهایی قیـامت کرد
وقتی شما از عشق پنـهانت سخن گفتی
احسان محمودی
Media Removed
. عادت مـی کنیم بـه نوشته های روسی بـه نداشتن سهم از خزر .عادت مـی کنیم همانطور کـه به درآمدمون بـه ریـال و مخارجمون بـه دلار عادت کردیم . مـی گن ملت ایران نگاه دایی جان ناپلئونی دارند .من مـی گم اما یـادم نمـیاد درون تاریخ کشورمون ردپایی از انگلیس و روسیـه نباشـه .جالب بود امروز کـه قرارداد ترکمنچای دیگری را شاهدیم ... .
عادت مـی کنیم بـه نوشته های روسی
به نداشتن سهم از خزر .عادت مـی کنیم همانطور کـه به درآمدمون بـه ریـال و مخارجمون بـه دلار عادت کردیم .
مـی گن ملت ایران نگاه دایی جان ناپلئونی دارند .من مـی گم اما یـادم نمـیاد درون تاریخ کشورمون ردپایی از انگلیس و روسیـه نباشـه .جالب بود امروز کـه قرارداد ترکمنچای دیگری را شاهدیم به منظور اولین بار بی بی سی فارسی بجای اعلام نگرانی از تجزیـه ایران داشت تحلیل اینکه ایران مـی تونست سهم ۵۰٪ بخواد بجای ۲۰٪ مـی داد ظاهرا نسبت بـه سهم بیشتر روسیـه عصبانی هست .
روزی هم فرزندان ما درون درس تاریخ ادامـه ترکمنچای را با خشم مـی خوانند مثل ما کـه قاجارها را بی عرضه و وطن فروش و خوش گذران مـی خواندیم کـه فقط بـه فکر خود بودند و سفرهای فرزندانشان بـه فرنگ و نـه ایران براشون مـهم بود و نـه ایرانی ،این برهه از تاریخ هم قضاوت خواهد شد .
عادت مـی کنیم و این مرا دق مـی دهد .
#تینا_پاکروان
#خزر
#caspian
Media Removed
در آن دوران کـه سرگرمـی خاصی درون خانـه ها وجود نداشت ما لحظه شماری مـی کردیم و سر خود را ازدر کوچه بیرون مـی بردیم که تا یک دوست و همبازی ببینیم و بپریم وسط کوچه ی آسفالت کـه برای ما مثل فرش ابریشم بود. نـه فقط به منظور بچه ها کـه بزرگترها هم مثل تخم چشمـهایشان از آن مراقبت مـی د.
یـادم مـی آید یک روز گرم تابستان هنگام غروب یکی از مردها از حلقه ی مـی تشکیل شده خطاب بـه ما بچه ها فریـاد زد: اگر کل کوچه را جارو بزنید از مغازه ی آقا جواد به منظور همـه ی شما بستی کیم دوقلو مـی خرم.
ما کـه از شنیدن این حرف بـه هیجان آمده بودیم به منظور برداشتن جارو از هم پیشی مـی گرفتیم و چنان محکم جارو را بر آسفالت مـی کشیدیم کـه گویـا خادم حرم ضامن آهو شده ایم و برای حاجت روا شدن تلاش مـی کنیم.
یـادم مـی آید آن بعد از ظهر هیچ بچه ای بازی نکرد و همگی که تا خود شب کل کوچه را کـه خیلی هم طول عرض زیـادی داشت حسابی برق انداختیم و همگی گوشـه ای ایستادیم که تا چشم درون چشم آقای فلانی باشیم. یعنی خیلی تابلو ایستاده بودیم طوری کـه با دیدن ما یـاد بستی کیم دوقلو بیـافتد😋 کـه در آن زمان به منظور خودش یک بستی لاکچری محسوب مـی شد.
بالاخره انتظار بـه سر رسید و حلقه ی مـی مردان پراکنده شد. همـه آفرینی بـه ما گفتند و رفتند ولی ما کـه نرفتیم منتظر آقای فلانی بودیم. دق مرگ شدیم که تا اینکه بالاخره آمد
نفس ها درون حبس شده بود خوب کـه جلو آمد با لبخندی بسیـار ملیح بـه ما گفت: آفرین بچه ها خیلی کوچه تمـیز شد فردا به منظور همـه شما بستنی مـی خرم.
سی سال گذشت و هنوز آن فردا نیـامده است. من درون این سال ها بستی های زیـادی خوردم خیلی لاکچری تر از کیم دوقلو ولی هنوز منتظر آن بستی هستم. ( بـه جای نام آن مرد از اصطلاح فلانی استفاده کردم بـه دلیل اینکه چندتا از بچه محل ها درون این پیج حضور دارند😁)
Media Removed
شب. یک چراغ نفتی مـیسوزد. خورخه پشت مـیزی نشسته و یک ساعت قدیمـی را بـه دست گرفته است. او با دقّت آنرا کوک مـیکند. چهرهاش حاکی از حس کنجکاویی آمـیخته با لذّت است.
خورخه (درحالیکه بـه ساعت نگاه مـیکند): این بهطور حتم مال پدربزرگام بودهست.
لوسیـا به منظور خواب آماده مـیشود (کمـی سرزنشآمـیزانـه): خوشحالی نـه؟
خورخه یک کلید طلایی را بـه پشت ساعت مـیاندازد: نباید باشم؟
لوسیـا: من خسته شدهام ... تو از عمویات بیشتر خوشات مـیآید.
... صدای آرام موسیقی ساعت متوقف مـیشود ...
خورخه: یک وقت دیگر حتما قدری دراینباره صحبت کنیم (به وررفتن با ساعت ادامـه مـیدهد) لعنتی این ساعت چهطور کوک مـیشود.
لوسیـا: فکر مـیکنم بهتر هست فردا بروم.
خورخه: احمق نباش! چرا از چیزی کـه ممکن نیست اتفاق بیـافتد، فرار مـیکنی؟ ... زندهگی همـین است. بعضیها بـه هم مـیرسند و بعضیها از هم جدا مـیشوند. وقتی مسیر زندهگی این است، ما چهکار مـیتوانیم یم؟ ... دنیـا پر از آدمهاییست کـه یکی را دوست مـیدارند اما با دیگری زندهگی مـیکنند. (خورخه ناگهان درون خرتوپرتهای پدرش بـه یک صلیب جواهرنشان برمـیخورد. او با دست چپ، تیغهی کوچکی را کـه در یک طرف صلیب جاسازی شده بیرون مـیکشد؛ صلیب درواقع دستهی یک خنجر است. خورخه تلاش مـیکند که تا جعبهی ساعت را با نوک خنجر باز کند)
نام کتاب: ویریدیـانا
نویسنده: لوئیس بونوئل
مترجم: پیـام یزدانجو
ناشر: نشر دیگر
پن: کامنت نخست
پن۲: دومـین اثریست کـه از این نویسنده درون صفحه معرفی مـیشود
#کتاب #فیلمنامـه #لوئیس_بونوئل #پیـام_یزدانجو
#_با_لوئیس_بونوئل
Media Removed
. الیوم بعد غسل جمعه و اقامـه صلاه درون اندرونی همایونی آبگوشت مـیل فرمودیم با سیر ترشی و سبزی و تربچه نقلی و سنگک دو رو خشخاش. حی لایزال شاهد هست که از عهد شباب که تا کنون از خوردن آبگوشت هیچگاه سیر نشده ایم کـه خسته شده ایم. من بعد ذلک متکا زیر سر نـهاده چرت مرغوب پساآبگوشتی مـی زدیم کـه مـیرزا نیکان خان شکسته نویس ... .
الیوم بعد غسل جمعه و اقامـه صلاه درون اندرونی همایونی آبگوشت مـیل فرمودیم با سیر ترشی و سبزی و تربچه نقلی و سنگک دو رو خشخاش. حی لایزال شاهد هست که از عهد شباب که تا کنون از خوردن آبگوشت هیچگاه سیر نشده ایم کـه خسته شده ایم. من بعد ذلک متکا زیر سر نـهاده چرت مرغوب پساآبگوشتی مـی زدیم کـه مـیرزا نیکان خان شکسته نویس دق الباب کرده اذن ورود خواست. رخصت فرمودیم . عارض شد کـه قبله عالم بـه سلامت چه نشسته اید تصدق کـه زوجه محترمـه ی مـیرزاولادمـیرخان پوتین صدراعظم روسیـه درخواست طلاق کرده و مـهریـه را هم اجرا گذاشته مـیرزا ولادمـیر حتما بیت و هشت هزار مـیلیـارد تومن بـه پول ما مـهریـه بپردازد و وقتی هم فحول و اعاظم کـه پرسیده اند چرا ؟ فرموده اند: کتکم مـیزده ... علی رغم سنگینی بطن و خماری دیدگان همایونی مان فی الفور قلم و دوات خواستیم کاغذ بنویسیم بدهیم چاپار برساند بـه کاخ کرملین درون مسکو. چنین نگاشتیم :
بسمک اللهم
به مـیرزا ولادمـیرخان پوتین صدراعظم روسیـه .
راپورت رسیده زوجه محترمـه بـه علت برخی اهمال کاری آنجناب و نخرجی و نیز دست بزن جناب شما قصد ترک زوجیت نموده و درخواست طلاق و مـهریـه نموده اند. فوق النـهاینـه ملول گشتیم. لذا بر خود فرض دیده کاغذ نگاشته و در فقره زوجه مکرمـه مطالبی بفرماییم باشد کـه راهگشا باشد.
این درست هست که درون فقره جنگ سوریـه فوق النـهایـه با دول متخاصمـه و مـهاجم خوب بالاخواه ممالک محروسه ایران درون آمده و دهان نامبارک دواعش را آسفالت نمودید کـه کمال امتنان داریم و این درست تر هست که جنابتان کمربند مشکی جودو دارید و دستی نیز بر شکار و ماهیگیری. اما رسول شریعت ما (ص) فرمود: زن ریحانـه هست و ریحانـه همان فِلاوِر شما باشد کـه گل معنا مـی دهد.. گل را کـه نمـی زنند لامصب . خوب هست که برود تعدادی راپورتچی و مطبوعه چی و فوتوگرافر خبر کند. آستینش را بالا بزند و کبودی ها نشان بدهد و بگوید : پدّسّگ دست بزن داره حاج آقا ! انگار جنابتان به منظور همـه امور وقت دارید الا اندرونی همایونی! توصیـه اکید مـی فرماییم . بـه جای گربه اندن درون جنگل ها و شکار خرس رفتن و مطربی قدری بـه اهل بیت پرداخته از فمـیلی خود سرسراغ کنید. باشد کـه فتنـه بخوابد و فضیحت از این بیشتر دست ندهد. صلاح مـی دانیم الیوم شیکان پیکان کرده شخصا بـه قنادی رفته یک جعبه شیرینی تر و یک دسته گل ابتیـاع کرده یک کارت قلب دار هم بر تاج چسبانده بنویسید : فور عِوِر این مای هارت . سپس بـه منزل ابوالزوجه مراجعت کرده قائله را بخوابانید. کان لم یکن شیـا مذکورا... فوق النـهایـه منتظریم کاغذ بفرستید ببینیم چه كردي؟ باقي بقايمان جانت فدايمان...
Media Removed
پدرم پزشک بود. شریف و مـهربان و خنده رو. مـیگفتم بابا این انگشت چیـه. این شکل خنده دار این انگشت دستت خیلی بانمکه. مـیگفت این نتیجه پنجاه و چند سال "دق" روی شکم مریضه. دفرمـه شده ولی شفا داده تمام شرف و اعتبار منـه این انگشت من بابای مـهربون و خنده روی من کـه هر قدر پرسیدم کجات درد مـیکنـه همـیشـه گفتی من خوبم! خوبم...........از,تمام ... پدرم پزشک بود. شریف و مـهربان و خنده رو. مـیگفتم بابا این انگشت چیـه. این شکل خنده دار این انگشت دستت خیلی بانمکه. مـیگفت این نتیجه پنجاه و چند سال "دق" روی شکم مریضه. دفرمـه شده ولی شفا داده تمام شرف و اعتبار منـه این انگشت من ❤ بابای مـهربون و خنده روی من کـه هر قدر پرسیدم کجات درد مـیکنـه همـیشـه گفتی من خوبم! خوبم...........از,تمام اونچه بـه من یـاد دادی پر و اشباع و از اون قلبی کـه به تو و من و تمامانی کـه دوستت داشتند خیـانت کرد، تنـها عانگشت دفرمـه ات رو دزدیدم. دیدار بعدی ما، سرای باقی. مرسی کـه بابای قشنگم بودی. بامـید دیدارت ..💌
Read moreMedia Removed
لـــولا المـواقف ما عرفت الرجاجيــــــل ,,-¦-,, والرجــل يعرف بالشدايــد والافعــــــال أنا اشــهـــــد بـه نـــــاس وقت البهاذيــل ,,-¦-,, لاجــــد وقت الجد تطـــرى على البـــال من يعجبــــونڪ في جميــع المداخيـــل ,,-¦-,, نـــاس ٍ تعـــز الطيب من ڪـل مدخــال وما ڪـل رجــــال ... لـــولا المـواقف ما عرفت الرجاجيــــــل ,,-¦-,, والرجــل يعرف بالشدايــد والافعــــــال
أنا اشــهـــــد بـه نـــــاس وقت البهاذيــل ,,-¦-,, لاجــــد وقت الجد تطـــرى على البـــال
من يعجبــــونڪ في جميــع المداخيـــل ,,-¦-,, نـــاس ٍ تعـــز الطيب من ڪـل مدخــال
وما ڪـل رجــــال ٍ يمـــــــد الفناجيـــــل ,,-¦-,, يتبع دروب الطيب في ڪـل الاحــــوال
وترى العمـر ماهوب فـرق المشاڪـيل ,,-¦-,, والهــــرج مايرفع من الناس دجــــــال
بعض الرجال ڪـبار لـڪـن مـهابيـــــل ,,-¦-,, المـرجلــــة ماهيب بالڪـبـر والمــــال
وبعض الرجــال اجسـام لڪـن تماثيـــل ,,-¦-,,, جســم ٍ ڪـبيـــر وداخلـه قلب تمثــــال
يملى عيونڪ بالشڪـل ڪـنـه الفيــــل ,,-¦-,, ولاحـــان وقت الجد ڪـذبت الاشڪال
ما ينفـعڪ وقـت الشقــــــا والغرابيــــل ,,-¦-,, ياليت تسلـــم من ڪلامـه والاقــوال
ومنـهــو يـضــن إن المـظاهــــر دواليـــل ,,-¦-,, بـه ناس نقـص وتلبس شماغ وعقـال
والـــدلة اللي دون نــــــــار ومعاميــــــل ,,-¦-,, ماتسقـــي الخرمـــان لو ربع فنجـــال
وبعض الرجـــال يڪيـد لڪ بالمحابيــل ,,-¦-,, يخفي بضحڪه لڪ من الحقـد زلزال
الســـن ابيــض لڪـن القلب ڪالليــــل ,,-¦-,, ماڪل من يضحڪ معڪ يسعد الحال
ولولا الحسـد والبغـض والقــال والقيــل ,,-¦-,, ڪان العــرب صارت على قلب رجـــال
هذا ڪــــلام الحق من غيـــــر تبديـــــل ,,-¦-,, حبيت اقــول الصــدق والصـدق ينقـــال
اقبـــل ڪلامي فيه بعـــض التفاصيــــل ,,-¦-,, شــي مجـــرب ماخرصتـــه من البــــال
ولـولا المواقـف ماعرفت الرجاجيــــــل ,,-¦-,, وڪان استوى بالهرج خايب ورجال
Media Removed
أنا اشــهـــــد بـه نـــــاس وقت البهاذيــل ,,-¦-,, لاجــــد وقت الجد تطـــرى على البـــال
من يعجبــــونڪ في جميــع المداخيـــل ,,-¦-,, نـــاس ٍ تعـــز الطيب من ڪـل مدخــال
وما ڪـل رجــــال ٍ يمـــــــد الفناجيـــــل ,,-¦-,, يتبع دروب الطيب في ڪـل الاحــــوال
وترى العمـر ماهوب فـرق المشاڪـيل ,,-¦-,, والهــــرج مايرفع من الناس دجــــــال
بعض الرجال ڪـبار لـڪـن مـهابيـــــل ,,-¦-,, المـرجلــــة ماهيب بالڪـبـر والمــــال
وبعض الرجــال اجسـام لڪـن تماثيـــل ,,-¦-,,, جســم ٍ ڪـبيـــر وداخلـه قلب تمثــــال
يملى عيونڪ بالشڪـل ڪـنـه الفيــــل ,,-¦-,, ولاحـــان وقت الجد ڪـذبت الاشڪال
ما ينفـعڪ وقـت الشقــــــا والغرابيــــل ,,-¦-,, ياليت تسلـــم من ڪلامـه والاقــوال
ومنـهــو يـضــن إن المـظاهــــر دواليـــل ,,-¦-,, بـه ناس نقـص وتلبس شماغ وعقـال
والـــدلة اللي دون نــــــــار ومعاميــــــل ,,-¦-,, ماتسقـــي الخرمـــان لو ربع فنجـــال
وبعض الرجـــال يڪيـد لڪ بالمحابيــل ,,-¦-,, يخفي بضحڪه لڪ من الحقـد زلزال
الســـن ابيــض لڪـن القلب ڪالليــــل ,,-¦-,, ماڪل من يضحڪ معڪ يسعد الحال
ولولا الحسـد والبغـض والقــال والقيــل ,,-¦-,, ڪان العــرب صارت على قلب رجـــال
هذا ڪــــلام الحق من غيـــــر تبديـــــل ,,-¦-,, حبيت اقــول الصــدق والصـدق ينقـــال
اقبـــل ڪلامي فيه بعـــض التفاصيــــل ,,-¦-,, شــي مجـــرب ماخرصتـــه من البــــال
ولـولا المواقـف ماعرفت الرجاجيــــــل ,,-¦-,, وڪان استوى بالهرج خايب ورجال
I------------------------------------------------------I
#الكويت
#كويتيات #لكويت #كويت
#المصورين_العرب #عدستي #صباح_الخير #تصويري #غرد_بصوره #كانون #كانونيه
#مصور_مبتدئ #بحر #الحب #tag_a3 #pics #pic #تاق #nikon #follow #photographer #الخوال #خوال #مصورين_الخليج #السمر #صوره #صور #تصويري
Media Removed
. اگر حضرت عباس مـیگفت کـه حالا بگذار ببینم شمر چه مـیگوید، امروز نامـی از عباس نمانده بود . #نفوذ_پذیرانانی اند کـه یک نوع ولایت گریزی درون آنـهاست اقدامـی کـه باید درون مقابل نفوذ انجام داد این ست کـه جامعه ی خودمون رو بـه قدرت خودمون نسبت بـه این دشمن و ضعف دشمن حتما باورمند کنیم یـادتون باشـه ما درون مقابل ... .
اگر حضرت عباس مـیگفت کـه حالا بگذار ببینم شمر چه مـیگوید، امروز نامـی از عباس نمانده بود
.
#نفوذ_پذیرانانی اند کـه یک نوع ولایت گریزی درون آنـهاست
اقدامـی کـه باید درون مقابل نفوذ انجام داد این ست که
جامعه ی خودمون رو به
قدرت خودمون نسبت بـه این دشمن
و ضعف دشمن
باید باورمند کنیم
یـادتون باشـه ما درون مقابل نفوذ حتما به قدرتمون ایمان داشته باشیم
برای ریشـه کن نفوذ و صدمـه نخوردن از نفوذ حتما دشمن رو ناامـید کرد
بعضیـا انقدر بدبختند مـی گن: بذار یک کمـی با دشمن نرم صحبت کنیم بلکه از دشمن بـه ما ضرر نرسه
اون نرمـی آن جایی کـه نباید، نشون داده بشـه صدمـه اش رو ملت مـی خورن
#باید_دشمن_ازت_ناامـید_بشـه
.
مـی خواهم از ابوالفضل العباس تعریفی کنم کـه لبخند رو بر لبهای حسین نشاند
.
