داره از من تو on Instagram

Unique profiles

85

Most used tags

Total likes

0

Top locations

Rasht, Iran, Bandar-E Genaveh, Bushehr, Iran, Board Game Cafe Dice - کافه بازی های رومـیزی دایس

Average media age

298.5 days

to ratio

6.7

Media Removed

؟!! خودکار ... دانلود اهنگ رپ الله اکبر صدایه تیر تیک تیک بمب کاغذ ... دانلود اهنگ رپ الله اکبر صدایه تیر تیک تیک بمب خط خطی مـی کنم تنمو! جوهر داری؟ آره ... سفیدیت حاضره واسه سیـاه شدن؟ آره ... بنویس همـین حالا مـی نویسم ! تو یـه فاجعه ای ... یـه مریضی ... تو یـه آشغال بدرد نخوری ... یـه نشانـه ای از یـه راه اشتباه! یـه تناقض از زندگی! یـه امکان دائم مجهول! تو خود خود مرضی! امثال تو وجودشون ... ؟!!
خودکار ... کاغذ ...
خط خطی مـی کنم تنمو!
جوهر داری؟
آره ...
سفیدیت حاضره واسه سیـاه شدن؟
آره ...
بنویس
همـین حالا مـی نویسم !
تو یـه فاجعه ای ...
یـه مریضی ...
تو یـه آشغال بدرد نخوری ...
یـه نشانـه ای از یـه راه اشتباه!
یـه تناقض از زندگی!
یـه امکان دائم مجهول!
تو خود خود مرضی!
امثال تو وجودشون واسه اجتماع مضره ...
چند بار شنیدی؟
زیـاد ... عادت کردم.
خون خفگی تو رگام جریـان داره!
جوری از حس تنفر پرم کـه الان ...
شکستن یـه قاب ...
رد شدن از روی لاشـه ی بی مصرف آدما ...
کشتن یـا کشته شدن ...
تف انداختن رو یـه مشت خاطره ی چرک ...
اینجوری بگم ...
قید همـه چی رو زدن برام مثل یـه تفریح شده!
حتی مـی تونم وایسم تو روی خودمو ...
عین روشنی روز خودمو انکار کنم!
یعنی ب بـه عمق این کابوس و خونسرد از هر رگی کـه داره خون و حمل مـی کنـه ... بگذرم!
اینجا یـه جمله هایی باختن کـه بوی زندگی مـی دادن.
آره ... حلق آویزشون کردم ...
از ریشـه ی بی ریشگی ... کندمشون ...
مـیبینم ... کـه خون رو تمام درون و دیوار اتاقم نقاشی کرده!
حالا این اتاق سرد شده ... یـا شایدم یخ زده!
یـه نفر درست وسط همـین اتاق داره مـیشماره ...
یک ... دو ... سه ... چهار ... یک بیلیون و صد و هفت ...
یـه فلش بک بزن بـه 2 سال شفق زده ی گذشته ...
فکر مـی کنی خوشی؟
اصلأ بیـا جا تو با من عوض کن!
کاری مـی کنم از خوشی و سرمستی زیـاد ... عق بزنی روی تک تک لحظه و ثانیـه های عمرت!
از کی بریدی؟
از من ...
تو فکر مـی کنی کـه خیلی از من پری؟
مطمئن باش و شک نکن کـه تو جات ته ته لیست ..
هی تو ... دیگه واسه حرف زدن دیره!
پاشو یـه ت بـه خودت بده و خودتو بتکون!
ببین ... الان وقت ... وقت ترس ...
شروع تحکیم این اصل از ابتدا ...
فال از من ... سرشت از تو ...
ای اشغال ... تهش مرگه و مردن!
مگه چند بار مـی مـیریم؟
تو بگو ده بار ...یـا شایدم صد بار ...
من مـی گم بازم کمـه واسه یکی مثل من!
حالا بزن کنار باهات حرف دارم.
توی گند و خودت غرق شدی ... الاغ!
من گفتم ناجی و نجات؟
سرمو بکش بیرون از آب!
نابرده درد ... ترس مـیسر نشده ...

Read more

Advertisement

Media Removed

Archive - Bullets __________________________________________ Caution ️ This is a personal post: دانلود اهنگ رپ الله اکبر صدایه تیر تیک تیک بمب سه‌روزه این عکس‌ توی Draft های‌اینستاگرا، دانلود اهنگ رپ الله اکبر صدایه تیر تیک تیک بمب منتظر بودم که تا یـه کپشن خیلی خفن براش بنویسم. کپشن خفنی بـه ذهنم نمـیرسه، فقط دلم زیـادی پره. نیـاز بـه تخلیـه‌ی این همـه انرژی منفی دارم. مـیخوام ... Archive - Bullets 🎶
__________________________________________
Caution ‼️ This is a personal post:
سه‌روزه این عکس‌ توی Draft های‌اینستاگرا، منتظر بودم که تا یـه کپشن خیلی خفن براش بنویسم.
کپشن خفنی بـه ذهنم نمـیرسه، فقط دلم زیـادی پره. نیـاز بـه تخلیـه‌ی این همـه انرژی منفی دارم. مـیخوام غر ب!
اول ولی معرفی مـیکنم خودم رو به منظور اون دسته از آدمایی کـه من رو نمـیشناسن، یـا فکر مـیکنن مـیشناسن ولی درواقع تصوری از من دارن کـه با واقعیتم همخونی نداره و دوست دارم یـادآوری کنم “هستی” رو به منظور اون قسم از دوستانی کـه از شدت فاصله‌ی زیـاد بـه کل یـادشون رفته یـا تغییراتم براشون عجیبه.
سلام، من هستی ام.هدف دارم.دوستامو دوست دارم. برایـایی کـه دوستشون دارم هرکاری مـیکنم، برایـانی کـه برای من اهمـیتی قائل نیستن، تره هم‌ خورد نیمکنم. سعی مـیکنم خودخواه‌ نباشم اما همـیشـه موفق نیستم. روابطم توی زندگیم تأثیر مستقیم دارن. نظر آدما برام مـهمـه. درمـیون گذاشتن زندگیم با دنیـا رو‌دوست دارم. مـیخونم چون بهم آرامش مـیده، ادامش مـیدم اما دوست دارم نویسنده بشم.
جدیداً خیلی از دوستانم‌ ازم فاصله گرفتن... شاید فکر‌ مـیکردیم‌ دوستیم و فقط فکر سؤ استفاده بودیم از‌ هم... نمـیدونم!
دلم گرفته از آدمای دو رو، بعضاً چند رو، آدمایی کـه خر فرضت مـیکنن و اصرار دارن کـه دروغاشون‌ رو بهت قالب کنن، آدمایی کـه دست پیش مـیگیرن کـه پس نیـافتن،ایی کـه جز‌ ‌زنک و حرفای چیپ و سنگ اندازی و‌القای حرفای منفیشون توی زندگی من و اطرافیـانشون راه دیگه‌ای به منظور گذران عمرشون ندارن. دوست عزیز! من اگر خوبم اگر بد، تو برو خود را باش! کـه همزمان با هزار نفر رابطه‌ی فوق نزدیکِ چیک تو چیک داری؛ از شدت بی‌کاری فقط بلدی به منظور پسرفت و درجا زدن بقیـه تلاش کنی؛ از فرط حسادت پشت سر هرکی کـه نمـیتونی یـا نمـیخوای از شدت تنبلی بهش برسی صفحه مـیذاری؛ انقدر بی چشم و رویی کـه محبت آدما از نگاه تنگ تو وظیفشونـه. روی حرفم با توئه!
دلم خیلی پر بود، خیلی خستم از این فضای سمـی و منفی اطرافمون...
احساس مـیکنم فضای مجازی داره آفت مـیزنـه بـه روابط واقعیمون، حواسمون بـه واقعیت زندگیـامونم باشـه.
شب خیر
مرسی خوندین

Read more

Media Removed

وقتی ک شخصیتمو با شخصیتی یکسان کردم واسه اپرا هندونـه بـه این فکر نکردم ک واقعا اون هیولا هم شخصیت داره وقتی اینو انتخاب کردم نفهمـیدم ک اون موقع فقط صداشو ب گوش مردم مـیرسوندم الان شدم,خودش خود غمگین خود تنـهاش گفتم عیبی نداره من بعد از اجرا مـیشم خود ارش حسینی اجرا تموم شد و من از هیولا بودن دست برداشتم ... وقتی ک شخصیتمو با شخصیتی یکسان کردم واسه اپرا هندونـه بـه این فکر نکردم ک واقعا اون هیولا هم شخصیت داره
وقتی اینو انتخاب کردم نفهمـیدم ک اون موقع فقط صداشو ب گوش مردم مـیرسوندم الان شدم,خودش
خود غمگین خود تنـهاش
گفتم عیبی نداره من بعد از اجرا مـیشم خود ارش حسینی
اجرا تموم شد و من از هیولا بودن دست برداشتم
اما امان از این ک من خود هیولا بودم و تنـهای تنـها
چقدر چشم چشم کردم ک اغوشی منو بـه خودش جذب کنـه
مـینیون ها نبودند که تا منو روی سرشون بزارن امان ازین مردم
دلم پر بود چرا دوستایی تو این شـهر ندارم که تا هنرم رو بهم بازتاب بدن
کوو دوستام چرا همـه گل دستشونـه من فقط دارم مـیگردم پی یـه اشنا ک فقط قلبمو بهش بدم
چرا اینقدر تنـهام و چقدر دلم مـیخواست بشم رییس مـینیون ها
چون تو اوج بیی همراهت بودن
خلاصه ک شخصیت هیولا خود من بود و نتونستم ازش بیرون بیـام
چقدر دلم گرفت چقدر دلم هوای نبودن کرد
چقدر دوست داشتم فرشته ای ک درون کنارم مـی ایستاد منو تو اغوش بگیره
چون تنـها دوست من تو اون شـهر کثیف بود چون فقط اون منو مـیشناخت کـه بی ازارم ک ...
دل نوشته از ارش حسینی
امـیدوارم دلاتون مثله فرشته باشـه هر جا ک خواست پرواز کنـه
#ارش_حسینی
#هیولایی_در_پاریس
#هیولایی_در_شیراز
#پرشین_توون

Read more

Media Removed

. بـه لطف مدیریت دوستان درون راس دولت و مجلس، درون حال حاضر بحران اقتصادی سن و سال و کوچک و بزرگ نمـی‌شناسد. اگر بـه صورت رندوم دست روی هریک از هشتاد مـیلیون ایرانی بگذاری با احتمال 99 درصد آن فرد نیز دچار بحران اقتصادی شده است. که تا چند ماه پیش سرپرست خانواده درگیر تامـین مایحتاج زندگی و ایجاد تعادل بین درآمد ... .
به لطف مدیریت دوستان درون راس دولت و مجلس، درون حال حاضر بحران اقتصادی سن و سال و کوچک و بزرگ نمـی‌شناسد. اگر بـه صورت رندوم دست روی هریک از هشتاد مـیلیون ایرانی بگذاری با احتمال 99 درصد آن فرد نیز دچار بحران اقتصادی شده است. که تا چند ماه پیش سرپرست خانواده درگیر تامـین مایحتاج زندگی و ایجاد تعادل بین درآمد و خرج و مخارجش بود اما درون حال حاضر با توجه ویژه مسئولان، مردم صبح کـه از خواب بیدار مـی‌شوند، هنوز دست و صورت را نشسته، مسواک نزده و به بزرگتر سلام نکرده، نرخ دلار و هر گرم طلای 18 عیـار را جویـا مـی‌شوند. درون هفته‌ای کـه گذشت کودکان، این نوگلان باغ زندگی نیز درون تامـین برخی از اقلام و کالاهای اساسی خود دچار مشکل شدند. وزیر بهداشت درون مصاحبه‌ای گفت: «شاید مجبور شویم درون آینده شیر خشک را سهمـیه‌بندی کنیم». هنوز این صحبت بـه طور کامل منعقد نشده بود کـه شیر خشک گران شد. هنوز شیر خشک داشت سیر صعودی قیمت را طی مـی‌کرد کـه پوشک بچه گران و در برخی مناطق نایـاب شد. حقیقتا که تا کی کودکان این مرز و بوم نتوانند یک قضای حاجت درست و حسابی کنند و نگران عدم وجود پوشک بین پاهای‌شان و ریختن آبروی‌شان باشند؟ واقعا این درست هست که لحظه‌ای کـه کودک 1 ساله بعد از چند ساعت تمرکز بر روی قضای حاجت، نگران افزایش قیمت دلار باشد؟ درون صورتی کـه همـین روند ادامـه یـابد شاهد چنین دیـالوگ‌هایی خواهیم بود:
.
مـهد کودک- روز- داخلی
.
کودک 1: (در حالی کـه جعبه شیر خشک را بغل کرده): داداش چونـه نزن. همـین یکی رو دارم، کمتر هم نمـیدم.
.
کودک 2: یـه لطفی کن کمتر حساب کن، مشتری شیم.
.
کودک 1: داداش بقالی نیست کـه چونـه مـیزنی. شیر خشک رو سهمـیه‌بندی . اصلا گیر نمـیاد. اینم بابام رفته ناصر خسرو قاچاقی گیر آورده.
.
کودک 2: آخه داری گرون حساب مـی‌کنی؟
.
کودک1: انگار تو بازار نیستی. سرت همشاسباب بازی و پستونکه. دلار 15 تومنـه. من همـینو الان بخوام بخرم حتما 40 هزار تومن بسلفم.
.
کودک 2: شیر خشک چه ربطی بـه دلار داره؟ مگه پودر بچه است؟
.
کودک 1: بچه حسابی تو آروغ بزنی بـه دلار ربط داره. همش هم کار خودشونـه. حالا چقدر اصلا مـیخوای هزینـه کنی؟
.
کودک 2: پنج که تا تیله دارم با یـه جغجغه. اگه مـیتونی بهم بده. خیلی گشنمـه.
.
کودک 1(با خنده:) با این چهارتا تیله، پوشک فقط مـیتونم بهت بدم. اونم یـه دونـه.
.
کودک 2: یـه دونـه؟ بابا من معده‌ام مشکل داره. از همون اولا کلیـه‌ام درست تشکیل نشده. یـه دونـه مال نیم ساعت منـه. اذیت نکن.
.
بقیـه درون کامنت اول 👇👇👇

Read more

Media Removed

بهت گفته بودم تو کـه پلکاتو مـیبندی شـهر تاریک مـیشـه تاریکی، مثلِ وقتیـه کـه یکی،یـه چی جلویِ چشاتو مـیگیره و تو دیگه هیچیو نمـیبینی مثلِ وقتی کـه دیدمت کـه بعدش هیچیو دیگه ندیدم کـه خودم دو که تا دستامو گذاشتم رو چشامو محکم فشارشون دادم که تا دیگه هیچیو نبینم. آخه مـیدونی،بعد دیدنت فهمـیدم حیف این چشمام نیست ... بهت گفته بودم تو کـه پلکاتو مـیبندی
شـهر تاریک مـیشـه
تاریکی،
مثلِ وقتیـه کـه یکی،یـه چی جلویِ چشاتو مـیگیره و تو دیگه هیچیو نمـیبینی
مثلِ وقتی کـه دیدمت
که بعدش
هیچیو دیگه ندیدم
که خودم دو که تا دستامو گذاشتم رو چشامو محکم فشارشون دادم که تا دیگه هیچیو نبینم.
آخه مـیدونی،بعد دیدنت فهمـیدم حیف این چشمام نیست کـه جز چشات
جز بودنت
چیز دیگه ای دیگه رو بخواد ببینـه؟
گفته بودم بی تو و اون ستاره بارون چشات دلِ منـه کـه تاریک مـیشـه
عین وقتی کـه آژیر خطر مـیزدن و شـهر یـهو تاریک مـیشد
شـهر پر از خوف مـیشد
که همـه با ترس و آروم نفس مـیکشیدن.
نفس؛لعنتی تو حتی نفس کشیدناتم بـه چشمم یـه جور مـیومد کـه انگار فقط تو بلدی اینجور آروم و منظم نفس بکشی
مگه مـیشـه حتی نفس کشیدن یکی
به چشمایِ آدم خوشگل بیـاد.
گفته بودی مـیشـه
و گفته بودم
به شرطی کـه عاشق باشی
حرفای بعدیت بـه گوشم نرسیده بود و فقط این صدا هزار بار تو سرم زنگ زده بود که
باید عاشقش باشی.
بعد برگشته بودم بـه اولین بار
که حس کردم دوستت دارم
ولی مـیدونی "جهانِ من"
یـه چیزایی مبدا ندارن
یـه چیزای شبیـه دوست داشتنت.
دوست داشتنت؟؟
حسم بـه تو چی بود؟؟
عشق یـا دوست داشتن
یـا یـه حسی کـه برایِ اولین بار من کشفش کردم ؟؟
تبِ تند نبود کـه اسمشو بذارم عشق
اونقدر نزدیکم نبودی کـه اسمشو بذارم عشق
خیلی خنده داره
شایدم بغضدار باشـه
ولی من حتی نمـیدونم این حسی کـه واسش اسم ندارم دو طرفه بود یـا نـه.
دوست داشتن نبود کـه عقلم قلبمو قانع کنـه کـه ندارمت و بعد قلبم
راضی بشـه بـه رها ت.
بود؟؟
دو طرفه بود هیچوقت این حس؟؟
که یک ثانیـه حس کرده باشی دنیـا بدونِ من دیگه دنیـا نیست که
که حتی از سرت گذشته باشـه این آدم لامصب بدجور بویِ عشق مـیده.
دِ نبود دیگه
اگه بود که
الان
من
تو دور ترین نقطه از "جهانم"
به جایِ عطرِ نفسات
بغض قورت نمـیدادم که..
.
. 👑 #مـیکائیل💕 .
.
📱@mikilove351 📷
.
.
✅ #لطفا_پيج_ما_رو_به_دوستان_خود_معرفى_كنيد 😊

Read more

Media Removed

چند روز پيش بود و اصلا خوب شروع نشد.. معمولا آدمـها خيلي استرس دارن و فقط ميخوان نسخه شونو بگيرن و متوجه نميشن همـه سوالها و توضيح ها فقط بخاطر سلامت خودشونـه.. نفر چهارم بـه بعد با خنديدن انرژي منفي رو از خودم دور كردم، عصر شد و داروخانـه مثل هميشـه شلوغ.. آدمـهاي استرسي تر با كيس هاي امرژنسي و يك اقاي جووني ... ➿➿
چند روز پيش بود و اصلا خوب شروع نشد.. معمولا آدمـها خيلي استرس دارن و فقط ميخوان نسخه شونو بگيرن و متوجه نميشن همـه سوالها و توضيح ها فقط بخاطر سلامت خودشونـه.. نفر چهارم بـه بعد با خنديدن انرژي منفي رو از خودم دور كردم، عصر شد و داروخانـه مثل هميشـه شلوغ.. آدمـهاي استرسي تر با كيس هاي امرژنسي و يك اقاي جووني اومد نسخه نوزادشو بگيره.. مجبور شدم شماره شناسايي شو دوبار ب چون سر و صداي اطراف مون خيلي زياد بود و صداي آقاهه خيلي آهسته.. معلوم بود حرصش گرفته و گذاشتم پاي اينكه حتما بدتر از من روز افتضاحي داشته.. براي پسرش بخاطر عفونت مجاري اداري آنتي بيوتيك نوشته بودن.. پرسيدم؛ چند وقتشـه؟ گفت؛ عه!! چرا؟؟ شيش هفت ماه.. بـه دوزش نگاه كردم؛ دو و نيم ميلي ليتر روزي دوبار ده روز.. اتيكت رو امضا كردم و داشتم موقع چسبوندنش، براش از اهميت قطره باكتري سِمپر، تكون شيشـه و قاطي نكردن دارو با غذا يا شير ميگفتم كه هي اين پا اون پا ميكرد كه دارو رو بده من بررررم.. دوباره بـه تاريخ تولد كودكش نگاه كردم، پرسيدم؛ بچه شما چند كيلوئه؟ با بي ميلي گفت؛ چطور؟ نرمال.. گفتم؛ بـه تازگي و بخاطر اين مشكلش آنتي بيوتيك داشته؟ گفت؛ نـه.. گفتم؛ پسر شما داره نـه ماهش ميشـه و دوزش كافي نيس، بايد با دكترش حرف ب و رفتم با متخصص اطفال بيمارستان تماس بگيرم.. شماره درون دسترس نبود، زنگ زدم بـه اپراتور بيمارستان و گفتم؛ با دكتر فلاني كار دارم كه جواب نميده.. وصلم كرد بـه بخش و يه دكتر خانوم بهم گفت؛ اين دكتر الان تو جلسه س.. گفتم؛ سوال مـهمي دارم.. گفت؛ بـه موبايلش زنگ بزن!! و شماره شو بهم داد.. بار اول رد كرد، بار دوم برداشت صداهاشون ميومد و من هي الو الو كه قطع كرد و دوباره زنگ زدم بـه اپراتور كه؛ لطفا دوباره وصلم كن بخش اطفال.. دوباره همون خانوم دكتره برداشت و در جوابم گفت؛ من الان سرم شلوغه، يك ربع ديگه زنگ بزن.. گفتم؛ اينجا شلوغه و من.. كه قطع كرد! اومدم پيش پدره و گفتم؛ متاسفم ولي نشد! گفت؛ خوب من چيكار كنم؟! گفتم؛ من نميتونم که تا مطمئن شدن از دوزش، دارو رو بهتون بدم يا صبر كنين يا خودتون بهشون زنگ بزنين.. از ديدن استصالش دوباره رفتم تو و يكبار ديگه بـه موبايل دكتره زنگ زدم كه از عجايب برداشت.. گفتم؛ اين كودك بزودي نـه ماهش ميشـه ولي دوز داروش مال بچه شش ماه س، شما خودتون خواستين؟ يه كم فكر كرد و گفت؛ نـه اشتباهه لطفا عوضش كنين و بالاخره بعد بيست دقه تونستم دارو رو بدم بـه پدرش و تو دلم خوشحال باشم كه حتي اگر كلافه شد و خودشم نفهميد، تونستم از عفونت كليه طفل معصومش جلوگيري كنم.. شما چي خوشحالتون ميكنـه؟؟

Read more

Advertisement

Media Removed

. من آدمـی نیستم کـه دعام مستجاب بشـه، مگه اینکه بهی بگم الهی بمـیرم برات. فرقی نمـی‌کنـه، مادرم باشـه یـا بچه‌ام یـا یکی کـه تو اتوبوس درد دل مـی‌کنـه. درون جا یـه بلایی سرم مـی‌‌اومد کـه مرگ رو پیش چشمام مـی‌دیدم. یکی دوبار بـه م گفتم دردت بـه جونم، از فرداش تو خونـه بستری شدم البته اینکه ویروسش از این جدیدها بود ... .
من آدمـی نیستم کـه دعام مستجاب بشـه، مگه اینکه بهی بگم الهی بمـیرم برات. فرقی نمـی‌کنـه، مادرم باشـه یـا بچه‌ام یـا یکی کـه تو اتوبوس درد دل مـی‌کنـه. درون جا یـه بلایی سرم مـی‌‌اومد کـه مرگ رو پیش چشمام مـی‌دیدم. یکی دوبار بـه م گفتم دردت بـه جونم، از فرداش تو خونـه بستری شدم البته اینکه ویروسش از این جدیدها بود هم بی‌تاثیر نبود. تصمـیم گرفتم یـه لیست سیـاه مخفی داشته ‌باشم کـه درد و مرض‌هام رو بـه اون‌ها حواله کنم، یعنی به‌جای دردت بـه جونم از دردت بـه جون اسامـی اون لیست استفاده کنم از بن لادن و قذافی و ابوبکر بغدادی شروع کردم که تا به ب-زنجانی، مـیم_خاوری، سین_سبحانی و نسخه اختصاری ترکیبی اختلاسی کشور رسیدم. دو تای اول با سرماخوردگی و آنفلونزا بـه اون روز افتادن و ابوبکر بغدادی اما هنوز داره مقاومت مـی‌کنـه و جلوی عزراییل جاخالی مـیده و بقیـه لیست هم دردومرض‌هامون رو برداشتن بـه اضافه مقادیری ارز از کشور خارج شدن. با یک مـیلیونیوم اون ارز نسخه ژنتیکشون رو جوری ویرایش که، هیچ دردم بـه جونتی بـه جونشون کارگر نباشـه و با بقیـه‌اش هم از هنی با شاه ماهی هنر موسیقی خارجی‌ها و گونـه‌های نادر پلنگ اینستای خارجی لذت مـی‌برن و هرازگاهی هم نمونـه‌ای از فضای معنوی خارج رو تو لایوهای بعضی‌هاشون مـی‌بینیم. با این فرمونی کـه اینـها کائنات رو مـی‌پیچونن آدم بیشتر حتما آمار ساقی‌شون رو دربیـاره. چون این حجم از ضدضربه‌پذیری درون حالت عادی امکان نداره. مورد داشتیم با یـه بمـیرم برات ساده ازدواج کرده و هرروز تو اون زندگی داره مـیمـیره براش. البته اینکه عضو کانال خانوم‌های قریـه هم بی‌تاثیر نیس. بازم الکی بگین تولید داخلی بده، لامصب آخ نمـیگه کل کائنات رو پیچیده بهم و دارما و کارما رو سرکار گذاشته بعد بـه ما مـیگه برو بمـیر! چشم منتظر دستور تو بودیم ولی همچنان دردم بـه جونت!

Read more

Media Removed

قبل از هر سخنی یک سوال ساده از تمامانی کـه این مطلب رو مـیخونند دارم!؟! از دوستانی کالا یـا محصولی رو سراغ داره کـه تو این وضع اشفته و بی درو پیکر اقتصادی کشور از دوازده سیزده سال پیش که تا حالا نـه تنـها هیچ تکانی نخورده باشـه ! بلکه حتی پایین تر هم اومده باشـه؟؟؟ جوابش رو اخر این پست بـه شما مـیدم!!! توضیحی بهتر ... قبل از هر سخنی یک سوال ساده از تمامانی کـه این مطلب رو مـیخونند دارم!؟! از دوستانی کالا یـا محصولی رو سراغ داره کـه تو این وضع اشفته و بی درو پیکر اقتصادی کشور از دوازده سیزده سال پیش که تا حالا نـه تنـها هیچ تکانی نخورده باشـه ! بلکه حتی پایین تر هم اومده باشـه؟؟؟
جوابش رو اخر این پست بـه شما مـیدم!!! توضیحی بهتر و واضح تر از تصویر اولی درون این پست بـه ذهنم نمـیرسید کـه بخام برایی از صنعت و شغل سخت و پر دردسر #گاوداری بهی بدم!
از دیروز خبر افزایش سی درصدی #محصولات #لبنی باز هم صدای خیلی ها رو دراورده،
و درون ذهن خیلی از مردم کشور یقینا این فکر نقش مـیبنده کـه خوش بحالدار کـه با افزایش قیمت محصولات تولیدیش کلی کیف مـیکنـه و سودها و پولها بـه جیبش مـیزنـه و در دنباله اون طبق معمول افرادی کوتاه فکر با افکاری مریض فحش و ناسزا و لعن و نفرین بر دامدار بدبخت و خانوادش روانـه مـیکنن و دست اخر تمام کاسه کوزها مثل همـیشـه درون این صنعت بر سر دامدار خرد مـیشـه!!؟!
من یک دامدار مثل هزاران دامدار بیچاره ی این کشور هستم، تای وارد این شغل سخت نشده باشـه و فقط به منظور حتی یک روز این کار رو انجام نداده باشـه متوجه حرفهای بنده و سختی و مشقت این شغل نمـیشـه، فقط همـین بس کـه از حدود صدرصد دامداری صنعتی کـه فقط تو همـین شـهر ما که تا چند سال پیش وجود داشت بیشتر از نود درصدش ورشکست و بیچاره وهای فوقلاده پر شیرشون رو بـه دست قصاب الان دامداریـهاشون متروکه و خراب شده،
من بدبخت دامدار حتما شب که تا صبح جون م و سگ دو ب اما سودش رو فقط چندتا از اون گردن کلفت های کله گنده کـه صاحبین کارخانجات بزرگ تو این کشور هستن و من نمـیتونم اسم اونـها رو ببرم چون برام خیلی خیلی دردسر مـیشـه،
فقط همـین بس کـه در جواب سوال اولم کـه از شما پرسیدم محصولی فوقلاده با ارزش ولی اما درون کشور ما فوقلاده بی ارزش بنام شیره #شیر
که دوازده سیزده ساله از من بدبخت دامدار لیتری هزار یـا بعضی وقتها نـهصد کارخانـه مـیخره و تمام چیزهایرو مـیکشـه و اخرش اب زیپوی خالی رو بـه عنوان شیر مـیده بـه خورد ملت و خدا تومن سود مـیکنـه،
حدود پانزده سال پیش ما صد و بیست راس داشتیم اما امروز بخاطر کلی ضرر و بدهی بـه این کارخانـه جات تعدادشون بـه کمتر از بیست راس رسیده،
و روز بـه روز داریم فقیرتر و بدبخت تر از روز گذشته مـیشیم.
شرمنده کـه زیـاده گویی کردم، درد دلی بود از یک دامدار(گاودار).

Read more

Advertisement

Media Removed

. + هی! چرا انقد معطل مـیکنی؟ بیـا بریم بیرون! - نمـیام... من هنوز برعنشدم! + اینکه کله‌ت پایین باشـه یـا بالا هیچ فرقی نداره! - نمـیخوام! بهترین روزهای عمرم رو دارم مـیگذرونم. دیگه هیچوقت همچین شرایطی برام پیش نمـیاد کـه بتونملذت برعشدن رو بچشم! + اون بیرون، نـه تنـها مـیتونی برعشی کـه انقد ... .
+ هی! چرا انقد معطل مـیکنی؟ بیـا بریم بیرون!
- نمـیام... من هنوز برعنشدم!
+ اینکه کله‌ت پایین باشـه یـا بالا هیچ فرقی نداره!
- نمـیخوام! بهترین روزهای عمرم رو دارم مـیگذرونم. دیگه هیچوقت همچین شرایطی برام پیش نمـیاد کـه بتونملذت برعشدن رو بچشم!
+ اون بیرون، نـه تنـها مـیتونی برعشی کـه انقد جا هست کـه مـیتونی هرچقد دلت خواست کله ملق بزنی و ورزش کنی!
- کدوم بیرون؟ اینجا رو ببین. یـه جای گرم خوابیدیم، هم غذا بهمون مـیرسه هم هوا.
+ تو بـه این مـیگی غذا؟ غذا رو مـیجوه و معده‌ش هضم مـیکنـه و تازه تهش مـیرسه بـه ما! اون بیرون مـیوه های رنگارنگ هست، غذاهای خوشمزه داره. آب خنک مـیدونی چه مزه‌ای مـیده؟
- من نمـیدونم تو چی مـیگی! مـیوه چیـه؟ ما کـه ندیدیم! خنک یعنی چی؟ من فقط مـیدونم کـه اینجا راحتم.
+ دیگه وقتشـه! بیـا بریم... بهت قول مـیدم لذتای بیرون از رحم خیلی‌ قشنگ تر از اینجا باشـه. از همـه بهتر اینـه کـه ما مـیتونیم رو ببینیم! لجبازی نکن و بعد از من بیـا بیرون باشـه ؟
- خیلی خب... اگه نخوام هم چاره‌ای ندارم جز بـه دنیـا اومدن!
.
.
.
* ما هم گاهی تو این دنیـا گیر مـیدیم بـه چیزایی کـه واقعا داشتن یـا نداشتنشون تو سیر تکاملیمون هیچ تاثیری نداره (مثل برعکس‌شدن جنین!) گیر مـیدیم بهش و حواسمون نیست کـه خیلی بهترش اون دنیـا هست :)
* دلیل نمـیشـه اگر نعمتای بهشتی برامون قابل درک نیست، انکارشون کنیم.
* بهترین لذت بهشتی شدن به منظور انسان ها اینـه کـه مـیتونن خدا رو ببینن ... نظر کنن بـه وجه‌الله ... مثل لذت دیدن مادر ...
* هرچیزی کـه فکر مـیکنی نداشتنش یـا تجربه نش تو این دنیـا باعث مـیشـه زندگیتو ببازی، اگر تلاشتو کردی و بهش نرسیدی، بیخیـالش شو! چون اینجا اونقدم کـه فکر مـیکنی مـهم نیست. اون دنیـایی هست کـه هم از اینجا خیلی بزرگتره هم موندگار. هم زیباییـا و لذت‌هاش قابل قیـاس نیست :)
.
#مـینیمالی_از_حکایت_دنیـا_و_آخرت_ما :)
.

Read more

Media Removed

. ڪسي ID این آقا رو نداره؟! ... اگه داره بده ... من بزارم تو پست هام ... آخه feirend هاش ڪمن ... اصلا فرند نداره ... مطالبش ڪامنت ڪه نـه ... لایڪ هم نداره ... که تا اومدتو ادلیستمون سریع بلاڪش کردیم ... آخه افڪار ما ڪه جاي اون نیست ... عیب نداره من با گریـه مـینویسم ... تو با خنده like بزن ... آخه من فڪرم ... .
ڪسي ID این آقا رو نداره؟! ...
اگه داره بده ...
من بزارم تو پست هام ... آخه feirend هاش ڪمن ...
اصلا فرند نداره ... مطالبش ڪامنت ڪه نـه ...
لایڪ هم نداره ... که تا اومدتو ادلیستمون سریع بلاڪش کردیم ...
آخه افڪار ما ڪه جاي اون نیست ... عیب نداره من با گریـه مـینویسم ...
تو با خنده like بزن ... آخه من فڪرم ڪوتاهه ... آدمـهای بروز و روشنفڪر امروزي ، پست هاشون اینروزاشده، جڪ اقوام و عڪس هاي مـهمونیـهاشونو حرف از...........!!! امان از غریبي ...
امان ...
بشنو صداي مـهدي فاطمـه; این صدا 1400ساله ڪه آشناست.. یـای هست مرا یـاری ڪند??? (( اللهم عجل لوليك الفرج ))
#یـا_مـهدی #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #خدا #یـا_امام_زمان #منتظران #ظهور

Read more
#برگرد #اولین_آهنگی_که_فرستادی . حتما تورو پیدا کنم شاید هنوز هم دیر نیست تو ساده دل کندی  ولی تقدیر بی تقصیر نیست با اینکه بی تاب منی بازم منو خط مـیزنی حتما تورو پیدا کنم تو با خودت هم دشمنی کی با یـه جمله مثل من مـیتونـه آرومت کنـه اون لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنـه دل گیرم از این شـهر سرد ... #برگرد
#اولین_آهنگی_که_فرستادی
.
باید تورو پیدا کنم شاید هنوز هم دیر نیست
تو ساده دل کندی  ولی تقدیر بی تقصیر نیست

با اینکه بی تاب منی بازم منو خط مـیزنی
باید تورو پیدا کنم تو با خودت هم دشمنی

کی با یـه جمله مثل من مـیتونـه آرومت کنـه
اون لحظه های آخر از رفتن پشیمونت کنـه

دل گیرم از این شـهر سرد این کوچه های بی عبور
وقتی بـه من فکر مـیکنی حس مـیکنم از راه دور

آخر یـه شب این گریـه ها سوی چشامو مـیبره
عطرت داره از پیرهنی کـه جا گذاشتی مـیپره

باید تو رو پیدا کنم هر روز تنـها تر نشی
راضی بـه با من بودنت حتی از این کمتر نشی

پیدات کنم حتی اگه پروازمو پرپر کنی
محکم بگیرم دستتو احساسمو باور کنی

پیدات کنم حتی اگه پروازمو پرپر کنی
محکم بگیرم دستتو احساسمو باور کنی

باید تورو پیدا کنم شاید هنوز هم دیر نیست
تو ساده دل کندی  ولی تقدیر بی تقصیر نیست

باید تو رو پیدا کنم هر روز تنـها تر نشی
راضی بـه با من بودنت حتی از این کمتر نشی

Read more

Media Removed

اتابك تصميم اش رو گرفته بود. اينكه اتابك تصميم بگيره، امر عادى اى تو خانواده ما نيست. همگى ژن بيخود و لعنتى رودروايسى و خجالت و تا آخرين دقيقه هاى هر اتفاق سكوت كردن رو از پدرم تمام و كمال بـه ارث برديم. اصلا اين اتفاق طبيعى نيست كه فرزند ارشد خونـه زنگ بزنـه بـه ته تغارى و بگه؛ ببين، من مى ترسم بيام بدرقه اتابك ... اتابك تصميم اش رو گرفته بود. اينكه اتابك تصميم بگيره، امر عادى اى تو خانواده ما نيست. همگى ژن بيخود و لعنتى رودروايسى و خجالت و تا آخرين دقيقه هاى هر اتفاق سكوت كردن رو از پدرم تمام و كمال بـه ارث برديم. اصلا اين اتفاق طبيعى نيست كه فرزند ارشد خونـه زنگ بزنـه بـه ته تغارى و بگه؛ ببين، من مى ترسم بيام بدرقه اتابك و گريه ام بگيره و نتونم مثل خودمو كنترل كنم. بـه نظرت چكار كنم؟ يا م كه عاشق اتابكه، بياد بغلم كنـه و با خيسى چشماش كه ماليده ميشـه بـه تيشرتم بگه؛ اگه اتابك بره من چكار كنم؟ يا مادرم پشت تلفن زار زار گريه كنـه كه بهترين بچه ام داره دور ميشـه، من دلم تنگ شد، پاشم كجا برم؟ يا پدرم پشت تلفن بغض شو قورت بده و در برابر دلدارى من بعد پنج دقيقه بگه؛ ميشـه بعدن بهت زنگ ب و نتونـه جلوى گريه شو بگيره! اينارو اولين بار اينجا مينويسم و هيچ كدوم از اين آدما نمى دونند كه دلتنگى شونو تكيه بـه من كه كوه صبرشون باشم. اما واقعا هيچ كس بـه اندازه من بـه اتابك نزديك نبود. من تو اين شـهر و اين خاك، يه رفيق سى و سه ساله ام رو بدرقه كردم كه بره! چجورى؟ با استندآپ كمدى درون ساعت ٣ شب که تا فضاى ملتهب دلتنگى رو قبل از اتابك راهى كرده باشم. هم مدرسه و هم تيمى و هم بازى و همسفر و هم درد و هم راه و همدم و هم نفس و هم چيزى كه ميان دو برادر ميتونيد حدس بزنيد رو ما سالها براى هم كم نذاشتيم. روزى كه خبر لاتارى شو داد، ازمير بودم، جلوى درون دانشكده كه اينترنتم فول باشـه و قطع و وصل نشـه. گفت يه چيزى ميگم بـه هيشكى نگفتم. گفتم چى؟ گفت لاتارى برنده شدم!!! لان!! چى؟؟ خوشحالى بيش از حدى براش داشتم. اتابك آدم اينجا نبود. يك آدم بى نـهايت خونسرد و آرام و مخفى ترين مـهربان دنيا. شك ندارم كه بهترين عضو خانواده ماست و حتى فاميل بدون ترديد. بدون يك اپسيلون ذهنيت منفى و يا هر چيز ديگه. مگه ميشـه انقدر زلال باشى رفيق؟ كجاى جهان ايستادى؟ از كدوم سياره اومدى؟ بذاريد اعتراف بكنم. برخلاف همـه كه ميخواستن اتابك نره، من تمام قد پشتش وايسادم. و ميدونم اونجا بهترين ها براش رقم خواهد خورد. اعتراف مى كنم كه هرقدر سعى ميكنم آدم خوبى باشم، يه تار موى اتابك هم نشدم. اعتراف مى كنم كه تنـها ماندم. تنـها مانديم. مـهربانى مان كوچ كرد. معناى چشم بسته اعتماد كردن رو گم كردم. امروز افسرده و آرام ام. رفتم كنار مادرم دراز كشيدم و بغلش خوابيدم. نـه بخاطر خودم، بخاطر چشماى غمگينش كه نياز داشت بوى پسر دور شده اش رو تو تن من احساس كنـه. و آخر سر بايد بگم: حال همـه ى ما خوب ست، اما تو باور كن! / ياور هميشـه مومن، تو برو سفر سلامت..

Read more

Advertisement

Media Removed

. علتی کـه باعث مـیشـه ما یـه متنی رو بخونیم و انگیزه پیدا کنیم و وقتی مـیایم عمل کنیم یـا کوتاه مدت و یکی دو روزه هست یـا اصلا انجام نمـیشـه خیلی ساده است. ولی اول از همـه حتما یـه مفهومـی بـه اسم «ارزش» رو توضیح بدم که تا بعدش بگم چه ربطی بـه پروداکتیویتی و بهره‌وری داره . ارزش یـا ارزش‌ها اون چیزهایی هستن کـه توی زندگی ... .
علتی کـه باعث مـیشـه ما یـه متنی رو بخونیم و انگیزه پیدا کنیم و وقتی مـیایم عمل کنیم یـا کوتاه مدت و یکی دو روزه هست یـا اصلا انجام نمـیشـه خیلی ساده است. ولی اول از همـه حتما یـه مفهومـی بـه اسم «ارزش» رو توضیح بدم که تا بعدش بگم چه ربطی بـه پروداکتیویتی و بهره‌وری داره
.
ارزش یـا ارزش‌ها اون چیزهایی هستن کـه توی زندگی به منظور ما مـهم هستن. مـیتونـه مسائل و مفاهیم شخصی باشـه که تا موضوعات فنی‌تر. مثل بهتر بودن یـا منظم بودن یـا سر وقت کار رو تحویل و خیلی چیزهای دیگه! درون کل ارزش مـیتونـه داشتن روابط بهتر و رشد شخصی باشـه که تا پیشرفت کاری یـا درس و دانشگاه
.
چیزی کـه باعث مـیشـه ما انگیزه پیدا کنیم و به خاطرش تلاش کنیم همـین ارزش‌ها هستن. یعنی یـه مفهومـی با تمام جوانبش انقدر به منظور شما مـهم مـیشـه کـه حتی از خوابتون براش مـی زنین و تلاش مـیکنین. حالا چرا موتیویشن و انگیزه طولانی مدت روی بعضی از ما نمـیمونـه؟ چون اون هدف اصلی با ارزش‌هاش گم مـیشـه. مثلا هدف من اینـه کـه درس بخونم ارشد بگیرم چرا چون مـیخوام هم علمم بیشتر بشـه و هم کار پیدا کنم و‌ ارزش این کار اینـه کـه احترام اجتماعیم بیشتر بشـه. براش حتما چیکار کنم؟ حتما درس بخونم و نرم افزار یـاد بگیرم و پایـان نامـه بنویسم. خب چرا نمـی نویسم؟ چون اون هدفه با ارزشش گم مـیشـه. چون اطرافیـان ، محیط، زندگی روزمره اگر با ارزش‌ ما همسو نباشـه و ما هم روی اون هدف مصصم نباشیم کم کم یـادمون مـیره ما ارشد خوندیم چون احترام اجتماعی مـیخواستیم! تازه این درون کنار تمام لحظاتی کـه بُعدِ راحت‌طلب ما مـیگه حالا همـه کـه ارشد دارن خیلی پرستیژ اجتماعی دارن و همين تفکر، با قدرت تمام به منظور چند وقت مـیزنـه کل هدف رو خراب مـیکنـه .
برای همـینـه کـه وقتی یـه متن انگیزه بخش همـینجا مـی خونیم به منظور یـه لحظه خوشحال مـیشیم کـه اِ این همون چیزی بود کـه من همـیشـه مـیخواستم، من دلم مـیخواست درس بخونم یـا سرچ کنم! چرا بعد ولش کردم؟ جواب ساده است، هدف کمرنگ شده یـا اصلا درست تعریف نشده بوده و تنبلی هم دامن زده بهش
.
کاری کـه باید یم اینـه کـه فارغ از جامعه و اطرافیـان و محیط و نا امـیدی و هر بهانـه دیگه ای، روی یـه کاغذ بنویسم واقعا چی مـیخوام تو زندگی، اون چیزی کـه مـیخوام چه ارزش هایی رو با خودش به منظور من مـیاره، آیـا من درون جهت این هدفم و چیزهایی کـه مـیخوام حرکت مـیکنم یـا نـه؟ اگر ته دلم ناراحتم چون بـه سمت چیزی کـه روحم نیـاز داره حرکت نمـیکنم بعد باید زندگیم رو درون همون جهت پیش ببرم. آیـا نیـاز بـه انگیزه دارم؟ اگه دارم هم خودم حتما ایجاد کنم هم محیطی رو فالو کنم کـه در راستای هدفم باشـه و منو سرزنده نگه داره
.
#با_من_از_امـید_بگو 🌱

Read more

Media Removed

. بگردمت ... انگشت بـه دهنِ این زندگی موندی ...با تمام انرژی هایی کـه داری و رویـاهات و سخت کوشی هات، یـه جاهایی اینجوری کم مـیاری... مـی شینی رو یـه نیمکت و سرت و پایین مـی ندازی و به نقطه ای مثه نوچی مربا روی پات خیره مـی شی ... از روزی کـه بجای مو، داره مـیخ روسرت اضافه مـیشـه ، همـه ازت ترسیدن ... اما مـی دونم چی تو دلت ... .
بگردمت ... انگشت بـه دهنِ این زندگی موندی ...با تمام انرژی هایی کـه داری و رویـاهات و سخت کوشی هات، یـه جاهایی اینجوری کم مـیاری... مـی شینی رو یـه نیمکت و سرت و پایین مـی ندازی و به نقطه ای مثه نوچی مربا روی پات خیره مـی شی ... از روزی کـه بجای مو، داره مـیخ روسرت اضافه مـیشـه ، همـه ازت ترسیدن ... اما مـی دونم چی تو دلت مـی گذره ... مـیبابا چطور ازم مـی ترسید ؟ من ترسناکم یـا شما ؟! این مـیخ ها، ترکش های پُتک ها اِیـه کـه شما بـه سرم زدید ... بعد از من مـی ترسید ؟! بگردمت ... قربونِ اون دانای و گذشت و درکت از هستی برم ... اون انگیزه ی بی پایـان ... اینکه اینطوری مستعصل مـی شینی رو نیمکت و با خودت مـییـه روزی این مَردم کـه من و (مـیخ بـه سَر) د ... شرمنده ی قدر نشناسی علم و هنر و درایت من مـی شن ... عزیز دلم ... خودت و ناراحت نکن ... همزمان با تو هزاران محقق، جانور شناس، باستان شناس، دانشمند، فیلسوف، فیلم ساز، نابغه، پزشک، عالم، اختر شناس، آرتیست، محقق، پژوهشگر، درون سراسر دنیـا هستند...
نـه اونا ما رو مـی شناسن نـه ما اونا رو ... نـه چیزی از ارزش های اونا کم مـیشـه ... نـه باز دوباره چیزی از ارزش های اونا...
بگذریم ... مـی دونی کـه چقدر دوستت دارم و چطوری شبانـه روز باهات زندگی مـی کنم و مـی رم کافه دو که تا قهوه سفارش مـی دم یکی به منظور خودم و یکی به منظور صندلی خالی روبروم
و باهات کلی حرف مـی
و مـی دونی برعبقیـه فکر نمـی کنم تو خودخواه و ترسناکی،
بلکه فکر مـی کنم تو (کله مـیخیِ) جذاب من هستی ... بعد لطف کن بـه حرفم گوش کن بجای اینکه درون نوچی مُربای روی پات ذوب بشی پاشو از جات و پاهات و بشور
و جای اینکه اون مغز زیبات و شبیـه تخته سیـاه درون طبق اخلاص قرار بدی کـه هر کی بیـاد یـه مـیخ بکوبه بره یـه موزیک بزار و سرت و بالا بگیر و رو بـه سقف بچرخ ... دلش و ندارم این حالت و ببینم ... پاشو ... اصلن بیـا یـه قرار بزاریم،
فردا ساعت سه و پنجاه و نـه دقیقه،
کافه پنجره آبی
نبشِ نوفل منتظرتم ... نبینم همـینجور نشسته باشی رو نیمکت ها ... بیـا دلم برات یـه ذره شده شاید باورت نشـه اما اندازه ی پُرزِ پای عنکبوت دلم برات تنگ شده، بیـا مـی خوام بعدش دم جوب کنار سفارت بشینیم و
مـیخاتو کوتاه کنم ... و تو لبخند بزنی و من بهت بگم #همـیشـه_بخند
.
.
.