وقتی شمر به منظور عباس امان نامـه فرستاد عباس داشت دق مـیکرد و گفت:
"خدا کار من بـه جایی رسیده کـه دشمن بـه من طمع کرده!"
تاسوعا بـه نام عباس هست ، عباس درون تاسوعا شـهید نشد!
【عباس تاسوعا مُرد عاشورا شـهید شد...】
.
شمر هِی صدا مـی زد، مـهربون صدا مـی زد عباس(ع) رو
عباس(ع) صورتش رو اون طرف مـی کرد
داشت دق مـی کرد عباس(ع)
عباس(ع) جواب نمـی داد
مـی دونید چه اتفاقی افتاد؟
حسین(ع) فرمود عباسم قبولت دارم برو جوابش رو بده،مـی دونم برات سخته
ما عباس(ع) مـی خواهیم کـه تا امامش #فرمان نده #با_دشمن_دست_نده
ما عباس(ع) مـی خواهیم کـه تا امامش فرمان نده، #تماس نگیره، #جواب نده
#ما_عباس(ع) مـی خواهیم
عباس(ع) با دشمن دست ندادی خدا دست هایت را قربانی قبول کرد
جانم #دست های عباس(ع) کـه به دشمن حسین(ع) دست نداد
عباس(ع) بـه دشمن #غضبناک نگاه کردی خدا چشم هایت را قبول کرد
ام البنین بیـا ببین عباست چه غوغایی کرده درون کربلا!
عباس(ع) جلوی دشمن حسین(ع) سر خم نکرد خدا سر عباس(ع) رو قبول کرد
.
امان از بیرق عبّاس! امان از عَلَم عبّاس! که تا وقتی بیرق عبّاس گوشۀ مـیدان برقرار بود مگری جرأت مـیکرد نظم مـیدان را بـه هم بزند؟
اما آن لحظهای کـه بیرق عبّاس روی زمـین افتاد، دیگر حسین(ع) درون خیمـه هم امان نداشت، آمد با علی اصغر خداحافظی کند همانجا تیرباران د...
.
{ما همـه عباس توایم خامنـه ای}
.
#امام_خامنـه_ای #بیت_رهبری #تاسوعا94
#روضه #شب_جمعه
#استاد_پناهیـان #استاد #پناهیـان #پناهیـانی
.
Media Removed
چند نکته: بیروی عزیز، خیلیـا منتظر بودن کوچکترین سوتی رو بدی و بریزن تو پیجت و فحش بارونت کنن...خوب جوابشون رو دادی...ککامـی ککاتم طارمـی بهترین فرصت رو از دست داد...استقلالی های عزیز، ما رو چهار سال همـینجور دق مـیداد... بـه نظرم اگه نصف بازی با اسپانیـا رو بازی مـی کردیم صددرصد صعود مـی کردیم..از ... چند نکته:
✅بیروی عزیز، خیلیـا منتظر بودن کوچکترین سوتی رو بدی و بریزن تو پیجت و فحش بارونت کنن...خوب جوابشون رو دادی...ککامـی ککاتم
✅طارمـی بهترین فرصت رو از دست داد...استقلالی های عزیز، ما رو چهار سال همـینجور دق مـیداد...
✅به نظرم اگه نصف بازی با اسپانیـا رو بازی مـی کردیم صددرصد صعود مـی کردیم..از دقیقه پنجاه و پنج و پنالتی از دست رفته فقط و فقط دو موقعیت خوب داشتیم...
✅جهانبخش و آزمون افتضاح بودن..سه بازی آزمون و دو بازی علیرضا..دریغ از یک حرکت خوب...وقتی مـیگیم خوب نبودن یعنی انتظار بیشتری ازشون مـی رفت...خدای داند..شاید تاکتیک کیروش بوده...
✅کیروش مـیره و ما مـیمونیم و تیممون...خدا کنـه همـیشـه تو اوج بمونیم...مرسی کارلوس عزیز..تو این مملکت کـه گونی گونی پول صرف کارهای بیخود و بیـهوده مـیشـه هر چی بردی، هر چی خوردی، حلالت...
✅من امروز بـه قیمت بیست هزار تومان یـه پرچم خ کـه برخیزم و پرچم رو ببرم بر سردر خانـه بکوبم ولی هم دیروقته و هم صعود نکردیم...یـه کاریش مـی کنم حالا
✅شما بگین...نظرتون رو کامنت کنید...جون مادرتون بهی فحش ندین...مث بچه ی آدم کامنت بذارید...بوس
Media Removed
وایسا ، حتما جواب قلبی کـه عاشق کردی رو بدی وایسا ، هنوز یـه چیزایی مونده کـه باید بـه من بگی وایسا ، حتما تموم خاطره هامو بـه من بعد بدی وایسا ، نمـی تونی هر وقت اینجوری بـه سرت زد بری وایسا ، تو هم حتما مثل خودم دیوونـه شی بد بری وایسا ، تو هم حتما هر وقت این بلا سرت اومد بری ♫♫♫ بی تو من دق مـی کنم نرو بری هق هق مـی ... وایسا ، حتما جواب قلبی کـه عاشق کردی رو بدی
وایسا ، هنوز یـه چیزایی مونده کـه باید بـه من بگی
وایسا ، حتما تموم خاطره هامو بـه من بعد بدی
وایسا ، نمـی تونی هر وقت اینجوری بـه سرت زد بری
وایسا ، تو هم حتما مثل خودم دیوونـه شی بد بری
وایسا ، تو هم حتما هر وقت این بلا سرت اومد بری
♫♫♫
بی تو من دق مـی کنم نرو بری هق هق مـی کنم نرو
نذار اینجوری تموم بشـه ، تو رو عاشق مـی کنم نرو
بی تو من دق مـی کنم نرو بری هق هق مـی کنم نرو
نذار اینجوری تموم بشـه ، تو رو عاشق مـی کنم نرو
♫♫♫
با تو من خاطره دارم صبر کن بی تو من بی و کارم صبر کن
اگه تو کم بشی از تو دنیـام کاری با دنیـا ندارم صبر کن صبر کن
بی تو من دق مـی کنم نرو بری هق هق مـی کنم نرو
نذار اینجوری تموم بشـه ، تو رو عاشق مـی کنم نرو
بی تو من دق مـی کنم نرو بری هق هق مـی کنم نرو
نذار اینجوری تموم بشـه ، تو رو عاشق مـی کنم نرو
. خنديديد نـه؟ بله خب شيرين زباني بچهها همـیشـه دل آدم را ضعف مـیبرد، دروغ چرا خودم هم وقتی فیلم را ضبط مـیکردم خندیدم، امروز گالریام را مرور مـیکردم بـه این ویدئو رسیدم، یکهو دلم ریخت، با یک فاصله گذاری ساموئل بکتی... پرت شدم یک جایی وسطهای تاریخ درون دمشق درون خرابه بگذریم ...قصه این بود کـه در قرارداد بازیشان ... .
خنديديد نـه؟ بله خب شيرين زباني بچهها همـیشـه دل آدم را ضعف مـیبرد، دروغ چرا خودم هم وقتی فیلم را ضبط مـیکردم خندیدم، امروز گالریام را مرور مـیکردم بـه این ویدئو رسیدم، یکهو دلم ریخت، با یک فاصله گذاری ساموئل بکتی... پرت شدم یک جایی وسطهای تاریخ درون دمشق درون خرابه بگذریم ...قصه این بود کـه در قرارداد بازیشان امـیرحسین و باران شده بودند داعشی و نیکان ونازنین(نانا) شده بودند مع حرم ...داعشیها بزرگتر بودند، رفته بود ساز و برگ جنگ بچینند و بمـیرم کـه این دو جوجه نـه زور جنگیدن داشتند نـه تاکتیکی کـه دورشان بزنند... نیکان یکدفعه مـیگوید نانا بیـا فرار کنیم توی سرم حاج محمود مـی خواند علیکن بالفرار... پذیرایی خانـه ام مـیشود کربلا... بوی خیمـه سوخته مـیپیچد زیر پره های بینی ام ...لعنت بـه من حتما حتما اد امروز این ویديو را ببینم ؟ ویدئو را ببینم و پذیرایی خانـه ام بشود شب بیـابان و مبل چرکمرد بشود بوتههایی کـه مـیشود پشتشان پناه گرفت؟ ساعت هم کـه یک شب هست ... خانـه من کفش مفروش بود خطری این بچه ها را تهدید نمـیکرد خاری کف خانـه نبود... خودم هم نرفتم کـه سیلی شان ب ! جای تازیـانـه هم دوربین دستم بود! از صبح این ویدئو را مـیبینم و بغض مـیکنم ... داعشی وجود نداشت بمبی هم درون کار نبود ، خانـه ما هم خرابه نبود، من هم مـهربان بودم ولی وقتی بـه زور بغلشان کردم بیـارمشان بیرون جفتشان بـه گریـه افتادند کـه الان داعشی ها مـی آیند ما را مثل سارانیکای پایتخت مـیکشند ... من بلد نیستم روضه بخوانم ، اصلا بـه من چه خودتان بروید روضه و امشب دق کنید ... امشب کـه داشتم مـیرفتم روضه باران یک جوری گفت مراقب خودت باش کـه دلم ریخت... باباهای دار امشب کـه روضه مـیروید یـا بگویید دیر مـی آیید یـا نمـیگویید حداقل تلفنتان را زود جواب بدهید شاید تان دلش برایتان شور بیـافتد فکرش هزار راه برود ... الا لعنت الله علی القوم الظالمـین ...
#رقیـه
#یـاس_کبود
#سه_ساله_با_زن_فرق_داره
#گل_سر
Read more
Media Removed
رفته بودیم بهشت زهرا، با لباسهای مشکی بر تن و غصه سنگین بر جان. قطعه نام آوران. همگی با هم داشتیم پارهای از تنمان را بـه خاک مـیسپردیم، انگار جانمان داشت «در» مـیرفت. داشتیم با ناصرخان احمدپور وداع مـیکردیم، جملگی صاحب عزا. اما برخی داغ بر دلشان سوزان تر. مثلا عباس آقا. عباس آقا عبدالملکی. جگرش ...
رفته بودیم بهشت زهرا، با لباسهای مشکی بر تن و غصه سنگین بر جان. قطعه نام آوران. همگی با هم داشتیم پارهای از تنمان را بـه خاک مـیسپردیم، انگار جانمان داشت «در» مـیرفت. داشتیم با ناصرخان احمدپور وداع مـیکردیم، جملگی صاحب عزا. اما برخی داغ بر دلشان سوزان تر. مثلا عباس آقا. عباس آقا عبدالملکی. جگرش سوخته بود. همان جا بود کـه با او تنـها و همکلام شدم. کنار خاک سردی کـه قرار بود رفیق چهل ساله عباس آقا را درون آغوش کشد. یک عالم گله داشت، یک پر از درد. مـیگفت کـه ناصرخان «دق» کرد. دق کرد از این جور بیانتها. از این ستم کـه همـه ما جماعت ورزشینویس را بی تاب و بی قرار کرده. مـیگفت و مـیگفت و مـیگفت. ناگهان گفت: «داشعلی! باورت مـیشـه من هنوز بیمـه ندارم؟ هنوز بعد از دهها سال سیـاه کاغذهای سپید بازنشستگی ندارم؟ مگر ناصر داشت؟ مگر بقیـه بزرگترهای ما دارند؟»
عباس آقا عبدالملکی آن «روزِ سیـاه» قفل از زبان گشوده بود. از جفاهایی مـیگفت کـه همـه ورزش و اهالی ورزش درون حق ما جماعت ورزشینویس روا داشتهاند. دلش پر بود. راست هم مـیگفت وقتی مـیپرسید: «کجایند آنـها کـه قلم ناصرخان نردبان ترقیشان شد؟» قلم خودش هم نردبان صعود خیلیها بود. اما آنـها چون از نردبان بالا رفتند، نـه تنـها صاحب نردبان را تکریم ند بلکه سنگش هم زدند. سهمش از «سفره چند هزار مـیلیـارد تومانی ورزش» را کـه ندادند هیچ، حقش از کارش را هم خوردند.
عباس آقا عبدالملکی وقتی از ظلمها و ظالمها گفت، ناگهان حرف آخر را هم زد: «همـین روزها نوبت من است. دیگر توان ادامـه ندارم. بـه ته خط رسیدهام. شاید هم آمدم همـین جا کنار رفیق چهل سالهام خوابیدم، شاید آن روز این دردها تمام شود...» گفتم: «عباسآقا! بیخیـال... انشاالله ۱۲۰ سال با عزت زندگی کنید» گفت: «دیگه نمـیتونم، دیگه نمـیکشـه این تن و جانم...»
آن روز گذشت، و گذشت که تا رسیدیم بـه دم «تحویل سال» ۹۶ ، همـین چند روز قبل. از جوار بارگاه ثامن الحجج به منظور عباس آقا پیـامک تبریک فرستادم. درون پاسخ از بیماریاش گفت و از تحملی کـه تمام شده. گفت داشعلی! دعا کن....
حالا خبر رسیده کـه عباس آقا هم رفت. پارهای دیگر از تنِ ما ورزشینویسان رفت. حالا لابد سهمش مـیشود یک تکه از قطعه نامآوران. او رفت، با ای پر از درد. اما با آبرو. او رفت، با یک دنیـا گله. اما با شرف. او رفت، با کولهباری از رنج. اما با سربلندی. او از تبار شریفان بود، از قبیله عاشقان. شریف زندگی کرد و عاشقانـه قلم زد. از او این عشق و شرافت که تا ابد درون ذهن ما یـادگار است.
#عباس_عبدالملکی #عبدالملکی #ورزشی_نویس #روزنامـه_نگار #سردبیر
Media Removed
دیروز کـه اظهار نظر عجیب چند که تا از #هنر_پیشـه ها رو رد مورد #عيد_قربان شنیدم یـاد مطلبی افتادم کـه چند هفته پیش درون #لرستان وقتی مـهمان #عشایر بودیم از یک انسان بزرگ و دنیـا دیده یـاد گرفتم عشایر رسم دارن وقتی #مـهمان براشون مـیاد به منظور خوش آمد گویی و احترام #قربانی مـیکنن مـیزبان ما هم،داشت همين كار ... دیروز کـه اظهار نظر عجیب چند که تا از #هنر_پیشـه ها رو رد مورد #عيد_قربان شنیدم یـاد مطلبی افتادم کـه چند هفته پیش درون #لرستان وقتی مـهمان #عشایر بودیم از یک انسان بزرگ و دنیـا دیده یـاد گرفتم
عشایر رسم دارن وقتی #مـهمان براشون مـیاد به منظور خوش آمد گویی و احترام #قربانی مـیکنن
مـیزبان ما هم،داشت همين كار رو ميكرد
اما من با خواهش و تمنا مانعش شدم و اجازه ندادم
الحمدلله نعمت فراوان بود و با لذّت خودمون رو با #ماست و #دوغ و #نان،سیر کردیم
شب کـه داستان رو بـه حاج رضا گفتيم،خيلى منقلب شد و با غصّه، #خاطره ای تعريف كرد
گفت:وقتى خيلى جوان بودم با جمع دوستان شبى مـهمان عشاير شديم
ميزبان خواست براى ما # #ذبح كنـه،كه مانعش شديم
با نان گرم ساجى و ماستُ دوغ ى و #كره محلى لذّت برديمُ سير شديم
وقت #نماز شد
رفتم، #وضو بگيرم
در راه صداى ناله و نفرين پير زنى توجهم رو جلب كرد
با دقّت گوش كردم
با سخت ترين و سوزناك ترين حالت بـه ما ناله و نفرين ميکرد
انقدر شديد،كه بى اختيار بـه سمتش رفتم
گفتم مادر جان چرا از ما ناراحتى؟
چه #ظلم و جسارتى كردیم كه انقدر دل شما رو شكسته ايم
پير زن از ديدن من جا خورد اما،بلا فاصله گفت:سير از گشنـه خبر نداره،سواره از پياده
ميدونى من و بچه ها و نوه هام چند وقته #گوشت نخوردیم؟
تو فكر كردى ما هر روز گوشت گيرمون مياد؟
اگه اجازه ميدادين اون رو ذبح كنـه
بعد از يك سال،منُ بچه هام قدرى گوشت ميخورديم
خدا از سر ظلمتون نگذره شما بـه شكم سير خودتون نگاه كردين و مانع شديد ما هم بـه نوايى برسيم
-و بعد حاج رضا اینطور #نصيحت كرد
هیچ وقت مانع خیر نشین و رد احسان نکنید
چون علاوه بر احساس كرامتى كه صاحب خانـه از ميزبانى شایستهی شماب مـیکنـه
خانواده و نزديكانش هم بـه بركت سفره متنعم ميشن
-در مورد اظهار نظر بعضی #سلبريتى هاى محترم بايد عرض كنم
عزيزانِ جان،بهشت و جهنم رفتن را بى خيال!
قبول ندارين كه بخــشى از گوشت قربانى ها ميرن تو سفره ى #فقرا؟
همون آدم هايى كه ندارن گوشت كيلويى هفتاد،هشتاد هزار تومانى بخرن و شايد چند ماه يك بار رنگ گوشت نميبينن!
بگردين يه راه ديگه براى اسم درون كردنُ #فالور جمع كردنُ معرف ماندن پيدا كنيد
اه و ناله ى آدم هايى را بـه جون نخرين كه پناهى جز خدا ندارن
ميفرماييد قربانى نكنيد،به جاش درخت بكاريد،چشششم
هر وقت شما از شيش ليكُ چنجه خوردن صرفه نظر كردى و با درخت شكمت را سير كردى راهش را بـه ما و فقرا هم ياد بده
اما فعلا اجازه بده مردم بـه هم كمك كنن
Media Removed
من سَلیقَم دقیقاً شبیـه قبلِ تو بود حالا احساس مـیکنم غریبَم شدیداً
اونا نـه شبیـه من ندیدن کـه مـیگن پام نسوز مگه مـیسوزونی صدی چند عزیزم جدیداً
سَلیقَم دقیقاً شبیـه قبلِ تو بود حالا احساس مـیکنم غریبَم شدیداً
اونا نـه شبیـه من ندیدن کـه مـیگن پام نسوز مگه مـیسوزونی صدی چند عزیزم جدیداً
هروقت منو عصبی مـیکرد ، فحشِ بد مـیدادم بهش اون جوابمو نمـیداد
ولی جدیداً که تا یکم عصبی مـیشم شروع مـیکنـه فریـاد و جیغ و داد ، فحشِ بد داد و بیداد
اون شده بدتر از من ، بددهن و بدتر از من
بد بی اعصاب ، نمونده دیگه مغزی از ما
این اوضاع مسخرَس نـه ، آره مسخرَس
اما ، نمـیدونی بعضی وقتا ...