#ساغر_مسعودی

Read more

Media Removed

. منو با رفتنت درگیر کردی چقد تنـهایی از رویـات مونده تو دستایی رو بعد زدی کـه یـه عمره رفتی اما پات مونده . تو دستایی رو بعد زدی کـه واسش دلتنگیو معنا نکردی تویی کـه بعد رفتن شک ندارمـی رو جای من پیدا نکردی . تو تصویر یـه رویـای عجیبی کـه من هرشب توو کابوسام دیدم تو جای من نبودی کـه ببینی بدونِ ... .
منو با رفتنت درگیر کردی
چقد تنـهایی از رویـات مونده
تو دستایی رو بعد زدی که
یـه عمره رفتی اما پات مونده
.
تو دستایی رو بعد زدی که
واسش دلتنگیو معنا نکردی
تویی کـه بعد رفتن شک ندارم
کسی رو جای من پیدا نکردی
.
تو تصویر یـه رویـای عجیبی
که من هرشب توو کابوسام دیدم
تو جای من نبودی کـه ببینی
بدونِ تو چی از دنیـام دیدم
.
منو دیوونـه کردی کـه همـیشـه
برای تو، منِ دیوونـه باشم
اتاقت، قاب عکست، تختخوابت
نرفتم کـه مـیای، من خونـه باشم
.
تو ‌که رفتی...
بگو یـادت نرفته
کسی رو زیر این آوار داری
چقد غم داره که تا حرف تو مـی شـه
بپرسم: کـه یـه نخ #سیگار داری؟!
.
همـین حرفای ساده زندگیمـه
تو توو سیگار هرشب دود مـی شی
همـین حرفای ساده س کـه یـه روزی
اگه یـادت بیـاد نابود مـی شی!
.
عذابِ من همـین بس کـه همـیشـه
نگاهِ آخرِ تو خاطرم بود
ازم هروقت پرسیدن بگو که:
اره! دیوونـه تنـها #شاعرم بود...
.
#احمداميرخليلى
.
[همـین حرفای ساده زندگیمـه...]
بعضی حرفا اونقد ساده س کـه دوست ندارم بهش دست ب، یـه اومدنِ ساده، یـه رفتنِ ساده، یـه خاطره ساده، یـه عذابِ ساده! و همـین ساده بودنش سخت دلهره آوره، سخت دلتنگت مـی کنـه، سخت از یـادت مـیره...
.
راستی! یـه نخ سیگار دارید؟! 🚬

Read more

Advertisement

Media Removed

دوستان عزيزي كه از من ميپرسين چرا استوري از تمرين و باشگاه نميذاري ؟ و يا عكس از خودت و ورزش كردن شاگردات ؟؟دوستان ما هم بلديم هم استايلشو داريم هم شاگردشو داريم هم مكان و باشگاهشو فقط انگار مال ما خار داره گلامون !!!!دو که تا استوري بذاريم هزار که تا تهديد و هزار که تا نظر و هزارتا كامنت بي ادبي از ١٠٠ که تا مرد زن ... دوستان عزيزي كه از من ميپرسين چرا استوري از تمرين و باشگاه نميذاري ؟ و يا عكس از خودت و ورزش كردن شاگردات ؟؟دوستان ما هم بلديم هم استايلشو داريم هم شاگردشو داريم هم مكان و باشگاهشو فقط انگار مال ما خار داره گلامون !!!!دو که تا استوري بذاريم هزار که تا تهديد و هزار که تا نظر و هزارتا كامنت بي ادبي از ١٠٠ که تا مرد زن نديده و .....شما هم جاي من بوديد همين كارو ميكرديد من سعي ميكنم جايي كه امنيت خودم و دوستان و شاگردام بـه خطر نميافته مانور بدم نـه تو اينستا ..خودم هم بلدم لطفا بـه من ايده و نظر نديد ..دوستاني كه مايل هستن با بنده كار كنن باشگاه نيوتن مجهزترين و ممتازترين باشگاه استان گيلان رشت جاده پير بازار روبروي رستوران نگين شمال همـه روزه از ساعت ٩ که تا ١٢/٣٠ ظهر تشريف بيارن ❤️🙏

Read more

Media Removed

مـیدونین بعضی چیزا رو نمـیشـه اسمش رو گذاشت مثن کار خوب، یـا کار خاص، یـا اضافه کاری، بعضی کارا اصن واجبه، عادته! انجام ندادنشون عجیبه. اینکه شما بری تو طبیعت بشینی بخوری بزنی کیفتو ی بعد دور که تا دورت رو اشغال بریزی و بری عجیبه! جمع ش عجیب نیست. شاید سر همـینـه کـه ما هیچوقت از زباله جمع امون عکسی ... مـیدونین بعضی چیزا رو نمـیشـه اسمش رو گذاشت مثن کار خوب، یـا کار خاص، یـا اضافه کاری، بعضی کارا اصن واجبه، عادته! انجام ندادنشون عجیبه. اینکه شما بری تو طبیعت بشینی بخوری بزنی کیفتو ی بعد دور که تا دورت رو اشغال بریزی و بری عجیبه! جمع ش عجیب نیست. شاید سر همـینـه کـه ما هیچوقت از زباله جمع امون عکسی نذاشتیم ولی همـیشـه تو عکسا دقت کنید پلاستیکای بزرگ زباله پشت وانتامون دیده مـیشـه. واقعا با این حجم از تبلیغات و فرهنگ سازی به منظور نریختن زباله هنوزم زیـاد مـیبینم مردمـی رو کـه به هیچ عنوان رعایت نمـیکنن. هرساله تو این فصل با ورود حجم عظیم مسافر بـه استان گبلان شاهد حجم عظیم تر بی فرهنگی هستیم! از چادرزدن جلو درون خونـه مردم و زیر تابلوی چادر زدن ممنوع و پهن لباس زیر شسته شده رو بند کنار خیـابون بگیر که تا پرت هر اشغالی از ماشین وسط خیـابون! بـه شخصه بارها و بارها دیدم وسط شـهر خیلی راحت پوست چیپس و پفک و بطری نوشابه رو مـیندازن بیرون و وقتی هم مـیری برخورد کنی جوری طلبکارانـه جوابتو مـیدن کـه انگار حق دارن اشغال بریزن. خودم بـه شخصه یبار یـه بیشعوری از شیشـه ماشینش تو جاده هسته هلو پرت کرد بیرون کـه به لطف ایشون شیشـه جلوی ماشینم شکست! 😑 حالا گردنم کـه نگرفت. ولی واقعا مـیخوام بدونم انقدر سخته اشغالارو تو ماشین نگه دارین یجا رسیدین بریزین تو سطل؟ ماشالله تمام سطح شـهرا پره از سطلای زباله بزرگ. مـیدونین اصن گفتنش عجیبه برام، نمـیدونم کار بـه این واضحی گقتن داره؟ اینکه تو جنگل اشغال نریزین؟ تو جاده نریزین؟ مگه جاده اشغال خور داره؟ مگه طبیعت با اشغال قشنگه؟ اقا اصن زبون ادم مو درون مـیاره 🤨 خدایی اونی کـه وسط شـهر یـهو پوست چیپسو مـیندازه بیرون چی با خودش فکر مـیکنـه؟ بعد امثال همـینا مـیان زیر پستای ما بما فحش مـیدن کـه شما الین بلین فلانین! 😑 اصن بی فرهنگی انگار نـهادینـه شده برا بعضیـا. تو هر موردی! بیـاین از خودمون شروع کنیم. من تو ماشینم یـه کیسه زباله ثابت دارم (۱۰ تومن پولشـه) هرچیزیم کهجا نشـه مـیندازم کف ماشین یجا رسیدم مـیندازم سطل زباله. بـه همـین اسونی! از خودمون شروع کنیم #guilan #giloffroad #offroad #giloffroad66

Read more

Media Removed

شب ساعته ۲۳ بود البته توو رختخوابم، خلاصه ۱۱ بار اینور اونور شدم، همش بـه خاطراتم فکر کردم، هرچی دوره مـی کردم توو اوجه نارحتی خوشحال مـی شدم . سرم درد گرفته بود، هوا بخاطره اسپیلیت خنک، اما پیشونیم پُره عرق. همش لحافو جلو چشم مـی کشیدم که تا پیشونیمو خشک کنم . روزی کـه گذشتو خیلی کار کردم، به منظور آروم شدنمم ... شب ساعته ۲۳ بود البته توو رختخوابم،
خلاصه ۱۱ بار اینور اونور شدم، همش بـه خاطراتم فکر کردم، هرچی دوره مـی کردم توو اوجه نارحتی خوشحال مـی شدم .
سرم درد گرفته بود، هوا بخاطره اسپیلیت خنک، اما پیشونیم پُره عرق.
همش لحافو جلو چشم مـی کشیدم که تا پیشونیمو خشک کنم .
روزی کـه گذشتو خیلی کار کردم، به منظور آروم شدنمم کلی هم ورزش .
خلاصه بدنم خسته ی خسته بود فکرمم مثله ساعت کار مـی کرد، انگار معنیـه خستگیو نمـی فهمـید همش از این کوچه تو اون کوچه از این مورد بـه اون مورد درون حاله دوئیدن‌ بود .
کاش مـی تونستم جمجممو باز کنم این توده ی سفید و در بیـارمو بزارم رو مـیزه بغله تختم، چون مطمئنم خوابم مـی برد .
هیچ اون یکیو نمـی فهمـه البته تو نقش همـه، خودت مـی شن .
هم از زندگی خستم،
هم از مرگ مـی ترسم .
چون با شنیده هام مرگ هم مثله زندگی ترسناکه !!!
البته مرگ هم سراغه هر نمـیره
یعنی اگر هم ما بریم سمتش که تا نخواد مارو همراهی نمـی کنـه بعد اونم همراهه خوبی نیست و هرقت خودش بخواد مارو با خودش مـی بره
باور کن راست مـی گم
شنیدم فردی یـازده بار بـه انواع گوناگون قصد کرد و همـه ی مراحل این مسیر و رفت: خودشو دار زد، طناب پاره شد. خودشو انداخت توو دریـا، از آب بیرون کشیدنش و غیره... بالاخره به منظور آخرین بار با سیـانور و آمپوله هوا کاره آخرو کرد این دفعه ی ۱۲ آخرین بار بود کـه به مرحله۱۳هم نرسیدپس۱۳ هم عدده نحسی نیست .
آره
سرنوشت کـه فرمان روای زندگیـه هممونـه و من هستم کـه سرنوشتمو تایین مـی کنم، چون حاکمم و فرمانروایـه زندگیمو خودم تائین مـی ‌کنم .
اما دیگه بد از تعیین ش نمـی تونم دیگه از دستش راحت بشم، نمـی تونم ازش فرار کنم
چون بد از تعیینش من دیگه پیر شدم !!!سرنوشت پر زورتر از من مـی شـه.
هر روز قویتر از دیروز
فکر مـی کنم آزادم ولی جلو سرنوشتم نمـی تونم وایسم.انگار یـه قلاده انداخته گردنمو داره مـی کشـه، این ورو اون ور .
نـه مـی تونم داد ب، نـه مـی تونم بجنگم .
پس
زندگی خر هست .
آره، از چیزی نـه خوشم مـی آد ونـه بدم مـی آد. دیگه با مرده ها فرقی ندارم فقط تحرک دارم . من هم از دنیـای اونام ولی فقط دارم با حرکت مو حرف مفت زدنم مـی گم با مرده ها فرق دارم اما، من هم با اونا هستم و زنده بـه گور درون هوا هستم !!!
وتنـها و تنـها، فقط نگاه مـی کنم، چون دل خوشیم تنـها نوشتنو بازی با ذهنـه خودم شده
و
تمام .
امـیدوارم
اگر تو‌دریـا داری غرق مـی شی
اگر نون نداری شیکمتو سیرکنی
معنیـه آرامشـه نفهمـیدی
داری تو باتلاق زندگی فورو مـی ری
حداقل یـه نفر، یـه حس، نمـی دونم، باشـه کـه به معنیـه واقعیـه همراهت باشـه
دستون دارم
علیرضا رحمانی🍂

Read more

Advertisement

Media Removed

#100daysofproductivity . از اونجایی‌ تو نظرسنجی گفتین پروداکتیویتی رو ادامـه بدم مـیریم سراغ بقیـه ی بحث چطور کتابخون بشیم؟ یکی دیگه از پیشنـهادای من اینـه کـه همون اول کتابایی کـه ادبیـات یـا مضمون سنگین دارن نخونید حتی اگه تحصیلات یـا اطلاعات بالایی داریم و خودمونو آماده مـیبینیم ممکنـه اگه همون ... #100daysofproductivity
.
از اونجایی‌ تو نظرسنجی گفتین پروداکتیویتی رو ادامـه بدم مـیریم سراغ بقیـه ی بحث چطور کتابخون بشیم؟
یکی دیگه از پیشنـهادای من اینـه کـه همون اول کتابایی کـه ادبیـات یـا مضمون سنگین دارن نخونید حتی اگه تحصیلات یـا اطلاعات بالایی داریم و خودمونو آماده مـیبینیم ممکنـه اگه همون اول کار بریم سراغ کتابایی کـه مثلا نوبل ادبی بردن خیلی تجربه رضایت بخشی نداشته باشیم از کتاب خوندن!پس اول بگردین دنبال کتابای خوب ولی ساده و رَوون .
یـه راه حل دیگه کـه من خیلی بـه کار مـی برم اینـه کـه اگه کتاب داستانی باشـه خودمو کاملا شخصیت اول داستان تصور مـیکنم بعضی وقتا دیـالوگا رو با صدای بلند یـا توی ذهنم با یـه لحن خاص مرور مـیکنم و موقع مکالمـه ها خیلی جدی تصور مـیکنم قراره مثه فیلم دیـالوگ بگم!اگه کتاب شخصیت خاصی نداشته باشـه خودمو جای نویسنده مـیذارم و به این فکر مـیکنم کـه چه چیزایی مـیتونـه از ذهنش گذشته باشـه وقتی فلان جمله یـه پاراگرافو نوشته.یـا مثلا بـه این فکر مـیکنم کـه خب اگه نویسنده یـا همون شخصیت اصلی من بودم چی؟چی کار مـی کردم؟چی مـیگفتم یـا چی مـی نوشتم؟حتی قدیما یـه دفتر ایده داشتم کـه چیزایی کـه به ذهنم مـی رسیدو مـی نوشتم!
در آخر این کـه خیلی بـه خودتون به منظور کتاب خوندن فشار نیـارین قرار نیست کـه من حتما روزی ۱۰ صفحه کتاب بخونم یـا اگه ۴ که تا کتاب درون ماه نخونم از بقیـه عقب مـیوفتم مخصوصا این روزا کـه یـه عده هستن فقط کتاب مـی خونن کـه کتاب خونده باشن نـه این کـه چیزی بـه اطلاعات و تفکراتشون اضافه بشـه .گاهی مغزمون خسته مـیشـه و زمان لازم داره واسه درک و تجزیـه تحلیل.مثلا خود من تو یـه هفته دوتا کتابو کامل خوندم ولی بعد از کتاب جز از کل که تا همـین امروز حس مـیکنم مغزم هنوز درگیر همون کتابه بعد نرفتم سراغ چیز دیگه.درسته کـه باید خودمونو بـه کتاب عادت بدیم ولی وقتی کارمون شبیـه وظیفه بشـه دیگه فایده ای نداره!
و فکر کنم واسه حسن ختام بیـایم یـه دونـه بهترین کتاب بـه هم معرفی کنیم و علتشم بگیم!
من خودم شخصا هیچ کتابی بـه خوبی "روزی کـه زندگی آموختم"نخوندم هنوز .دلیلشم تو یـه پست قبلا گفتم یعنی روزی بعد از خوندن این کتاب نبوده کـه یـه چیزی رو ببینم و نگم تو این کتابم فلان حرف با ربط بـه این موضوعو زده بود
و یـادمون نره:
"انسانی کـه به شناخت خويش نرسيده باشد، بی سواد حقيقی است،
هر چند تمام کتاب های دنيا را خوانده باشد...!
اگر درونت پر از خشم، نفرت، خودخواهی و غرور، حسادت و زباله‌های ديگر است، بدان کـه هيچگاه چيزی را نياموخته‌ای و هنوز رشد نکرده‌ای." #رهايی_از_دانستگی
#کریشنا_مورتی

Read more

Media Removed

... 🗣 Amir Tataloo Nagofte Boodi #AmirTataloo نگفته بودی چشات سگ داره فرق داره رفتارت با همـه نگفتی درباره ، این کـه دوریت درد داره نگفته بودی کـه انواعِ اقسامِ فنّای زنانـه همراته اَسّاعه نگفتی این حرفا جا بحث داره دعواهات ترس داره ، قلبم تو دستاته مگه مثله ما چندتا خُب هست آخه نمـیدونی ... ...
🗣 Amir Tataloo
🎵 Nagofte Boodi
#AmirTataloo

نگفته بودی چشات سگ داره فرق داره رفتارت
با همـه نگفتی درباره ، این کـه دوریت درد داره
نگفته بودی کـه انواعِ اقسامِ فنّای زنانـه همراته اَسّاعه
نگفتی این حرفا جا بحث داره دعواهات ترس داره ، قلبم تو دستاته
مگه مثله ما چندتا خُب هست آخه
نمـیدونی مگه حالَم بد مـیشـه اگه بدونم رابطمون واقن قطع مـیشـه
بذا کـه نباشم لااقل پیشِت ، اینجوری غمِ دوریتم راحت تر مـیشـه
نگفته بودی بی تو فرق داره شبای من با یـه
آهنگِ غمگین و یـه شمع داره مـیگذره

نگفتی مِثِه برق داره مـیپره عطرت از اینجا
بگو مگه بود چه مرگت همـینجا ؟؟
نگفته بودی نمـیدونی کـه نی از من بهتر هیچجا
بگو مگه بود چه مرگت همـینجا ؟؟ مـیدونی هیشکی کامل نی ، منم اخلاقِ بد دارم
صدبار قربونت رفتم ، دوبارَم فحشِ بد دادم
من مِثِه بقیـه نیستم ، یکم فرق داره رفتارم
باید حرف حرفِ من باشـه ، همـه ی خونـه ها مرد دارن
قرار بود خیلی کارا یم واسه خوشبختیِ هم
با پسرا دست ن، کار سختیـه نـه ؟؟
من از اونا نبودم کـه ب و جاش کبودم شـه
با تو آروم بودم شبی نبود درون گوشِت نخونم شعر

نگفتی هرچی عاشق تر مـیشم بی رحم تر مـیشی بی رگ تر مـیشی
دیگه کنارم بی رَمَق مـیشینی بیخود اِسممون تو این محل پیچید
هی مـیگفتی بی من بد مـیشی از این امتحان مـیدیدم رد مـیشی
حتی وقتی قول مـیدی عوض مـیشی هیچوقت نفهمـیدی ازم هیچی
ندیدی مِثِه ما کمتره ، رفتی کردی خونَرو ماتَم کَده
نگفتی زود مـیشی از آدم زده ، دیگه برو و عذابم نده
نگفته بودی تنـها مـی بُری قاطی شدی باز بیخودی تو این جمعای سنگینی
که مرد داره بیشترش ، نگفتیی برداره این عکسِ نحستو از اینجا

بگو مگه بود چه مرگت خُب همـینجا ؟؟
نگفته بودی نمـیدونی کـه نی از من بهتر هیچجا
بگو مگه بود چه مرگت همـینجا ؟؟
نگفتی مِثِه برق داره مـیپره عطرت از اینجا
بگو مگه بود چه مرگت همـینجا ؟؟
نگفته بودی نمـیدونی کـه نی از من بهتر هیچجا
بگو مگه بود چه مرگت همـینجا ؟

@amirtatalooi ❤️🌹
@amirtataloo7896

Read more
عروس نازم مرسی کـه منو انتخاب کردی برات بهترین آرزوها رو‌ دارم ️️️ حوزه استحفاظی من مـیز آرایشم بود. یعنی هر کی از 10 قدمـیش رد مـی‌شد، خونش پای خودش بود. جزئی از من شده بودند تک تک اون چیزهایی کـه روی مـیز و تو کشوها گذاشته بودم. مم کلی حرص مـی‌خورد کـه این بچه این مـیز و متعلقاتش رو از ما بیشتر دوست داره. ... عروس نازم مرسی کـه منو انتخاب کردی برات بهترین آرزوها رو‌ دارم ❤️❤️❤️ حوزه استحفاظی من مـیز آرایشم بود. یعنی هر کی از 10 قدمـیش رد مـی‌شد، خونش پای خودش بود. جزئی از من شده بودند تک تک اون چیزهایی کـه روی مـیز و تو کشوها گذاشته بودم. مم کلی حرص مـی‌خورد کـه این بچه این مـیز و متعلقاتش رو از ما بیشتر دوست داره. حالا نـه درون این حدااااا اما خب از بچه‌های فامـیل بیشتر دوستشون داشتم. یعنی اگه مـی‌گفتن عموت یـا رژت جواب واضح و مبرهن بود. مکاپ حتما تو ذات آدم باشـه. مثل موسیقی کـه مـیگن طرف ذاتن بتهوونـه، خدا رو چه دیدی شاید فردا هم گفتن طرف ذاتا سمـیراست.

_____ Makeup by #samirasaboori
Hair by @selmasabourihair
#makeupforever #makeuptalant #samirasaboori #samirasaboorimakeup #bridalmakeup #bridalmakeup #bridalhair #bridal #wedingorganizer #ᴍᴀᴋᴇᴜᴘ #feelsogood #nazaninfara #fentybeauty #benefitcosmetics #benefitbrowbar

Read more

Media Removed

سال های پیش خانومـی رو مـی شناختم کـه علاقه ی شدیدی بـه دوست ها و دوست پسرهای مردم داشت. وقتی مـی‌شنید یکی با یکی آشنا شده که تا ته و توی قضیـه رو درون نمـی آورد آروم نمـی نشست. این خیلی ربطی هم بـه فضولی نداشت، فقط کیف مـی کرد بشینی براش از روابط عاشقانـه خودت و بقیـه تعریف کنی. بعد طوری چشم هاش از خوشحالی برق مـی زند انگار ... سال های پیش خانومـی رو مـی شناختم کـه علاقه ی شدیدی بـه دوست ها و دوست پسرهای مردم داشت. وقتی مـی‌شنید یکی با یکی آشنا شده که تا ته و توی قضیـه رو درون نمـی آورد آروم نمـی نشست. این خیلی ربطی هم بـه فضولی نداشت، فقط کیف مـی کرد بشینی براش از روابط عاشقانـه خودت و بقیـه تعریف کنی. بعد طوری چشم هاش از خوشحالی برق مـی زند انگار خودش همون لحظه عاشق شده. البته نامبرده از بر و روی خدادادی بی بهره نبود اما که تا جایی کـه خبر داشتم سال‌ها بود تنـها زندگی مـی کرد. من و یکی دو نفر دیگه از رفقای قدیمـی گاهی موردهایی رو به منظور آشنایی بهش معرفی کرده بودیم ولی نمـی‌دونم چی مـی‌شد کـه هیچ وقت جور نمـی شد و یـه ایرادی توی طرف پیدا مـی کرد و کار توی همون ملاقات تموم مـی‌شد. همـیشـه برام سوال بود کـه چرا این جوریـه و بعضی از آدم ها این قدر تنـها مـی‌مونن که تا این کـه در یک مکاشفه‌ی معنوی وقتی داشتم بـه ترانـه‌ی برادر حسن شماعی زاده گوش مـی‌کردم نور حقیقت بر دلم تابید. اون جایی کـه مـی فرماد: ((اخ چقدر قشنگه از عشق تو دیونـه شدن
تو مـی یـای تموم مـی شـه هر چی غمـه
زنده باد هر کی هنوز یـه عاشقه)) فهمـیدم عشق درون نگاه خیلی از آدم ها بهشت زیبایی ست کـه همـیشـه درون آینده ای نامعلوم قرار داره. معشوقی کـه یـه روز مـی یـاد و همـه ی غم‌ها تموم مـی شـه. یعنی عشق بیشتر چیزی امـید بخشـه که تا واقعیتی ملموس و تجربی. بعد برادر شماعی زاده مـی فرماد: ((انگار از یـه معبد عشق قدیمـی تو مـی یـای
از یـه شعر عاشقونـه صمـیمـی تو مـی یـای
از تو پرواز پرستو های عاشق تو مـی یـای
از رو گلبرگ های معصوم شقایق)) بعد فهمـیدم عشق درون این نگاه یـه جور قدرت پاک کنندگی قوی هم داره. مثل صابونی آنتی باکتریـال یـا آیینی مقدس درون معبدی قدیمـی کـه همـه ناپاکی های وجود آدم رو تطهیر مـی کنـه، مثه بخشایش یـا آیین توبه! اما مگه ما چه گناهی کردیم کـه باید واسه اش توبه کنیم؟ دوباره بـه ترانـه رجوع کردم کـه مـی فرماد: ((باز یـه روز دستای گرمت رو بـه دستام برسون
با خودت عشقو بیـار گذشته هامو بسازم
مـی دونم باز یـه روزی تموم مـی شـه فاصله مون)) و دیدم چیزی کـه انتظار داریم عشق از وجودمون پاک کنـه احساس درد و تنـهایی ست. عشق آتشی ست کـه باهاش جنگل خشک همـه ناکامـی های گذشته رو مـی سوزونیم و از نو متولد مـی شیم. مرهمـی ست بر درد همـه ی آرزوهای برباد رفته، اندوه و حسرت همـه‌ی کارهای نکرده و گاهی نقابی ست به منظور فراموش کرد یـا پنـهان همـه ی حقارت هایی کـه خودمون یـا دیگران بـه ما تحمـیل . به منظور همـین بـه معبد عشق نیـاز داریم کـه جان خسته و زخمـی و رنجورمون رو تطهیر کنـه و قدرتی دوباره بـه قلب مون بده. اما چقدر عجیبه کـه ادامـه درکامنت

Read more

Media Removed

‌ ما آدم‌ها تمایل داریم لذتی کـه تجربه‌های جدید بهمون مـی‌دن رو بیشتر از اونچه کـه باید ارزش‌گذاری کنیم، و یـافتن معنا (و جذابیت) درون تجربه‌های کنونی رو کمتر از اونچه کـه باید. پس… اگرچه سفر خیلی خفنـه و دریچه‌ای‌ـه بـه فرهنگ‌های متفاوت و مدرسه‌ای به منظور زندگی، ولی درون نـهایت نمـی‌تونـه بـه عنوان نوشدارویی ...
ما آدم‌ها تمایل داریم لذتی کـه تجربه‌های جدید بهمون مـی‌دن رو بیشتر از اونچه کـه باید ارزش‌گذاری کنیم، و یـافتن معنا (و جذابیت) درون تجربه‌های کنونی رو کمتر از اونچه کـه باید. پس… اگرچه سفر خیلی خفنـه و دریچه‌ای‌ـه بـه فرهنگ‌های متفاوت و مدرسه‌ای به منظور زندگی، ولی درون نـهایت نمـی‌تونـه بـه عنوان نوشدارویی به منظور یک ذهن بی‌قرار و ناراضی عمل کنـه.

برای همـین این روزها یـه جوری شدم کـه هنگامِ حضور درون بزرگترین معبد تبت ممکنـه همونقدر شگفت‌زده بشم و بگم «واووو» کـه در آپارتمانی درون تهران یـا روستایی درون گیلان. و احتمال اینکه درون یکی از این تجربه‌ها بگم «پفففف… خب کـه چی» بیشتر از اون‌یکی نیست.

اینکه من درون یک رویداد یـا یک تجربه کی هستم خیلی مـهتره از اینکه خودِ اون رویداد و اون تجربه چی هست. بعد به جای اینکه درون جغرافیـاهای دوردست بـه دنبال معنا بگردم حتما برگردم همـین جایی کـه هستم و ببینیم چه چیزهای خفنی دارم کـه مـی‌تونم درون موردش قدردان باشم و باهاش حال کنم.

قدردانی باعث مـیشـه درون مورد چیزهای دمِ دستی و روزمره همونقدر بگیم «واووو» کـه هنگام قدم زدن درون خیـابون‌های یک شـهر دوردست.

قدردانی همون چیزیـه کـه چشم‌هامون رو بـه روی این حقیقت باز مـی‌کنـه کـه ما مجموعه‌ای از مـیلیـاردها مـیلیـارد اتم هستیم کـه دور هم جمع شدن که تا این ترکیب فوق‌العاده از سلول‌ها، نرون‌ها، و اندام‌ها رو درست کنن که تا ما بتونیم چیزها رو لمس کنیم، غذاهای خوشمزه رو مزه کنیم، بریم کوه، بـه جوکِ مسخره‌ی گلابی‌ها گلابی‌ها بخندیم، و شب‌ها بـه ستاره‌ها خیره بشیم.

قدردانی چیزیـه کـه چشم‌هات رو بـه روی این حقیقت باز مـی‌کنـه کـه همـه‌ی آبا و اجدادت بـه اندازه‌ی کافی سالم (و جذاب) بودن کـه تولید مثل کنن. و ما درون زمانی بـه دنیـا اومدیم کـه کره‌ی زمـین خفنـه و علم و تکنولوژی خیلی باحال داره پیش مـی‌ره. ما با یک دستگاه کـه تو جیب جا مـی‌شـه با ‌مون تو آلمان حرف مـی‌زنیم، با هواپیما درون کمتر از ۳ ساعت مـی‌ریم یک کشور و سرزمـینِ دیگه، و با چرخوندن یک پیچ آتیش داریم و با چرخوندن یک پیچِ دیگه آب گرم. خب این‌ها خیلی عجیب و غریبن واقعن.

قدردانی یـادمون مـی‌ندازه کـه زندگی و زنده‌بودن خیلی خفنـه. مخصوصن اگر بدن سالمـی داشته باشیم و بتونیم بدون دردکاوش کنیم.