بعضی وقتا چی ؟
هیچی ... سَلیقَم دقیقاً شبیـه قبلِ تو بود حالا احساس مـیکنم غریبَم شدیداً
اونا نـه شبیـه من ندیدن کـه مـیگن پام نسوز مگه مـیسوزونی صدی چند عزیزم جدیداً
سَلیقَم دقیقاً شبیـه قبلِ تو بود حالا احساس مـیکنم غریبَم شدیداً
اونا نـه شبیـه من ندیدن کـه مـیگن پام نسوز مگه مـیسوزونی صدی چند عزیزم جدیداً
اون حتی با تکستاس ، با حرفاش ، با نگران شدناش
منو عصبی مـیکرد ، بِهِم استرس مـیداد
اون حتی با رفتاراش ، با شوخیـاش ، با خنده هاش
انگار ، منو بد زمـین مـیزد ، منو بد زمـین مـیزد
رفتی ولی بعد از این ، بای این کارو نکن کـه من هنو مریضم
آره رفتی ، ولی خوب بدون
بی تو همـه جا تاریکه فقط سیگار ، روشنـهبه کون
جفت چِشا خونِ خون
شدم بدبین و بدبین تر
شدی ، راحت و راحت تر
هرچی ، شدی راحت و راحت تر
شدم ، بدبین و بدبین تر
شدم ، بدبین و بدبین تر
شدی راحت و راحت تر
هرچقد ، شدی راحت و راحت تر
شدم ، بدبین و بدبین تر
روز کدوِئین ، شب زانکس
دعوا مرتب با تکست
رو ترایی ، کول یـه راهی
رو بـه راهی ، خوب بخوابی
بوس
با اون قیـافه با این تیپ
چه راحت مـیره پایین زیپ
حتی ، اون دوستِ یـه شاهیم زدَت
دیگه ، بو گوه مـیده پایین تنَت
هِه
نَکَن ، ببند ، هِرّی
چیزی نمونده بـه من بدی
یـا ، بِکَن نمـیخواد بـه من بری
تو الآن ، شیرینیِ محفِلی
تا بحثِ شر و وِر مـیشد اون پُرِ قِر و فِر
منم بالا پایین سُرخ و بِدَم هر دو تارو جِر
بِرَم دور و بِرَم دور بزن زر و بزن زر
همـین زر زدنا زد تو همـین رابطهِ تِر
بگم از چی از اون زُل زدنات تو رُخِ دوستام
یـا بگم شاخی بِگَردی و بخندی کُلِ روز بام
یـا بریم لایو و بگیرم لَبِت و صورتِتو گاز
یـا بریم شیم و تو پارتی بدیم بـه این و اون فاز
ها
دقیقاً دنبالِ چی ؟؟
دنبالِ کدومِ اینا ؟؟ سَلیقَم دقیقاً شبیـه قبلِ تو بود حالا احساس مـیکنم غریبَم شدیداً
اونا نـه شبیـه من ندیدن کـه مـیگن پام نسوز مگه مـیسوزونی صدی چند عزیزم جدیداً
سَلیقَم دق
Media Removed
دو فرشته زميني كه باعث شدن بشم ايني كه هستم و چقدر برام از خودگذشتگي كردن.. نميدونم اگر تو زندگيم نبودن الان كي بودم و كجا و چه شخصيتي داشتم، اسمم، آزاده، بـه يادگاري از پدرمـه، آزاد.. و چقدر اين اسم تو شخصيت، رفتار و منش من موثر بود.. قبول دارين اسم آدمـها خيلي رو شخصيت شون تاثير ميذاره؟ اسم شما چيه ... ➿➿
دو فرشته زميني كه باعث شدن بشم ايني كه هستم و چقدر برام از خودگذشتگي كردن.. نميدونم اگر تو زندگيم نبودن الان كي بودم و كجا و چه شخصيتي داشتم، اسمم، آزاده، بـه يادگاري از پدرمـه، آزاد.. و چقدر اين اسم تو شخصيت، رفتار و منش من موثر بود.. قبول دارين اسم آدمـها خيلي رو شخصيت شون تاثير ميذاره؟ اسم شما چيه و چه حسي راجع بهش دارين؟ دوست داشتين اسمتون چي بود؟من هرگز نميتونم اسم ديگه اي رو دوست داشته باشم.. نميدونم شايد بخاطر باند قوييه كه با پدرم ايجاد كرده يا بخاطر معنيش قشنگش؟ پدر من هرگز اهل دروغ گفتن نيست حتي اگر بـه ضررش باشـه و هرگز درون برابر بي عدالتي و ظلم و اجحاف سر خم نميكنـه.. شايد بهمين خاطر قيد مقام و ثروت و مسند رو زد و عطاي خيلي چيزا رو بـه لقاش بخشيد.. نـه اينكه چون پدرمـه ولي واقعا بهش افتخار ميكنم و غرور درست و به جاشو تحسين.. يك قدمي تيمساري خودشو از نيروي هوايي بازخريد كرد و بخاطر حاشيه ها و زد و بندها و خيلي مسائلي كه شايد دلش نخواد عنوان كنم از كارش، شغلي كه عاشقش بود كناره گرفت.. با چهار هزار ساعت پرواز، شركت درون هشت سال جنگ و مدرك خلباني بين المللي.. چقدر از دوستها و همكارهاش شـهيد شدن، بايكوت شدن و يا از غصه دق كردن.. چيزي كه ازش ياد گرفتم اين بود كه درست زندگي كردن، آزاد و رها بودن ارزشش خيلي بيشتر از خوب و لوكس و رويايي زندگي كردن بـه قيمت اينـه كه بخواي با دروغ و پارتي بازي كنار بياي و نسبت بـه بي عدالتيها و زد و بندها بي تفاوت باشي.. اگر قطره اي از خون و ژنش درون من باشـه هرگز راه ديگه اي رو انتخاب نميكنم چون من اون پدرم و بايد راه و سبك و روشش رو که تا زنده م سرلوحه زندگيم قرار بدم.. شايد براي ماهايي كه سن پايين زديم بيرون و از صفر شروع كرديم غربت نشيني و كنار اومدن با سختيهاش زياد سخت و بغرنج نباشـه ولي پدرها و مادرهايي كه سن بالا، بخاطر آينده و آسايش و آرامش ما درد غربت نشيني و از عرش بـه فرش رسيدن رو بـه جون ميخرن واقعا قابل تحسينن.. برام پيش اومده سركارم كه ديدم نسل جديد نسبت بـه پدر و مادرشون رسپكت ندارن، مثلا از دست و پا شكسته بـه زبان بيگانـه حرف زدنشون خجالت ميكشن و يا از اينكه فرهنگشون با فرهنگ كشوري كه درون حال حاضر زندگي ميكنن، فرق ميكنـه شاكين و خيلي قصه هاي ديگه.. قدرشون رو بدونيم و يادمون نره بدون وجود اونـها، بدون ريسك كردشون و بدون داشتن شون معلوم نبود حال و شرايط الان ما چي بود.. هر وقت خواستيممون رو بـه شكايت و چشم هامون بـه قش اومدن و قيافه مون بـه چروك انداختن بندازيم، يادمون باشـه اونا كي بود و چه ابهتي داشتن.. #گپ_خودموني_آزاجون
Media Removed
... "ببین، یکی از فانتزیـای من همـیشـه این بوده کـه وقتی مـی ریم توو یـه کافه یـا رستوران، گارسون کـه مـیاد به منظور گرفتن سفارش، با یـه ژست خاصی بگم همون همـیشگی". نگاهت را پرت مـی کنی رو صورتم، نمـی توانم بفهمم ته نگاهت چیست، مـی دانم دوست نداری بیشتر از یک بار بـه یک کافه یـا رستوران بروی، دلت تجربه های متنوع مـی خواهد، ... ...
"ببین، یکی از فانتزیـای من همـیشـه این بوده کـه وقتی مـی ریم توو یـه کافه یـا رستوران، گارسون کـه مـیاد به منظور گرفتن سفارش، با یـه ژست خاصی بگم همون همـیشگی".
نگاهت را پرت مـی کنی رو صورتم، نمـی توانم بفهمم ته نگاهت چیست، مـی دانم دوست نداری بیشتر از یک بار بـه یک کافه یـا رستوران بروی، دلت تجربه های متنوع مـی خواهد، خاطره هایی با طعم های مختلف. "باشـه، مـی دونم، نمـی خواد اینجوری نگام کنی، اسم این نگاه سواستفاده ست، مـی دونی چرا؟ چون بـه بهانـه ی حرفی کـه من مـی و برای تو عجیبه، خیره مـی شی بـه من و فکر مـی کنی من نمـی فهمم کـه حواست یـه جا دیگه ست".
حواست را بـه من جمع مـی کنی، مـی خواهی بگویی کـه حواست جای دیگری نبود، نمـی گذارم، صورتت را جمع مـی کنی کـه مثلا ناراحت شده ای،همـیشـه مشکلت با من این هست که نمـی گذارم توضیح بدهی و به نظر خودت بی دلیل محکومت مـی کنم، خنده دار هست ولی من تو را خوب مـی شناسم، حتما حرف را عوض کنی، حتما حرف را عوض کنم، حتما مرا باز هم ببینی، قرار را مـی گذاری به منظور عصری کـه آفتابش غروب کرده باشد، درون کافه ای کـه دور هست از خانـه ی من و عکسش مـی گوید حیـاطش با صفاست.
"چه بوی خوبی مـی ده این حیـاط، انگار یـه تیکه از یـه جای دیگه ست کـه مال این شـهر نیست، تو چه جوری از تو عفهمـیدی این همـه خوبه اینجا، خواهش مـی کنم اینجا دیگه فقط یـه بار نباشـه، چند بار بیـایم".
اخم مـی کنی کـه مثلا یعنی چه توقع بیجایی، گارسون مـی رسد سفارش مرا مـی گیرد و تا نگاهش بـه نگاه تو مـی افتد مـی گوید، شما هم کـه همون همـیشگی، درسته؟ آب دهانت از هول نمـی تواند راه فرو رفتن را پیدا کند، من جواب گارسون را مـی دهم،با ژست خاصی مـی گویم بله همون همـیشگی، نمـی دانی نگاهم کنی یـا نـه، من مـی دانستم، همـیشـه مـی دانستم کـه تنوع طلبی تو فقط درون انتخاب کافه و رستوران دامنت را نمـی گیرد.
"اگه اینو نگم دق مـی کنم، حالا کـه تا ته یـه برش کیک شکلاتی حتما کنار هم باشیم بذار یـه چیزی رو بگم، مـی دونی کِی یـه آدمـی بـه یـه آدم دیگه فرصت توضیح نمـی ده؟ وقتی همـه چیز رو از نگاهش مـی خونـه".
نگاهم نمـی کنی.
(سین.شین )
#سین_شین #سمـیراشکوری #سمـیرا_شکوری
#samirashakouri
#samirashakoori
Media Removed
. شما دوستانم ! البته بـه ظاهر دوست بـه من خندیدید مرا سرزنش کردید افکار و رفتار خود را درست خواندید و من بی هیچ پیش داوری فقط شمارا ترک کردم آزادی و آزادگی حق من هست هیچدر زندگی ام حق تصمـیم گیری به منظور من ندارد پدر مرا ببخش مادر مرا ببخش بابت گناهی کـه نکرده ام بابت کمترین حقم آزادگی ، نپذیرفتن ... .
شما دوستانم ! البته بـه ظاهر دوست
به من خندیدید
مرا سرزنش کردید
افکار و رفتار خود را درست خواندید
و من بی هیچ پیش داوری فقط شمارا ترک کردم
آزادی و آزادگی حق من است
هیچدر زندگی ام حق تصمـیم گیری به منظور من ندارد
پدر مرا ببخش
مادر مرا ببخش
بابت گناهی کـه نکرده ام بابت کمترین حقم
آزادگی ، نپذیرفتن سیـاست ولایت
این ولایت گاه ولایت پدر ، مادر ، برادر ، و در نـهایت درون یک کلمـه ولایت فقیـه ( دانا ) !!!
چهی بیشتر از من بر احوال من آگاه هست ؟
کجاییدانی کـه به من خندیدید ؟
آرزو مـیکنم طعم آزادگی را بچشید
مادر پدر انم دلم برایتان تنگ است
مادر ببین وطن را ، همـه از ترس ولایت سیـاست را بر صداقت ترجیح داده اند و
زنـها تو زندون ( خانـه ، وطن ) و مردها سر دار ( بی ابرویی و اعدام و .... )
مادرم ببخش کـه نتوانستم سکوت کنم تحمل کنم و بنشینم و چیزی نگویم
پدر مرا ببخش کـه نماندم عصای دستت شوم
اما شاید ماندنم فقط از من به منظور شما آیینـه ی دق مـی ساخت .
مادر ببین وطن را پدر خوشبحالم کـه تو پدرم بودی و آموختی مرا درس آزادگی
همان دوم ابتدایی دبستان هفده شـهریور روستای فیل آباد
وقتی مجبور بودم درون خانـه تورا پدر و در مدرسه تورا آقای معلم صدا ب
باعث شد بفهمم ما ایرانیـا ها از بدو تولد درون تاریخ معاصر با چیزی بـه اسم شخصیت دو قطبی مواجهیم ، درون خانـه و خیـابان و بالطبع وطن
دروغ بگوییم چون از گفتن حقیقت مـیترسیم !
و معترض و ناراضی باشیم و در عین حال سکوت کنیم ، اگر شما پدر و مادرم نبودید
شاید هرگز بـه این حد از درک انسان ، برابری حقوق و مشکل ریشـه ای وطنم پی نمـی بردم
مادر لطفا این متن را به منظور پدر بخوان چون مـیدانم اینستاگرام ندارد و از طرف من دستش را نـه بـه خاطر سر تری و برتری بلکه با عشق از سمت من ببوس و یـادت باشد اگر پدر دردش را بـه تو نتواند بگوید تنـها مـیشود و سرنوشتی مشابه مردان سرزمـین کـه در دام(اعتیـاد ، دروغ ، فساد ) و و بر دار(اعدام ، زندان) هستند را دچار مـی شود و پدرم لطفا طوری با ان و مادرم برخورد کن کـه هرگز ترسی درون دلشان ایجاد نشود به منظور بازگویی حقایق و خواسته هایشان درون زندگی
پدر ولایت فقیـه باعث فساد درون وطن مـی شود
بگذار اگر روزی مـی را دوست داشت نترسد از بازگویی
چون آن زمان هست که سیـاست پا بـه مـیدان گذاشته و حال وطن امروز حال وطن کوچکمان کـه خانـه نام دارد مـی شود
و تو پدرم دست مادرم را از طرف من ببوس هم با عشق هم بابت اینکه مرا بدنیـا آورد که تا راهی باشم به منظور دفع زجر انسانیت
با تمامـی احترامات
پسرتان
علی گنجی "هیچ اگر سایـه پذیرد من همان سایـه ی هیچم "
Media Removed
. مثل آن مرداب غمگینی کـه نیلوفر نداشت حال من بد بود اما هیچباور نداشت . خوب مـیدانم کـه تنـهایی مرا دق مـیدهد عشق هم درون چنتهاش چیزی از این بهتر نداشت . آنقدر ترسیدم از بیرحمـی پاییز کـه ترس من را عصر پایـانی شـهریور نداشت . زندگی ظرف بلوری بود کنج خانـهام ناگهان افتاد از چشمم ولی مو بر نداشت . حال ... .
مثل آن مرداب غمگینی کـه نیلوفر نداشت
حال من بد بود اما هیچباور نداشت
.
خوب مـیدانم کـه تنـهایی مرا دق مـیدهد
عشق هم درون چنتهاش چیزی از این بهتر نداشت
.
آنقدر ترسیدم از بیرحمـی پاییز که
ترس من را عصر پایـانی شـهریور نداشت
.
زندگی ظرف بلوری بود کنج خانـهام
ناگهان افتاد از چشمم ولی مو بر نداشت
.
حال من حال گل سرخی هست در چنگ مغول
هیچحالی شبیـه من بـه جز قیصر نداشت
______________
#مریم_آرام
از کتاب #نی_زن
#انتشارات_فصل_پنجم
Media Removed
حال من بد بود اما هیچ باور نداشت!
خوب مـی دانم کـه "تنـهایی" مرا دق مـی دهد
عشق هم درون چنته اش چیزی از این بهتر نداشت!
آنقدر ترسیدم از بی رحمـی پاییز که
ترس من را روز پایـانی شـهریور نداشت!
زندگی ظرف بلوری بود کنج خانـه ام
ناگهان افتاااد از چشمم، ولی مو برنداشت!
حال من، حال گل سرخی ست درون چنگ مغول
هیچ حالی شبیـه من ...به جز "قیصر" نداشت!
Media Removed
خاطرات جالب امـیر مـهدی ژوله و درون صدا و سیما:
ژوله نویسنده باسابقه سریـال های تلویزیونی با انتشار متنی درون پیج شخصی اش بـه ها صدا سیما واکنش نشان داد:
من از سال هشتاد و سه (كمربندها را ببنديم) که تا سال نود و چهار (درحاشيه٢) درون حال سريال نويسي براي تلويزيون (برره، باغ مظفر، مردهزار چهره، مرد دوهزارچهره، درحاشيه يك، درون حاشيه دو)و نمايش خانگي(گنج مظفر، قهوه تلخ، شوخي كردم و عطسه )بودم.
انقدر خاطرات بامزه و تلخ از مواجهه با و مميزي تو اين سالها دارم كه ديدم حيفه براي شما تعريف نكنم.
(توضيح اينكه هر قسمت سريال براي پخش بـه تلويزيون فرستاده ميشـه،بعد از بازبيني برگه اي بـه عنوان موارد اشكال پخش بـه گروه برگردونده ميشـه که تا اصلاحات مورد نظر صورت بگيره)
قسمت اول :حجم خانمـها
يكي از معضلات نمايش خانمـها درون تلويزيون علاوه بر حجاب كه عموما رعايت ميشـه و ارايش كه حتي گاهي با تغيير رنگ تصوير هنگام نمايش اصلاح ميشـه ،تصور يا توهم مشخص بودن حجم بخشي از اندام اونـها از زير لباسه.
مثلا اين يك اصل پذيرفته شدست كه خانمـهاي بازيگر بايد حتما زير پيراهنشون شلوار ضخيم بپوشن(توي سرما و گرما ) كه حجم پاشون معلوم نباشـه.لباسهاي گشاد و ضخيم هم كه يه رواله.
اما بامزه بود كه سر سريال برره يكي از اشكال پخشـهايي كه براي ما اومد اين بود كه چرا حجم گوش شقايق دهقان از زير روسري معلومـه!!(توجه كنيد گوش نـه،حجم گوش)
و ما هيچ وقت نفهميده بوديم دوستان چه عنصر تحريك كننده اي توي حجم گوش يك بازيگر از زير روسري كشف كرده بودن يا وقتي بـه گوش فكر ميكردن دقيقا بـه چي فكر ميكردن.
يا مثلا قيافه مات و مبهوت سحر جعفري جوزاني يادم نميره وقتي توي سريال باغ مظفر بهش گفتن اشكال اومده كه چرا غبغب خانوم جوزاني معلومـه.
جدا از اينكه اساسا چي غبغب تحريك كننده ست،سحر جوزاني داشت دق ميكرد كه من با چهل كيلو وزن غبغبم كجا بود.. پي نوشت:جدا از اينكه خانمـها نميتونن توي سريالها سوت بزنن و جيغ بكشن و بلند بخندن و خيلي از شوخي ها رو بكنن،توي يكي از سريالهاي اخير اشكال پخش اومد كه خانمـها خيار نخورن توي صحنـه!
پي نوشت:ادامـه دارد.
همـه دوستان و همكارانم توي همـه اين سالها رو هم دعوت بـه اين ذكر مصيبت ها ميكنم.
#من_و_چی
"عمر الزهور" .. اولى بـه الابتسامـه
خلي الجروح اتمر من "غير تعليق"
مثل السما .. ما تلتفت لله
اللي بمعاليقي .... يخص المعاليق
من مشرقه / لي مغربه /لي ظلامـه
ماهو ب عرضه للعيون المطافيق
آهم ما عند الشعور .. احترامـه
ماني ب من لا ضايقوه المخاليق
عبّى عيونـه .. من دموع انصدامـه
انا على روس الجبال الشواهيق
مع كل فارق صانعتلي علامـه
بعض الحلوق اليا حضرنا مغاليق
الخوف فيهم ما يكرر .. كلامـه
اتعب لك بخوّه على اسمك .. تليق
لامن طرت ترجف بخصمك عظامـه
لي خوةٍ فيها المدايح مشافيق
ما خاب منـهو معتبرهم ..حزامـه
واللي تغيّر .. دق من غير تحقيق
سلام !! كيف انتو !! ومع السلامـه
مع قاعدة : لافاق لك جرح ! لا تفيق
الله يبارك في منامك .. منامـه
ومع كامل ايماني : بحلو التوافيق
من بعد "سجدة ليل" طِلنا قيامـه
غنِيت للقمرا لحون .. وطواريق
شعرٍ يفرّج ..هم قلب اليتامى
دام ان عيوني للمعالي مباريق
خل الردي يطلق علينا سهامـه
#افراح
Read more
Media Removed
️ #ماییموتوایجانکهجگرگوشـهیمایی... ️ الحَمْدُلِلّٰهالَّذیٖألَّفَبَینَقُلُوبِنٰافَأصْبَحْنٰابِنِعْمَتِهٖإخْوٰانٰا ️ مرا عهدیست بـا جانان کـه تـا جان درون بدن دارم هــواداران کـویـش را چـو جـان خویشتن دارم ️ #آسدمجتبی #نعم_الرفیق #سید_مجتبی_هوایی #سیدنباشیدقمـیکنیما #شـهادتتانشاءاللهداداشم ️ ... ❤️
#ماییموتوایجانکهجگرگوشـهیمایی...