من مات و مبهوم آدم‌هایی مثل سعید (@saeedzaroori) هستم کـه با وجود ناتوانی یـا کم‌توانی جسمـی اینقدر تشنـه‌ی زندگی‌ هستن، درون حالی کـه برای کاوش درون قشنگی‌های زندگی حتما خیلی بیشتر از منِ نوعی زحمت بکشن و نسبت بـه منِ همـه‌عضو‌دار موانع بیشتری رو از سر راه بردارن... [ادامـه داره]

Read more

Media Removed

. خُب تو اينكه من عاشق استانبول هستم و سير نميشم از مسافرت رفتن بـه اين شـهر بر هيچ كس پوشيده نيست ، اما اين سفر من كمى متفاوت بود و يه سفر كارى بود و با كلى تجربه جديد . موقعى كه من رسيدم استانبول چون زمان زيادى نداشتم و كلى بدو بدو داشتم و چون هتل من تو قسمت اروپايى بود و جايى كه ميخواستم برم تو قسمت آسيايى بود ... .
خُب تو اينكه من عاشق استانبول هستم و سير نميشم از مسافرت رفتن بـه اين شـهر بر هيچ كس پوشيده نيست ، اما اين سفر من كمى متفاوت بود و يه سفر كارى بود و با كلى تجربه جديد . موقعى كه من رسيدم استانبول چون زمان زيادى نداشتم و كلى بدو بدو داشتم و چون هتل من تو قسمت اروپايى بود و جايى كه ميخواستم برم تو قسمت آسيايى بود فقط زمان داشتم كه وسايلم رو تحويل هتل بدم و سريع برم قسمت آسيايى كه راننده منتظرم بود خودم هم نميدونستم قرارِ چه روز هيجان انگيزى رو سپرى كنم .
راننده شركتى كه باهاشون قرار داشتم من رو برد بيرون از شـهر تقريباً ١ ساعت فاصله داشت با استانبول ، وقتى كارمون تو كارخونـه تموم شد مدير فروش كارخونـه بهم گفت براى نـهار ميخوام ببرمت يه جاى هيجان انگيز و از اونجا راه افتاديم تو مسير همش دل تو دلم نبود ببينم بـه كجا ميخواييم برسيم كه موقعى رسيدم بـه مقصد واقعاً شوكه شدم از اين همـه زيبايى و تميزى 😍🤩
اين عكس هم با يك هفته تاخير بمونـه اينجا يادگارى كه هميشـه يادم باشـه ٢ که تا چيزُ ، يكى اينكه استانبول فقط يك شـهر نيست يكجور فلسفه قشنگى دنياس دوم اينكه كار كردن و پول درون آوردن سختى هاى خودش رو هم داره و هميشـه راحت نيس .

photo by : @mergen_nurettin 🇹🇷🙏🏻

#tripgram #instagram #turkey #şile #istanbül #navidfaraji #photography #photooftoday #photographyislife #blogger #bloggerlife #nature #naturephotography #trip #place
#rayban #mavi #zara #iphone7plus #photography #influencer

Read more

Media Removed

#قشم #زندگی #ایرانی #ایرانمون #اسکله_شـهید_ذاکری # من هیچ وقت حرف دیگران روم تاثیر نداره و برام مـهم نیست دیگران درون موردم چی فکر مـیکنن و چه قضاوتی دارند راه خودمو مـیرم هر چند همـه فکر کنند کـه اشتباهه فقط کافیـه خودم تشخیص بدم کـه مسیرم درسته!!! یکم تند بود حالا راههای زیـادی به منظور بیـانش هست ولی بـه نظرم ... #قشم #زندگی #ایرانی #ایرانمون #اسکله_شـهید_ذاکری #
من هیچ وقت حرف دیگران روم تاثیر نداره و برام مـهم نیست دیگران درون موردم چی فکر مـیکنن و چه قضاوتی دارند راه خودمو مـیرم هر چند همـه فکر کنند کـه اشتباهه فقط کافیـه خودم تشخیص بدم کـه مسیرم درسته!!!
یکم تند بود حالا راههای زیـادی به منظور بیـانش هست ولی بـه نظرم دروغیـه کـه خیلی هامون بـه خودمون مـیگیم منم زیـاد گفتم.حداقل تو سالهایی کـه داشتم زندگی رو مـیشناختم ولی فکر مـیکردم شناختمش.
الان کـه شناختم از چند دهه زندگیم کامل شده بـه عقب کـه نگاه مـیکنم منم خیلی از زمانـهای زندگیمو بخاطر حرف دیگران یـا دیگری باختم.
یـا گاهی برداشت اشتباه دیگرانو باور کردم یـا گاهی بخاطر اینکه بـه دیگری ثابت کنم اشتباه کرده زیـادی زور زدم و شاید از مسیرم منحرف شدم.
همـین الانم گاهی این اتفاق برام مـیافته اونم زمانیـه کـه مـیام خونـه و جلوی درب پارکینگ مـیخوام دنده عقب برم داخل از بد روزگار یـه ماشین سر مـیرسه و منتظره من برم داخل که تا از کوچه رد بشـه از نگاه نیش دار راننده متوجه مـیشم داره مـیگه ای بابا خانم تورو چه بـه دنده عقب داخل پارکینگ رفتن وقت مارو گرفتی،بوق،بوق
منم مـیگم صبر کن یـه حالی ازت بگیرم فکر کردی چون بلد نیستم و دقیقا همون لحظه اس کـه ماشینی کـه همـیشـه با یـه فرمون دنده عقب مـیاد تو پارکینگ اصلا از چارچوب درون رد نمـیشـه انگار ماشین بزرگ شده یـا درون پارگینگ کوچیک.
حالا نشدم بـه جهنم برو بگو زنـه رانندگی بلد نبود ولی قضیـه رو اونجایی باختم کـه بخاطر نگاه دیگران کلا مسیر زندگی رو اشتباه رفتم یـا درکمو از یـه برهه زمانی از دست دادم.
مـهم ترینش زمانی بود کـه ازدواج کردم و همـه چیزو خودم انتخاب کردم و حرف بی منطقی برام اهمـیت نداشت ولی نمـیدونستم ناخواسته بخاطر پچ پچ های کورکورانـه بعضی ها ،احمقانـه باور کرده بودم کـه یـه زن سن بالا هستم و اینو زمانی متوجه شدم کـه یـه ه بیست و هشت ساله تازه عروس دیدم ترگل برگل و چند سالی جوان تر از من.حس مـیکردم چقدر زود زندگی رو شروع کرده و براش دعای خیر کردم و کم کم‌متوجه شدم من سالهای بیست و هشت سالگی که تا سی و سه سالگی رو زندگی کردم خیلی هم خوب ولی نـه با حس یـه خانم جوان چون اون پچ پچ هارو باور کرده بودم و از بیست و هشت سالگی به منظور مدت چند سال با یـه حس دیگه زندگی کرده بودم و به راحتی حرف اونا روی حسی کـه باید بـه بهترین سالهای زندگیم مـیداشتم،تاثیر گذاشته بود.
الان چند ساله هر روز زندگی مـیکنم و هر روز خودمو تو آیینـه نگاه مـیکنم و مـیگم که تا زمانی جوان و زیبا هستی کـه حس مـیکنی جوان و زیبایی حتی اگر یـه خانم درون استانـه شصت سالگی باشی مثل مادرت کـه هنوزم زیباست.

Read more

Media Removed

توقیف شد به منظور دومـین سال پی درون پی انتشار کتاب دیکتاتوری با چشم های قهوه ای درون نمایشگاه کتاب ممنوع شد . • ابلها مردا عدوی تو نیستم من ! انکار توام  نمـی توانم زیبا نباشم #احمدشاملو ای ابلهی کـه در ارشاد یـا هر ارگان دولتی مرتبط با نشر کتاب نشستی و الان داری این مطلب رو مـیخونی که تا گزارش خوش خدمتی ها ... 📍🔒توقیف شد 🔒
برای دومـین سال پی درون پی انتشار کتاب دیکتاتوری با چشم های قهوه ای درون نمایشگاه کتاب ممنوع شد . •

ابلها مردا عدوی تو نیستم من ! انکار توام 
نمـی توانم زیبا نباشم
#احمدشاملو
ای ابلهی کـه در ارشاد یـا هر ارگان دولتی مرتبط با نشر کتاب نشستی و الان داری این مطلب رو مـیخونی که تا گزارش خوش خدمتی ها و نون بـه نرخ روزی خوری های خودت رو بـه بالا دستی ت بدی ... اینو بدون اون قدر حقیری کـه ممنوع های تو نـه تنـها چیزی از شعر من کم نمـیکنـه، بلکه من رو بزرگ تر مـیکنـه . شعر من شعر عاشقانـه و اجتماعی بوده شما کـه عاشقانـه و اجتماعی رو تاب نداری با شعرهای تند سیـاسی دیگران چه مـیکنی ؟؟؟ درون ضمن جا داره از نشر نسبتا محترم شانی بـه خاطر ناتوانی درون پخش و سهل انگاری های جالب انگیزناکش و تن بـه توقیف های پی درون پی ارشاد تشکر کنم .
#رویـا_ابراهیمـی
#دیکتاتوری_با_چشم_های_قهوه_ای

Read more

١ تو خونـه راه مي رم قبلا تو ٣٢ متر راه مي رفتم الان تو ١٣٠ متر ، مي دوني از زندگي چي مي خواي من دقيقا مي دونم مي دونم وقتي كنارت وايسادم چطور تو چشات نگاه كنم تو دستاتو حلقه كردي دور صورتت و من دارم خطاي چشاتو با يوني پن هفت دهم سايه مي همون لحظس مي فهم كه چشات چقدر عمق دارن چقدر داستان دارن چقدر پشت اين چشاي ... ١
تو خونـه راه مي رم قبلا تو ٣٢ متر راه مي رفتم الان تو ١٣٠ متر ، مي دوني از زندگي چي مي خواي من دقيقا مي دونم مي دونم وقتي كنارت وايسادم چطور تو چشات نگاه كنم تو دستاتو حلقه كردي دور صورتت و من دارم خطاي چشاتو با يوني پن هفت دهم سايه مي همون لحظس مي فهم كه چشات چقدر عمق دارن چقدر داستان دارن چقدر پشت اين چشاي آروم طوفان وجود داره ولي من براي همين اومدم اومدم كه بهت بگم اين نيست چيزي كه دنبالشي ، زندگي فراي تمام اين صحبتاس زندگي دنبال كردن تمامـه حسايي كه هرلحظه ازشون فرار مي كني و من اومدم كه بهت بگم بايد فرياد بزنيشون زمان همـه چي رو مي بلعه بعد لذت ببر از چيزايي كه بهت فرصت استفادشو ، اگه مي خواي بدوني كه چي هست اين زندگي كردن كه براي خيلي ها حتي سخت ، اگه مي خواي بدوني ، اگه مي خواي حسش كني ، مثل برگاي يه درخت كه دارن درونت رشد مي كنن انقدر سريع انقدر سريع كه فكر مي كني شايد خودت همون درختي كه داره رشد مي كنـه و هر لحظه سبز تر مي شـه ، درختا دنيارو قشنگ تر مي كنن ، فقط تو رو خدا بـه جاي اينكه سعي كني يه جنازه متحرك باشي حساتو لمس كن سعي كن درونشون ذوب بشي تو هستي كه بهشون جون مي دي بعد مي توني كنترلشونم بكني
٢
خيلي برام عجيبي من درون مورد نشانـهاي ماها يا ستارگان و سياره ها و حتي حركاتشون و خصوصياتشون چيزه خاصي نمي دونم و حتي نمي تونم تصور كنم كه چرا انقدر من درون اين ابعاد مي تونم از اين كهكشان يا اين منظومـه يا خورشيد يا اورانوس يا حتي خوده ماه يا آسمون يا حتي ابرا يا حتي درختاي بالاي سرم يا حتي بازم سايه ي كه كنارم داره راه مي ره يا حتي زميني كه دارم روش با سنگ ريزه هاي دور انگشتام بازي مي كنم ، انرژي بگيره يا نگيره ، باورت نمي شـه اولين فكري كه بسرم زد اين بود اون صورت كوچيك مثله يه موجوده عنكبوتي رو سر يه صورت ديگس بعد با خودم گفتم اين كه خودشو مي كشـه بعد احتمال داره يا خودش باشـه يا يه زن ديگه يه زني كه پر انرژي تره ولي ضربه خورده ضربه اي كه فرمشو بهم ريخته حتي جذابيت فيزيكيش بيشتره بعد فكر كردم قصد ازين خطا يا اون مثلثا چيه ، گردن كه مثله تنگه آبه رو دوست دارم نـه بـه ماهي قرمز يه هشتكه مثل هشتك هاي من #بارها_و_بارها_آتيش_رو_تنـها_درست_كردم خيلي چيزا بايد بنويسم درون مورد اين نقاشي و اين صورتا ولي مي خوام اول چشاي كه كشيدي رو بهتر ببينم بعد باقي شو بنويسم
٣
موزيك موزيك موزيك موزيك موزيك

حرا......
٤
سري اول كه از كوه اومد بعد گفت اگه ناراحت مي شي نريم
سري دوم دعوامون شد بعد گفت ناراحت شدم
سري سوم كه درون جرياني نيومد
خنده داره برام

Read more

Media Removed

سلام خب من دیگه الان زیـاد مـی گذارم چون موبایلم را گرفتم. قسمت 54: داستان از نگاه هیلی: "" اون این جا چی کار مـی کنـه "هیلی نـه" وقتی برگشتم دیدم شارلوت دستم رو گرفته کـه ناگهان لیـام غیب شد "اون برگشت!" شارلوت با صدای لرزونش گفت اما من با دستی کـه پشت سرم حس کردم برگشتم اون مادرمـه خودشـه اون همون ... سلام😘😘
خب من دیگه الان زیـاد مـی گذارم چون موبایلم را گرفتم.😊😊😊
قسمت 54:
داستان از نگاه هیلی:
"" اون این جا چی کار مـی کنـه "هیلی نـه" وقتی برگشتم دیدم شارلوت دستم رو گرفته کـه ناگهان لیـام غیب شد "اون برگشت!" شارلوت با صدای لرزونش گفت اما من با دستی کـه پشت سرم حس کردم برگشتم اون مادرمـه خودشـه اون همون رزالی مارشال با موهای بلوند و چشمای آبیـه "م تو نـه این امکان نداره" ولی اون این جا چی کار مـی کنـه مگه اون تو آمریکا پیش بلا نمـی موند نـه اون نمرده این واقعیت نداره " تو ...تو..." اون سرش رو انداخت پایین من مـی دونستم اون ضعیفه اما فکرشم نمـی کردم بـه این زودی از دستش بدم البته من هنوز تو این جا گیر افتادم من الان مردم شاید این بهتر باشـه اما... قطره های اشک رو رو صورتم حس کردم شارلوت ، اون هم نتونست برگرده بـه خاطر من. "م من خودم بـه برادر گفتم کـه بهت نگه"(بچه ها مـی دونم این فلج بود و نمـی تونست حرف بزنـه ولی از اون مونیتور های استیون هاوکینگز داشته😊) بعد جو هم مـی دونست "حالا ما چه طور برگردیم" شارلوت با عصبانیت گفت حق داره "من نمـی دونم حتما منتظر بمونیم که تا یکی درون برزخ بـه روی دنیـا رو برامون باز کنـه" برگشتم بـه طرف مادرم اما اون نبود من مطمئنم شارلوت دلیلی به منظور زندگی داره ولی من کـه مادرم مرده و پدرم گرگ هست نمـی دونم دلیلی هست یـا نـه؟
داستان از نگاه پاول:
هیلی رو تو بقل کردم و بردمش طبقه بالا باربارا گفت کـه فعلا پیششـه و من رفتم طبقه پایین و دیدم کـه هری و امـیلی داشتن مـی رفتن خونـه. و هری رو بـه من گفت"پاول لطفن مراقب باربی باش من مجبورم برم ولی اون الان توی بحران قرار گرفته. و من امـیلی رو هم مـی رسونم خونـه. فعلا" سرم رو بـه نشونـه تایید تکون دادم و اون ها هم رفتن. رفتم سمت شیشـه کـه روی مـیز بار بود و توی اون لیوان بلوری اون مایـه تیره رو ریختم و در عرض یک ثانیـه همش رو یک جا خوردم من بهش گفتم کـه این کار رو انجام نده اما اون کار خودش رو کرد من هنوز نمـی تونم باور کنم کـه اون دیگه نیست احساس کردم چشمام داره مـیسوزه من نمـی تونم بدون اون یک لحظه رو هم زندگی کنم اگه لازم باشـه اون طلسم رو انجام مـی دم که تا اون برگرده فقط مـی خوام اون برگرده برام هیچدیگه ای مـهم نیست لیوان بعدی رو هم خوردم همون خاطره های کمـی کـه ازش داشتم باعث مـی شد قلبم آتیش بگیره. وقتی کـه بهش دست مـی زدم و اون زود تمام بدنش مور مور مـی شد وقتی مـی بوسیدمش زود چشماش رو مـی بست.وقتی کـه از حرس خوردن من بـه خاطر لج بازی هاش لبخند مـی زد وقتی ... همـه اینا بـه خاطر اون لیـام... ⏬ادامـه کامنت اول ⏬

Read more

داریوش .... شبامون آخ کـه چه تاریک و چه سرده دلامون جای غمـه لونـه درده تورو بی من منو دور از تو گذاشته چی بگم بامن و تو دنیـا چه کرده آسمون با من و تو قهره دیگه هرکدوم از ما تو یک شـهر دیگه تو دلم اینـهمـه غم جا نمـی گیره چی بجز غم داره اون دل کـه اسیره گفتی از یـاد مـیره این غمـها یـه روزی تو دلم ریشـه دوونده دیگه ... داریوش ....
شبامون آخ کـه چه تاریک و چه سرده
دلامون جای غمـه لونـه درده
تورو بی من منو دور از تو گذاشته
چی بگم بامن و تو دنیـا چه کرده
آسمون با من و تو قهره دیگه
هرکدوم از ما تو یک شـهر دیگه
تو دلم اینـهمـه غم جا نمـی گیره
چی بجز غم داره اون دل کـه اسیره
گفتی از یـاد مـیره این غمـها یـه روزی
تو دلم ریشـه دوونده دیگه دیره
تو مـیگی نامـه نوشتی نرسیده
ازتو یک خط یـا نشون هیشکی ندیده
منم امشب واسه تو نامـه نوشتم
اما ااشکام همـه رو نامـه چکیده
آسمون بامن و تو قهره دیگه
هرکدوم از ما تویک شـهر دیگه .............................
.....aziz0098......................................
#dariush
#dariusheghbali
#داریوش
#داریوش_اقبالی

Read more

Media Removed

. دیر یـا زود عاشقِ یکی مثلِ من مـیشی، یکی کـه مثلِ همـه ی ا دلش به منظور رنگِ صورتی ضعف نمـیره و رنگ آبی رو دوست داره، یکی کـه با همـه ی گٌل گلیـایِ دنیـا رفیقه و بعضی شبا خواب مـیبینـه پوستش گل گلی شده، یکی کـه شکموعه و از هیچ غذایی بدش نمـیاد، کـه عاشقِ کله پاچه و خوئَک و دل و جیگره، کـه لجبازیـاش مـیخندونتت و وقتی هیجان ... .
دیر یـا زود عاشقِ یکی مثلِ من مـیشی، یکی کـه مثلِ همـه ی ا دلش به منظور رنگِ صورتی ضعف نمـیره و رنگ آبی رو دوست داره، یکی کـه با همـه ی گٌل گلیـایِ دنیـا رفیقه و بعضی شبا خواب مـیبینـه پوستش گل گلی شده، یکی کـه شکموعه و از هیچ غذایی بدش نمـیاد، کـه عاشقِ کله پاچه و خوئَک و دل و جیگره، کـه لجبازیـاش مـیخندونتت و وقتی هیجان زده مـیشـه اختیـار صداش دست خودش نیست ...
دیر یـا زود یـه نفرو پیدا مـیکنی با موهایِ فرفری و پوستِ گندمـی کـه ساده لباس مـیپوشـه و کتونی دوست داره و همـیشـه تو کیفش آلوچه و لواشک هست، یکی کـه وقتی خوشحاله دلش مـیخواد لا بهشکوفه های گیلاس بخوابه و روی چمن هایِ پارک قِل بخوره، کـه تیکه کلامایِ خاصِ خودشو داره و گاهی با حسادتاش کلافَت مـیکنـه، یکی کـه از درو دیوار و سنگ و کوچه و خیـابون عمـیگیره و از شکارِ هیچ صحنـه ای نمـیگذره، یکی کـه آنشرلی وار احساساتی مـیشـه و روزی هزاربار ازت مـیپرسه "موهام قرمز باشـه قشنگ مـیشم نـه؟ "
دیر یـا زود مـیفهمـی کـه تهِ تهِش بـه یکی مثلِ من برمـیگردی، بـه یکی کـه منو بهت یـادآوری کنـه چون فراموش ِ آدمایی مثل من سخته، خیلی سخت!😁💚
.
#نازنین_عابدین_پور
نازنین جان قشنگ این متنو از رو من نوشتی😁😁

Read more

Media Removed

بعد اینکه رفت،صفحه چتمون را باز مـیکردم،هی مـینوشتم و باهاش درد و دل مـیکردم... هی خاطراتمون رو براش مـینوشتم.... مـیگفتم یـادته رفتیم فلان جا... یـادته بغلم کردی... یـادته فلان جا دیوونـه بازی دراوردیم... یـادته گفتی بدون تو نمـیتونم... هی مـینوشتم و مـینوشتم... اما تیک دوم نمـیخورد ای لعنت بـه ... بعد اینکه رفت،صفحه چتمون را باز مـیکردم،هی مـینوشتم و باهاش درد و دل مـیکردم...
هی خاطراتمون رو براش مـینوشتم....
مـیگفتم یـادته رفتیم فلان جا...
یـادته بغلم کردی...
یـادته فلان جا دیوونـه بازی دراوردیم...
یـادته گفتی بدون تو نمـیتونم...
هی مـینوشتم و مـینوشتم...
اما تیک دوم نمـیخورد
ای لعنت بـه اونی کـه آپشن بلاک روتو این اینستاگرام لعنتی گذاشت...
یـه کمـی گذشت...
شب ها کـه دلتنگی مـیومد سراغم شروع مـیکردم از خاطراتمون مثل یـه رمان کوتاه مـینوشتم..
زمان گذشت
علاوه بر خاطراتمون از بغض نوشتم،از تنـهایی،از دلتنگی..
حالا اسمم رو گذاشتن نویسنده...
یـه بنده خدایی اومد ازم پرسید
چجوری انقدر ذهن خلاقی داری کـه این همـه متن رو نوشتی
گفتم ذهن خلاق؟؟؟
گفت آره حتما یـه چی باشـه کـه بتونی اینجوری بنویسی
منم مـیخوام نویسنده بشم مـیشـه بـه منم یـاد بدی؟
گفتم مـیخوای نویسنده بشی؟؟؟
باشـه... این کارایی کـه مـیگم رو انجام بده
بهت قول مـیدم نویسنده شی...
گفت چه کاری؟؟؟
گفتم اول اینکه برو و عاشق شو...
انقدر عاشق معشوقت باش کـه تحمل یـه روز دوریشو نداشته باشی...
چند سال همـه وقت و عمر و جوونیت رو پاش بزار...
بخاطرش جلو عالم و آدم وایسا...
بخاطرش کلی سختی رو تحمل کن...
درس بخون،کار کن،پول درون بیـار
شبا قبل خواب یـه تصویری از عروسی و زندگی مشترکتون بیـار جلو چشات...
باهاش هر جایی کـه مـیتونی برو و خاطره بساز
موهاش رو نوازش کن
بغلش کن
تو چشماش نگاه کن و بگو دوست دارم...
خلاصه یـه چند سالی تمام دنیـا و تمام هدف های زندگیت اون باشـه...
بعد چند سال تو اوج خوشیتون
فکر کن شب پیـام بده دوست دارم
فرداش بیدار شی ببینی پیـام داده مراقب خودت باش،خداحافظ...
همـین طور کـه روزا مـیگذره
دیگه شروع مـیکنی کم کم بـه نوشتن و نویسنده مـیشی...
البته از من مـیشنوی قید نویسندگی رو بزن...
آخه نمـیدونی چه دردی داره با بغض متنی رو نوشتن....
آخه نمـیدونی
چه زجری مـیکشی تمام دستات بلرزه که تا یـه متن رو بنویسی...
آخه نمـیدونی چه دردی داره وقتی متنت بـه جایی مـیرسه کـه باید بنویسی
چشماش،چشماش،آخ کـه چشماش...
خنده هاش،خنده هاش،قربون خنده هاش....
نمـیدونی حال یـه نویسنده عاشق رو
خدا نیـاره اون روزی رو کـه بخوای
بخاطر دلتنگی و بغض های تو دلت نویسنده بشی....
خدا نیـاره اون روز رو...
.
. 👑 #مـیکائیل⭐
.
.
ِ
📱@mikilove351 📷
.
.
✅ #ماروحمایت_کنیدبانظرات_وپیشنـهادهاتون 😊