❤️
الحَمْدُلِلّٰهالَّذیٖألَّفَبَینَقُلُوبِنٰافَأصْبَحْنٰابِنِعْمَتِهٖإخْوٰانٰا
❤️
مرا عهدیست بـا جانان کـه تـا جان درون بدن دارم
هــواداران کـویـش را چـو جـان خویشتن دارم
❤️
#آسدمجتبی
#نعم_الرفیق
#سید_مجتبی_هوایی
#سیدنباشیدقمـیکنیما
#شـهادتتانشاءاللهداداشم
❤️
🌹🌷 تولدت مبارک #عزیز_برادرم 🌷🌹
#منبهتوجانمـیسپارمدلکهقابلدارنیست...
❤️
Media Removed
#قصة قال أحد الخلفاء العباسيين:" لله درون الحسد ما أعدله، بدأ بصاحبه فقتله"، لهذه المقولة قصة و القصة معبرة و بها عظة كبيرة. في زمنِ هذا الخليفة كان يوجد أعرابي، هذا الإعرابي كان مقرباً كثيراً من هذا الخليفة لخصالهِ الحسنة العظيمة التي تندر اجتماعها في مرءٍ ما. أصاب الوزير لهذا الإعرابي شيء من ... #قصة
قال أحد الخلفاء العباسيين:" لله درون الحسد ما أعدله، بدأ بصاحبه فقتله"، لهذه المقولة قصة و القصة معبرة و بها عظة كبيرة. في زمنِ هذا الخليفة كان يوجد أعرابي، هذا الإعرابي كان مقرباً كثيراً من هذا الخليفة لخصالهِ الحسنة العظيمة التي تندر اجتماعها في مرءٍ ما. أصاب الوزير لهذا الإعرابي شيء من الحسدِ و الغيض الشديدِ الذي يميت الروح قبل النفس، مع الأيام يزداد ذلك الغل في نفس هذا الوزير و بعدها ضاق ذرعاً فقرر التخلص من هذا الإعرابي. فكر ملياً هذا الوزير فوجد طريقة من خلالها لعل و عسى تحدث أمراً يخلصه من هذا الإعرابي. دعا الوزير الإعرابي لمأدبة غداء و أجاب الإعرابي هذه الدعوة، طلب الوزير من الطباخ المسؤول عن إعداد الطعام في بيتهِ أن يكثر من وضع الثوم في الطعامِ، فعل الطباخ ما قاله له سيده و أكثر من الثومِ، جاء الإعرابي و بدأ يأكل حتى شبع فلما شبع قال الوزير للإعرابي يا فلان الخليفة لا يحب رائحة الثوم لذالك عندما تذهب إليه اغلق فمكَ بكمكَ، قال الإعرابي حسناً، مضى الوزير إلى الخليفة و قال للخليفة، يا سيدي الإعرابي فلان يقول عنك أقاويل خسيسة ليس بها شيئا من الإخلاصِ، فقال له ماذا يقول؟ قال الوزير يقول عنك بأنك بخيل و إنك لا تحب أحد من بـه رائحة ثوم و بداخل مجلسك تطرده و بدأ الوزير يذكر الكثير و الكثير من الخسائس، الخليفة لم يصدق ذلك و لكن قال سأنظر. عندما دخل الإعرابي على الخليفة كان واضع كمـه على فمـه فمن خلال هذه الهيئة قال الخليفة في نفسه إذن قول الوزير صحيح، رحب الخليفة بالإعرابي و بعدها كتب الخليفة رسالة و الرسالة محتواها عندما يصل لك حامل هذه الرسالة دق عنقه، بعدها طوى الخليفة الرسالة و قال للإعرابي أوصل هذه الرسالة لفلان لكن لا تفتح هذه الرسالة لأنـها رسالة خاصة، قال الإعرابي سمعاً و طاعة، مضى الإعرابي في طريقه و شاهد الوزير الإعرابي و هو يحمل الرسالة فقال الوزير في نفسه يا إلهي كيف ذلك؟ كيف يجعله يحمل الرسالة و أنا أخبرت الخليفة بأشياء عظيمة كيف نال هذه المكانة؟، ذهب الوزير للإعرابي و أوقفه و قال له إلى أين؟ أخبره بما قال له الخليفة، الوزير قال لا يمكن أن تحمل أنت الرسالة فثيابك رثه و هيئتك وضيعة و رائحة فمك كريهة، دعني أحمل الرسالة عنك و سأخبر الخليفة بذالك فيما بعد، ذهب الوزير و معه الرسالة حتى وصل لرجل المنشود فقرأ الرجل المنشود الرسالة فأمر بإعدام الوزير فإعدمـه، بعدها فجع الخليفة بالخبر و استدعى الإعرابي، قال له: قلت عني كذا و كذا_يقصد الذي أخبره إياه الوزير_ قال لا يا سيدي لم أقل ذلك، و الإعرابي أخبر الخليفة بما قاله له الوزير.. يتبع
Media Removed
سلام. افسووووووووووووووس هزار افسووووووووووووووس پارسال با بدشانسی رباط پاره کرد و یـه فصل و از دست داد. الان هم من بـه شما قول مـیدم آگه تو پرسپولیس نگه دارن کاراییش از ادینیو هم بالا تره. مصاحبه شو خوندین. گفته عاشق پرسپولیس و پرسپولیسی هستم. پارسال سپاهان دو برابر پرسپولیس بهش پول مـیداد ولی آقا ... سلام. افسووووووووووووووس هزار افسووووووووووووووس پارسال با بدشانسی رباط پاره کرد و یـه فصل و از دست داد. الان هم من بـه شما قول مـیدم آگه تو پرسپولیس نگه دارن کاراییش از ادینیو هم بالا تره. مصاحبه شو خوندین. گفته عاشق پرسپولیس و پرسپولیسی هستم. پارسال سپاهان دو برابر پرسپولیس بهش پول مـیداد ولی آقا رضا اومد پرسپولیس چون یـه پرسپولیسیـه واقعی است. اس دق لال هم تو کفش بود. پرسپولیس جای این بازیکنا ست کـه در درجه اول عاشق پرسپولیس باشند حتی آگه چهل سالشون هم باشـه ولی عاشق کـه باشن با جون و دل بازی مـیکنند. آقا رضا بازی آخر کـه تو نفت بود با یحیی وقتی اس دق لال لو کرد زیر لباسش لباس قرمز پوشیده بود زد بالا اس دق لال لی ها رو سوزوند قاتلشون بود ای کاش مـیشد نگه دارن ولی افسووووووووووووووس یـاعللللللللللللللللللللی
Read moreMedia Removed
الكى خنيدن،خنداندن مردم بـه قيمت خون جگر خوردن،ناسزا شنيدن،با سيلى صورت سرخ كردن،بدون حاشيه ى امنيت و بيمـه و بازنشستگى كار سخت كردن،شرمنده ى زن و بچه شدن،كلكسيون بيمارى هاى روحى و جسمى شدن،متحمل بى توجهى ها وكم لطفيهاى مسئولين بودن،بى پشت و پناه بودن،افسردگى و عزلت نشينى ،تحمل چرند و پرند هاى ... الكى خنيدن،خنداندن مردم بـه قيمت خون جگر خوردن،ناسزا شنيدن،با سيلى صورت سرخ كردن،بدون حاشيه ى امنيت و بيمـه و بازنشستگى كار سخت كردن،شرمنده ى زن و بچه شدن،كلكسيون بيمارى هاى روحى و جسمى شدن،متحمل بى توجهى ها وكم لطفيهاى مسئولين بودن،بى پشت و پناه بودن،افسردگى و عزلت نشينى ،تحمل چرند و پرند هاى آدمـهاى نوكيسه ى سكان بدست،كابوس ممنوع التصوير شدن بـه هر قيمتى،كابوس بى آبرو شدن براى دير كردن سر رسيد قسطهاى هفتاد من،شادى را فقط بازى كردن،خفه شدن،دق كردن،مرده ى متحرك شدن،كار بى مزد كردن،عرق بى نتيجه ريختن،فراموش شدن،هرچه آنـها دوست دارند را گفتن و .....
والبته اگر پارتى داشته باشى قبرى تنگو ترش درون قطعه ى هنرمندان داشتن
سهم ما فقط لبخند مردم هست كه نقدا پرداخت ميشود و عكس لبخندمان كه بالاى مزار ميگذارند و زيرش اسم و فاميلمان را مينويسند ودست آخر هم فيلمـهايى كه نشان ميدهد من بـه هنگام خاكسپارى پدرش حجابش را رعايت نكرده و تف و لعنت بـه روح سرگردان حقير
الباقى را واگذار كرديم بـه هوالباقى
Media Removed
_____________________________________
قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : ( الْكَمْأَةُ مِنَ الْمَنِّ وَمَاؤُهَا شِفَاءٌ لِلْعين ) رواه البخاري ومسلم
قال الإمام النووي في ' شرحه على صحيح مسلم ،معلِّقًا على هذا الحديث الشريف : " وقد رأيت أنا وغيري في زمننا من كان عمي وذهب بصره حقيقة ، فكحل عينـه بماء الكمأة مجردا ،فشُفِي وعاد إليه بصرُه ، وهو الشيخ العدل الأيمن : الكمال بن عبد الله الدمشقي ' - صاحب صلاحٍ وروايةٍ للحديث - ، وكان استعماله لماء الكمأة اعتقادا في الحديث وتبركا بـه والله أعلم "
قال ابن حجر رحمـه الله في الفتح تعليقا على كلام الإمام النووي: "وينبغي تقييد ذلك بمن عرف من نفسه قوة اعتقاد في صحة الحديث والعمل بـه "
ثم قال " وقد أخرج الترمذي في جامعه بسَنَدٍ صحيح إلى قتادة ، قال : حُدِّثت أن أبا هريرة قال : أخذت ثلاثة أكمؤ أو خمساً أو سبعا فعصرتهن، فجعلت ماءهن في قارورة فكحلت بـه جارية لي فبرئت "
ثم قال " واستعمال كل ما وردت بـه السُّنة بصِدقٍ ينتفع بـه مَن يستعمله ويدفع اللهُ عنـه الضررَ بنيته ، والعكس بالعكس والله أعلم "
__________________
(*) الكمأة: تسمى أيضا الفقع أو الترفاس #مساء_الروقان #مساء_الحب #مساء_جميل #سنة_نبوية #علم 🌸
الصورة لحساب ( النرويج )
Media Removed
نیستی ..... عکسات هس بام...... پره خطه رو دستام...... دیدمتون باهم...... دارم دق مـیکنم بالا نمـیاد نفسام..... چیشد؟ از یـادت رفتم سریع؟ تو زخمـی از هوسی , من از خود زنی...... مـیبینی , هنوزم حرفات تو گوشمـه کـه مـیگفتی: ازم دل نمـیکنی.... بعده تو هرکاری کـه کردم , هر جا کـه رفتم همـه بهم آماره ... نیستی .....
عکسات هس بام......
پره خطه رو دستام......
دیدمتون باهم......
دارم دق مـیکنم
بالا نمـیاد نفسام.....
چیشد؟
از یـادت رفتم سریع؟
تو زخمـی از هوسی , من از خود زنی......
مـیبینی , هنوزم حرفات تو گوشمـه کـه مـیگفتی:
ازم دل نمـیکنی....
بعده تو هرکاری کـه کردم , هر جا کـه رفتم
همـه بهم
آماره خرابیتو دادن
تو چشمت کور بود
نمـیدیدی وقتی
با چشمـه خیس
به پایـه عکسات افتادم
بی معرفت
بازم اشکامو دیدیـا....
دمنزدی تاوانـه اینا رو مـیدی یـا....
تو خودت مـیدونی
قلبم مـیگیره
وقتی بجایـه من
به اون
دوست دارم مـیگی یـا.....
ساده بودم.....
ساده گذشتی از من
هنوز اوله اسمته دوره این گردن.....
بسه دیگه.....
از زندگیت مـیرم
آخه سره توء بـه بغضه صدام مـیخندن....
چشام قرمزه نـه آخه دیشب خون گریـه کردم
با چشم خیس
عکساتو بغل مـیکردم
رفتی ؟
خدا پشتو پناهت....
یـه روز مـیاد
اشکایـه من مـیوفته یـادت.......
Media Removed
. الشرح: قوله (أبيض مشرب حمرة) قال في النـهاية في صفته (عليه السلام): أبيض مشرب حمرة الإ خلط لون بلون كان أحد اللونين سقى اللون الآخر يقال: بياض مشرب حمرة بالتخفيف وإذا شدد كان للتكثير والمبالغة. قوله (أدعج العينين) الأدعج الأسود والدعج شدة سواد العين مع سعتها يقال: عين دعجاء ويطلق أيضا ... .
الشرح:
قوله (أبيض مشرب حمرة) قال في النـهاية في صفته (عليه السلام): أبيض مشرب حمرة الإ خلط لون بلون كان أحد اللونين سقى اللون الآخر يقال: بياض مشرب حمرة بالتخفيف وإذا شدد كان للتكثير والمبالغة.
قوله (أدعج العينين) الأدعج الأسود والدعج شدة سواد العين مع سعتها يقال: عين دعجاء ويطلق أيضا على سواد غيرها، وقيل: الدعج شدة سواد العين مع شدة بياضها.
قوله (مقرون الحاجبين) في النـهاية: القرن بالتحريك التقاء الحاجبين. واختلف روايات العامة في ذلك ففي بعضها: «سوابغ في غير قرن» والسوابغ الحواجب ووضع الحواجب موضع الحاجبين لأن التثنية جمع، وفي بعضها «أزج أقرن» أي مقرون الحاجبين، وقال صاحب النـهاية: الأول الصحيح في صفته.
قوله (شثن الأطراف) قال في النـهاية في صفته (عليه السلام): شثن الكفين والقدمين أي إنـهما يميلان إلى الغلظ والقصر، وقيل هو الذي في أنامله غلظ بلا قصر ويحمد ذلك في الرجال لأنـه أشد لقبضهم ويذم في النساء، وفي الصحاح: الشثن بالتحريك مصدر شثنت كفه بالكسر أي خشنت وغلظت ورجل شثن الأصابع بالتسكين وكذلك العضو.
قوله (كأن الذهب افرغ على براثنـه) البراثن بفتح الباء جمع البرثن كقنفذ وهي الأصابع مع الكف، شبه كفه وأصابعه (عليه السلام) بالذهب في اللون والضياء والصفاء مع الشدة واللينة.
قوله (مشاشة المنكبين) المشاشة واحد المشاش بضم الميم وهي رؤوس العظام اللينة التي يمكن مضغها. كذا في الصحاح والقاموس والمغرب، وقال ابن الأثير في صفته (عليه السلام) جليل المشاش أي عظيم رؤوس العظام كالمرفقين والكتفين والركبتين.
قوله (إذا التفت يلتفت جميعا من شدة استرساله) قال الجوهري: استرسل إليه أي انبسط واستأنس، وقال ابن الأثير: الاسترسال الاستيناس والطمأنينة إلى الإنسان والثقة بـه فيما يحدثه وأصله السكون والثبات وهذا من كمال خلقه وانبساطه للناس ومداراته معهم حيث كان يتلفت إليهم بكله لا بعينـه ولا يسرق النظر، وقيل: إراداته لا يلوي عنقه يمنة ويسرة إذا نظر إلى الشيء وإنما يفعل ذلك الطائش الخفيف ولكن كان يقبل جميعا ويدبر جميعا.
قوله (مسربته سائلة) في بعض النسخ «سربته سائلة» وهو الأظهر قال صاحب القاموس: السربة بالضم الشعر وسط الصدر إلى البطن كالمسربة، وقال ابن الأثير في صفته (عليه السلام): إنـه كان ذا مسربة المسربة بضم الراء ما دق من شعر الصدر سائلا إلى الجوف والضمير في قوله: (كأنـها) راجع السربة وكان لتقريب تشبيهها بالفضة الصافية المستديرة في السواد اللطيف لأنـه يحسن السواد في وسط الفضة المذكورة.
Media Removed
یک: یـه دوست خوبم ازم پرسید، چرا انقدر لایو مـیگذارم کـه اینـهمـه زمان و انرژی مـیبره؟ بهش گفتم هایپر شدم. دارم از یـه چیزی فرار مـیکنم. تمام وقتم رو گذاشتم پای یک ایده جدید، مـیترسمشکست بخورم و به این فکر کنم این همـه وقت هدر دادم و هیچ شد. دلم مـیخواد بینش کار مفید هم کرده باشم. دو: دیشب اولین پله راه ... 🌱
یک: یـه دوست خوبم ازم پرسید، چرا انقدر لایو مـیگذارم کـه اینـهمـه زمان و انرژی مـیبره؟ بهش گفتم هایپر شدم. دارم از یـه چیزی فرار مـیکنم. تمام وقتم رو گذاشتم پای یک ایده جدید، مـیترسمشکست بخورم و به این فکر کنم این همـه وقت هدر دادم و هیچ شد. دلم مـیخواد بینش کار مفید هم کرده باشم.
🌱
دو: دیشب اولین پله راه دراز و پروژه هفت ماهه رو بالا رفتم.
علی واقع گرایـانـه تر از من هر موضوعی رو مـیبینـه!
بهم مـیگفت نـه زیـادی امـید ببند کـه اگر نشد، دق مرگ شی و نـه نا امـید باش کـه با موفقیتش ذوق مرگ شی، یـا بدتر، توهم موفقیت برت داره و دست از تلاش برداری.
🌱
سه: صبح کـه علی مـیرسوندم فرودگاه، بهم تبریک گفت. بهم گفت بهم افتخار مـیکنـه و مـهم نیست چه نتیجه ای درون نـهایت مـیگیرم! مـهم اینـه تلاش مـیکنم
🌱
چهار: بغضم ترکید! گفتم کاش با هم سوار هواپیما مـیشدیم و تهران پیـاده مـیشدیم.
🌱
پنج: این مدت بـه من سخت گذشت. بسیـار سخت و دلهره آور. شاید شما فقط عو سفر و لبخند و وقت آزاد لایو رو دیدید.
و شبی کمتر از چهار ساعت خواب رو متوجه نشدید،
و حتما بغض هر شبم روندیدید.
ولی سر کار مـیرفتم، رو پروژه خودم کار مـیکردم، درس مـیخوندم، کار نژ و ایران و تصمـیم گیری هاش هم کـه همـیشگیـه! همسر بودم و ... غصه اخبارهای بد ایران کـه جیره ابدیمونـه🤦🏻♀️
🌱
شش: صبح شیشـه هواپیما زمزمـه مـیکردم:
شـهر من، من بـه تو مـی اندیشم،
نـه بـه تنـهایی خویش
از بعد شیشـه تو را مـیبینم
که گرفتی مرا درون بر خویش
🍃
دلم به منظور تهران و آدم های مـهربونش تنگه!
🌱
هفت: دوستتون دارم. مـهمـه کـه تو این شرایط بحرانی کـه هممون احساساتی هستیم، مواظب مـهربونی هامون و مراقب همدیگه باشیم.
به هم امـید بدیم، همدیگه رو دلسرد نکنیم.
علی امروز مواظب حال من بود.
من مراقب حال دلم کـه از فاز دپ بیـام بیرون.
شما چی؟
اصل این ترانـه را ، #فریدون_فروغی خوانده است.
فریدون فروغی و فرهاد مـهراد ، بعد از انقلاب درکشورشان ، ایران ماندند ، و هرگز مجوز کنسرت ، بـه آنـها داده نشد.