Read more

Media Removed

. مـهم نیست چهی باشی مـهم نیست کجا باشی انسانیت ، عشق و شعور هست کـه تو را متفاوت مـیکند... * سها عاشق موسیقی یـه. همـه سبکی رو دوست داره. نمـیتونم بگم چی جذبش مـیکنـه کـه ساعتها داریوش گوش مـیکنـه... یـا چرا از وقتی دو ماهه بود مجذوب اندی بود... چرا بیـانسه گوش مـیکنـه و در عین حال از خوندن بارنی دایناسور لذت ... .
مـهم نیست چهی باشی
مـهم نیست کجا باشی
انسانیت ، عشق و شعور هست کـه تو را متفاوت مـیکند...
*
سها عاشق موسیقی یـه. همـه سبکی رو دوست داره. نمـیتونم بگم چی جذبش مـیکنـه کـه ساعتها داریوش گوش مـیکنـه... یـا چرا از وقتی دو ماهه بود مجذوب اندی بود... چرا بیـانسه گوش مـیکنـه و در عین حال از خوندن بارنی دایناسور لذت مـیبره... چرا انقدر مـهستی دوست داره و بعد با مواظب خودت باش ِ منصور آدم رو دیوونـه مـیکنـه! چرا گوش مـیده؟ بعد امـینم چی مـیگه این وسط (البته کـه غدغنـه!) ... چطور از بلووز یکهو مـیپره تو سنتی؟ کیف مـیکنم کـه تحریر های آواز ایرانی رو دوست داره ولی بعد از اون ویل فرل رو کجای دلم بذارم؟؟؟ مدتها ترکی گوش مـیکرد ، حالا اسپنیش هم اضافه شده! هی داد مـیزنـه depasito!!! ( من این وسط خل نشدم چون براش هدفون گرفتم😁)
اندی با یک پیـام من اومد دیدن سها ، با کلی سی دی و دی وی دی کارهاش... و کادو های زیبا... فقط مـی دونست داره دیدن یـه اوتیستیک مـیره کـه دوستش داره.
از اون طرف هفته پیش با سها رفتیم مجلس یـادبود بانوی مـهربان، ویدا جان قهرمانی...خانمـی بـه نام شیدا مـینا کـه رادیو سیسونتی کار مـیکنـه یعنی فرهنگی هم هست ، سها رو بـه بدترین و توهین آمـیز ترین شکل ممکن از سالن بیرون کرد... چرا کـه سها یکبار صدا کرده بود... اونـهم وقتی کـه من داشتم مـیبردمش بیرون! اصلا بـه من نگاه هم نکرد! بـه دربان گفت این بچه حق نداره پاشو تو بذاره. بعد هم اومد بیرون و رو بـه یک خانم دیگه، (نـه بـه من! بنده قابل نبودم مخاطب قرار بگیرم لابد!) ، گفت این بچه پنج دفه صدا کرده (دروغ!) خانم سرشار گفته اون بچه رو بیرون کنین! درون حالیکه من بعد با خانم سرشار صحبت کردم، گفت من اصلا خبر ندارم. این خانم داوطلب کمک بوده و سرخود این کار رو کرده! سها که تا شب افسرده بود و بغض داشت. منم که... دیگه نگم، زمـین و زمان رو بهم زدم... همـه گفتن مریضه، عصبیـه!! خب بـه بچه من چه ربطی داره؟! چوبش رو اون حتما بخوره؟ شانس آورد کـه از شکایت منصرف شدم  بخاطر اصرار دوستان وگرنـه که تا عمر داشت یـادش نمـی رفت کـه حق نداره با هیچچنین رفتاری ه😡
بله... انسانیت و شعور ، ربطی بـه تحصیلات و شغل و اینکه کجا ساکن باشی نداره. بی شعور ها همـه جا هستند.
خدا رو شکر کـه توی این آشفته بازار ، انسانـهای ارزشمندی هم هستند کـه بلدند شادی و لبخند بـه دیگران هدیـه کنند❤
#لادن_طباطبایی #بازیگر #سها_تهرانی #اندی #هنرمند #انسان #شعور #مـهربانی
#اوتیسم #اوتیسم_را_دریـابیم
@andymusic1

Read more

Media Removed

#[email protected] Aroom Yavash Zir Seda⇨ashvan چرا چشات خیسه #عشقم چرا #گریـه کردی چقد عوض شدی #تو #نامرد اینقده با من سردی تویی کـه با خندهات #عاشقم کردی دیگه نمـیخندی چرا وقتی پیشمـی چشماتو رو بقیـه نمـیبندی داره مـیاد صدامون هر دوتامون دربو داغون صدایـه دعواهامون #من واسه تو مردم تو برا #اون گفتم ... #[email protected]
Aroom Yavash
Zir Seda⇨ashvan
چرا چشات خیسه #عشقم چرا #گریـه کردی
چقد عوض شدی #تو #نامرد اینقده با من سردی
تویی کـه با خندهات #عاشقم کردی دیگه نمـیخندی
چرا وقتی پیشمـی چشماتو رو بقیـه نمـیبندی
داره مـیاد صدامون هر دوتامون دربو داغون
صدایـه دعواهامون #من واسه تو مردم تو برا #اون
گفتم دوباره رابطه رو با هم مـیسازیم اون مـیگفت نـه
نمـیدونستم وقتی مـیخواست بره بایدمـیگفتم چی
تکراری شدم براش باز هم خیـالی نیست
اگه دوسم نداشت واسم خیـالی نیست
ناشکری نمـیکنم بودن از منو تو داغونتراش
هرجا مـیری برو ولی بی معرفت #آروم #یواش
آروم یواش بـه احترامـه اون روزایی کـه خوابیدم داغون شباش
شاید اصا راست مـیگفتی این دوستی از اولشم قانون نداشت
هی مـیکردی بلند صداتو بی تو یـه روانی خلم نگاه کن
نگو شما کـه عصبانی مـیشم منو با اسم کوچیکه خودم صدا کن
گفتی یـه نواخته حوصلت سر رفته حتما از هم دور باشیم چند هفته
اما حالا چند ماهه پیشم نیستیو آمار روزاشم از دستم درون رفته
شاید تو مـیخواستی کـه تنبیـه شم ببین چقد بلند شده ته ریشم
خدا مـیدونـه کـه چقدر دوریت سخته و تا خود صبح گریـه کردم من دیشب
داره مـیاد صدامون هر دوتامون دربو داغون
صدایـه دعواهامون من واسه تو مردم تو برا اون
گفتم دوباره رابطه رو با هم مـیسازیم اون مـیگفت نـه
نمـیدونستم وقتی مـیخواست بره بایدمـیگفتم چی
تکراری شدم براش باز هم خیـالی نیست
اگه دوسم نداشت واسم خیـالی نیست
ناشکری نمـیکنم بودن از منو تو داغونتراش
هرجا مـیری برو ولی بی معرفت آروم یواش
آروم یواش با اونی باش کـه با اومدنش واسم یـه شبه آروم نذاشت
رفتی ولی اینو بدون هیچی سرتر از منو اون یـارو نداشت
چه پر انرژی چه خوبه حالش شنیدم سر مـیذارین دوتایی رو یـه بالش
یـه روز مـیاد کـه دیگه اون ولت کرده و اون موقعست کـه دلم نسبت بهت سرده
این همـه وقت گذاشتم کـه آخر شب مچتو تو خیـابون بگیرم آخر شـهر
بای کـه ما نشنیدیم اسمشم ولی مرموز بود اون تماسایـه نصفه شب
مرموز بودن تمام اون استرسات یـهو بالا رفتن تعداد اس ام اسات
این همونیـه کـه دلو زدی صابون براش چته هول کردی عزیزم آروم یواش
داره مـیاد صدامون هر دوتامون دربو داغون
صدایـه دعواهامون من واسه تو مردم تو برا اون
گفتم دوباره رابطه رو با هم مـیسازیم اون مـیگفت نـه
نمـیدونستم وقتی مـیخواست بره بایدمـیگفتم چی
تکراری شدم براش باز هم خیـالی نیست
اگه دوسم نداشت واسم خیـالی نیست
ناشکری نمـیکنم بودن از منو تو داغونتراش
هرجا مـیری برو ولی بی معرفت آروم یواش

#music #song #songs #hiphop #pop #love #rap #party #موزیک #موسیقی #آهنگ #هیپ_هاپ #ترانـه #ملودی #بیکلام #پاپ #عشق #رپ

Read more

Media Removed

"نـه رون داره، نـه پستون" هفده سال پیش بخشی از "عهد عتیق" با نام غزل غزلهای سلیمان را کـه منسوب بـه سلیمان نبی ست درون قالب نیمایی بـه شعر برگردانده و برای مجوز بـه ارشاد فرستادم. فهرست اصلاحیـه ای از ارشاد آمد کـه با حذفشان کتاب قابل چاپ بود. فهرستی بـه این قرار: ۸ ، ۳ ران ۲ ساق، ۳ بوسه، ۳ گلوگاه و ۲ ! بیشتر ... "نـه رون داره، نـه پستون"

هفده سال پیش بخشی از "عهد عتیق" با نام غزل غزلهای سلیمان را کـه منسوب بـه سلیمان نبی ست درون قالب نیمایی بـه شعر برگردانده و برای مجوز بـه ارشاد فرستادم. فهرست اصلاحیـه ای از ارشاد آمد کـه با حذفشان کتاب قابل چاپ بود. فهرستی بـه این قرار: ۸ ، ۳ ران ۲ ساق، ۳ بوسه، ۳ گلوگاه و ۲ ! بیشتر شبیـه لیستی بود کـه مادرم مرا با آن به منظور خرید بـه مرغ فروشی مـی فرستاد! فردایش پیش کارمند ارشادی کـه موارد حذفی را بـه مولفان شیرفهم مـی کرد رفتم و از "" شروع کرده گفتم ما از کودکی "اتل متل توتوله" خواندیم کـه سطرِ "نـه شیر داره، نـه پستون" هم دارد وی با شنیدنش تحریک نمـی شود. فرمودند آن شعر مربوط بـه "گاو حسن" هست و انسانی نیست! گفتم: "گویند مرا چو زاد مادر، بـه دهن گرفتن آموخت چی؟" فرمایش د: "آن مادرانـه هست اما چون شاعرش ایرج مـیرزا لعنت الله علیـه هست اجازه نشر ندارد" گفتم و بوسه درون شعر حافظ هم هست. گفت آن شعرها عرفانی اند. درون دل گفتم لابد "گر من از باغ تو یک بوسه بچینم چه شود" هم عرفانی ست، یـا "ساقیِ سیم ساق من" چیزی درون مایـه های "پروین پاطلایی!" آخرش از او خواستم کـه مستقیم با خود بررس صحبت کنم چون این متن کتاب مقدس هست و قابل نیست. گفت از قرار گذاشتن با ممـیز معذور هست اما مـی تواند قراری با رییس ممـیزان برایم هماهنگ کند. به منظور هفته بعد وقتی داد و دلسوزانـه اضافه کرد بـه عهد عتیق اشاره نکنم چون کتاب یـهودیـان هست و حاج آقا با آن مسئله دارند! هفته بعد با فهرستی از نمونـه های مختلف موجود درون ادبیـات پارسی بـه عنوان مدرک بـه ارشاد بهارستان رفتم و ان کارمند بـه ساختمان مجاور کـه دری شیشـه ای دارد و اهل بخیـه مـی شناسندش هدایتم کرد و بعدِ عبور از چند راهرو درِ اتاقی را پیشم باز کرد و من حاج آقای متخصص درون رشته شناسی را دیدم کـه اخمناک و چفیـه بـه گردن و با دمپایی زهوار دررفته و شست پای بیرون از جوراب پشت مـیزی گرمِ تلفن بود! عجیبتر این کـه یک هفت تیرِ بی غلاف هم روی مـیزش بود! جای ورود بـه اتاق عقب رفتم و در را بستم و به کارمند راهنما گفتم: "برای اصلاحیـه کتاب حتما با ایشون صحبت کنم، یـا اشتباه اومدیم؟" و جواب شنیدم: "بله تایید نـهایی مجوزها با حاج آقاست." گفتم: " من نـه آن امضا را مـی خوام، نـه حرفی با هفت تیرکشـها دارم!" و پیش چشمـهای متعجب کارمند از ساختمان بیرون آمدم و آن کتاب - اگر شانـه تخم مرغ نشده باشد - هنوز دارد درون ارشاد خاک مـی خورد! این بود یکی از صدها ماجرای #من_و_چی یـا سرچیِ مسلح کـه به دعوت #امـیرمـهدی_ژوله نوشتمش.

یغما گلرویی

Read more

Media Removed

هر كپشني مي خوام بذارم درباره آينده و انگيزه و برنامـه ريزي ، مي بينم كه واقعا بخش زيادي از سرنوشت هممون بستگي داره بـه شرايط محيطي و جامعمون. خوب ، از يه طرف ميشـه گفت كه تو اين شرايط اصلا نمي شـه برنامـه ريزي كرد و اوضاع خيلي خرابه ، ولي از يه طرف با آدمـهاي موفق كه نشست و برخاست كني ميبيني همشون متفق القول مي ... هر كپشني مي خوام بذارم درباره آينده و انگيزه و برنامـه ريزي ، مي بينم كه واقعا بخش زيادي از سرنوشت هممون بستگي داره بـه شرايط محيطي و جامعمون. خوب ، از يه طرف ميشـه گفت كه تو اين شرايط اصلا نمي شـه برنامـه ريزي كرد و اوضاع خيلي خرابه ، ولي از يه طرف با آدمـهاي موفق كه نشست و برخاست كني ميبيني همشون متفق القول مي گن كه بخش عمده موفقيت بـه شرايط بستگي نداره و آدمـهايي كه موفق بودن تو هر شرايطي حتي جنگ كار مي كردن و موفق بودن ( درباره آدمـهاي عادي دارم حرف مي نـه نابغه و نـه افرادي كه بـه جايي وصلن ) و احساس مي كنم كه آدمـهاي موفق همشون پلن دقيق كه دارن براي زندگيشون هيچ ، براي روزي كه شرايط تغيير كرد پلن بي و سي و دي و .... آماده دارن يا اگرم ندارن فرقشون با بقيه اينـه كه خودشون رو سريع با شرايط جديد وفق مي دن و يه پلن جديد ميريزن. خيلي مـهمـه كه بوي تغييرات رو حس كنيم و خيلي تواناييه مـهميه كه بتونيم با شرايط جديد كه هميشـه و همـه جا تو زندگيمون جلوي راهمونـه خودمون رو تغيير بديم و همسو بشيم با جريانات جديد. زندگي هيچي نيست بـه نظر من جز هنر رد كردن موانع.
پ.ن : لزومي هم نداره كه زير اين پست بخواين كامنت بذارين ديگه با اين وضع دلار و اقتصاد و تحريم و حق خوري و بيكاري نميشـه و نميشـه و نميشـه. منم مي دونم اين چيزا رو و منم تو همين جامعه دارم زندگي مي كنم، اما خواستم بگم اينطوري هم ميشـه بـه اطراف نگاه كرد. خيلي سخته اما اين نوع ديدگاه هم وجود خارجي داره. همين.
با همـه اين اوصاف ، يك سال ديگه ، خودمون رو كجا مي بينيم ؟! دو سال ديگه چطور ؟! چند درصد از برنامـه تو ذهنمون رو مي تونيم پيش بريم ؟ كامنتا رو حتما مي خونم. مثل هميشـه.
Photo by : @Kiarash.Mosayebi

Read more

Media Removed

. ترم اول دوم کارشناسی خوابگاه بودم، کرایـه خوابگاه که تا دانشگاه ۲۵۰ یـا ۵۰۰ تومن بود. غذامم م مـی‌داد، مـی‌موند خرجای چرت و پرتِ بوفه‌ی دانشگاه؛ کـه سعی مـی‌کردم کم خرج کنم و خرجای هفتگی‌ای کـه واسه خودم مـی‌نوشتم با احتساب همـه‌ی کرایـه‌ها و تفریحات، بیشتر از ۲۰هزار تومن نشـه. آخر ماه از پول تو جیبی‌ای ... .
ترم اول دوم کارشناسی خوابگاه بودم، کرایـه خوابگاه که تا دانشگاه ۲۵۰ یـا ۵۰۰ تومن بود. غذامم م مـی‌داد، مـی‌موند خرجای چرت و پرتِ بوفه‌ی دانشگاه؛ کـه سعی مـی‌کردم کم خرج کنم و خرجای هفتگی‌ای کـه واسه خودم مـی‌نوشتم با احتساب همـه‌ی کرایـه‌ها و تفریحات، بیشتر از ۲۰هزار تومن نشـه. آخر ماه از پول تو جیبی‌ای کـه مـی‌گرفتم کلی مـی‌موند کـه جمعش مـی‌کردم. آخرای ترم اول یعنی سال ۸۹، با اون پول دوربین عکاسیم رو خ. [که هنوزم کـه هنوزه چون کار مـی‌کنـه و کار راه بندازه عوضش نکردم‌. یعنی الآن بـه خود کارخونـه‌ی کنون بگین ژاله این مدل رو داره، کارخونـه مـی‌گه: این مدل مائه؟ ما کی اینو تولید مـی‌کردیم اصن؟؟]
ترم سوم بود کـه یـه روز از خوابگاه فرار کردم و با چمدون رفتم دم درِ تنـهای کـه تو بچه‌های کلاس مـی‌دونستم خونـه داره و اصلا نمـی‌شناختمش! زنگ زدم گفتم مـی‌شـه من اینجا زندگی کنم؟ قول مـی‌دم زود تصمـیم بگیرم کـه چه بلایی سر خودم مـی‌خوام بیـارم.
وقتی بـه اینا زنگ زدم و گفتم فرار کردم و مـی‌خوام بمونم پیش یکی کـه حتی خودمم نمـی‌شناختم؛ واقعا ممنونم ازشون کـه نگرانی‌شون رو (خیلی!) بـه من انتقال نو درون عوض گفتن زود یـه فکری مـی‌کنیم.
وقتی یـه مدت تو اون خونـه موندم، دیدم چقد هم‌خونـه‌های خوبی هستیم واسه هم. قرار شد همونجا زندگی کنم. دیگه بعضی وقتا چیزایی مـی‌خ کـه تو لیست خرید هفتگیم نبودن قبلا. چون حالا یـه یخچال و یـه آشپزخونـه‌ی کامل مال من بود. ولخرجی نمـی‌کردم اما وابسته‌ی اون عدد ۲۰ هزار نبودم. مثلا اگر هوس شکلات مـی‌کردم؛ مـی‌خ.
اون دوران اوج تورم بود. و من کـه به تغییر قیمتِ روزانـه‌ی اجناس واقف نبودم و تا حالا هم تو زندگیم پول تو جیبیم کم نیومده بود، یـهو دیدم تازه اول ماه، بدون هیچ خرج اضافه‌ای حتی یـه چیپس، با همـین خرید شیر و ماست و ..، ته حسابم ۱۰ هزارتومن مونده!!!
من هیچ وقت تو زندگیم از بابام پول بیشتر از تو جیبی‌ای کـه خودش تعیین مـی‌کرد نگرفتم. هروقتم پول کم آوردم از تفریحم زدم. اگر ازش مـی‌خواستم هیچ‌موقع نـه نمـی‌گفت؛ اما من دوست نداشتم. مثلا مـی‌گفتم اون تشخیص داد خرج من انقدره بنابراین انقدره.
پولم شد ده هزار تومن، شبش بـه م زنگ زدم و شروع کردم گریـه (نمـی‌دونم خودش یـادشـه یـا نـه)، گریـه کردم و گفتم من خیلی بدیم، پول بابارو هدر مـی‌دم. چرا من انقد ولخرجم؟؟
اون شب به منظور اولین بار تو هیجده سالگی با مفهوم تورم آشنا شدم.
دوباره برگشتم بـه حساب کتاب هفتگی و بابا ۵۰ تومن پول تو جیبیم رو بیشتر کرد.
با همون حساب کتاب بعد دو سه ماه جمع ، یـه لنز ۱۸-۲۰۰ واسه دوربینم خ‌.
.
این داستان ادامـه داره..

Read more

Media Removed

شما درون طول هفته گذشته هفتاد و پنج ساعت كار كردين، ميزنـه و وسط تابستون بـه شدت احساس سرما كرده و وسط كار دواخونـه مش ممدلي ميرين شال و كلاه ميكنين... بعد يادتون ميفته كه عه!! ما كه دستگاه فشار داريم و تا حالام كه هميشـه گرفتين و نگرفتن براتون... خلاصه ميگين؛ آرام بيا فشار منو بگير... بعد همـه پرده ها رو ... ➿➿
شما درون طول هفته گذشته هفتاد و پنج ساعت كار كردين، ميزنـه و وسط تابستون بـه شدت احساس سرما كرده و وسط كار دواخونـه مش ممدلي ميرين شال و كلاه ميكنين... بعد يادتون ميفته كه عه!! ما كه دستگاه فشار داريم و تا حالام كه هميشـه گرفتين و نگرفتن براتون... خلاصه ميگين؛ آرام بيا فشار منو بگير... بعد همـه پرده ها رو ميكشين كه كسي نياد مزاحمتون شـه كه يكدفعه شيرين مياد و ميگه؛ بچه ها اگر فكس اومد... عه!!! شماها دارين چيكار ميكنين و سه تايي ميزنين زير خنده!!! بعد از صداي شما سه که تا اوا هم كله شو ميكنـه تو و فشار شما رو ميبينـه و يادش ميره كه مريض داره و دستش داروئه واسه تحويل و ميگه؛ عه!!! چقده فشارت پايينـه!!! ولي غصه نخور منم موقع بارداري فشارم خيلي پايين بود (ايشون الان نتيجه دارن) ولي دكترم گفت كه هيچكس که تا حالا از فشار پايين نمرده... بچه ها پخش و پلا ميشن و ميزن و شما بـه خودتون ميگين؛ عه!!! من نبايد موقع گرفتن فشارم حرف ميزدم و تكون ميخوردم و هر هر ميخنديدم... خودتون واسه خودتون نوشابه باز ميكنين و هي دكمـه فشارمو بسنج ببينم رو فشار ميدين... اول آخرش همونـه... بعد اوا مياد و دوباره سرشو ميكنـه تو و ميگه؛ عه!!! تو هنوز اينجايي؟؟ بابا كسي از فشار پايين نمرده نترس... شما بعنوان رسپكت بـه بزرگتر و پيشكسوت هيچي نميگين ولي همـه درسها و كتابها و نوشته ها ميان تو مغزتون رژه ميرن كه آقا فشار فشاره... كمش فشاره!! زيادش فشاره!! اينورش فشاره!! اونورش فشاره!! خلاصه جل و پلاستونو جمع ميكنين و نصفه شبي وقتي از آرام ام ام اس اين عكسو با فشارتون، ميگيرين فيلتون دوباره ياد هندوستان ميكنـه كه عه!!! خب چرا دارين منو بازي ميدين شما؟؟ چرا ميخواين همـه چيو عادي جلوه بدين؟؟ چرا دارين منو صحنـه سازي درست ميكنين؟؟ من فشارم افتاده، بدم افتاده... آشپزخونـه من رو سرم خراب شده... غذاي منو داره حاج احمد ميده... اون داره از بيرون غذا سفارش ميده... هيچ داغي از اين بزرگتر نيست، هيچ ننگي از اين بزرگتر نيست... من دارم بـه قهقرا ميرم، فقط بذارين برررم من... فقط حيف كه حاج احمد خوابه و شما نميتونين جريان فشار رو براش تعريف كرده و كمي که تا قسمتي دلداري و "آخيش طفلكي بچه گنجيشك داغون شده" رو بشنوين...

Read more

Media Removed

. باور بـه خودمون بزرگ ترین کاری هست کـه در حق خودمون مـی تونیم انجام بدیم. خداوند درون وجود ما قدرت و استعداد آفریدی کـه ما اگه خودمون بهش اعتقاد داشتیم الان کوه ها رو جا بـه جا کرده بودیم چه برسه بـه اه آکادمـیک یـا بهبود زندگی کـه داریم. باور بـه اینکه من مـیتونم درس بخونم و سخت ترین مباحث رو یـاد بگیرم. باور بـه ... .
باور بـه خودمون بزرگ ترین کاری هست کـه در حق خودمون مـی تونیم انجام بدیم. خداوند درون وجود ما قدرت و استعداد آفریدی کـه ما اگه خودمون بهش اعتقاد داشتیم الان کوه ها رو جا بـه جا کرده بودیم چه برسه بـه اه آکادمـیک یـا بهبود زندگی کـه داریم. باور بـه اینکه من مـیتونم درس بخونم و سخت ترین مباحث رو یـاد بگیرم. باور بـه اینکه منم مـیتونم بـه زبان دیگه ای صحبت کنم. باور بـه اینکه من مـی تونم بلاگ خوبی داشته باشم و از طریقش با آدم هایی کـه شبیـه من هستن و تفکراتشون جالبه آشنا بشم. باور بـه هرچیزی انقدر قدرتمنده کـه هیچ نیرویی درون این جهان نمـیتونـه جلوش رو بگیره
.

بارها اینجا نوشتم کـه من کارشناسی دانشگاه آزاد بودم و مـیخواستم حتما بیـام دانشگاه تهران. این یـه مثال بسیـار ساده هست ولی به منظور این مـیگم کـه ملموسه. من اینو باور کردم و خودم رو دیدم و براش زحمت کشیدم. من باور کردم کـه باید فرانسه یـاد بگیرم و صحبت کنم. با تمام وجودم بهش اعتقاد داشتم کـه من مـیتونم یـاد بگیرم. خیلی ها همون موقع سر کلاس هم از من با استعدادتر بودن ولی شاید بعد از سه ترم رها ولی من باور داشتم کـه مـیتونم یـاد بگیرم و ممتد ادامـه دادم. جدیدترین تجربه من درون رابطه با همـین باور یـه نرم افزاری بود کـه فکر مـیکردم هیچ وقت به منظور رساله ام یـاد نمـیگیرم و وقتی امروز صبح بـه جواب رسیدم یـه لحظه گفتم دیدی ۵ هفته هست که باور کردی و یـه بار دیگه شد
.

حرفم اینـه کـه خیلی وقتها موفقیت از اون تفکر خود ما شکل مـیگیره. اگه من مدام بـه خودم بگم خب من اگه بخونم کـه دکترا قبول نمـیشم، خب من اگه دکترا قبول شم کـه سر کار نمـیرم، خب من اگه سر کار برم کـه پولدار نمـیشم و این روند رو که تا ساعت ها مـیتونم براتون بنویسم. ولی آخرش بـه چه نتیجه ای مـیرسیم؟ هیچی!‌ واقعا بـه هیچی و این هیچی هیچ وقت باعث نمـیشـه زندگی ما عوض بشـه. من اگر هر روز هم از انگیزه بگم ولی که تا جایی کـه اون باوری کـه ازش حرف مـی وجود نداشته باشـه این حرف ها چند ساعت اثر داره و ازبین مـیره
.
پس همـین امشب یـا هر وقت کـه این پست رو مـی خونین ببینین چیکار مـیخواین تو زندگی ین کـه نشده! همون رو روی یـه کاغذ یـا دفترچه بنویسین و در کنارش بنویسین چیـا توی فکر شماست کـه مانع این باور شده . همون ها دقیقا درون محدوده ذهن ماست کـه هیچ قدرت واقعی هم نداره و فقط مـیتونـه دست بذاره روی باور ما بـه موفق شدن. همون هارو بذاریم کنار و هر وقت اومد توی ذهنمون بگیم من بـه این فرآیند و اینکه بـه نتیجه مـیرسم ایمان دارم. دیر و زود داره ولی شدنیـه. اصلا که تا الان کی این زندگی رو پیش؟ از این بـه بعد هم بـه بهترین شکل پیش مـی‌بره

Read more

Media Removed

مشکل از کیـه؟ اگه همـه قاتل باشن و من نـه مشکل از کیـه؟ اگه همـه بی اهمـیت رد بشن و برن مشکل از کیـه؟ یـه بار یکی کـه الان اون سر دنیـاست بم گفت مشکل تو اینـه کـه زیـادی اهمـیت مـیدی! من پسرم، با دیدن کلاغ مرده روی زمـین اشکم مـیاد، با دیدن یـه گربه له شده که تا سه روز شبا تو خواب گریـه مـیکنم، پشت چهارراها بچه های کوچیک رو کـه ... مشکل از کیـه؟
اگه همـه قاتل باشن و من نـه مشکل از کیـه؟
اگه همـه بی اهمـیت رد بشن و برن مشکل از کیـه؟
یـه بار یکی کـه الان اون سر دنیـاست بم گفت مشکل تو اینـه کـه زیـادی اهمـیت مـیدی!
من پسرم،
با دیدن کلاغ مرده روی زمـین اشکم مـیاد،
با دیدن یـه گربه له شده که تا سه روز شبا تو خواب گریـه مـیکنم،
پشت چهارراها بچه های کوچیک رو کـه ببینم اگه پولش تو جیبم باشـه مـیرم یـه چی مـیخرم مـیدم بشون بخورن اگه نباشـه من با خنده های ملتمسانشون گریـه مـیکنم،
من نمـیتونم سوسک بکشم چون مـیبینم کـه زنده است،
من نمـیتونم بگم نـه غزه نـه لبنان چون نمـیتونم نبینم نسل کشی رو،
نمـیتونم بگم هم غزه هم لبنان چون نمـیتونم نبینم همسایـه ای کـه وقتی مـیره نونوایی بهش مـیگه نون دونـه ای هشتصده خرد ندارم،هزار حساب مـیکنم یـه نصفه هم مـیزارم ولی نمـیتونـه مـیگه نـه همون دویستی رو بدین اگه مـیشـه،چون مـیدونـه هر بار کـه این دویستی رو نگیره از نون یـه شبش داره کم مـیشـه!
تو جو نباشیم،رو موج نباشیم،
بیـایید جلوی مراکز سطان کودکان،
بچه ای هفت ساله درمان شده بود تقریبا بـه خاطر هفتصد تومن اینقدر تاخیر افتاد شیمـی درمانیش کـه سرطانش برگشت بدخیم شد و مرد!
همـینقدر ساده،بدون هیچ عفت کلامـی،بدون هیچ کودکی هفت ساله فوت کرد!
مرد یـه بچه هفت ساله مرد!
همـینقدر ساده!
به خودم مـیگم!
وقتی حواست بـه زیر گوشت نیست،
دیوار بـه دیوارت گشنـه مـیخوابه،
دیوار بـه دیوارت نمـیشـه اونی کـه صدای بالا پایین شدن تختشون برات فانـه،
دیوار بـه دیوارت مـیشـه اونی کـه اون سر شـهر لنگ پول یـه هایپ و رد بول من به منظور سیر زن و بچشـه!
ربطی بـه تمدن نداره،
ربطی بـه ایرانی و عرب و اروپایی بودن نداره!
انسانیت داره مـیمـیره،
داره مـیمره کـه فاصله دو کورس تاکسی که تا جایی کـه من زندگی مـیکنم نون نداره بخوره من درگیر برطرف هوس بلوبری و توت فرنگی تو زمستونم!
خدا رو قبول دارم یـا ندارم؛
خدایی باشـه یـا نباشـه اصلا مـهم نیست!
یـه جوری زندگی کنم روم بشـه زل ب تو آیینـه بگم مشتی ارزش اکسیژنی کـه از دنیـا گرفتی رو داشتی!
حالا هی حرف هی حرف،
فقطو دهن شدیم فقط!
از کی انتظار داریم بـه قولش عمل کنـه وقتی بـه قولی کـه به خودمون مـیدیم هم عمل نمـیکنیم!
حسن بیـا محمود بره،
سید علی بره هر کی دیگه بیـاد،
چه فرق داره!
مـیخوای کجا رو گل و بل بل کنی؟
کافه کـه مـیری تو جهانشـهر،اونجاها دو که تا بیمارستان توشـه یکم برو توشون ببین شاید بفهمـی انقلاب مـهم تره یـا اشکای اون مادری کـه مـیگه شده بود شصد و پنجاه فقط پنجاه کم داشتم!
کیفت رو بزار جیبت اون دیگه مرد بـه همـین سادگی!
انقلاب جذابه،قشنگه،خوبه،
فقط یکی یکی،هر چی سر وقتش!
کم اهمـیت هنر نیست نیست!

Read more

Media Removed

Man #behtarin doste donya #dost k na #kheyli bishtar az ye dost # . . . . . خیلی وقته دلم مـیخواد بگم دوست دارم بگم دوست دارم... بگم دوست دارم... از تو چشمای من بخون کـه من تو رو دارم فقط تو رو دارم بی تو کم مـیارم نبینم غمو اشکو تو چشمات نبینم داره مـیلرزه دستات نبینم ترسو توی نفس ... Man #behtarin doste donya #dost k na #kheyli bishtar az ye dost # 😍💝💗💖💕💔💞💟💝😍
.
.
.
.
.
خیلی وقته دلم مـیخواد بگم دوست دارم
بگم دوست دارم...
بگم دوست دارم...
از تو چشمای من بخون کـه من تو رو دارم
فقط تو رو دارم
بی تو کم مـیارم
نبینم غمو اشکو تو چشمات
نبینم داره مـیلرزه دستات
نبینم ترسو توی نفس هات
ببیین دوست دارم...
منم مثل تو با خودم تنـهام
منم خسته از تموم دنیـام
منم سخت مـیگذره همـه شب هام
ببین دوست دارم...
ببین دوست دارم...
دوست دارم وقتی کـه چشماتو مـیبندی
با من بـه دردای این دنیـا مـیخندی
آروم مـیشم بگی از غمات دل کندی
بیـا بـه هم بگیم دوست دارم
دوست دارم, من اون چشمای قشنگو
دارم باست مـیخونم این آهنگتو
هر چی مـیخوای بگو از دل تنگتو
بیـا بـه هم بگیم دوست دارم
نبینم غمو اشکو تو چشمات
نبینم داره مـیلرزه دستا
نبینم ترسو توی نفس هات
ببین دوست دارم...
منم مثل تو با خودم تنـهام
منم خسته از تموم دنیـام
منم سخت مـیگذره همـه شب هام
ببین دوست دارم...
ببین دوست دارم...
دوست دارم وقتی کـه چشماتو مـیبندی
با من بـه دردای این دنیـا مـیخندی
آروم مـیشم بگی از غمات دل کندی
بیـا بـه هم بگیم دوست دارم
دوست دارم من او چشمای قشنگو
دارم باست مـیخونم این آهنگتو
هر چی مـیخای بگو از دل تنگتو
بیـا بـه هم بگیم دوست دارم
آره دوست دارم.. 💝
دوست دارم💝

Read more

Media Removed

مـیدونی، من هیچ وقت نفهمـیدم دوستت دارم گفتنـه کـه یکی رو ازت دور مـیکنـه یـا رو زبون نیـاوردن دوستت دارم. اولین بار کـه دلم واسه یکی لرزید هیچ اختیـاری نداشتم رو گفتن یـا نگفتن دوستت دارم یعنی من حتی نفس کشیدنشم دوست داشتم و اونقدر بهش گفتم این دوست داشتن تک تک کارا و حرفا و هرچیزی کـه بهش مربوط بود رو گفتم کـه ... مـیدونی،
من هیچ وقت نفهمـیدم
دوستت دارم گفتنـه کـه یکی رو ازت دور مـیکنـه
یـا رو زبون نیـاوردن دوستت دارم.
اولین بار کـه دلم واسه یکی لرزید
هیچ اختیـاری نداشتم رو گفتن یـا نگفتن دوستت دارم
یعنی من حتی نفس کشیدنشم دوست داشتم
و اونقدر بهش گفتم این دوست داشتن تک تک کارا و حرفا و هرچیزی کـه بهش مربوط بود رو گفتم
که یـه روز چشم باز کردم و دیدم
همونجور کـه یـه دفعه ای و بی اجازه ی من اومده بود
یـه دفعه ای و بی پرسیدن نظرم یـه جور رفت
که انگار هیچ وقت نبوده.
دفعه بعد اما
من شده بودم یـه تیکه سنگ
که دوستش داشتم
و هی انکار مـیکردم این دوست داشتنو
حتی تو خلوت خودمم انکار مـیکردم.
انکار مـیکردم کـه دوستش دارم
که دائم دارم بهش فکر مـیکنم
که دلم پر مـیزنـه کـه بهش بگم دلمو حتی بیشتر از آدم قبلی زندگی لرزونده.
من تو گیر و دار انکار با خودم بودم
که دیدم نیست
مثل بچه ای کـه تو بازار گم شده با دهنِ از تعجب باز مونده دور خودم مـیگشتم و دنبالش مـیگشتم
خودش کـه نمـیگفت
ولی من خونده بودم از حرفاش و دلخوری چشاش
که این فکر کـه حسش بـه من یـه طرفست داره قلبشو تیکه تیکه مـیکنـه
که آخرم برایِ قلب تیکه تیکه شدش
دوستت دارم گفتن من مرهم نشد
و تیکه هایِ قلبشو جمع کرد
و رفت.
مـیدونی
من هیچ وقت نفهمـیدم دوستت دارم گفتنـه کـه یکی رو پابندت مـیکنـه
یـا نگفتنشـه کـه یکی رو که تا ابد درگیرت...
.
. 👑 #مـیکائیل💞 .
.
.
📱@mikilove351 📷
.
.
⤵ #کامنت_بزار_تو_پستات_جبران_مـیشـه😍😜💙💙❤❤🍎🍎🌹🌹😍😍

Read more

Media Removed

فردا اولین بازیِ این فصلمـه و در واقع شروع رفتنم بـه ورزشگاه به منظور تشویق و حمایت از عشق آبی رنگم استقلاله استقلال خداروشکر بعد از تعویض مدیرعامل و مسئول نقل و انتقالاتش(افتخاری و توفیقی) و ورود کادر مدیریت جدید(فتحی،خطیر و مباشری) وضعیتش خیلی بهتر شد بازیکنانی جذب شدند ک الآن به منظور انتخاب یـازده ... فردا اولین بازیِ این فصلمـه و در واقع شروع رفتنم بـه ورزشگاه به منظور تشویق و حمایت از عشق آبی رنگم استقلاله
استقلال خداروشکر بعد از تعویض مدیرعامل و مسئول نقل و انتقالاتش(افتخاری و توفیقی) و ورود کادر مدیریت جدید(فتحی،خطیر و مباشری) وضعیتش خیلی بهتر شد بازیکنانی جذب شدند ک الآن به منظور انتخاب یـازده نفر اصلی شفر قطعا دچار مشکل مـیشـه و این انگیزه های خود بازیکنانو به منظور ورود بـه ترکیب اصلی و درخششون زیـاد مـیکنـه تبریزی،نویمایر،طارق و الحاجی گرو بـه استقلال اضافه شدند و نقاط ضعفمون تو بازیسازی و همچنین گلزنی که تا حدود زیـادی برطرف شد الآن واقعا سخته چینش یـازده بازیکن اصلی و اونم اینـه ک با درخششی ک روح الله باقری داشت آیـا شفر اونو نیمکت نشین الحاجی گرو مـیکنـه؟ با ورود تبریزی ک احتمالا بـه عنوان وینگر چپ به منظور استقلال بازی مـیکنـه جای کدوم بازیکنو توی ترکیب مـیگیره؟(فرشید اسماعیلی آماده) یـا بازیکن دیگ؟😊 آیـا استقلال همچنان با دو هافبک دفاعی یعنی علی کریمـی و باقری بازی مـیکنـه ؟ و اگر استفاده کنـه با حضور قطعی نویمایر درون جلوی این دو هافبک تکلیف سمت راست استقلال چی مـیشـه؟ آیـا شفر باز از ترکیب محمدی مـهر و غفوری بـه عنوان بـه ترتیب دفاع راست و هافبک راست بازی مـیگیره ؟ یـا غفوریو بـه دفاع راست مـیبره و از فرشید اسماعیلی بـه عنوان وینگر راست بازی مـیگیره البته با اضافه شدن همام قطعا این بازیکن خوش تکنیک تو این پست ازش استفاده بشـه این سوالات همش شیرینـه چون بازیکنان خوب زیـادی داریم و دست شفر بازه مخصوصا با شناختی ک از شفر دارم مـیدونم ک اجازه هیچ حاشیـه سازی ایو بـه بازیکنان نمـیده
و اما تراکتور ک با خصوصی شدنش و با ورود مالک جدیدش مـیلیـارد مـیلیـارد هزینـه کرده و دست روی بازیکنانی گذاشته ک اسماً وزنـه تیمو بالا مـیبرن من بازی قبل تراکتورو دیدم واقعا تیم خطرناکیـه و این بازی هم ک شجاعی و دژاگه مـیتونن بازی کنن ک من از خدامـه تو ترکیب باشن و مـهاجم بـه شدت خطرناکی داره و باید حواسمون باشـه
و اما هواداران عزیزمون مـیخوایم آزادیو به منظور تراکتوریـا جهنم کنیم ما ک هیچوقت یـادم نمـیاد شعارهایی علیـه ترک ها داده باشیم اما اونا که تا دلتون بخواد شعارهای خلیج عرب و آذربایجان نبود نمـیدونم فارسو ی کاریش مـی😁 و یـا اهانت بـه قرآن و سوت هایی ک درون حین تلاوتش ادامـه دار توسطشون زده شد و یـا پرتاب سنگ تو بازی قبل تو آزادی ک یک هیچ بردیم و کلا تو توهمات خودشون هستن همـیشـه حاشیـه ساز بودن اما تو نود درصد آبی پوش ورزشگاه آزادی خفه خواهند شد 😊

فردا مـیبینمتون
عشق هست استقلالو استقلالی
آبی ترین پسر تهران

#esteghlal #استقلال

Read more

Media Removed

... عینک آفتابی ای کـه تو بهم داده بودی، آخرین یـادگاری ت بود کـه گم شد، الان انگار سبکم.... انگار هیچ چیزی نیست کـه دیگه هی منو یـاد تو بندازه... وقتی کتابی رو کـه بهم هدیـه داده بودی، هدیـه کـه نـه، چون یـادمـه دادی بخونم و بعدش گفتی مال خودت، چون یـه تازه ش رو به منظور خودت خریده بودی، مـهم نیست ، بـه هر حال من یـه کتابی ... ... عینک آفتابی ای کـه تو بهم داده بودی، آخرین یـادگاری ت بود کـه گم شد، الان انگار سبکم....
انگار هیچ چیزی نیست کـه دیگه هی منو یـاد تو بندازه...
وقتی کتابی رو کـه بهم هدیـه داده بودی، هدیـه کـه نـه، چون یـادمـه دادی بخونم و بعدش گفتی مال خودت، چون یـه تازه ش رو به منظور خودت خریده بودی، مـهم نیست ، بـه هر حال من یـه کتابی داشتم کـه از طرف تو بهم رسیده بود و مجبور شدم بر خلاف مـیل باطنی م ، بـه خاطر اصرار باور نی یـه دوست به منظور خوندنش، بدم بهش ، بعد از مدتها اون دوست از اینجا رفت و چون احمق نبود کتاب رو هم با خودش برد، یـه چیزی ته وجودم گفت یـه دلیلی داره و من اون موقع دلم خواست فکر کنم اونقدر یواشکی گفته شده کـه نشنیدم...
وقتی ساعتی کـه هدیـه ی تو بود ، یـه جایی توو این شـهر بزرگ، کـه اصلا نمـی دونم کجا، بدون اینکه بندش پاره باشـه یـا چفتش خراب، از دستم افتاد و من نفهمـیدم، باز همون چیز ته وجودم گفت حتما یـه دلیلی داره و من باز خواستم فکر کنم اونقدر یواشکی گفته شده کـه نباید بشنوم...
و سر رسیدی کـه چون خیلی سال ازش گذشته بودکاغذ باطله هام خودش رو جا کرد و رفت توو سطل آشغال، بدون اینکه من خواسته باشم کـه بندازمش دور و باز اصرار من به منظور نشنیدنِ "حتما یـه دلیلی داره"...
آدمس هایی کـه تاریخ مصرفشون گذشت و بو گرفتن....
شالی کهدر مترو گیر کرد و به طرز باور نی ای غیرقابل استفاده شد...
کفشی کـه کهنـه شد و از مد افتاد....
و حالا عینک...
عینک آفتابی ای کـه گم شد...
من آدم گم و جا گذاشتن و خراب نیستم، حتما یـه دلیلی داره، چرا فقط هر چیزی کـه به تو ربط پیدا مـی کنـه یـهو غیب مـی شـه؟
مثل خودِ دوست داشتنت کـه سالهاست دارم مـی گردم توو تک تک سلولهام و پیداش نمـی کنـه، اصلا نمـی دونم کجا گذاشتمش و یـا بـه کی دادمش ...
به هر حال هیچ چیزی از تو دیگه توو من نیست و این حتما یـه دلیلی داره...
پس، خدا حافظ.
#سین_شین #سمـیراشکوری #سمـیرا_شکوری
#samirashakouri

Read more
یـه شعر طنز از دوست عزیزم صابر قدیمـی @saberghadimii امـیدوارم لذت ببرید . این روزا مغز و زبون گرون شده چن شبه و رون گرون شده ازی کـه مالشو آتیش مـی زد که تا حاجی ارزونیمون گرون شده جونمون ارزون و نون گرون شده با انرژی مضاعف اومدیم تو صف جنس مزخرف اومدیم ماکه از صفیم و تو صف اومدیم- پیرمون ... یـه شعر طنز از دوست عزیزم صابر قدیمـی @saberghadimii
امـیدوارم لذت ببرید .
این روزا مغز و زبون گرون شده
چن شبه و رون گرون شده
ازی کـه مالشو آتیش مـی زد
تا حاجی ارزونیمون گرون شده
جونمون ارزون و نون گرون شده

با انرژی مضاعف اومدیم
تو صف جنس مزخرف اومدیم
ماکه از صفیم و تو صف اومدیم-
پیرمون دراومده،جوون شده
جونمون ارزون و نون گرون شده

دنیـا جنگله، بی چارت مـی کنن
پاره کن، وگرنـه پارت مـی کنن
بمـیری مـیان زیـارت مـی کنن
دل گرگا به منظور ما خون شده
جونمون ارزون و نون گرون شده

هی مـی گن بزک نمـیر، بهار مـیاد
داره از چین واسه ما خیـار مـیاد
به تن درختامون فشار مـیاد
تبر تو باغچه ، باغبون شده
جونمون ارزون و نون گرون شده

عرق سردی کـه از سر اومده-
پولی کـه از این ور اون ور اومده-
نفت از سفره ی ما دراومده-
خرج جیب از ما بهترون شده
جونمون ارزون و نون گرون شده

دلشون بارون مـی خواست و رله شد
خواستن و حتی از این فاصله شد
ابر توی آسمون حامله شد
هرچی خواستن ، مـی بینی همون شده
جونمون ارزون و نون گرون شده

#صابر_قدیمـی

من هر روز پیـام هایی از جانب بعضی از دوستان مـیگیرم کـه از بنده مـیخوان شعر شاد بنویسم و یـا استوری های شاد براشون انتخاب کنم.
دوستان جان سروران من ! من نوشتن شعر طنز رو بلد نیستم و اگر بلد باشم باز هم موقع نوشتن اون شعر طنز اشکم سرازیر خواهد شد ، درست مثل این ویدئو کـه وسط لابهخنده ی مردم بغض یقه م رو گرفته و رها نمـیکنـه.. #رویـا_ابراهیمـی
#مـهران_مدیری
#طنز
#دلار

Read more

Media Removed

#یـادداشت_هایی_که_هیچ_وقت_منتشر_نشدند #شماره_25 مـیدونی چند سالته؟ داری حساب مـی‌کنی؟ آخرین باری کـه مردی رو یـادت هست؟ مرگ گاهی سراغ جسمت نمـیره، روحت رو مـی‌گیره، اما تو هنوز ساعت هشت صبح از خواب بیدار مـی‌شی، راهت رو مـی‌گیری و مـیری سمت محل کاری کـه بیشتر شبیـه یک تبعیدگاه جسمـی شده. همـه ما مردیم ... #یـادداشت_هایی_که_هیچ_وقت_منتشر_نشدند
#شماره_25
مـیدونی چند سالته؟ داری حساب مـی‌کنی؟ آخرین باری کـه مردی رو یـادت هست؟ مرگ گاهی سراغ جسمت نمـیره، روحت رو مـی‌گیره، اما تو هنوز ساعت هشت صبح از خواب بیدار مـی‌شی، راهت رو مـی‌گیری و مـیری سمت محل کاری کـه بیشتر شبیـه یک تبعیدگاه جسمـی شده. همـه ما مردیم اما هیچکدوم تاریخ دقیقش رو یـادمون نیست. کاش مـیشد مثل مردن جسم یک سنگ قبر رو هر روز باخودمون مـی‌کشوندیم تو خیـابون که تا آدمایی کـه از کنارمون رد مـی‌شن بفمن کـه ما خیلی وقته فقط راه مـی‌ریم، حرف مـی‌زنیم، مـی‌خندیم، گریـه مـی‌کنیم اما زندگی ..... نـه... حتما آخرش یک جور دیگه تموم شـه. من دم مسیحایی عشق رو دیدم. چنان دستی روی سرت مـی‌کشـه کـه اگر هزار بار هم مرده باشی تمام تلاشت رو مـی‌کنی که تا دوباره زنده شی. بـه این مـی‌گن استفاده از شانس مجدد. همـه ما این روزها نیـاز بـه یـه شانس مجدد داریم که تا خودمون رو از قبر این روزمرگی بیرون بکشیم که تا یـادمون بیفته بعد زمستون مـی‌تونـه هر فصلی باشـه؛ فقط بستگی داره تو چی دوست داشته باشی؛ این خاصیت بهاره رفیق. چند وقته تو قبر خودت دفن شدی؟ حواست هست چند وقته با صدای بلند نخندیدی! حواست هست چند وقتهی بهت نگفته «خجالت بکش، یکم سنگین باش!» ما مردیم. مـی دونی چند وقته تمام احساست رو ریختی تو اون تلفن کوفتی و یـادت رفته این رو حتما تنـها خرج یک نفر کنی. یک نفری کـه تو تمام دنیـاش باشی و اون تمام دنیـات. از آخرین باری کـه نگران بودی، نگرانت بودن مـی‌دونی چند وقت گذشته؟ چرا به منظور سینما رفتن دیگه ذوق نداری؟ کفن دورت رو پاره کن، بذار یکم احساست هوا بخوره. یکم گریـه کن. گریـه کـه خجالت نداره... ما با گریـه متولد شدیم، با گریـه زندگی کردیم، با گریـه عزیزامون رو فرستادیم خونـه بخت، با گریـه خندیدیم، با خنده گریـه کردیم، با گریـه هم همراهی‌مون مـی‌کنن بریم بـه خونـه ابدی. اینجا شبیـه بـه گربه نبود، اینجا گریـه بود. گریـه کن رفیق...
#
مـی‌خوام این نقابو بذارم کنار
تو بازی یـه وقتتایی هم مـیشـه باخت
بذار اعترافم بشـه رفتنش
نمـیشـه با هر آدمـی بودو ساخت
#شـهاب_دارابیـان #دلنوشته #یـادداشت #من #تو #گریـه #گریـه_کن #قبر #مرگ
عو مجسمـه از حضرت عشق ♥️

Read more

Media Removed

. ۱. آخرین بار دو سال قبل دیده بودمش. مـهم نبود. حتی اگر ده سال هم مـی‌گذشت باز کافی بود با لحن مخصوص خودش بگوید:«سلام. شما خوبین؟» کـه بدون سر بلند از روی یـادداشتهای مراجع قبلی، بشناسمش. صدای مخصوص خودش کـه شبیـه سوباسای فوتبالیست‌هاست را بعید هست هیچوقت فراموش کنم. همان‌قدر راسخ و پراُمـید، همان‌قدر ... .
۱. آخرین بار دو سال قبل دیده بودمش. مـهم نبود. حتی اگر ده سال هم مـی‌گذشت باز کافی بود با لحن مخصوص خودش بگوید:«سلام. شما خوبین؟» کـه بدون سر بلند از روی یـادداشتهای مراجع قبلی، بشناسمش. صدای مخصوص خودش کـه شبیـه سوباسای فوتبالیست‌هاست را بعید هست هیچوقت فراموش کنم. همان‌قدر راسخ و پراُمـید، همان‌قدر زیر و شفاف. تعجب کرد کـه چرا از دیدنش سورپرایز نشده‌ام. دو سالِ قبل، بعد از یک سال روان‌درمانی ناگهان غیبش زده بود. بی هیچ توضیحی. آخرین جلسات را یـادم نرفته. بحث درون مورد وحید بود. پسرِ سبزه‌ی جنوبی کـه نقاش و فیلسوف بود و زیـاد هم از روانشناسی مـی‌دانست. بـه شـهره گفته بودم دارد اشتباهات گذشته را تکرار مـی‌کند. وحید شاید انسان خوبی باشد ولی بـه هزاران دلیل تو را دوست ندارد. آن روزها شـهره عصبانی بود. من هم عصبانی بودم. او از اینکه چرا با این رابطه مخالفم. من از اینکه چرا خودش را دوست ندارد. او از اینکه فکر مـی‌کرد فکر مـی‌کنم جذاب نیست. من از اینکه چرا جذابیت‌های بی‌پایـان خودش را نمـی‌بیند.
۲. یک ساعت به منظور تعریف همـه این دو سال کوتاه بود. ک این را مـی‌دانست و شروع کرد بـه روش خاص خودش، کـه در این دو سال ذره‌ای تغییر نکرده بود، تند تند همـه ماجراها را تعریف :«اون روزا حالم بد بود. فک مـی‌کردم با همـه رابطه‌هام مخالفید و فک مـی‌کنین لیـاقت رابطه رو ندارم. تو خونـه مشکلات زیـاد بود. وحید قشنگ حرف مـی‌زد. گفت روانکاوت داره بهت توهین مـی‌کنـه. خلسه‌وار بـه حرفاش گوش مـی‌کردم و نمـی‌تونستم بهش جواب بدم. گفت دارین بهم کلک مـی‌زنین. گفت من همـیشـه کنارتم. نمـی‌خوام بهت آسیب برسونم یـا گولت ب. به منظور همـین مث پسرای دیگه الکی قول ازدواج نمـی‌دم. از صداقتش خوشم اومد. اولینی بود کـه منو به منظور خودم مـی‌خواست. گفت من ازت نمـی‌خوام باهام داشته باشی. فقط دوست باشیم. مث دو که تا انسان. حرفاش متقاعد کننده بود. گفت آدمـهای سمـی رو حتما از خودم دور کنم. بابام. م. شما»
پرسیدم:«حالا چی شد کـه بعد از دو سال پیشم اومدی؟»
«همـه چیز عالی بود. بـه شما نیـازی احساس نمـی‌کردم. وحید فوق‌العاده بود. کم‌کم بهش وابسته شدم. شش ماهِ اول از عمرم حساب نشد. هر ما رو مـی‌دید حسرت مـی‌خورد. ولی وحید کم حوصله شد. من وابسته‌تر. خودم ازش خواستم رابطمون نزدیکتر بشـه. شنیده بودم پسرها با ِ خوب وابسته مـیشن. اما بی‌فایده بود. شروع کرد بـه ایراد گرفتن از من. از بدنم، اخلاقم و همـه چیزهایی کـه روزی تحسین مـی‌کرد، عیب گرفت. باز جنگیدم. تلاش کردم. که تا شش ماه قبل. . .»
ادامـه درون کامنت اول