به دلایلی کـه هرگز #نوشته نشد !
.
. .
.
در حالیکه دست کم ، فرهاد و داریوش درون رژیم سابق نیز ، بارها دستگیر و مورد بازجویی و زندان قرار گرفتند... .
جالب هست امروز بـه یمن وجود پدیده ی شوم #پولشویی درون هنر ، اسپانسرها از شغلهای املاک ، زمـین، ماشین فروشی ،وسایل برقی و.....، بـه سمت #هنر آمده اند و از بچه های طفلی بی تجربه و جویـای نام ، حداکثر استفاده را مـیکنند !...
. و گاهی ماهی هر شب ، درون سه سانس مختلف ، آنـها را به منظور پول بلیت گزاف ، روی صحنـه مـیفرستند، و بدیـهی هست که آن بچه کـه تعلیم اصولی هم ندیده ، و تجربه ی صحنـه را نداشته هست ،خراب مـیکند..... .
#داریوش ، #ابی #قمـیشی #اصلانی #امـید، #عارف و... خیلیـها حسرت اجرایی بر صحنـه ی ایران را دارند. #فروغی و فرهاد کـه دق مرگ شدن و اینک ، از هر کوچه ی کشورمان ، طنین ترانـه های بی معنا و" از تولید بـه مصرف " بـه گوش مـیرسد ، با بلیت گزاف...برای جوانانی کـه #هیچ_چیز به منظور دلخوشی اندکی ندارند!
اوج #تراژدی ، زندگی بر باد رفته ی #فرهاد_مـهرادهاست، داستان قدیمـی نسل سوخته ی والدینمان و حتی خودمان ! درون حسرت یک اجرایـا آرمانـهایمان ! و بعد مـیبینیم : .
. عواید اجراهای مـیلیـاردی امروز :
.
باشد این پولها ، #خیرات و #نذری_حلوای_رفتگانتان ، ای تازه بـه دوران رسیدگان درون وادی هنر ، کـه پیش از این برج مـیساختید و تیر آهن و حجره ها داشتید درون بازار ! ....
.
.
.
.
عشق من بـه تو
مثل
عاشق شدن
بر
باد ،
باد بیخانـه
.
.
.
بی سرانجامم
با باد عزلت نشین وحشی بی نشان.... .
#همـیشـه_غایب
ترانـه
#شـهیـار_قنبری
خوانندگان:فریدون فروغی و #داریوش
یک نفر مـیاد کـه من
منتظرِ دیدنشم
یک نفر مـیاد کـه من
تشنـه ی بوییدنشم
مثل یک معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانـه گفتن بلده . . . . .
.
. #چیستایثربی
#چیستا_یثربی #چیستا
کلیپ: #سبا_ادیب #انتخاب_عکسها:خودم
و گوشی من همچنان گمشده ....
.
.
#chista_yasrebi #writer #novelist #director
@chista_yastebi.2پیج دوم من
Read more
Media Removed
.
سرشکسته خدا بـه همراهت
گریـه و اشک ما بـه همراهت
پَرگرفتی و پر زد از خانـه ....
لطف و نور و صفا بـه همراهت
کاش مـی شد بمانی و بِبری
خانـه را بـه همراهت
دق کند پیرمـرد نابینا
مـی رود که تا خدا بـه همراهت
روضه یِ شاه بی کفن خواندی
گفتی عبّاس ما بـه همراهت
یل ام البنین بـه جای من...
تا خود کـربلا بـه همراهت
مـی دهد دست و چشم و سر آید
به روی نیزه ها بـه همراهت
جای عباس و اکـبرم آید
زینبم ... بی حیـا بـه همراهت
پای نیزه کـه مـی روی بازار
خولی و زجرها بـه همراهت
پوسخند سَنان و حرمله ها
طعنـه و ناسزا بـه همراهت
ندبه خوانی و خطبه مـی خوانی
غیرت مرتضی بـه همراهت
.
.
.
#آجرک_الله_یـا_صاحب_الزمان_عج
#الهم_العن_قتلة_اميرالمؤمنين_ع
#فقط_حیدر_امـیرالمؤمنین_است
#جنازمو_ببرید_وادی_السلام_علی
#علی_امام_من_است_و_منم_غلام_علی .
.
♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣
Media Removed
خونـه سکوت کامل بود... رو کاناپه دراز کشیده بودم و خیره بـه سقف... یـه دفعه دیدم واسه گوشیم پیـام اومد خودش بود...نوشته بود سلام خوبی مـیکائیل؟؟؟؟ تمام دست و پام لرزید هیچوقت اصلا پیـام نمـیداد بـه من... جواب دادم مرسی تو خوبی... گفت خوبم،مـیخواستم بگم تو یـه کانال یـه قصه ای رو خوندم،دقیقا مثل یکی ... خونـه سکوت کامل بود...
رو کاناپه دراز کشیده بودم و خیره بـه سقف...
یـه دفعه دیدم واسه گوشیم پیـام اومد
خودش بود...نوشته بود سلام خوبی مـیکائیل؟؟؟؟
تمام دست و پام لرزید
هیچوقت اصلا پیـام نمـیداد بـه من...
جواب دادم مرسی تو خوبی...
گفت خوبم،مـیخواستم بگم تو یـه کانال یـه قصه ای رو خوندم،دقیقا مثل یکی از خاطرات خودمون بود...
خیلی واسم جالب بود کـه نویسنده این داستان دقیقا اتفاقی کـه برای ما افتاده بود واسش اتفاق افتاده...
گفتم بفرست واسم....
متن رو فرستاد...
دیدم متن خودمـه ولی اسم نویسنده رو نزده بودن...گوشی از دستم افتاد....
چشمام پر اشک شد...
یـه چند دقیقه ای گذشت...
پیـام داد چی شد؟؟متن رو خوندی؟؟؟
گفتم آره....
بیچاره نویسندش چی کشیده نشسته خاطره خودش با عشقش رو نوشته...
گفت آره بیچاره ...
دیگه پیـام ندادم و گوشی رو گذاشتم کنار و دوباره شروع کردم بـه گریـه ...
چند دقیقه بعد گوشی رو برداشتم و پیـام دادم راستی من یـه کانال دیگه مـیشناسم اونم متناش خیلی شبیـه خاطرات ماست...
گفت بفرست واسم...
آدرس کانال خودم رو براش فرستادم....
یـه نیم ساعتی خبری ازش نشد
دیدم زنگ زد...
جواب دادم...
معلوم بود انقدر اشک ریخته بود صداش گرفته بود...
گفت تو با خودت داری چیکار مـیکنی...
تو با زندگیت داری چیکار مـیکنی؟؟؟
گفتم خوندی متنای کانال رو؟؟؟
دیدی چقدر شبیـه خاطرات ماست...
فقط داشت گریـه مـیکرد و هیچی دیگه نمـیگفت
گفتم راستی بیچاره نویسنده این همـه متن چی کشیده که تا اینارو نوشته...
داد زد ای خداااا....
قطع کرد...
دوباره چند دقیقه بعد پیـام داد من دیگه طاقت ندارم،دارم دق مـیکنم،از کانالت مـیام بیرون...
گفتم تو خوندی طاقت نیـاوردی
ببین خدا چه صبری بـه من داده کـه نشستم و اینارو نوشتم... تو کـه از زندگیم رفتی بیرون
از کانالمم برو بیرون،عیبی نداره...
.
.
.
👑 #مـیکائیل💕
.
. 📱@mikilove351 📷
.
.
✅ #ماروبه_دوستان_خود_معرفي_كنيد 👑😊🙏
Media Removed
#لغة
اليمين : القسم ، و الجمع أيْمُن و أيْمَان ، يقال سمي بذلك لأنـهم كانوا إذا حالفوا ضرب كل منـهم يمينـه على يمين صاحبه . .
اليمين على ما كان فالأولى تركها ، حتى مع الصدق إلا لضرورة ، و تحرم مع الكذب تحريماً شديداً ، و تسمى اليمين الكاذبة يمين الغموس:
لا تَحلِفَنّ على صِدقٍ ولا كذِبٍ، فإنْ أبَيْتَ فَعَدِّ الحَلفَ باللَّهِ
فقَد أشَرْتَ إلى مَعنًى لهُ نَبأٌ
وافَى العُقولَ بإعجازٍ وإيلاه
يخافُ كلُّ رشيدٍ من عُقوبتهِ
وإن تَلَفّعَ ثوبَ الغافلِ اللاّهي
المعري
___
⭐
#النحو
#مكوناته:
يتكون من : أداة القسم ، والمقسم بـه ، والمقسم عليه ، وهو ما يسمى جواب القسم .
#أدواته :
تنقسم أدوات القسم إلى ثلاثة أقسام هي :
1 ـ الحروف ، وهي : الباء ، الواو ، التاء . وعملها الجر ، ولا محل لها من الإعراب .
مثال:بالله وتالله ووالله .
2 ـ الأسماء ، وهي : عمْر ، وأيمن ، ويمين .
نحو قول حاتم:
لعمرك ما يغني الثراء عن الفتى
إذا حَشْرجَتْ يوما وضاق بها الصدر
والإعراب: اللام لام الابتداء ( عمرك) مبتدأ مرفوع، والكاف مضاف إليه، والخبر محذوف وجوبا تقديره قسمي.
والذي يظهر أنـه لا يُراد بها القَسَم بغير الله، وإنما هي كلمة تجري على ألسنة العرب لا يُراد بها ظاهرها .
وهذا معروف عند العرب ، فإنـهم يُطلِقون مثل لفظ " قاتَلك الله " و " ترِبَتْ يداك " ونحو ذلك . كما قال بعض أهل العلم.
3 ـ الأفعال ، وهي : أحلفُ ، وحلفَ ، وأقسمُ ، وقسمَ .
نحو قول النابغة الذبياني : حلفت فلم أترك لنفسك ريبة
وليس وراء المرء لله مذهب
فقد أقسم الشاعر بالفعل " حلفت "
⭐
#الأدب
#مدح
واللهِ لن يَصلوا إليكَ بجمعِهمْ
حتى أُوَسَّدَ في الترابِ دَفينا
فاصدَعْ بأمرِك ما عليكَ غَضاضة ٌ
وَاِبشِر بِذاكَ وَقَرَّ مِنـهُ عُيونا
أبو طالب في مدح النبي
_
#غزل_عفيف
قد كنت أحلف جهدي لا أفارقها
أُف لكثرة زيف القيل والحلف
حتى تكنفني الواشون فافتلتت
لا تأمنن أبداً من غش مكتنف
قيس لبنى
.
ووالله ماأدري علام هجرتني
وأي أمور فيك يا ليل أركب
قيس
____
#رثاء
فلا واللهِ لا انساكَ حتَّى
أفارقَ مـهجتي ويشقَّ رمسي.
الخنساء
_
#النفس
وكقول عبد الله بن رواحة يحث نفسه على الإقدام في مؤتة:
أقسَمتِ يا نَفسُ لتَنْزِلَنَّهْ لتَنْزِلَنَّ أو لَتُكْرَهَنَّهْ
إن أَجلَبَ الناسُ وشدُّوا الرَّنَّة مالِي أراكِ تكرهين الجَنَّةْ
يا نفسُ إلاَّ تُقتَلي تموتِي هذا حِمَامُ الموتِ قد صُلِّيتِ
وما تمنيتِ فقد أُعطِيتِ إِن تَفعَلي فِعْلَهُما هُدِيتِ
يعني بهذا صاحبيه الذين سبقاه الى الشـهادة: زيدا وجعفر..
فقاتل حتى استشـهد رضي الله عنـه.
Media Removed
إليكم أبرز و أجمل الوجهات و الأماكن السياحية بمحافظة " الأحـسـاء " / ( سـوق الـقـيـصـريـة وهو سوق شعبي تاريخي يعود للعصر العثماني و لازال موجود حتى يومنا هذا و تنشط فيها حركة البيع و الشراء و التسوق على الرغم انـه مر عليه اكثر من ١٩٠ سنـه !! وهو من اقدم الاسواق الموجودة حالياً بالجزيرة العربية ويحتوي ... إليكم أبرز و أجمل الوجهات و الأماكن السياحية بمحافظة " الأحـسـاء " / ( 🏰 سـوق الـقـيـصـريـة 🏰 وهو سوق شعبي تاريخي يعود للعصر العثماني و لازال موجود حتى يومنا هذا و تنشط فيها حركة البيع و الشراء و التسوق على الرغم انـه مر عليه اكثر من ١٩٠ سنـه !! وهو من اقدم الاسواق الموجودة حالياً بالجزيرة العربية ويحتوي السوق على عدد من المحلات التجارية المنوعه و يتميز السوق بالطراز الخليجي العثماني الرائع و التي لازالت اثاره موجوده حتى الان وهو من اجمل الوجهات السياحية و التسوق بالشرقية على الاطلاق ✨) ، ، ، ، (🏯 فـنـدق الـكـوت الـتـراثـي 🏯 و يعتبر اول فندق تراثي يفتتح بالمملكة العربية السعودية و تم افتتاحه بمناسبة واحة الاحساء في قائمة التراث العالمي باليونسكو ٢٠١٨ !! و يتميز الفندق بالهوية المعمارية التراثية للمنطقة الشرقية و الطراز الأحسائي القديم ، كما يقع الفندق بوسط منطقة تاريخية في الاحساء و يضم ثمانية اجنحه و مطعم تراثي و يزيد عمر مبنى الفندق عن ٢٠٠ عام !!! 🏕 ) ، ، ، ، (🕌 مـسـجـد جـواثـا الأثري 🕌 و يعود الى عهد النبي محمد ﷺ و قد بني في السنـه السابعه للهجرة تقريباً و يعتبر " ثاني مـسـجـد بالإسلام تقام فيه صلاة الجمعه " وقد تم ترميمـه و تزيين المنطقة المحيطة بـه و تحول الان الى منتزه جميل و تاريخي رائع يقام فيه العديد من الأحداث و الفعاليات المتنوعه كما بقدم العديد من المرافق و الخدمات لزواره 🌴 ) ، ، ، ، (🏝 بحيرة الأصفر 🏝 من اجمل و اروع البحيرات الطبيعية في الجزيرة العربية و تتميز بمناظر طبيعية رائعه و خلابه بالطيور و الأسماك النباتات حول البحيرة و تعد البحيرة محطة استراحة لهجرات الطيور المختلفة التي تعبر مرتين في العام من الشمال إلى الجنوب ومن الجنوب إلى الشمال وتتنوع هذه الطيور من كبيرها كالبط والأوز إلى صغيرها كالبلابل والعصافير و الكثير من الجماليات و المميزات في البحيرة 🌊 )
Read moreاين فيلم امانم را بريده هست از ساكت ماندن شرم دارم مولايم اميرالمومنين گفت اگر خلخال از پاى زن يهودى كنده شود و مسلمان دق كند رواست حال من سوالى دارم. اگر نانجيبى بى شرافت درون قامت معلمى و شغلى كه شغل انبياست اين چنين بى شرمانـه و غير انسانى نوجوانان كشورمان را تحقير كند آيا نبايد دق كرد؟ ايشان معلم ... اين فيلم امانم را بريده است
از ساكت ماندن شرم دارم
مولايم اميرالمومنين گفت اگر خلخال از پاى زن يهودى كنده شود و مسلمان دق كند رواست
حال من سوالى دارم.
اگر نانجيبى بى شرافت درون قامت معلمى و شغلى كه شغل انبياست اين چنين بى شرمانـه و غير انسانى نوجوانان كشورمان را تحقير كند آيا نبايد دق كرد؟
ايشان معلم نيست ،
بيماريست كه عقده هاى روحى خود را بر سر بچه هاى مردم آوار مى كند.
اين فيلم متعلق بـه مكتب خانـه روستاى دهنگ است
جايى كه نامش خاتم الانبياست و محل آموزش.
آقاى وزير آموزش پرورش
آقاى رييس قوه قضاييه
بچه هاى مردم را از دست اين جانى نجات مى دهيد يا خود آستين بالا بزنيم؟
Read more
بخدا زندگى همين الان درون همين ثانيه و لحظه جاريه. انقدر درون فكر آينده پير نشيد. اگر الان و اين لحظه نباشـه كه خب آينده اى هم نيست. چرا تو خيابون كسى رو نميبينيم كه بزنـه زير آواز؟ چرا همـه داريم از نگرانى دق ميكنيم؟ چرا الان و اين لحظه رو ول كرديم و داريم از ترس آينده اى كه معلوم نيست قرارهچه اتفاقى بيفته ... بخدا زندگى همين الان درون همين ثانيه و لحظه جاريه. انقدر درون فكر آينده پير نشيد. اگر الان و اين لحظه نباشـه كه خب آينده اى هم نيست. چرا تو خيابون كسى رو نميبينيم كه بزنـه زير آواز؟ چرا همـه داريم از نگرانى دق ميكنيم؟ چرا الان و اين لحظه رو ول كرديم و داريم از ترس آينده اى كه معلوم نيست قرارهچه اتفاقى بيفته حال الانمون رو خراب ميكنيم؟ چرا حتى اونى هم كه اومده كنار خيابون داره با گيتارش يكم برامون مينوازه نگران اينـه كه پنج دقيقه بعد نيان بساطش رو جمع كنن؟ چرا ما يكلحظه نمى ايستيم بـه صداى گيتارش گوش كنيم و يه دو که تا قِر ريز بيايم؟ چرا دوتا خانم و آقاى غريبه كه از اونجا رد ميشن دست هم و نميگيرن يه دو دقيقه اى بن و به هم شادى هديه بدن و بعد بـه مسيرشون ادامـه بدن؟ چرا همـه داريم از آينده نامعلوم صحبت ميكنيم و سر تكون ميديم و از ترس خودمون رو باختيم؟ چرا هيچكس بفكر الان نيست؟ آهاى برادر چى بذار اون جوون بخونـه، بذار اون خانم و آقا بن، بذار ريتم موسيقى تو خيابون طنين انداز بشـه و سينـه بـه سينـه درون كشور جارى بشـه. آقاى معلم، بچه ها رو از روز حساب و امتحان آخر ترم نترسون. بابا خسته شدم از بس كه همـه نگرانن! بيايد الان خوش باشيم. نـه اينكه بشينيم تو خونـه نـه، ولى از لحظه هامون استفاده كنيم! حتى از اينجا که تا پاى چوبه دار هم اينـهمـه لحظه و ثانيه مونده! که تا آخر خرجشون كنيم. فكر نكنيد كه من مشكل ندارم! باور كنيد دارم و شما يك از هزار اونرو نميدونيد ولى دليلى نميبينم كه مشكلاتم رو با غم و قصه زيادتر كنم. اين زندگى كوتاهه. از همـه مـهم تر بيايد با هم مـهربون باشيم و براى يكم سود بيشتر درون آينده حال هموطنانمون رو خراب نكنيم و دزدى و اختلاص و احتكار و بذاريم كنار. اگر همـه خوشحال باشيم شادى لذت بخش ميشـه
آقا بزن زير آواز، خانم صداى موسيقى رو بلند كن، آقاى پليس چشمات رو ببند، حاج آقا شما هم بيخيال 😍😉❤️ بذار با خدا معامله اى از جنس خودش بكنيم. معامله اى از عشق
آقا الان انقدر هيجانى ام كه حاضرم وايسم وسط ميدان انقلاب و همـه رو بغل كنم 🤗 الان رو دريابيد رفقا
يك كلام ختم كلام، زندگى كوتاهه و همـه مون رفتنى هستيم حالا ميتونيم انتخاب كنيم كه درون اين مدت بخنديم و حال كنيم (حتى با وجود همـه مشكلاتى كه داريم) و بريم و يا بدون خنده و فقط با نگرانى و با استرس و فكر و خيال و مشكلات
#picassomo #happyness #iran
#ايران #هموطن #خوشبختى #الان #لبخند
Read more
Media Removed
مـیخوام یـه اعتراف م! من چند سال پیش دیوانـهوار عاشق شدم،وقتی کـه فقط ده سال داشتم،عاشق یـه لاغر و قدبلند شدم کـه عینک ته استکانی مـیزد و پونزده سال از خودم بزرگتر بود،اون هر روز بـه خونۀ پیرزن همسایـه مـیاومد که تا ازش پیـانو یـاد بگیره. ازقضا زنگ خونۀ پیرزن خراب بود و معشوقۀ دوران کودکی من،مجبور ... مـیخوام یـه اعتراف م!