Read more

Media Removed

با سلام خدمت تمام هواداران عزیز تیم بزرگ نساجی از انتخابم خیلی خوشحالم چون سعی کردم از بین پیشنـهادهایی کـه داشتم، بهترین تیمو انتخاب کنم و خدا را شکر تونستم همـین کار رو انجام بدم. این اطمـینان رو دارم با حمایتی کـه شما تو هر شرایطی از تیم انجام دادید و تاثیر زیـادی تو موفقیت تیم داشتید، فصل جدید بـه من ... با سلام خدمت تمام هواداران عزیز تیم بزرگ نساجی
از انتخابم خیلی خوشحالم چون سعی کردم از بین پیشنـهادهایی کـه داشتم، بهترین تیمو انتخاب کنم و خدا را شکر تونستم همـین کار رو انجام بدم.
این اطمـینان رو دارم با حمایتی کـه شما تو هر شرایطی از تیم انجام دادید و تاثیر زیـادی تو موفقیت تیم داشتید، فصل جدید بـه من هم کمک مـی‌کنـه که تا برای تیم مثمر ثمر باشم و بهترین عملکردمو ارائه بدم. قطعا حمایت‌های چند سال گذشته، تو لیگ برتر هم همراه نساجی هست و این پشتیبانی شما جزو اصلی‌ترین دلایل انتخابم بود.
از لطفی کـه همـه شما تو چند روز گذشته بـه من داشتید خیلی تشکر مـی‌کنم و امـیدوارم بتونم اونطور کـه شایسته تیم بزرگ نساجی هست، دروازه‌بانی کنم و نتایجی درون خور شأن تیم بگیریم.
جا داره از اعتمادی کـه آقا جواد نکونام بـه من داشتند، تشکر کنم و امـیدوارم بتونم جواب این محبت و اعتمادشونو بدم.
در آخر هم حتما از باشگاه فولاد، آقای پور و به ویژه هواداران فولاد تشکر کنم کـه تو بدترین شرایط آب و هوایی بـه ورزشگاه غدیر اومدن و حمایت . امـیدوارم فولاد روزهای خوبی داشته باشـه.
❤️❤️❤️

Read more

Media Removed

@samira_forouzan #بورك_گوشت_سميرا . غذاى امروز بورك گوشت هست كه با خمير يوفكا درست شده،تنوع غذايى با خمير يوفكا خيلى بالاست.درواقع يجور پيش غذا حساب ميشـه، ولى ميتونـه بعنوان غذاى اصلى هم حساب شـه.گزينـه ى خيلى مناسبى براى مـهمونى ها و تولد هاست.ميشـه از قبل تهيه كرد و فريزر گذاشت و هروقت احتياج ... @samira_forouzan
#بورك_گوشت_سميرا
.
غذاى امروز بورك گوشت هست كه با خمير يوفكا درست شده،تنوع غذايى با خمير يوفكا خيلى بالاست.درواقع يجور پيش غذا حساب ميشـه، ولى ميتونـه بعنوان غذاى اصلى هم حساب شـه.گزينـه ى خيلى مناسبى براى مـهمونى ها و تولد هاست.ميشـه از قبل تهيه كرد و فريزر گذاشت و هروقت احتياج شد اونو تو فر قرار داد و يا تو روغن سرخ كرد.
براى درست كردن بورك گوشت احتياج بـه يك بسته خمير آماده ى يوفكا هست،راحت ترين مدل اين خمير، شكل برش خورده ى مستطيلى هست ، مدل هاى گرد و مثلثى هم داره كه من اينجا از خمير برش خورده ى مستطيلى استفاده كردم.
پس اول از هرچيز يه بسته خمير يوفكا تهيه ميكنيم و از حالت انجماد درون مياريم.
براى مواد ميانى ، ميتونيد بـه دلخواه از پياز و قارچ و فلفل دلمـه هاى رنگى و حتى هويج استفاده كنيد.كافيه همـه رو باهم تفت بديد و گوشت چرخ شده بهش اضافه كنيد و نمك و فلفل و ادويه جات لازم بهش بزنيد و بذاريد كنار.( درصورت تمايل كمى رب گوجه فرنگى بزنيد)
حالا بايد دونـه دونـه خمير هارو از بسته درون بيارين با اسپرى آب، كمى آبپاشى كنيد که تا نرم شـه و از مواد ميانى كه آماده كرديد، پايين ترين قسمت خمير بريزين،مقدارى پنير پيتزا روى مواد بريزيد و از دو طرف بـه سمت داخل که تا كنيد و رول كنيد.
رول كردنش خيلى راحته، كافيه يه دونـه رو انجام بديد، كاملاً متوجه ميشيد كه بـه چه شكل گفتم.عكس پيچيدن بورك تو كانال تلگرامم هست.
بعد از اينكه رول كرديد بايد از رومال استفاده كنيد.من امروز از رومال ماست و زرده ى تخم مرغ استفاده كردم، ميتونيد فقط كره ى خالى بعنوان رومال بزنين،و يا تركيب كره و زعفران دم كرده هم قابل استفادست.
رومال رو با فرچه ى مخصوص آشپزى بـه خمير بزنيد و بعد كنجد و سياه دونـه بپاشيد.كف سينى فر بچينيد و به مدت ١٥ دقيقه با دماى ١٥٠ درجه ى سانتيگراد درون طبقه ى وسط فر قرار بديد.يه مدل هم تو عكس ميبينيد كه خميرهارو بعد از اينكه رول كردم تو ظرف گرد پيركس دور که تا دور ظرف چيدم و تا مركز ادامـه دادم، بعد رومال زدم و گذاشتم توى فر.

Read more

Media Removed

یکی از غذاهایی کـه بعد از ماه رمضون خیلی مـیچسبه همـین آبگوشته ... . مخصوصا کـه تابستون گرم با ریحون و بابونـه های درجه یکش هم از راه رسیده باشـه و البته ترشی خونگی هم موجود باشـه . اون ترشی قرمزه رو قبلا دستورش رو براتون نوشتم کـه گفتم خیلی هم خاص و خوشمزه هست ترشی پیـاز هم کـه خیلی راحته پیـاز قرمز کوچیک و چند ... یکی از غذاهایی کـه بعد از ماه رمضون خیلی مـیچسبه همـین آبگوشته ... .
مخصوصا کـه تابستون گرم با ریحون و بابونـه های درجه یکش هم از راه رسیده باشـه و البته ترشی خونگی هم موجود باشـه 😉
.
اون ترشی قرمزه رو قبلا دستورش رو براتون نوشتم کـه گفتم خیلی هم خاص و خوشمزه هست ترشی پیـاز هم کـه خیلی راحته پیـاز قرمز کوچیک و چند که تا دونـه فلفل تند و نمرکه همـین ...اون یکی ترشی مخلوط گل کلم و موسیر و هویج و بادمجون و سیر و سبزی معطر کـه باآب گوجه فرنگی جوشیده شده و سرکه قاطی شده ... اسمم نداره 🙈🙈
.
هوا داره گرم مـیشـه و شاید خیلی از شماها تو مناطقی زندگی کنید کـه گرمای هوا خیلی زیـاده شاهرود آب و هوای معتدلی داره ما شاید بین ساعت دوازده که تا سه چهار بعد از ظهر از کولر استفادا کنیم شبها هم هنوز خیلی خنکه اگه حوصله کردید و دوست داشتید از شـهرتون و آب و هواش بنویسید و البته یـه نکته ی کوچولو ی دیگه پست قبلی کـه یـه گوشـه از حیـاط خونـه بود باعث شد خیلی از شماها برام بنویسید کـه چه حیـاط قشنگی داری خواستم بگم ممنونم از محبتتون ولی داشتن یـه همچین خونـه ای تو یـه شـهر کوچیک خیلی دور از واقعیت و سخت نیست شاید بـه اندازه ی قیمت یـه آپارتمان کوچیک تو تهران باشـه زندگی تو شـهرهای کوچیک درسته کـه در نگاه اول خیلی خوب بـه نظر مـیاد ولی امکاناتی کـه تو شـهرهای بزرگ هست یک هزارمش هم تو شـهری کـه من زندگی مـی کنم نیست خدا نکنـه خود آدم یـا عزیزانش درگیر بیماری بشن اونوقته کـه .... 😔
.
بگذریم قصدم چیز دیگه ای بود و نمـی دونم کـه منظورم رو رسوندم یـا نـه ؟؟ .
به هر حال الهی همتون بـه آرزوهای دلتون برسید آرزوهای بزرگ داشته باشید و همت بزرگتر کـه اون خدایی کـه آفریننده ی ماست خیلی بزرگه....
.

Read more

Media Removed

ايشون آقاي سامان چرخكار هستند و كليه امور آي تي موندريان ️ ( سايت و اپليكيشن ) بر عهده تيم خوب و حرفه ايشون هست 🤗 بـه جرات ميتونم بكم يكي از تاثيرگذارترين افراد درون زمينـه مديريت آموزشگاه بودند و هستند و نكات ظريف و دقيقي كه براي من با صبوري توضيح دادند هميشـه برام مفيد بوده و بهترين مشاوره هاي مالي و ... ايشون آقاي سامان چرخكار هستند و كليه امور آي تي موندريان ❤️💛💙 ( سايت و اپليكيشن ) بر عهده تيم خوب و حرفه ايشون هست 🤗
به جرات ميتونم بكم يكي از تاثيرگذارترين افراد درون زمينـه مديريت آموزشگاه بودند و هستند و نكات ظريف و دقيقي كه براي من با صبوري توضيح دادند هميشـه برام مفيد بوده و بهترين مشاوره هاي مالي و كاري رو بدون هيچ چشم داشتي با جون و دل بـه ووندريان ارائه كردند 😊
روزاي اول ، مكالمات من و ايشون شنيدني بودااااا ! من با دايره لغات عاميانـه و خيلي خودموني و ايشون با ادبيات و لغات رسمي 🤦🏼‍♀️ تهشم مجبور ميشدم لُريشو بگن 🤣 ( منظور از لري همون عاميانـه بودنشـه وگرنـه منم يه رگم تهش لر داره و كرد و خيلي هم ادماي خفني هستيم 😜) خلاصه كه بنده خدا اقاي چرخكار صبوري كردناا ! خيلي از مطالبي كه براتون تو اين مدت مينوشتم برخيش از صحبت هايي بود كه با ايشون داشتم و حيف ام ميومد تنـهايي لذت ببرم 🤗 بارها نزديك بود از استرس سكته كنم و نا اميد بشم از اوضاع و شرايط و ايشون با تمام قواسون و تمام مسائل كاريشون منو دلداري ميو بيش از يك فرد با مسئوليت آي تي بودن و خواهند بود !دنيا بـه وجود و حضور افرادي مثل ايشون بـه شدت نيازمنده 😊
براي همتون حضور فردي مثل ايشون رو ارزو ميكنم و براي اقاي چرخكار هم ارزو ميكنم هرگز تو اينده شغليشون فردي مشابه من با ادبيات اين قدر متفاوت بـه پستشون نخوره 😂🤣 خدا شاهده گاهي اوج تعجب و محو شدن تو افق رو درون ته نگاهشون ميديدم 😬 فك كنيد بمن گفته بودن سخنراني اماده كنم براي روز رو نمايي و منم نكرده بودم و تقريبا اين مدلي 😳 منو نگاه كردن و منم با همين حالت 🤭☺️ گفتم من چيزي ننوشتم 😬و ايشون با نا باوري فقط منو نگاه كردن 😬 البته كه من تو ذهنم اماده كرده بودم و فقط رو كاغذ نيوردم و داستان زندگيمو و عشق بـه كارمو براي همـه تعريف كردم و به زودي هم براي شما ميگم 😍😍😍
پيشنـهاد ميدم اگر ميخواين وب سايت بزنيد يا اپليكيشن حتما بهشون مراجعه كنيد ولي نگين از طرف منيد كه ممكنـه قول نكنن 🤣🤣🤣
@samancharkhkar .
راستي ، تو وب سايتمون ثبت نام كردين ؟!🤔
www.mondrianpastry.com
.
.
#موندريان #آموزشگاه #قنادي #آشپزي #خوراك #نوشيدني #وب_سایت #اپليكيشن #آموزش #مجازي

Read more

بسم رب الحسين سلام بر حسين و اهل بيت و ياران حسين🏻 ازبچگى محرم برام يه غم شيرين داشت ازبچگى محرم يه حال و هواى ديگه اى داشت يه محول الاحوال بنام ارباب شاه حسين جانم داشت، سياه پوشيدن براى ارباب و عَلَم وبيرق بـه پا كردن هيئت محله و پرچم سياه زدن دم درخونـه و نذرى و روضه خونگى و پناه بردن بـه ارباب شاه حسين ... بسم رب الحسين
سلام بر حسين و اهل بيت و ياران حسين✋🏻
ازبچگى محرم برام يه غم شيرين داشت ازبچگى محرم يه حال و هواى ديگه اى داشت يه محول الاحوال بنام ارباب شاه حسين جانم داشت، سياه پوشيدن براى ارباب و عَلَم وبيرق بـه پا كردن هيئت محله و پرچم سياه زدن دم درخونـه و نذرى و روضه خونگى و پناه بردن بـه ارباب شاه حسين عالم ديگه اى داره ...
از بچگى تو بحر اين فلسفه هستم كه
اين چه دِينى هست كه هرچى پرداخت ميكنى مديون تر ميشى؟
اين چه دِينى كه با هيچ معادله و محاسبه اى نمى شـه اين دِين و لطف رو جبران كنى؟
اين چه خدمتى كه هرچى بيشتر براى اربابت خدمت ميكنى عزيزتر ميشى؟
اين چه اربابى كه نخواسته و نگفته بهت بى حساب و بى منت ميبخشـه؟
اين چه غم و اشكى كه هيچ موقع كهنـه نميشـه و تربتش سردى با خودش نمياره؟
از بچگى عاشق آئين و مراسم سنج و دمام زنى محرم بودم وقتى سايه پرچم اربابت روسرت ميوفته، وقتى سنج و دمام زنى ميكنن انگار سنج ها و دمام ها صحنـه هاى كربلا رو ديدن دارن سرو صورتشون مى خراشن و حسينِ فاطمـه روصدا مى زنن...
وقتى شروع آئين دمام زنى با اين جمله شروع ميكنى "اَبد والله یـا زهرا ما نِنسی حُسینا" و هى حيدر رو صدا مى زنى و براى عزادارى و خادمى فرزندهاش كسب اجازه مى گيرى و ميگى "وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ"✋🏻
خادمى براى خاندان شما شكرخدا هم ارث رسيده و هم دِين بزرگى كه که تا نفس دارم بـه گَردَن دارم🖤
واقعه ى كربلا ، گذشت و ايثار تك تك شخصيت هاى اين واقعه جز شعر و شور و شعور و هنر نيست و صحنـه اى هنرى تر از صحنـه ى كربلا نيست🖤
#اميرى_حسين_و_نعم_الامير
#لبيك_ياحسين #لبيك_يافاطمـه #لبيك_ياحيدر #لبيك_يازينب #ياابوالفضل
#محرم٩٧ #من_حسينى_ام

Read more

Media Removed

... قرار بود بریم چابهار کـه حمـید گفت من زابل کار دارم بیـا اول بریم اونجا بعد مـیریم اینجوری شد کـه کلن برنامـه عوض شد از هم کوپه ایـه پاکستانیمون کـه نمـیدونم چرا وختی مـیخاست وارد کوپه یـا خارج بشـه از من اجازه مـیگرفت یـا اون سرباز شمالی کـه تا وارد شد رفت خابید را افتادیم تو راهرو بودیم کـه رفیق حمـیدو دیدیمو ... ...
قرار بود بریم چابهار کـه حمـید گفت من زابل کار دارم بیـا اول بریم اونجا بعد مـیریم
اینجوری شد کـه کلن برنامـه عوض شد
از هم کوپه ایـه پاکستانیمون کـه نمـیدونم چرا وختی مـیخاست وارد کوپه یـا خارج بشـه از من اجازه مـیگرفت😂😂😂
یـا اون سرباز شمالی کـه تا وارد شد رفت خابید
را افتادیم تو راهرو بودیم کـه رفیق حمـیدو دیدیمو از سلاطین تفت دهی بود کـه اصن شبمونو ساخت
من هنوز تو فکره اون وویسیم کـه پلی کرد واسمون
اومدیم یسر بریم تو کوپه کـه هم کوپه ایـامون سیگاریو بار کرده بودنو اماده بودن کـه بکشن
رفتیم تو رستورانـه قطار کـه دیدیم اشپزو ینفره دیگه دوئل را انداخته بودن نی مـیزدنو مام لذت مـیبردیم
رسیدیم زاهدان گفتن تهران برف اومده
زاهدانو چرخیدیم “ورق پاستور اسپری شوکر” “ابجو شیره تریـاک” اینارو وختی تو بازار رد مـیشی ادمای مختلف تو گوشت مـیخونن
مغازه هایی کـه پوست انواع و اقسام حیوونارو مـیتونستی توشون ببینیو اگه یکی از دوستانـه حامـیه حقوق حیوانات مـیدید اینارو جان بـه جان افرین تقدیم مـیکرد
اومدیم سمت زابلو راننده یجوری‌ مـیروند کـه یجاهایی حضرت ازراییل منو بغل مـیکرد با نوای حاجی پشمام ابراز همدردیـه خودشو اعلام مـیکرد
رسیدیمو تمرین دف زنی توسط علیو حمـید
الانم مسابقات تیله بازی داره برگزار مـیشـه
#زاهدان
#زابل
#سیستان_بلوچستان
#تو_که_لباسای_پوست_مار_مـیپوشیو_لباسای_مارکدار_مـیپوشی
#خیلی_مردی
#اون_برف_حرومـه
#من_به_چشم_خویشتن_دیدم_که_دوباره_اومدم
#مـیدونی_چرا
#نمـیگم_که
#دوش_دیدم_که_ملائک_در_مـیخانـه_زدند
#گفتن_شوما_چیکار_مـیکنین_اینجا؟

Read more

Media Removed

[email protected] نمـیدونی چقد مـیخوام کـه برگردم بـه اون روزا همون روزا کـه مـیگفتی "کی عاشق مـیشـه مثل ما؟ چقد قصه برام گفتی، چقد دستاتو بوسیدم انقد محو چشات بودم دروغ هاتو نمـیشنیدم مـیدونستی شبی کـه دزدکی لبهاتو بوسیدم خودم رو بی شک خوشبخت ترین مرد جهان دیدم؟ یـا اون روز کـه بهم گفتی "دیشب ... [email protected]
نمـیدونی چقد مـیخوام کـه برگردم بـه اون روزا
همون روزا کـه مـیگفتی "کی عاشق مـیشـه مثل ما؟
چقد قصه برام گفتی، چقد دستاتو بوسیدم
انقد محو چشات بودم دروغ هاتو نمـیشنیدم

مـیدونستی شبی کـه دزدکی لبهاتو بوسیدم
خودم رو بی شک خوشبخت ترین مرد جهان دیدم؟
یـا اون روز کـه بهم گفتی "دیشب خواب تورو دیدم"
من از ذوق همـین حرفت خودم که تا صبح نخوابیدم؟
نمـیدونی چقد سعی کردم اونی شم کـه مـیخواستی
دوسِت داشتم اما - تو منو هیچوقت نمـی خواستی
پیشِت صد بار غرورم مُرد، شکستم اما خندیدم
مقصر تو نبودی، من حقیقت رو نمـیدیدم
تو گفتی "عاشقی یعنی بمونی که تا ابد با من"
کی حالا زیر حرفش زد؟ کی عاشق موند، تو یـا من؟
خودم رو هِی عوض کردم کـه شاید تو دلت جا شم
دیدم مـهمون رسیده جا نیست بعد بهتره پا شم

کیـه کـه جای من حالا داره مـی بوسه دستاتو ؟
چقد با حوصله هر روز براش مـی بافی موهاتو؟
به کی فکر مـیکنی هر شب؟ بگو جامو بـه کی دادم؟
چی داره بهتر از من کـه من از چشم تو افتادم؟
دلم رو دست تو دادم تو زیر پات لِهِش کردی
یـه جور افتادی از چشمم کـه دیگه بر نمـیگردی
تو شک کردی بـه این احساس، ، تو این عشقو تباه کردی
مـیاد روزی کـه مـیفهمـی ، تو بودی اشتباه کردی.

توپّک گمنام

Read more

Media Removed

من ازی کـه تو رو داره چند قدم جلوترم،چند قدم خوشبخترم! من مـیتونم همـیشـه دوسِت داشته باشم بدون اینکه دلم بگیره ازت،من مـیتونم که تا ابد داشته باشَمت بدون اینکه ترسِ رها شدن داشته باشم، تو مثل یک شی تجزیـه ناپذیری برام... من مثلی کـه تو رو داره دلواپس نگاه بقیـه نیستم،من حسودی  اون لحظه هایی رو کـه دنیـا ... من ازی کـه تو رو داره چند قدم جلوترم،چند قدم خوشبخترم!
من مـیتونم همـیشـه دوسِت داشته باشم بدون اینکه دلم بگیره ازت،من مـیتونم که تا ابد داشته باشَمت بدون اینکه ترسِ رها شدن داشته باشم،
تو مثل یک شی تجزیـه ناپذیری برام...
من مثلی کـه تو رو داره دلواپس نگاه بقیـه نیستم،من حسودی  اون لحظه هایی رو کـه دنیـا حسرت قشنگیـاتو مـیخوره نمـیخورم،چون تو خود منی...ذره ذره ی منی!
من قبول کردم کـه تو سهم من نبودی!
من قبول کردم کـه دوست داشتن،فقط داشتن جسمت نیست
تو همـیشـه با منی،حتی وقتی با اونی،حتی وقتی بدون اونی
من حسم بهت عوض نمـیشـه وقتی دوسش داری،
وقتی براش مـیمـیری،وقتی ازش خسته مـیشی،وقتی مـیخوای کنارش برگردی،وقتی عاشقی دیگه مـیشی!
تو شدی دین و اعتقاد من...
دین و اعتقادی کـه از بقیـه بهم ارث نرسیده،که چشم بسته تو آغوش نگرفتمش،که بقیـه تو گوشم نخوندن،که از رو دست بقیـه کپی نکردم،که از ترس خدا بهش ایمان نیـاوردم!
تو اعتقاد من تو دوست داشتنی...
#صفا_سلدوزی
#man1zanam #من_یک_ #دوسش_داری #دوست_داشتن #عشق #عاشقانـه #رابطه #بوسه #ازدواج #خیـانت #جدایی #شوهر #زن #مرد

Read more

Media Removed

. + بعضی روزها هست کـه فشرده و توی همـه، همـه ی کارهایی کـه مـیکنی و این مدلی مـیشـه که، این کـه تموم شد، حتما اون شروع شده باشـه، چون اگه اون رو شروع نکنم، اون یکی رو نمـیرسم کـه انجام بدم! اگه اون یکی رو انجام ندم؛... -تق تق تق...! +قرار نبود الان بیـای ها!! -واقعا؟ + آره... قبل از اینکه دوباره بپرسی، حتما بگم کـه ... .
+ بعضی روزها هست کـه فشرده و توی همـه، همـه ی کارهایی کـه مـیکنی و این مدلی مـیشـه که، این کـه تموم شد، حتما اون شروع شده باشـه، چون اگه اون رو شروع نکنم، اون یکی رو نمـیرسم کـه انجام بدم! اگه اون یکی رو انجام ندم؛... -تق تق تق...!
+قرار نبود الان بیـای ها!!
-واقعا؟ + آره... قبل از اینکه دوباره بپرسی، حتما بگم کـه مطمئن ام! -هعی... کیـه کـه قدر بدونـه! باااشـه! *و آهی سنگین مـیکشد و مـیرود... *
+داشتم مـیگفتم.. اینکه روزها هستند کـه شلوغ اند خیلی؟ درباره ی این روزها قرار نیست صحبت کنیم... متاسف ام!
درباره ی این مـیخواستم بگم کـه توی هر رشته ای، یـه سری کلمات و اصطلاحات مخصوص اون رشته وجود داره -نـه، فقط زبان تخصصی رو نمـیگم!! - و افراد اون رشته، حتما همـیشـه معنی این اصطلاحها رو بلد باشند و یـادشون نره.
بحث این نیست کـه اونـها یـادشون مـیره یـا نـه... بحث اینکه، چه جوری،ی کـه رشته اش نیست یـادش مـیمونـه..! بیـاین یـه ذره بازترش کنم کـه کمتر با اون حالت تعجب صفحه رو نگاه کنید!
یـه مشت اصطلاح سیـاسی و اجتماعی و اینـها هست، درباره ی افکار و اندیشـه و مکاتب.. بچه هایی کـه اینـها مربوط رشته اشون هستند، هیچی! اونـها حتما بلد باشند و خب، طبیعتا زیـاد هم مـیبینندش!
ولی بقیـه اتون چه جوری حفظ مـیکنید!؟! -تق تق تق! +... یـه دور همـین مدلی اومده بودی تو. خلاقیت بـه خرج بده! -برم و دوباره بیـام؟ +... من رو چی تصور کردی؟! -عههه... تو رو خودم... تصور کردم؟
+ و؟ - چرا من رو اون جوری نگاه مـیکنی خببب؟!؟ + چون به منظور چند صدمـین دفعه هست که حواس من رو داری پرت مـیکنی!! -این قضیـه سامانـه تغذیـه، راستی... + واااقعا؟!؟ -خب، من چی کار کنم؟! بیـان منفی بزنند خوبه؟ + ... ولی بـه برنامـه نویسیش فکر کن!! - اِل اُه اِل!! + اگه یـه همچنین سوتی ای ما بدیم یـه روزی چی؟ -باز هم عبارت مقدسِ "اِل اُه اِل" را استشمام کرده و... من ترکت مـیکنم اون موقع. +والا... که تا جایی کـه من مـیدونم، تو الان هم بری، چیز خاصی از من کم نمـیشـه! -از #پرنده بودنت کم مـیکنـه!
+جلوی پرنده ی غلیظ شدنم رو مـیگیره حداقل!! -...
+ - هیچ قدر من رو اینجا نمـیدونـه!! +...
-باید ترکت کنم!! ما دیگه بـه هم نمـیخوریم!! اگه من نبودم، قضیـه ی ضربان قلب برنامـه رو نمـینوشتی!! و برنامـه ات بی شخصیت مـیموند! + اِی وای.. - ^-^ قدرم رو دونستی آیـا؟ + صبر کن ببینم، یـه لحظه! برنامـه رو چی کار کنیم؟ -هعیییی... (و این قصه، سری دراز دارد...!)