من چند سال پیش دیوانـهوار عاشق شدم،وقتی کـه فقط ده سال داشتم،عاشق یـه لاغر و قدبلند شدم کـه عینک ته استکانی مـیزد و پونزده سال از خودم بزرگتر بود،اون هر روز بـه خونۀ پیرزن همسایـه مـیاومد که تا ازش پیـانو یـاد بگیره.
ازقضا زنگ خونۀ پیرزن خراب بود و معشوقۀ دوران کودکی من،مجبور بود زنگ خونۀ ما رو بزنـه، منم هر روز با یـه دست لباس اتو کشیده مـیرفتم پایین و در رو واسه ش باز مـیکردم، اونم مـی گفت: «ممنون عزیزم!» لعنتی چقدر تو دل برو مـیگفت عزیزم.
پیرزن همسایـه چند ماهی بود کـه داشت آهنگ «دریـاچه قو » چایکوفسکی رو بهش یـاد مـیداد و اون خوشبختانـه این قدر بیاستعداد بود کـه نتونـه آهنگ رو یـاد بگیره،به هر حال تمرین بـه بیاستعدادی چربید و اون کم کم داشت آهنگ رو یـاد مـیگرفت.
اما پشت دیوار،حال و روز من چندان تعریفی نداشت،چون مـیدونستم پیرزن همسایـه فقط بلده همـین آهنگ دریـاچه قو رو یـاد بده و بعد از اون دیگه خبری از عزیزم گفتنها و صدای زنگها نخواهد بود!
واسه همـین همۀ هوش و ذکاوتم رو بـه کار گرفتم و یـه روز با سادیسم تمام،یواشکی چند صفحه از نتهای آهنگ رو کش رفتم و تا جایی کـه مـیتونستم نت ها رو جابجا کردم و از نو نوشتم و گذاشتم شون سر جاش.
اون لحظه صدایی تو گوشم داشت فریـاد مـی کشید،فکر کنم روح چایکوفسکی بود.
روز بعد و روزهای بعدش ه دوباره اومد و شروع کرد بـه نواختن «دریـاچۀ قو».شک ندارم کل قوهای دریـاچه داشتن زار مـیزدن،پیرزنـه فقط جیغ مـیکشید،روح چایکوفسکی هم تو گور داشت مـیلرزید.
تنـهای کـه این وسط لذت مـی برد،من بودم،چون مـی دونستم پیرزنـه هوش و حواس درست و حسابی نداره کـه بفهمـه نتها دستکاری شدن.
همـهچی داشت خوب پیش مـیرفت،هر روز صدای زنگ،هر روز «ممنونم عزیزم» و هر روز صدای پیـانو بدتر از دیروز!
تا اینکه پیرزنـه مُرد،فکر کنم دق کرد!بعد از اون دیگه ه رو ندیدم،ولی بیست سال بعد فهمـیدم تو شـهرمون کنسرت تک نوازی پیـانو گذاشته.
یـه سبد گل گرفتم و رفتم کنسرتش،دیگه نـه لاغر بود و نـه عینکی، همۀ آهنگ ها رو هم با تسلط کامل زد که تا اینکه رسید بـه آهنگ آخر.یکهو دیدم همون نت های تقلبی من رو گذاشت رانو، این بار علاوه بر روح چایکوفسکی بـه انضمام روح پیرزنـه،تن خودمم داشت مـیلرزید؛دریـاچۀ قو رو بـه مضحکی هر چه تمومتر با نتهای قلابی من اجرا کرد،وقتی کـه تموم شد سالن رفت رو هوا!
کل جمعیت ده دقیقه سر پا داشتن تشویقش مـی ، از جاش بلند شد و تعظیم کرد و اسم آهنگ رو گفت،اما اسم اون آهنگ دریـاچه قو نبود!اسمش شده بود «وقتی کـه یک پسر بچه عاشق مـی شود.»
#قهوه_سرد_آقای_نویسنده
Media Removed
🍃❖شـهادت جانسوز و مظلومانـه حضرت امام باقر عليه السلام را بـه ساحت مقدس حضرت بقية الله الأ عظم مـهدی موعود ( عجَّل الله تعالى فرجه الشريف ) روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمـه الفداء و شيعيان حضرتش تسلیت عرض مينمايیم ❖🍃
ــــــــــ❖🍃🌷🍃❖ـــــــــــ
🍃❖ #حدیث ⤵⤵
🍃❖ #کلامکم_نور ⤵⤵
🍃🌷حضرت امام باقر علیـه السلام فرمودند :
🌟ما ضر من مات منتظر لامرنا ألا یموت فی وسط فسطاط المـهدی و عسکره
ـــــــــــــ
🌟آنکه درون انتظار امر ما بمـیرد از اینکه درون وسط خیمـه مـهدی و لشکرش از دنیـا نرفته ضرر نکرده است
🍃📘کافی(ط-الاسلامـیه) ج1، ص372
((کپی باذکر یک صلوات آزاد مـیباشد))
🍃🌷Telegram.me/AKHERATE
ــــــــــ❖🍃🌷🍃❖ـــــــــــ
#سلام_مولای_مظلومم 😢🍃
عـــاقبت آه کشــیــدی نفس آخـر را
نفس ســوخته از خاطره ای پرپر را
روضه خوانی مرا گـــرم نمودی امـشب
روضه ی آن همـه گل، آن همـه نیلوفر را
آخرین حلقه ی شب های محرّم هستم
شــکر ای زهر نـــدیدم سحـری دیگر را
باورم نیست هنوز آنچه دو چشمم دیده است
باورم نیـــست تــماشــــای تنی بــــی ســــر را
باورم نیست غروب و حرم و آتش و دود
دیــدن ســوختـــــن چــــارقــد دخــتـر را
غارت خود و علم، غارت گهواره و مشک
غــــارت پـــیرهــن و غـارت انگشــــتر را
ذوالجناحی کـه ز یـالش بـه زمـین خون مـی ریخت
نــــیـزه هــــــایی کـــــه ربـودنــــد ســر اکــــبر را
آه درون گوشـه ی ویرانـه کـه دق مرگ شدیم
تـــــا کـه هـــمبـازی مــن زد نفس آخـر را
کمک عمّه شدم که تا بدنش خاک کنیم
بیـن زنجیر نـهـان کرد تــنی لاغــر را
چنگ بر خاک زدم که تا که بـه رویش ریزم
سرخ دیدم بدنش... تکّه ای از معجر را
ــــــــــ❖🍃🌷🍃❖ـــــــــــ
#یـا_باقرالعلوم
یک لحظه شدیم خیره که تا در چشمت
دیــدیم تـــمام غــُصــه را درون چشمت
چشمان تو از روضه ی مکشوف پر است
پیـــداست تــمــام کــــربلا درون چـــشمــت
ـــــــــــــــــــــــــ
✏پـ ن ⤵⤵ :
🍃✔ طرح #پست_مشترک
🔹هـمـه ی بزرگواران مـیتوانند درون ایـن طـرح بزرگ
سهیم باشند. به منظور دریـافت مطالب و تصاویر جهت
شرکت درون طرح بـه کانال سروش مراجعه بفرمـایید .
🍃📱sapp.ir/shaybelkhaziib
🔸تعجیل درون فرج مولا حضرت صاحب الزمان
ارواحنا فداه صلواتی عنایت بفرمایید
🍃🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🍃
Media Removed
السلام عليكم ورحمة الله - شخص قطعنا علاقتنا بـه ولكنـهُ لا يتوب ، وشغلُه الشاغل مراقبتي هو وشبيحته ( المرتزقة ) ، فقد فتحَ باباً مُحكم الإغلاق على مِصراعيه ، فنقول : ابدى بلعن ابليس والقاف باللال كلام يوصل بالبريد الصداير احشمْ حشيمة صِدقْ ماهي تِمثّال ومن يظلم الاجواد .. صاروا عثاير حنا ... السلام عليكم ورحمة الله
-
شخص قطعنا علاقتنا بـه ولكنـهُ لا يتوب ، وشغلُه الشاغل مراقبتي هو وشبيحته ( المرتزقة ) ، فقد فتحَ باباً مُحكم الإغلاق على مِصراعيه ،
فنقول :
ابدى بلعن ابليس والقاف باللال
كلام يوصل بالبريد الصداير
احشمْ حشيمة صِدقْ ماهي تِمثّال
ومن يظلم الاجواد .. صاروا عثاير
حنا رجال جبال .. ونّناطح جبال
يا مدوّر علوم المجهلهْ والصغاير
يقول بشت وقلت هو وين الإشكال
يمكن .. فلا يزهىٰ متونك و حاير
ويمكن على اللي ما تجيبه بالاموال
عندي ( كياني ) وانت دونـه قصاير
البشت لاهلي باول الوقت للتال
متوارثين البشت .. صغار وكباير
لاهو عطيتِك ولامن جيبك ريال
والحق تشـهدله حقوق وبصاير
ياما تذرّى بي.. زحازيح ورجال
لك بشوت الخلق ستر و ذراير
يقول هِرّه .. قلت من خير الاعمال
اوصى عليها النبي واثنىٰ وصاير
هذيك رأفه مع رحمـه و إجلال
ولاّ من احساننا .. يجوز غاير ؟
تغار من هره ما تذّيك تِختال
هذيك مشكلتك (عَميّ الضماير)
ياصانع المعروف اخلاق أنبال
تدفع مصارع سوءْ وصارت ذخاير
من يصنع الإحسان يُجزى بالافضال
بالسِّلم ولّا الدِّين .. ولّا السّفاير
وخلافها .. ماني بحالك و لازال
يا مخالفٍ سلم العرب والشعاير
انا ترى( شقران ) و نارٍ على جال
#خليبص هلي يا مِدعي بالعشاير
اللابة اللي تنقل السيف والشال
اللابة اللي لهم مجد و صداير
عيال #الاصفر مضرب امثال لأْجيال
وقبلك #بهيج ٍحدّروهم حداير
إن كانـها بقعا .. شجاعٍ وصمّال
ولا الرخى واجد مكاني يساير
ما هي تجي بالسلف ولاّ تِفلال
الكل يدري بـتواريخ الغباير
ماهمني من يجني الكِير ودلال
يبي يعوّض ماضيات الخساير
اختصار القول واضح وينقال
( كلٍ على فنـه يسوق الدباير)
الله يعز #كويتنا .. عزت اذيال
والله يعلم ما خَفىٰ من سراير
تُحلْ منـهو لدور الخَـلقْ حلاّل
ومن شق جيبهم شُقتْ له ستاير
والشمس هيضا مااتغطّى بغربال
(ولاّ على الباغي .. تدور الدواير)
الفرق واضح بين رجلي وخيّال
فرق النبيح وفرق اهل الهداير
حاشا ولي العرش يُحشم فلا قال
يركب على سرج الحصان الحماير
وصلوا على النبي ثم الصحب والآل
شفيعنا يوم( الحشر والـتطاير )
اللي بُعث لامة محمد بالانفال
يوصي بترك ( التنابز والتعاير )
-
وسلامتكم -
#الطنايا #السناعيس #غلبا #عبده #الاسلم #سنجاره #الخليبص #الربيعية #المردان #الجدي #العفاريت #الزقاريط #اليحيى #الطواله #العجل #الصفران #المرهش #المردان #الزقاريط #الويبار #الجربا #سوريا #بوح_تالي_الليل #المغرب #الجدي #اغادير #المحيسن #المرهش #شقران_السنعوسي ☪ #شقرانيات .
⚔️
..
.
دايم يقولون ياابو عادل وراك ما تكتب بغير النيسان وانا اذا ماكتبت مايعني تعصب لموتر معين ولا لوكاله معينـه لكن اكثر ربعي اهل نياسين وهالمره كسرت القاعده واهديت واحد من الربع هالابيات ودمتم ✋🏻اقول
يا راكب الي مالقو بـه عذاريب
عذروبه إن الي بدع فيه كافر
اي والله إنـه جيب يسوى مية جيب
لكسز سوات الي من الحرب ظافر
يسوى البكار الي ظهوره محاديب
الي جنوبه فيهن الخير وافر
صحيح ماله مع هل البن تهريب
لكن معه تصريح دون المخافر
من طيب صنعه ما يبي منك تجريب
اضغط على زر البور بالاظافر
ثم دق سلفه .. ودع من يعلم الغيب
وان ما نسيت اقر الدعاءللمسافر
حرٍ وحش ما جاه ربطه وتدريب ..
من جود مخلابه .. يحب المعافر
يالعنبوا شاشات طبلونـه تهيب..
لا من عطاك اوكي والنفط وآفر
مرتبينـه يا ولد خوش ترتيب..
حلفت ما تلقى بشكله تنافر .. يفلي ختاخيت الخلا كنـه الذيب
لامن لقى له من على الارض حافر
#السعوريه #الكويت #رمضان #صوم #صيد #مكشات #صيد #مقناص #بانلي #بط #نحم #قميري #جرجس #بريده #القصيم #الشمال #سيلفي #ضحك #تهاني #فوتو #صور #شعر #كانون #ايفون #جلكسي #امسيات #لكزس #الحد_الجنوبي #دبي #الامارات #اكحل
Read more
Media Removed
... هیچ وقت زود قضاوت نکنین، و اینکه هیچ وقت زود نا امـید نشین..لابد الان مـی گین چه ربطی داره بـه عکس؟ اما خیلی ربط داره و اینکه یـه خاطره خیلی قشنگ کـه واسه من همـیشـه مـی مونـه... هفته پیش کـه با دوستم رفتیم رشت روز اول کـه داشتیم بر مـی گشتیم خونـه از عکاسی خیلی اتفاقی تو ماشین بودم پنجره یـه کافه خیلی قشنگ تو طبقه ... ...
هیچ وقت زود قضاوت نکنین، و اینکه هیچ وقت زود نا امـید نشین..لابد الان مـی گین چه ربطی داره بـه عکس؟ اما خیلی ربط داره و اینکه یـه خاطره خیلی قشنگ کـه واسه من همـیشـه مـی مونـه... هفته پیش کـه با دوستم رفتیم رشت روز اول کـه داشتیم بر مـی گشتیم خونـه از عکاسی خیلی اتفاقی تو ماشین بودم پنجره یـه کافه خیلی قشنگ تو طبقه اول یـه ساختمون قدیمـی دیدم کـه به نظر خیلیقشنگ بود، معلوم بود کافه اش کلی داستان واسه خودش داره بـه دوستم آنیـا گفتم یـادت باشـه فردا حتما بریم...
خلاصه اینکه این یـادت باشـه فردا بریم هی مـی افتاد واسه فرداش...چون هر روز خیلی خسته مـی شدیم که تا شد روز اخر از خستگی داشتیم مـیمردیم اما گفتیم امروز دیگه حتما حتما بریم...
وقتی وارد ساختون شدیم و پله ها رو مـیرفتیم بالا کلی ذوق داشتیم منم مثل همـیشـه گفتم حتما عبگیرم، دو سه که تا عگرفته بودم کـه یـه اقایی اومد گفت خانوم اینجا عکاسی ممنوعه...منم گفتم چندتا همش کـه گفتن نمـی شـه...اصن وا رفتیم، حالمون انقدر گرفته شده بود کـه اصن نمـی خواستیم بریم بالا تو کافه مونده بودیم چی کار کنیم، گفتم ما کـه اومدیم بیـا بریم، من باهاشون حرف مـی ازشون اجازه مـی گیرم...
وقتی رفتیم تو، توی کافه اقدر قشنگ بود کـه با خودم گفتم اگه نذارن عبگیرم کـه من دق مـی کنم از غصه
با یـه حس بد نشسته بودیم کـه منو رو اوردن، ما انتخاب کردیم بعدش کـه خواستیم سفارش بدم گفتم مـی شـه من با اون اقا کـه صاحب اینجاس دوباره صحبت کنم مـی شـه بگین بیـان لطفا چون من مـی خوام از اینجا عکاسی کنم
اون اقایی کـه داشتن سفارش مـی گرفتن گفت خودم مـی پرسم ازشون، گفتم نـه اگه بشـه مـی خوام خودم حتما باهاشون صحبت کنم...
اون اقا اومد قبل از اینکه من بخوام چیزی بگم خودشون گفتن ببخشید من امروز روز خیلی بدی داشتم و برام تعریف چی شده و معذرت خواهی منم معذرت خواهی کردم گفتم ببخشید کـه اگه منم بدون اجازه مـی خواستم عکاسی کنم، منم نمـی دونستم نمـی شـه عکاسی کرد...
بیشتر از این کش نمـی دم اما اون اقا خیلی مـهربون بود و اجازه داد من از همـه جای کافه عکاسی کنم...انقدر عگرفتم کـه نگم براتون
اون کافه بـه شدت زیبا بود و معلوم بود هر ظرف و چیزی کـه توی اون کافه هست یـه داستان طولانی واسه خودش داره ، و سفارش ما خیلی خوشمزه بود واقعا و اون اقا بـه شدت مـهربون بود...
مطمئنم هر دفعه برم رشت مـیرم اون کافه
اگه اون روز منم دوستم ناامـید مـی شدیم و بالا نم رفتیم یـا اون اقا رو قضاوت مـی کردیم نـه با اون اقا اشنا مـی شدیم نا اون کافه خیلی خیل قشنگ و مـیدیدم
به شدت پیشنـهاد مـی کنم اگه رشت هستین یـا مـیخواین برین حتما بـه این کافه برین
Media Removed
نامـه ای به منظور او شاید بتوانم درون انتهای شبی کـه همـه جا را سکوت گرفته هست دلتنگی رابرای خودم تعریف کنم اینجا هیچ مرا نمـی فهمد گوشـه اتاقم نشسته ام و زل زده ام بـه تابلوی ابرنگ روی طاقچه، تابلوی زیبا از نقاشی روس کـه دو را نشان مـی دهد یکی گیتاری درون دست و دیگری نشسته بر پای او با رنگهایی شاد هوای نسبتا ... نامـه ای به منظور او
شاید بتوانم درون انتهای شبی
که همـه جا را سکوت گرفته است
دلتنگی رابرای خودم تعریف کنم
اینجا هیچ مرا نمـی فهمد
گوشـه اتاقم نشسته ام و زل زده ام بـه تابلوی ابرنگ روی طاقچه، تابلوی زیبا از نقاشی روس کـه دو را نشان مـی دهد یکی گیتاری درون دست و دیگری نشسته بر پای او با رنگهایی شاد
هوای نسبتا سردی هست در این روزهای اغازین
بهار، پرسه زدن ازهر نوعی دیگر مرا سرگرم نمـی کند بـه سختی نفس مـی کشم امروز بـه شـهری نزدیک اینجا رفتم شایداین کار اندکی از روح زخمـی مرا ترمـیم بخشد ولی دنیـابرایم سراسرش یکی است
اعتراف مـی کنم بـه اینکهی را مـی خواهم کـه مرا دوست بدارد درک کند و مرا انگونـه گه هستم بپذیرد سخت هست احساساتم را گاه پرخاش گرانـه تنبیـه مـی کنم برایشان خط و نشان مـی کشم
چیز زیـادی نخواسته ام و نمـی خواهم شاید این توقع بیجایی است
شاید تو هم مرا نپذیری شاید توهم مرا دوست نداشته باشی
ولی ازهمان ابتدای اشنایی مان بـه خود گفته ام
این همان ارزوهای من است
منی را مـی خواهم گه بـه من عشق بدهد مثل ایدا بـه شاملو
من با شعرهایم زندگی مـی کنم من حرفهایم را با عشق مـی من همـه ادمـها را دوست دارم
مـی دانم کـه شاید حرفهایم تکراری باشد ولی اگر
این ها را نگویم دق مـی کنم گریـه هم دیگر کمکی بـه من نمـی کند شبهای گورستان را دوست دارم
سکوتش را و خوابیدن درون قبری کـه مرا ارام و بی صدا بـه دنیـای مردگان ببرد اخر از زنده ها و عشقشان هیچ خیری ندیده ام.برای امشب بس هست .دوست دارت
Media Removed
خبر آوردن بازم تو شـهر مـهمونیـه،وای،وای؛وای
شـهید گمنام سلام،خوش اومدی،مسافر من،خسته نباشی پهلون
شـهید گمنام سلام،پرستوی مـهاجر من،صفا دادی بـه شـهرمون
وقتی رسیدی همـه جا بوی خوش خدا پیچید،تو مگه کجا بودی؟
وقتی رسیدی کوچه ها نسیم کربلا رسید،تو مگه کجا بودی؟
وقتی رسیدی همـه جا عطر گل نرگس اومد،مگه با آقا بودی؟
وقتی رسیدی همـه اشکا مثل زهرا(س)مـی چکید،تو مگه کجا بودی؟
شـهید گمنام،دوباره زائرت شدم،وای،وای،وای
شـهید گمنام،بازم کبوترت شدم،وای،وای،وای
شـهید گمنام بگو،بگو بـه من حرف دلت رو،تا کی مـی خوای سکوت کنی!
شـهید گمنام بگو،پس کی مـی خوای فکری به منظور بغض توی گلوت کنی؟
راستی هنوز مادر پیرت تو خونـه منتظره،چرا اینجا خوابیدی؟
راستی مادر نصفه شبا با گریـه از خواب مـی پره،چرا اینجا خوابیدی؟
راستی بابات چند ساله دق مرگ شد و عمرش سر اومد،خدا رحمتش کنـه!
راستیی نیست مادر و حتی یـه دکتر ببره،چرا اینجا خوابیدی؟
خودم مـی دونم،شرمنده پلاکتم،وای،وای
مدیون اشکِ فرزند بی پناهتم،وای،وای
حق داری هر چی بگی،تازه دارم کنار قبرت فکر دقایق مـی کنم!
حق داری هر چی بگی،به روم نیـار گلایـه هاتو خودم دارم دق مـی کنم!
باشـه دیگه کل وصیت هاتو اجرا مـی کنم،تو فقط غصه نخور!
باشـه دیگه دعا برا یوسف زهرا مـی کنم،تو فقط غصه نخور!
باشـه دیگه کاری برا غوغای محشر مـی کنم،تو فقط غصه نخور!
باشـه دیگه فکری برا اشکای رهبر مـیکنم،تو فقط غصه نخور!
Media Removed
ام البنین شدم کـه شوم یـاور حسین
تاگل بیـاورم بشود پرپر حسین
قصدم نبود اینکه شوم مادر حسین
هستند ان علی درون بر حسین
هستند مثل مادرشان مضطر حسین
شد شاملم دعای سحرهای فاطمـه
روشن شدم بـه نور قمرهای فاطمـه
تاج سر منند گهرهای فاطمـه
اولاد من کجا و پسر های فاطمـه
هستند هر چهار پسر نوکر حسین
شرمنده ام نشد سپر مجتبی شوند
قسمت نبود زودتر از این فدا شوند
حالا بناست راهی دشت بلا شوند
حتی اگر کـه تک تک شان سرجدا شوند
جای گلایـه نیست، فدای سر حسین
جریـان گرفته اند کنار ابوتراب
از آل هاشم اند نـه قوم بنی کلاب
اصلا نیـاز نیست بـه ترس و به اضطراب
عباس من شده بـه علمداری انتصاب
او هست یک تنـه همـه ی لشکر حسین
عهدی هست بین ام بنین و خدای خود
غیر از رضای دوست نخواهم به منظور خود
من دل نبسته ام بـه دل بچه های خود
اصلا حسین و زینب و کلثوم جای خود
عباس من فدای علی اصغر حسین
.
.
**ا**
.
.
هرچند او دگر پسر خویش را ندید
اما غمـین نبود کـه عباس شد شـهید
دق کرد بعد از آنکه بـه او این خبر رسید:
بودند دیو و دد همـه سیراب و مـی مکید
خاتم ز قحط آب،انور حسین
کارش دگر نشستن درون آفتاب شد
آب زلال درون نظر او مذاب شد
شرمنده ی نگاه غریب رباب شد
از اینکه هم قبیله ی شمراست، آب شد
رو مـیگرفت نزد دو که تا حسین
#علی_ذوالقدر
.
.
#لا_تدعونی_ویک_ام_البنین
#تذکرینی_بلیوث_العرین
.
مـی بینم کـه باز دارم دق مـیکنم همـه چیم نقش بر آبه
اما تامـیخوام برم گریـه کنون سر بـه دیوارا بکوبم
باز بـه دادم مـیرسی بـه من مـیگی عشقمـی تو خوب خوبم
باز مـیگم عزیز من پا رو قلبم نمـیذاره مـهربونـه با منو اشکمو درون نمـیاره
#هایده #هایده_بانوی_آواز_ایران #هایده_ #خواننده #خواننده_پاپ #خواننده_زن #خاطره_بازی #خاطرات #سلطان_احساس #سلطان_صدا #روحش_شاد
Read more
Media Removed
نشستم تو حیـاطِ بی بی جون، لبِ حوض چهره م افتاده تو آب! زبونمو درون مـیارم بـه خودم مـی خندم! دیوونـه ام بابا همونقدر کـه تو مـی گفتی همونقدر کـه از دست دیوونـه بازیـام مـی نالیدی.. اون درختِ پرتقال بود کـه یـه بار برات عکسشو فرستادم... یـادته؟ همون کـه مـی گفتی حتما باهام مـیای زیرش مـی شینیم مستِ بویِ پرتقالا مـیشیم... اره ... نشستم تو حیـاطِ بی بی جون،
لبِ حوض
چهره م افتاده تو آب! زبونمو درون مـیارم بـه خودم مـی خندم! دیوونـه ام بابا
همونقدر کـه تو مـی گفتی
همونقدر کـه از دست دیوونـه بازیـام مـی نالیدی.. اون درختِ پرتقال بود کـه یـه بار برات عکسشو فرستادم... یـادته؟
همون کـه مـی گفتی حتما باهام مـیای زیرش مـی شینیم مستِ بویِ پرتقالا مـیشیم...
اره همونو مـیگم! بار داده باز
دور که تا دور حوض شده درختایی کـه انگار پرتقال بغل .
همـه چی خوبه، هنوزم بوی آش رشته های بی بی کـه برات تعریفشو مـی کردم مـیاد
اخه مـیدونـه چقدر آش دوست دارم
هروقت کـه مـیام مـیشینم لبِ این حوض روضهی سکوت مـیگیرم، مـیفهمـه دلتنگم
مـیفهمـه یـه چی گوشـه سینم سنگینی کرده، هیچی نمـیگه! ساکته مثل خودم!
با یـه ظرف آش و یـه تیکه نون سنگک مـیاد مـیشینـه پیشم مـیگه بخور حالت جا بیـاد! ولی اون بنده خدا کـه نمـیدونـه حالِ من با آش و بوی این پرتقالا دیگه جا نمـیاد، نگاش مـیکنم لبخند مـی
لبام وا مـیشن مـیگن با دست و پنجه تو کی مـیتونـه حالش جا نیـاد!
اما دروغ مـیگم ! تازگیـا دروغ زیـاد مـیگم
اما مصلحتیـه خب خودت بگو اگه راستشو بگم کـه با نبودت من خوب نمـیشم هیچی حالمو جا نمـیاره، همـه چی درست مـیشـه؟ نـه!
اما بزار بـه تو راستشو بگم از وقتی رفتی باهار از دلم رفت، دیگه شکوفه نداد خنده هام، دیگه لبِ ایوون وانستادم بـه شعر خوندن، دیگه سرخوشی نکردم فقط نشستم یـه گوشـه رد شدن فصلارو نگاه کردم.
از وقتی صدات تو گوشم نپیچید دیگه آهنگ گوش ندادم ترسیدم خاطره هامون از فراموش ت جلوتر بزنن.
راستش از وقتی شبا بدونِ اینکه چشاتو ببینم و قربون رنگِ سیـاهِ شبش برم مـیخوابم، کابوس مـیبینم
اولش خوبه، قشنگه!
بر مـیگردی چمدونتو مـیزاری زمـین دستاتو وا مـیکنی مـیای سمتم
من تکون نمـیخورم گیجم از اومدنت!
بیشتر مـیای سمتم! مـیای.. مـیای
فاصلهت هیچ مـیشـه ذوق مـیکنم
اما یـهو دستاتو مـیندازی پایینو غمگین نگام مـیکنی! همـینقدش بسه کـه از خواب بپرم...
همـینقدش بسه کـه بدونی مریض شدم.
دیگه مسکنام فایده نداره
نشستن نسخه پیچیدن برام اهل خونـه کـه پیش بی بی حالش بهتر مـیشـه
اومدم تو همون خونـه ای کـه مـیگفتی عینـهو بهشته!
اگه بودی آره بهشتی بود برا خودش
اما نیستی شده آیینـه دق
حتی همـین درختا
همـین حوض
نیستی باهارم رفته پاییز شدم!
تو زردو دوست داشتی همونجورم دیگه
دیگه مـیخندم لپام گل نمـیندازه قرمز بشـه
خیلی وقته تو دلم خزونـه
خیلی وقته نسخه ها برام لاعلاج شده
خیلی وقته یکی دیگه شدم
فکر من نباش تموم مـیشـه
دیوونـه های عاشق عمرشون بـه درد زیـاد قد نمـیده!
نترس!
.
.
👑 #مـیکائیل💕
.
. 📱@mikilove351 📷
*بنویس دیگه!
■چی بنویسم؟
*بنویس دیروز چه خوابی دیدی
■آدم خواب و مـینویسه آخه؟
*خب یـه چیز دیگه بنویس
■مثلا چی؟
*مثلا بنویس کـه چیکار کردی کـه پارسال همـین موقع بعد از زیـارت کربلا وصیت نامـه نوشته تو راه موصل بودی ولی حالا رو زمـین گیر کردی
■مرد حسابی اگه مـیدونستم کـه از تو نمـیپرسیدم
*پس از علی بنویس! علی دادمان
دو
راست مـیگی! همـین دو سال پیش بود کـه مادرش تسلیم شد. یـادته؟! یکی از بیمارستان زنگ زد گفت مادر علی گفته خدایـا پسرم رفتنیـه، رفتنش رو آسون کن! شب بیست و یکم بود. فردا علی آروم آروم رفت. حتما یـادته! هنوز دو سال نشده بابا
سه
*خب دعا کن
■دعای من کـه به جایی نمـیرسه
*مـیرسه
■اگه مـیرسید کـه علی الان اینجا بود
چهار
روی شیب تخت لم داده و چشم دوخته بـه غروب!
مورفین دارد کم کم اثر مـیکند:« تو بـه کی مشکوکی؟ من کـه مـیگم اون پسر ریشوئه بود کـه پیرهن یـاسی پوشیده بود، همونی کـه اون شب اومد پیش بچه ها نشست، همون پسره کـه چایی نمـیخورد، اون شب قدر بود کـه من حالم بد شد و زودتر اومدم بالا؟! همون»
انگار داشته توی فکرش با من صحبت مـیکرده و حالا منتظر هست من تایید کنم، سرم را بـه نشان گیجی تکان مـیدهم، دوباره شروع مـیکند:« همون بود دیگه، وگرنـه بقیـه رو کـه مـیشناختیم، "خدا" حتما همون بود! دیدی چقدر شوخی مـیکرد؟ من از اول مـیدونستم خدا خیلی شوخی مـیکنـه. من مطمئنم! اگه شوخی نمـیکرد کـه ما اینـهمـه درد و تحمل نمـیکردیم. خدا شوخی مـیکنـه کـه ما طاقت مـیاریم. اون شبم اومد کـه حال ما بهتر بشـه، وگرنـه علی همون شب حتما مـیرفت...» انگار کـه برقام گرفته باشد!
اول بر و بر نگاهاش مـیکنم، بعد دست مـیگذارم روی گونـه گل انداختهاش. تب ندارد! شاید اثر مورفین است. سرش را مـیچرخاند و توی صورتام چشم تنگ مـیکند و دوباره بـه حرف مـیآید:« هذیون مـی.گم؟ یعنی من جنبه مورفین ندارم؟ بیخیـال! نگو کـه ندیدیش! همونی کـه اومد وسط جمع نشست! ببین من کاری بـه بقیـه ندارم، هرکی هرچی مـیخواد بگه، من شک ندارم خدا علی رو بـه خاطر ما شفا داد، واسه ما کـه نـه، بـه خاطر این همـه کـه براش دعا ، خواست آروم بشیم، مـیخواست اول بلندش کنـه کـه ما دل یم، بعد ببرتش! اون شبم اومد با ما خوش و بش کرد و سر بـه سرمون گذاشت کـه دق نکنیم! وگرنـه حالا من و تو مرده بودیم. بخدا حالم خوبه! نشون بـه اون نشون کـه تو ده دقیقه پیش داشتی راجع بـه فوتبال حرف مـیزدی»
نـه! من فقط راجع بـه فوتبال فکر مـیکردم.
پنج
■گناه کردم
*مـیبخشـه!
■خیلی زیـاد!
*مـیبخشـه!
■نبخشـه چی؟
*اینو دیگه نمـیبخشـه!
پن
التماس دعا
#شب_قدر #رسم_برادری #با_کریمان_کارها_دشوار_نیست #امام_علی_ع #ومن_الله_التوفیق
Read more
Media Removed
من أعمال الفنانة التشكيلية رحاب زكري
منطقة جازان - وتهامة تحديدا - هي جزء من جنوب الجزيرة العربية الغربي التي اكتسبت منذ القدم ميزة الاتصال بالعالم عن طريق البحر ، سواء البحر الأحمر أو بحر العرب ، وكانت قريبة من البر الأفريقي بحكم الجزر الموصلة و المنتشرة في جنوب البحر الأحمر وكذلك مضيق باب المندب، وقد شـهدت على مدى آلاف السنين هجرات وغزوات فارسية وافريقية ، واتصلت بالقارة الهندية كثيرا لظروف معيشية؛ وكل ذلك انعكس وتأصل في تراثها وأساطيرها وحكاياتها ، ولهذا ظل تأثير هذا الاتصال واضحا و جليا في الكثير من طقوسها و عاداتها و فنونـها وحياتها اليومية إضافة إلى تأثرها أيضا بحضارات مصر القديمة (النوبية تحديدا) والاغريقية؛ كونـها كانت موانئ لقوافل الرومان والاغريق التي كانت تجوب سواحل المنطقة، حثاعن البخور واللبان والتوابل . وقد تمازجت المنطقة مع الثقافة و البيئة المحلية بتلك العوالم من أديان وثقافات وحضارات و من وحي وطبيعة المكان على مدى الآلف السنين ، هد المخلاف السليماني (منطقة جازان) خلال فترة زمنية سابقة نـهضة عمرانية زاخرة وتمازج ثقافي حتى اطلق على عاصمتها ابوعريش (الهند الصغرى) وهناك الكثير من طقوس الزواج التي تعود إلى أساطير وعادات منشأها القارة الهندية ؛ وأيضا طقوس اللباس تكاد تتشابه مع طقوس اللباس هنا في الزواج و في نقش الحناء ولبس الفل و وضع الزمام في الأنف و وضع ما يسمى (بالحُسن) و هو مسحوق أحمر يوضع في مفرق الرأس أو شعر الرأس و يسمى هناك (بالتك ) وهذه الأشياء ما زالت ملاحظة في الثقافتين إلى الآن، و رائحة (العضية) العابقة و عقود الفل التي تميزت بها العروس الجازانية عبر الزمان والمكان وهي نباتات عطرية ذات رائحة زاهية فريدة من نوعها ؛ و لبس الذهب بنقشة النوبي وطرازة الفرعوني عدا أنـه أيضا جزء غالِ من مصاغها والتزين بـه و بذلك تظهر العروس بهذا الجمال ألا متناهي والأناقة العربية متربعة على (القعادة) وكأنـها ملكة تلك الليلة الفاتنة بجمال طقوسها و دق الطبول وال مأخوذ من طقوس البر الأفريقي العجيب في جميع المنطقة.
الكاتب الفنان التشكيلي عبدالله عاكش
.
.
. @a_akish_artist
Media Removed
به حسودان بگو ما عاشق همـیم
چشمان تو پر از من است
و چشمان من پر از تو
من شبیـه خودم و تو شبیـه هیچکس
به حسودان بگو درون آسمان ما
چیزی جز #عشق پر نمـیزند
که شاید از تماشای این عشق دق کنند
یـا درون کوچه و بازار قصهمان جار زنند..
.
.
.
@rezagolzar 💙 .
.
#rezagolzar #mohammadrezagolzar #rezzar #rezzarband #cinema #superstar #film #actor #singer #song #music #best #man #concert #celebrity #محمدرضاگلزار #سوپراستار
Media Removed
من از کودکی عاشقت بودهام از زمان این عو که تا الان و تا هر وقت حتی بعد از مرگ کـه تو یعنی شما درخت هستی و من برگ و برگ نمـیریزد و نمـید و نمـیرزمد و نمـیمـیرد الا پای درخت سلم لمن سالمکم خامنـهای حرب لمن حاربکم خامنـهای هیـهات! ما از جنگ درون رکاب تو یعنی شما خسته نمـیشویم و علمای ... 🌹من از کودکی
عاشقت بودهام
از زمان این عکس
و که تا الان
و که تا هر وقت
حتی بعد از مرگ
که تو
یعنی شما
درخت هستی
و من برگ
و برگ
نمـیریزد
و نمـید
و نمـیرزمد
و نمـیمـیرد
الا پای درخت
سلم لمن سالمکم خامنـهای
حرب لمن حاربکم خامنـهای
هیـهات!
ما از جنگ
در رکاب تو
یعنی شما
خسته نمـیشویم
و علمای اسلام
مـیخواهند بـه داد اسلام برسند
یـا نرسند
اگر پدران ما
برای دفاع از خمـینی
از مراجع
استخاره گرفتند
ما هم
برای دفاع از تو
یعنی شما
در بیوت را
دقالباب مـیکنیم
آقاجان!
ما خوانندگان رند حافظیم
و فقط
یک «بیت» مـیشناسیم؛
#بیت_رهبری
نـه!
با مصراع بیبصیرتی
غزل نمـیتوان سرود
ما سلیمان صرد نیستیم
که تازه غروب عاشورا
بیفتیم بـه یـاد امام عاشورا
زنده باد قایق عاشورا
که هنوز درون اروند است
زنده باد نسیم حمـید
و سحر دوکوهه
و جنون جزیره
و رملهای فکه
و طلایـهداران طلائیـه
و خاک شلمچه
و چفیـهی تو
یعنی شما
و دولت اگر کار نمـیکند
لابد گناه شما
بگذار قَدرت را ندانند
ما کـه مـیدانیم قصه چیست
ما کـه مـیدانیم تو
یعنی شما
چرا اینقدر امـیدواری
ما دولت را مـیبینیم
و تو
یعنی شما
دولت یـار را
و نور را
و موسم ظهور را
بگذار عالم و آدم
دشمن و دوست
دانسته و ندانسته
با عداوت و بلاهت
امـید ما را بـه تو
یعنی شما
نشانـه بروند
که ما
شک کنیم
به رهبری رهبرمان
اشتباه مـیکنند
آری!
«اشتباه» یعنی این
نـه اشتباهی کـه مسئولین مـیکنند
و تو
یعنی شما
مـیگویی؛
«اشتباه کردم!»
ما زنده بودیم
هنگام آنهمـه تذکر
و زنده مـیمانیم
به کوری چشم شبپرستان
و مـینویسیم
تا رسوا کنیم
ظلمت مذاکره را
با یزید
برای عمرسعد
ری
اصلا گندم ندارد
به روح سیدالکریم
آقاجان!
جنگ بالا گرفته
اما نـه آنقدر کـه بچهها قیچی شوند
و ما بچههای بیت تو هستیم
و از این غزل خوشخوان ولایت
جایی نخواهیم رفت
عباس بـه ما یـاد داده
که تضمـین نیست
وعدهی شمر
پارهی است
کُلفتهای شیطان بزرگ
بروند رنگ ریششان را
با پرچم انگلیس
ست کنند
ما هماهنگ
با آهنگ علمداریم
با خندههای خرازی
در شرق ابوالخصیب
با مارش روایت فتح
با همـین نگاه تو
یعنی شما
در همـین عکس
لعنت بر معایب مسئولین
که محاسن شما را
زود سپید کرد
ما اما
قول دادهایم
به خمـینی
که تنـها نگذاریم
تنـها یـادگارش را
و مایـهی دل آرامش را
یعنی
تعصبی داریم بـه شما
که از قضا
کورکورانـه نیست
نـه!
ما کارگزاران نیستیم
که هاشمـی را بپرستیم
هاشمـی مرد!
خدا رحمتش کند
اگر د
ما خدا را مـیپرستیم
همان خدای ۹ دی را
همان خدا
که همـیشـهی خدا
دست قدرتش را
نشانمان مـیدهی
آقاجان!
لذتی دارد
جنگ درون رکاب تو
یعنی شما
آتش بیشتر
لذت بیشتر...
#حسین_قدیـانی
Media Removed
یـا رب چه محشری هست در این آخرالزمان
شد قامت جمـیع خلایق ز غم کمان
مـی بارد از چهار طرف غم ز آسمان
یک سمت ضعف مذهب و یک سمت قحط نان
عجل علی ظهورک یـا صاحب الزمان
مولا لک الفداء لک الغوث الامان
یـا صاحب الولایـه دل خلق آب شد
عصمت بـه باد رفت ولایت خراب شد
از قاف که تا به قاف پر از انقلاب شد
از شرق که تا به غرب جگرها کباب شد
عجل علی ظهورک یـا صاحب الزمان
مولا لک الفداء لک الغوث الامان
از سختی زمانـه گروهی گدا شدند
بعضی ز نان تلخ بـه دق مبتلا شدند
یک فرقه درون به درون ز خیـال وبا شدند
مجموع کاینات دچار بلا شدند
عجل علی ظهورک یـا صاحب الزمان
مولا لک الفداء لک الغوث الامان
بر باد رفت مذهب و دین وامصیبتا
افسانـه گشت شرع مبین وامصیبتا
بگرفته کفر روی زمـین وامصیبتا
کی بود حال خلق چنین وامصیبتا
عجل علی ظهورک یـا صاحب الزمان
مولا لک الفداء لک الغوث الامان
پیران سالخورده جوانان تیره بخت
هرگز ندیده اند چنین سالهای سخت
دلها شد از گرانی امسال
بعضی بـه فکر نان و گروهی بـه فکر رخت
عجل علی ظهورک یـا صاحب الزمان
مولا لک الفداء لک الغوث الامان
از هیچ سمت راهنمایی نمـی رسد
کوریم و عاجزیم و عصایی نمـی رسد
آماده ایم جمله بلایی نمـی رسد
هر چند عرض بنده بـه جایی نمـی رسد
عجل علی ظهورک یـا صاحب الزمان
مولا لک الفداء لک الغوث الامان
زخم دل فلک زده مرهم پذیر نیست
در فکر مای ز امـیر و وزیر نیست
یک تن ز اغنیـا بـه خیـال فقیر نیست
افتاده ایم هیچی دست گیر نیست
عجل علی ظهورک یـا صاحب الزمان
مولا لک الفداء لک الغوث الامان
شاطر عبث عبث بهی نان نمـی دهد
قصاب گوشت شیشک لرزان نمـی دهد
عطار قند و چای بـه مـیزان نمـی دهد
بقال روغن و کره ارزان نمـی دهد
عجل علی ظهورک یـا صاحب الزمان
مولا لک الفداء لک الغوث الامان
از یـاد رفت رسم قوانین انبیـا
پامال گشت مصحف و آیـات کبریـا
رفتند زیر خاک بزرگان و اولیـا
منسوخ شد سخاوت و معدوم شد حیـا
عجل علی ظهورک یـا صاحب الزمان
مولا لک الفداء لک الغوث الامان
کو یک نفر کـه یـاری دین خدا کند
فکری بـه حال ملت زار گدا کند
و الخ...
#نسیم_شمال
مـیوه فروشِ اول ناله کرد کـه موز ندارم. از بس گران شده به منظور چهی بیـارم؟ و یک ربع ساعت زارید.
مـیوه فروشِ دوم هشت دانـه موز را با این فاکتور بـه من داد.
چند ماه پیش قیمت هر کیلو موز برابر یک دانـهاش درون این ایـام بود.
متن کامل شعر درون کانال بنده.
بید کـه حالا حالاها حتما به خاطر انتخاب حسن روحانی بید... 🔻برادران عزیز! ان عزیز! جوانان! هرچه انتخاب کنید به منظور خودتان انتخاب کردهاید. انتخاب خوب شما بـه خود شما برمـیگردد؛ اگر انتخاب با غفلت انجام بدهید کـه انتخاب بدی از آب دربیـاید بدیاش بـه شما برمـیگردد... اگر درست و با دقّت انجام دادید، دو فایده مـیبرید: اوّلاً خدای متعال از شما راضی مـیشود کـه کار را درست انجام دادهاید؛ ثانیـاً نتیجهی کار بـه احتمال زیـاد نتیجهی درست خواهد بود... بشناسید و انتخاب کنید؛ بشناسید. بـه دینشان، بـه تعهّدشان، بـه وفاداریشان بـه انقلاب، بـه ایستادگیشان درون راه انقلاب، بـه عزم و ارادهشان، بـه شجاعتشان و به مرعوب نشدنشان خاطرجمع بشوید، [آنوقت] رأی بدهید... آنجایی هم کـه نمـیشناسید، نگویید من نمـیشناسم بعد رأی نمـیدهم؛ نـه، بروید سراغانی کـه به دین آنـها، بـه تعهّد آنـها و به بصیرت آنـها اطمـینان دارید، از آنـها سؤال کنید؛ این راه علاج است... درون آن صورت، نتیجه انتخابات نتیجهای خواهد بود کـه انشاءالله بـه نفع کشور است. 🔻رهبر معظم انقلاب/ 5 اسفند 94 درون دیدار با مردم نجف آباد
Read more
. . . . #الله_يصبحكم_بالخير...🏻 . . . #صباحكم_هدد_🏻 . من عيون الشعر الشعبي . لـ عبداله بن نايف بن عون . الله من قلب رمع فيه رماع واخلف يمومـه عن طريق التسانيع . هجس رمع ماله عن القلب فراع عليه غاراته تشن المفازيع . يشري بقلبي كل ليلاً ويبتاع وله الجوارح خضعات مطاويع . مركز ... .
.
.
. #الله_يصبحكم_بالخير...✋🏻
.
.
.
#صباحكم_هدد_👍🏻
.
من عيون الشعر الشعبي .
لـ عبداله بن نايف بن عون
.
الله من قلب رمع فيه رماع
واخلف يمومـه عن طريق التسانيع
.
هجس رمع ماله عن القلب فراع
عليه غاراته تشن المفازيع
.
يشري بقلبي كل ليلاً ويبتاع
وله الجوارح خضعات مطاويع
.
مركز غرامـه بين محني الاضلاع
لاناموا العربان سواء مشاريع
.
.
أسباب ورقٍ بالتغاريد سجاع
ورقٍ على هاك الغصون المـهانيع
.
ياورق كف اغناك مال الطرب داع
ياشين مالك في عذابي منافيع
.
ان شفت من قلبه جزوع ومولاع
على النياحه لاتوريه تشجيع
.
هوليه يوم تروجع الصوت ورجاع
قصدك تزيد مولع القلب توليع
.
اسهرت عيني والمخاليق هجاع
وذكرتني خل بعيد المرابيع
.
.
راعي جديلاً فوق متنـه الى انداع
كأنـه شليل اللي تتل المصاريع
.
.
لا جاء نـهاراً فيه صائح وفزاع
والخيل باطراف الجهامـه شواريع
.
يوم مثل يوم الرحاء عجه امزاع
نـهار اخو نوضاء يفك المجاميع
.
مخلي سروج الخيل من كل صعصاع
عقايره سرد الرمك والمداريع
.
يدلي بهندي للارقاب قضاع
في روس ضده غادي له لعاليع
.
.
كم شيخ قوم دق بـه روبة القاع
خلي عشى لذياب نجد المجاويع
.
سيف شقير يامره قلب وذراع
ضربه يطوع مخطي الدرب تطويع
.
.
يوم على ضده مخاييله اتباع
نـهار يفرق شملهم عقب تجميع
.
غيمـه عجاج الخيل غاره ومرجاع
وشمسه بواريق السيوف اللواميع
.
يشيب منـه اللي على الديد رضاع
بيني وبينـه يهرف الذيب ويريع
.
عنـه اتحراء العلم مع كل ذعذاع
انشد ولا عينت للعلم تسنيع
.
.
اتلاء العهد بـه يوم مظهورهم زاع
جلع ضعنـهم طلعت الشمس تجليع
.
بدواً يبون بشرقي النفد مرباع
ولهم على أطراف الصداوي مراميع
.
راحو بعد حوا على الكبد مرقاع
وعسالهم من عقب الاقفاء مراجيع
.
لاحف زملوق الطواليع وانصاع
واقفاء خضار النبت حتى الطواليع
.
.
والأرض صفرأ عودها والثراء ضاع
واستبدلت عقب الخضار البلاقيع
.
وجونا تباريهم زعازيع الاقطاع
كأنـه يقلطهم عقيد الطماميع
.
اقفاء الربيع وعودوا للشفاء رياع
لعلو نجد اللي هبوبه ذعاذيع
.
.
لامن نبت الصيف جاله تمرياع
وضفاء على هاك العبال المصاليع
.
اللي طويل أعدودها عشرة أبواع
وقذالها مثل الطيور المواقيع
.
يزميبها طافح سرابه إلى ماع
كانـه من القصيدير ياخذ تلاميع
.
دار بها تركي ومحسن وهزاع
من بها مال الثلاثة مناجيع
.
.
ما كفت البره وجزعا وجزاع
واجنب جنوب إلى القهب والمجاضيع
.
ولهم على منثورة العرق مرماع
هاك النفود اللي غضاها مـهانيع
.
اضني أضرب للغضى درب الاسناع
واشوف زوله عقب صد وتمانيع
.
ومن غير شوف العين ما نيب طماع
إذا حصل لو هو سلام وتوديع
.
🌸 . 🌸 . 🌸 . 🌸 . 🌸
#السفري_ابوسطام
Read more
Media Removed
رها
نمـیکنم
جهانی را
که بنا کردهام
بر مَدارِ آغــــوشت..
.
آنقدر
دورِ تو پرسه زدهام
که فرصتی نباشد
برای انحراف از مستقیمـی
که بـه انحنای تنت مـیرسد.. تا
فخر بفـ/ـروشم جهانی را
به یک تار مویت.. که
نخ مـیدهد بـه من .. تا
پیدا کنم سرِ آرزویی را
که امتداد مـییـابد از
انتهای خیـالِ تو
به ابتدای شعری که
عقیم مـیماند درون وصفِ سرانگشتی
که همـیشـه
بر سرم بـه نوازش مـیکشی..
.
.
ادامـه مـیدهم شعر را بـه نگاهت.. تا
سو بزند امـید درون شبی که
پشت بـه گرمـیِ آغوشت..،
صَرف مـیکنم خودم را در
فعلِ بوسهای که
از مصدرِ لبانت جاریست.. تا
روان شوم درون بسترِ تنی کـه ناجی است،
عطشهای شعری را
که از دقالبابِ لبهایت..،
آبِ مُراد مـیطلبد...
.
.
.
نمـیشود
بیخیـال شَوَم جهانی را
که حولِ شمسِ نگاهت، منظومـه ساختهام..
.
تو مـیتابی
که سایـهام / روشن بماند پستوی خیـالی
که نبشِ آغوشت اجاره کردهام..
.
.
من
آنقدْر
در عشقِ تو
کلاف پیچیدهام
که خیـالت
از سرِ شعرم باز نخواهد شد.. #حمـیدرضا_هندی
telegram.me/joinchat/Am5tSDwRR5P3PhrYonNKKw
صمـیمانـه ممنونتان هستم که
در صورت بازنشر
نام نویسنده را فراموش نمـیکنید..
Media Removed
هم سردار از تيم ملى رفت و هم گوچى از بعد بازى با اسپانيا که تا همين الان كه سردار آزمون بصورت رسمى درون اينستاگرامش نوشت خداحافظ تيم ملى، بارها با او صحبت كردم كه از تصميمش و اعلام رسمى آن صرف نظر كند. سعى كردم آرامش كنم،سعى كردم تجربياتم را درون اختيارش بگذارم، كاملا برايم مشـهود بود كه بلوف نمى زند، كه ... هم سردار از تيم ملى رفت و هم گوچى
از بعد بازى با اسپانيا که تا همين الان كه سردار آزمون بصورت رسمى درون اينستاگرامش نوشت خداحافظ تيم ملى، بارها با او صحبت كردم كه از تصميمش و اعلام رسمى آن صرف نظر كند.
سعى كردم آرامش كنم،سعى كردم تجربياتم را درون اختيارش بگذارم،
كاملا برايم مشـهود بود كه بلوف نمى زند،
كه اهل جلب توجه نيست،
بعد بازى با اسپانيا بهم گفت: از تيم ملى مىاز روم که تا خدايى ناكرده مادرم دق نكند،
گفت: من تحمل بى مـهرى را دارم اما قلب نازنين مادرم برايم از همـه ى دنيا مـهمتر است،
گفت: دنيا، ثروتش، شـهرت و جايگاهش فداى يك تار موى مادرم.
تركمن جماعت همين است،
براى اين قوم مادر و اسب يعنى شرافت و همـه چيز،
فرهنگشان، رسومشان، آيين شان همين است،
تركمن جماعت هيچگاه حرمت مادرش را با تمام دنيا هم عوض نمى كند،
براى تركمن ها، مادر و اسب معناى عجيبى دارد.
به عنوان يك فارسِ گرگانى، با تركمن ها زندگى ها كرده ام.
با يكى از آنـها درون دبيرستان دو سال درون يك ميز مى نشستم و رسومشان را از بَرم.
رسومى كه غير از ما گرگانى ها كه قوم تركمن درون استانمان نفس بـه نفسمان زندگى كرده شايد كسى ديگر چندان نشناسد و درك نكند.
تركمنـها اهل تسنن هستند،
دروغ نمى گويند،
حرفشان براى جلب توجه نيست،
بين تركمنـها هنوز هم چِك كشيدن معنا ندارد،
هنوز هم تركمنـها براى ضمانت پولى كه قرض مى گيرند يا قول و قرارشان درون معامله تنـها همان حرفى ست كه از دهانشان بيرون مى آيد،
تركمن ها شديد پايبند بـه رسوم و سنت هايشان هستند.
سردار آزمون هم يك تركمن است،
براى او مادر و اسب اعتقاد و باور است،
سردار رفت همانطور كه بـه من گفته بود مى روم که تا مادرم از بى احترامى و فحاشى هموطنم قلبش بيشتر از اين بـه درد نيايد.
هيچ قدرتى نمى تواند سردار را از تصميمش منصرف كند؛
غير از مادرش.
فقط مادر يك تركمن هست كه مى تواند تصميم و حرف از زبان خارج شده مردى تركمن را بـه اصطلاح وتو كند.
فوتبال ايران پسر ٢٣ ساله اى را درون سطح ملى از دست داد كه مى توانست بـه بين المللى ترين فوتباليست جهانى ما تبديل شود،
پسرى كه سه سال قبل زندگى ام را روى درخشش فوق العاده اش که تا بعد ٣٠ سالگى درون دنياى فوتبال شرط بسته بودم.
بعيد مى دانم حالا حالاها فوتبال ايران سردار آزمون ديگرى را با اين قابليتها و پتانسيل درون خود ببيند.
تاكيد مى كنم كه سردار آزمون يك تركمن است،
تركمن لاف نمى زند،
آنـها توهين بـه مادر را تاب نمى آورند،
نـه درون زمين فوتبال توسط تماشاگر و نـه درون جاى دگر،
سردار رفت که تا مادرش عزت داشته باشد،
و ما مانديم و برخى زبان نفهم كه...
شديد غمگينم.
پوريا تابان هفتم تير ١٣٩٧
@pooriya.taban
Media Removed
#الحبة_السوادء: هي الشونيز في لغة الفرس، وهي الكمون الأسود، وتسمى الكمون الهندي، قال الحربي، عن الحسن: إنـها الخردل، وحكى الهروي: أنـها الحبة الخضراء ثمرة البطم، وكلاهما وهم، والصواب: أنـها الشونيز.
وهي كثيرة المنافع جداً، وقوله: ((شفاء من كل داء))، مثل قوله تعالى: {تدمر كل شيء بأمر ربها} [الأحقاف: 25] أي: كل شيء يقبل التدمير ونظائره، وهي نافعة من جميع الأمراض الباردة، وتدخل في الأمراض الحارة اليابسة بالعرض، فتوصل قوى الأدوية الباردة الرطبة إليها بسرعة تنفيذها إذا أخذ يسيرها.
وقد نص صاحب ((القانون)) وغيره، على الزعفران في قرص الكافور لسرعة تنفيذه وإيصاله قوته، وله نظائر يعرفها حذاق الصناعة، ولا تستبعد منفعة الحار في أمراض حارة بالخاصية، فإنك تجد ذلك في أدوية كثيرة، منـها: الأنزروت وما يركب معه من أدوية الرمد، كالسكر وغيره من المفردات الحارة، والرمد ورم حار باتفاق الأطباء، وكذلك نفع الكبريت الحار جداً من الجرب.
والشونيز حار يابس في الثالثة، مذهب للنفخ، مخرج لحب القرع، نافع من البرص وحمى الربع، والبلغمية مفتح للسدد، ومحلل للرياح، مجفف لبلة المعدة ورطوبتها. وان دق وعجن بالعسل، وشرب بالماء الحار، أذاب الحصاة التي تكون في الكليتين والمثانة، ويدر البول والحيض واللبن إذا أديم شربه أياماً، وإن سخن بالخل، وطلي على البطن، قتل حب القرع، فإن عجن بماء الحنظل الرطب، أو المطبوخ، كان فعله في إخراج الدود أقوى، ويجلو ويقطع، ويحلل، ويشفي من الزكام البارد إذا دق وصير في خرقة، واشتم دائماً، أذهبه.
ودهنـه نافع لداء الحية، ومن الثآليل والخيلان، وإذا شرب منـه ثقال بماء، نفع من البهر وضيق النفس، والضماد بـه ينفع من الصداع البارد، وإذا نقع منـه سبع حبات عدداً في لبن امرأة، وسعط بـه صاحب اليرقان، نفعه نفعاً بليغاً. وإذا طبخ بخل، وتمضمض به، نفع من وجع الأسنان عن برد، وإذا استعط بـه مسحوقاً، نفع من ابتداء الماء العارض في العين، وإن ضمد بـه مع الخل، قلع البثور والجرب المتقرح، وحلل الأورام البلغمية المزمنة، والأورام الصلبة، وينفع من اللقوة إذا تسعط بدهنـه، وإذا شرب منـه مقدار نصف مثقال إلى مثقال، نفع من لسع الرتيلاء، وإن سحق ناعماً وخلط بدهن الحبة الخضراء، وقطر منـه في الأذن ثلاث قطرات، نفع من البرد العارض فيها والريح والسدد.
.
من كـان حـبه صدق يتعب عشانـك
يـدق باب الـوصـل لو كـان مـقفـول
.
و اللي يبـي قربـك بـ يلـقى مكانـك
لا يكذب آللّي غآب ويقول مشغـول.؟
.
.
#GN 💜🇬🇧
[دق من بـه on Instagram - mulpix.com زیر نویس کلیپ قاروره باسم]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 15 Nov 2018 17:45:00 +0000