Read more

Media Removed

. همـیشـه حسی از تو درون من هست کـه واس رسیدن بـه یـه دم آرامش بغضامو بـه تاخیر بندازه..تا من تو تاریکی ترسناک سرد اتاقم تکیـه بدم بـه جای خالیت..راستش دیگه انقد محو شدم انگار کـه تو حجم سنگین نبودنت جوشیده باشم!..عجب توصیف دردناکی از حل شدن تو غمت..باور کنی یـا نـه نشستم این گوشـه که تا بات حرف ب..حالا کـه شاید..نمـیخوام ... .
همـیشـه حسی از تو درون من هست کـه واس رسیدن بـه یـه دم آرامش بغضامو بـه تاخیر بندازه..تا من تو تاریکی ترسناک سرد اتاقم تکیـه بدم بـه جای خالیت..راستش دیگه انقد محو شدم انگار کـه تو حجم سنگین نبودنت جوشیده باشم!..عجب توصیف دردناکی از حل شدن تو غمت..باور کنی یـا نـه نشستم این گوشـه که تا بات حرف ب..حالا کـه شاید..نمـیخوام فک کنم کجا.
من اون نگاهتو مـیخوام کـه تو امتداد رد نگام بدوعه..بعد مکث کنـه که تا گرمای شونـه هاشو رو بیی شونـه هام بکشـه..بگه : تموم شد عزیزم..تموم شد بعد اینـهمـه مدت..دیگه نـه بگی نـه من بپرسم.فقد پایـان برسه این درد. حالا کـه از اون تاریخ فلان روز مـیگذره انگار بـه چشم مـیبینم شکیباییمو کـه آروم آروم مـیمـیره.. سردمـه. بغض داره خفه مـیکنـه..لبامو مـیگزم..نمـیخوام اشکام سرازیر شـه..کسی اما درونم گریـه سر مـیده بلند بلند..
خالی و بی رمق لم مـیدم بـه شونـه هات..جای ممتد خالی شونـه هات کـه دیوار بلند کنار تختمـه!..دلم یـهو مـیریزه..برات شور مـیزنـه..مـیدونم بی دلیل نیست..چی مـیگفتم؟ خدا خوب باشـه فقد همـین..
#عـلـیـرضـا

Read more

Media Removed

درود بـه همـه عزيزان خوبين خوشين ️ چه خبرا ؟؟؟!! پريروز عصر خوابيده بود حوالي ساعت شش عصر بود كه با صداي موبايل بيدار شدم،شماره ناشناس بود ،برداشتم و ديدم يه خانم بـه زبان تركي شروع بـه صحبت كرد ،يه كم منگ بود سعي كردم حواسمو جمع و جور كنم ،گفت از مخابرات اروميه زنگ مي ، ازون شركت هاي وابستش البته ،شروع ... درود بـه همـه عزيزان خوبين خوشين ✋️
چه خبرا ؟؟؟!!
پريروز عصر خوابيده بود حوالي ساعت شش عصر بود كه با صداي موبايل بيدار شدم،شماره ناشناس بود ،برداشتم و ديدم يه خانم بـه زبان تركي شروع بـه صحبت كرد ،يه كم منگ بود سعي كردم حواسمو جمع و جور كنم ،گفت از مخابرات اروميه زنگ مي ، ازون شركت هاي وابستش البته ،شروع كرد بـه توضيح يه سري حرف ها اونم با سرعت خيلي بالا ،گفتم خانوم من متوجه نشدم اللن چي ميخواي ،گفت شما كاريت نباشـه فقط بـه من يه أدرس بده لطفا ،گفتم بابت چي ،من ساكن تهرانم ،گفت اروميه كسي. را نداري !؟
گفتم چرا خونـه مادرم هست
گفت خوب بگو بنويسم
گفتم اخه واسه چي ؟؟!!من سيم كارت نمي خوام هاااا
گفت اي بابا خانوم مي خوام سند موبال تو بفرستم هزينشم ميشـه بيست و پنج تومان
خلاصه من تو همون حالت منگي ادرس را دادم،بعد قطع كردن با خودم گفتم چه سندي !!من كه گوشيم صفر بود و از خود مخابرات خريده بودم ،اين خانومـه چي گفت !!؟؟🤔🤔 ديروز عصر ديدم گويشم داره زنگ ميخوره و برداشتم و ديدم پيك موتوري ادرس دقيق ميخواد ،گفتم بهش ديروز زنگ زده بودن و اول بگو ببينم چي اوردي ؟؟گفت نمي دونم !!!
خلاصه سرتونو درد نيارم م ميره دم درون ،از همونجا پيش موتور سوار بهم زنگ زد گفت تو سيم كارت خواسته بودي ؟؟!!گفتم نـه ،گفتن واسه من سند ميارن ،گفت اين مرده هم سي تومان پول ميخواد ،گفتم گوشي را بده بـه مرده
بهش گفتم من ديروز گفتم كه سيم كارت نمي خوام واسه چي دروغ گفتين ،چرا فرستادين !!؟؟
گفتم برگردون بده بـه خانومـه ،باورتون نميشـه يهو موتور سواري كه ادعا ميكرد نمي دونستچيه گفت خانوم اگه اين خط را تحويل نگيري خط أصليتو هم قطع ميكنن و شروع كرد بـه تهديد كردن من !!؟؟؟
اماااا من ميگه شماره خانومـه را بگير من باهاش حرف ب ،كلي با م بحث ميكنـه كه تون خودش ادرس داده و اگه تحويل نگيره خطش را قطع ميكنيم بياد بيفته دنبال امورمشتركين و علاف بشـه
م من هم بـه پيك موتوري ميگه زودتر بگو اون خانومـه كي هست ،اسمشو بگو من ببينم چطوري حق داره تهديد كنـه ،من عليه اون شكايت مي كنم و پدرشو درون ميادن
پيك موتوري كه اينو مي شنوه بـه شدت ميترسه و مي گه خانوم ببخشيد من غلط كردم تو را خدا كاري نكن ،من خيلي بدبختم و از نون خوردن منو ننداز 😔🤔
خلاصه اينم از داستان دو روزه من كه واقعا درون تعجبم واقعا داره چه اتفاقاتي مي افته تو اين مملكت گل و بلبل !!؟؟
من هميشـه حواسم خيلي جمع ميشـه نمي دونم اصلا چطور شد كه اين اتفاق افتاد ؟؟!!واقعا مي دونين جريان چيه؟؟!!!
#دروغ #حيله #دولتمردان #دروغگو #مخابرات #ننگ_ما

Read more

Media Removed

#عشقتوتگ_کن . #رفیقتوتگ_کن👭👬 . .عاشق باشی، اما عاشقی بلد نباشی، باختی براش بمـیری و روزی چند بار پشت گوشی آروم نگی هی ببین من مـیمـیرم برات، باختی احساسِ مالکیت داشته باشی اما هی یـادش نیـاری و نگی مالِ خودمـی، از دستش دادی من هنوز خودمم نمـیدونم زنا تو زندگی دنبالِ چی‌ان و با چی مـیشـه ... #عشقتوتگ_کن😍💏💑 .
#رفیقتوتگ_کن👭👬😍😍🙏🌸 .
.عاشق باشی، اما عاشقی بلد نباشی، باختی
براش بمـیری و روزی چند بار پشت گوشی آروم نگی هی ببین من مـیمـیرم برات، باختی
احساسِ مالکیت داشته باشی اما هی یـادش نیـاری و نگی مالِ خودمـی، از دستش دادی
من هنوز خودمم نمـیدونم زنا تو زندگی دنبالِ چی‌ان و با چی مـیشـه پابندشون کرد
اما مـیدونم زنی کـه هی با بوسه‌های بی‌هوا غافلگیر بشـه و گل و کادوی بی‌مناسبت بگیره و بی‌بهانـه هی لم بده تو آغوشِ مردش و حرفای عاشقانـه ازش بشنفه، اونقد احساسِ خوشبختی مـیکنـه کـه دلش دور نشـه هرگز از مردی کـه کنارشـه
مـیگم اگه عاشقشی و مـیخوای عاشقش کنی، بریز دور هرچی داری و نداریو
هی باهاش حرف بزن، زبون بریز، بهی نگو من گفتم ولی مخشو بزن، زنا عاشق اینن کـه مخشونو بزنی، هی زبون بریزی هی بگی دوستت دارم دورت بگردم هی تاکید کنی کـه تو قشنگ‌ترین زن دنیـایی
ببین منو ... اینا رو نگی باختی!
بی‌هوا دستتو دورش حلقه نکنی و گردنشو نبوسی و سربه‌سرش نذاری،
هی براش آواز نخونی و از عشق نگی و نبریش قدم زدن و دور دور،
هی از زیباییش تعریف نکنی و نگی رنگ رژت قلبمو که تا مرز سکته برد،
هی بی‌هوا دستتو نکنیموهاش و براش نبافی و وا نکنی و نگی موهات عطر اقاقی داره،
از دستش مـیدی ... سرد مـیشـه ... یخ مـیکنـه ... مـیذاره مـیره
تو اصن دنیـا رو بریز بـه پاش ولی این دوستت دارمِ لاکردارو نگو،
اصن برو براش دنیـا رو بـه هم بریز ولی سفت بغلش نکن نگو تو مال خودمـی فهمـیدی؟
فایده‌ش چیـه؟ دلش تو زندگی بـه چی گرم شـه؟ از چی سرخوش بشـه و تو دلش چراغونی شـه؟
زنا رو حتما رو سرت حلوا حلوا کنی که تا عاشقت بشن! نـه کـه تو دلت قربون صدقه‌شون بری ... نـه
باید بـه زبون بیـاری حستو! حتما با هر جمله‌ای کـه بلدی حواسشونو پرت کنی از هرچی و هرکی غیرِ خودت
من مـیگم زنو نباید بـه حالِ خودش گذاشت
یـه زن مراقبت و توجه و عشق مـیخواد تو رابطه
زنِ عاشق اعتیـادِ عجیبی داره بـه شنیدنِ عاشقانـه‌ها و وقت و بی‌وقت بوسیده‌شدنا و تو بغل گیر افتادنا
اینا بهش نرسه عصبی مـیشـه
قاطی مـیکنـه
کم کم از سرش مـیفتی و ترکت مـیکنـه
ببین منو ... عشق عاشقی مـیخواد
عاشقی نکنی باختی
چه فرقی داره چقد عاشقشی وقتی از عشق چیزی رو نمـیکنی واسش؟
.
.
👑 #مـیکائیل💕
.
👭 #دوستانتونو_تگ_کنید❤
.
. 📱@mikilove351 📷

Read more

Media Removed

من نميگم احتياط كردن تو زندگي چيز بديه! من فقط ميگم احتياط بيش از حد باعث ميشـه نتوني بري جلو!تورو همونجايي كه هستي نگه ميداره! انگار كه بـه پات چسب زدن و نميتوني حتي يك قدم برداري... من ميگم تو زندگي يك چيزايي هست كه ارزش نترسيدن رو داره! ارزش اينكه بدون خبر داشتن از عاقبتش دل رو بـه دريا بزني داره! بعضي ... من نميگم احتياط كردن تو زندگي چيز بديه!
من فقط ميگم احتياط بيش از حد باعث ميشـه نتوني بري جلو!تورو همونجايي كه هستي نگه ميداره!
انگار كه بـه پات چسب زدن و نميتوني حتي يك قدم برداري...
من ميگم تو زندگي يك چيزايي هست كه ارزش نترسيدن رو داره!
ارزش اينكه بدون خبر داشتن از عاقبتش دل رو بـه دريا بزني داره!
بعضي چيزا تو زندگي ارزش ريسك رو داره!
زندگي تشكيل شده از هيچي يا همـه چي!
چيزي اين وسط وجود نداره تو يا فوق العاده اي يا هيچ چي نيستي!
يا ريسك ميكني و تبديل ميشي بـه اون آدمي كه بخاطرش دنيا اومدي يا يك گوشـه مي ايستي و تنـها شانس زندگي كردن روي كره زمين رو از دست ميدي!
من ميفهمم،ترسيدن رو ميفهمم...خودم تجربش كردم!
ترديد رو ميفهمم،سراغ منم اومده!
اما يك روز يك چيزي از اعماقِ روحت،از اعماقِ قلبت فرياد ميزنـه كه چه چيزي رو واقعا ميخواي...از تهِ تهِ دلت!
و اون هرچيزي كه باشـه ارزش ريسك كردن رو داره!
و بدون تو بعد از شنيدن حرفاي من دوتا راه داري...يا فوق العاده باشي يا هيچي... 🦋💎👸🏽💎🦋

Read more

۷۸۶ سلام عزيزايِ قلبم تیزر موزیک #باشـه تقدیم بـه شما جا داره از امـیرحسن عزیزم بابت ساخت این تیزر کـه حاصلِ ٣شبانـه روز بي خوابي بود و شعرو ملودی پر روحِ این کار کـه توسط علی ملکی یـار همـیشگیم ساخته شده تشکر ویژه کنم. ممنونم از دوست خوبم هیربد کـه مسئول تدارکات این کار بود،متشكر از آرمان و بهروز عزیز ... 🌟۷۸۶🌟
سلام عزيزايِ قلبم
تیزر موزیک #باشـه تقدیم بـه شما
جا داره از امـیرحسن عزیزم بابت ساخت این تیزر کـه حاصلِ ٣شبانـه روز بي خوابي بود
و شعرو ملودی پر روحِ این کار کـه توسط علی ملکی یـار همـیشگیم ساخته شده تشکر ویژه کنم.
ممنونم از دوست خوبم هیربد کـه مسئول تدارکات این کار بود،متشكر از آرمان و بهروز عزیز بابت ميكاپ و سرو سامون بـه چهره خسته من
ممنون از رادیوجوان کـه همـیشـه حمایت کرده از اندک هنری کـه دارم از وجودم به منظور شما بهترینـها ميزارم.
ياران من نخواستم تو این شرایطي کـه به همـه داره سخت مـیگذره با چند دقیقه موزیکی کـه به دست شما مـیتونم برسونم بدتر آتیش بـه زخم هاتون ب و از دردو غم بخونم،
به عنوانِ يه هنرمند تو حيطه كاريم بـه اندازه وسعم تلاشمو كردم حالتونو خوب كنم.
امـیدوارم ۲۱ مرداد همزمان با پخش اين اثر توسطِ رسانـه ها،شما مثل هميشـه رسانـه ي اصلي من باشيد با بـه اشتراك گذاشتنِ موزيكتون،⏱⏱⏱⏱
پس بريم تو اين روزايِ سخت حالمونو خوب كنيم
#باشـه؟♻💪🏽🎼❤
دوستون داره👇🏽
#مجید_اصلاحی
@amirhasankeynejad
@djhirbod
@alimaleki_art
@radiojavan
@ramin.mirzania
@behrooz__bolboli
@picasphoto
@aliandarz
#majideslahi

Read more

Media Removed

۳۲/۶۰ فقط یک راه به منظور زن بودن وجود ندارد. به منظور بودن، دوست بودن، رئیس بودن، همسر بودن، مادر بودن یـا هردیگری کـه خود را درون آن دسته جای مـی‌دهید فقط یک راه درست وجود ندارد. راه‌های بسیـار زیـادی به منظور هربا هر سبکی درون این دنیـا وجود دارد. زیبایی زندگی درون همـین تفاوت‌هایش است. قلمروی خداوند تمام این ... ۳۲/۶۰
فقط یک راه به منظور زن بودن وجود ندارد. به منظور بودن، دوست بودن، رئیس بودن، همسر بودن، مادر بودن یـا هردیگری کـه خود را درون آن دسته جای مـی‌دهید فقط یک راه درست وجود ندارد. راه‌های بسیـار زیـادی به منظور هربا هر سبکی درون این دنیـا وجود دارد. زیبایی زندگی درون همـین تفاوت‌هایش است.
قلمروی خداوند تمام این تفاوت‌ها را دربرمـی‌گیرد.
‌‌‌
#خودت_باش_
#ریچل_هالیس
ترجمـه‌ی #هدیـه_جامعی
#کتاب_کوله_پشتی
‌‌‌
از دیشب کـه این کتاب رو تموم کردم دارم فکر مـیکنم کـه چطور درون موردش حرف ب. کم نیستنایی کـه این کتاب رو شعارهای یک زن ثروتمند و بی‌درد مـیدونن،ایی کـه مـیگن ریچل هالیس یک‌سری چیزهای بدیـهی رو کـه همـه مـیدونیم بـه صورت شعاری نوشته و از این مدل حرف‌ها...

ولی من یک کتاب انگیزشی پر از شعار نمـیبینمش، من ریچل هالیس رو یک زن سفیدپوست ثروتمند بی‌درد نمـیبینم! من تو این کتاب یک زن قویِ خودساخته رو مـیبینم، یک زنِ فوق‌العاده صمـیمـی و صادق، یک زن کـه تو مشکلات بزرگ و کوچیک زندگیش گاهی غرق شده، کم آورده، ولی بالاخره تونسته بلند شـه و راهشو پیدا کنـه، تونسته ادامـه بده و دوست داره بـه دنیـا، بـه همـه‌ی زن‌ها و ها نشون بده کـه اون دروغ‌هایی کـه یک عمر بـه خودمون گفتیم، از طرف جامعه و خونواده‌مون قبول کردیم، چقدر بهمون ضربه زدن، کـه اون دروغ‌ها از مایو ساختن کـه هیچ شباهتی بـه خود واقعی ما نداره. ریچل مـیخواد اون دروغ‌ها رو بشناسیم، زندگی خودشو، دروغ‌های زندگی خودشو با صداقت برامون تعریف مـیکنـه، و راه رهایی از اون دروغ‌ها رو بهمون نشون مـیده. ‌‌
این کتاب حس حرف زدن با یک دوست صمـیمـی رو داشت واسم، چیزایی رو بهت مـیگه کـه یک عمره ازش خبر داری ولی انکارشون کردی، انگار یک دوست نشسته و برات از شکست‌ها و رازهای خودش مـیگه و توام جرات مـیکنی اونا رو ببینی تو زندگی خودت، اون دروغ‌ها، شکست‌ها و ضربه‌ها رو...
‌‌
خیلی حرف دارم کـه از این کتاب‌ بگم، چون توی بیشتر صفحات این کتاب خودمو پیدا کردم، چون بهم یـاد داد اولین قدم بهتر شدن زندگیم و شخصیتم، اینـه کـه با خودم صادق باشم. ‌‌
من معتقدم هر ی و هر زنی حتما این کتاب رو بخونـه. همـین.
‌‌
ممنون از انتشارات کوله‌پشتی و هدیـه جامعی عزیز، از صمـیم قلبم بـه خاطر ترجمـه و انتشار این کتاب ممنونم. 🌸❤️
‌‌
امتیـازم: ۵ از ۵
‌‌
#girlwashyourface by #rachelhollis

Read more

Media Removed

#بخونین_ضرر_نمـیکنین خانم کریمـی من تازه واردم جو اداره چطوریـه؟ خانوما و آقایون همکار آدمای درستی هستن؟ خانم کریمـی: آره عزیزم #خداروشکر جو اداره سالمـه همـه همکارا آدمای درستی هستن و آقایون همکار هم چشم پاکن الحمدلله. آقای سامانی وارد جمع مـی شود و با #لبخند: بـه سلام خانم کریمـی بزرگوار خوب هستین؟ ... #بخونین_ضرر_نمـیکنین
خانم کریمـی من تازه واردم جو اداره چطوریـه؟
خانوما و آقایون همکار آدمای درستی هستن؟
خانم کریمـی: آره عزیزم #خداروشکر جو اداره سالمـه همـه همکارا آدمای درستی هستن و آقایون همکار هم چشم پاکن الحمدلله.
آقای سامانی وارد جمع مـی شود و با #لبخند: بـه سلام خانم کریمـی بزرگوار خوب هستین؟ چشمام داره درست مـیبینـه؟ امروز شما زود تشریف اوردین؟
خانم کریمـی بعد از #خنده ای کوتاه: سلام آقای سامانی ممنون. شما خوبین؟خانمتون و بچه ها خوبن؟ ای بابا کی من تاخیر داشتم تاحالا. من کـه از همـه زودتر مـیرسم اداره.(دوباره کمـی مـیخندد.)
آقای سامانی با #ژست متفکرانـه: الله اکبر. بعد لابد اونی کـه هرروز نیم ساعت دیرتر مـیاد همزادتونـه شما نیستین.
هردو مـیخندند. آقای سامانی با همکار جدید هم سلام و احوالپرسی کوتاهی مـیکند و به سرکارش مـی رود.
خانم کریمـی رو بـه همکار جدید: این آقای سامانی خیلی شوخه مدام سر بـه سر همکارا مـیذاره. خب داشتم مـیگفتم عزیزم جو اداره خیلی پاکه همـه سنگین و #متین رفتار مـیکنن...
❌❌❌❌❌❌
گاهی حواسمون نیست. گاهی خودمون رو گول مـیزنیم!
خودمون رو توجیـه مـیکنیم! شاید الان مارو بـه تندروی متهم کنین اما یـه روزی بـه این حرف مـیرسین.
آقای محترم خانم گرامـی اولش فکر مـیکنی خب ❌ #ما_که_چیزی_تو_دلمون_نیست❌ فلانی فقط همکاره. يا فلانی هرچیز دیگه ای مثلا... اما همـه چیز آروم آروم اتفاق مـیفته. مـیگی من حواسم بـه خودم و رفتارم هست و مـیتونم خودم رو مدیریت کنم کـه #گمراه نشم؟!
حالا من ازت مـیپرسم تو بیشتر خودت رو مـیشناسی یـا خدایی کـه تورو آفریده؟؟؟؟؟
اون خدایی کـه تو رو آفریده بی شک بهتر از خود تو مـیدونـه چه کاری رو حتما انجام بدی و چه کاری بـه ضررته. همون #خدا بر اساس #فطرت و امـیالی کـه خودش توی وجودت گذاشته بهت گفته ارتباط غیر ضروری با نامحرم چه پیـامدایی درون درازمدت به منظور خودت و ایمانت و زندگیت داره. شاهد حرفم هم چندین و چند آیـه #قرآن و #حدیث درباره ارتباط با #نامحرم کـه توی #قرآن_کریم و تمام کتب معتبر احادیث #ائمـه_(ع) اومده. ارتباط غیر ضروری همون #شوخی های بیجاست. همون بگو بخند های هرچند مؤدبانـه است. ائمـه رو دوست داری؟ امام حسین (ع) رو دوست داری؟
اوکی برو نظرشون رو راجع بـه این کارت تو احادیثشون بخون. ببین آیـا اونا هم این کار رو دوست دارن؟؟؟؟؟
تجربه بهمون ثابت کرده هرجا خواستیم #عقل_کل بازی دربیـاریم و حرف خدا رو با توجیـه های الکی بپیچونیم آخرش پشیمونی بـه بار اومده...
ای کاش یکم بیشتر حواسمون بـه برخورد ها و ارتباط هامون باشـه. ای کاش #دل #امام_زمان_(عج) رو نشم.
ای کاش...
#دو_کلوم_حرف_حساب ☉کپی=صلوات☉

Read more

Media Removed

. @glvaay نمـی‌دونم گلشید رو چقدر مـی‌شناسین، ولی من همـیشـه نگرانش مـی‌شم از بس کار مـی‌کنـه :)))) و خب از طرفی اخلاق‌های کاریش رو همـیشـه پسِ ذهنم دارم وقتی خسته مـی‌شم بـه این فک مـی‌کنم کـه خب ببین اون اصن خسته نمـی‌شـه، و تاااازه نـه تنـها خسته نمـی‌شـه، هی مـی‌شینـه برنامـه‌ریزی مـی‌کنـه لایو با آدمای موفق که تا مردم ... .
@glvaay
نمـی‌دونم گلشید رو چقدر مـی‌شناسین، ولی من همـیشـه نگرانش مـی‌شم از بس کار مـی‌کنـه :)))) و خب از طرفی اخلاق‌های کاریش رو همـیشـه پسِ ذهنم دارم وقتی خسته مـی‌شم بـه این فک مـی‌کنم کـه خب ببین اون اصن خسته نمـی‌شـه، و تاااازه نـه تنـها خسته نمـی‌شـه، هی مـی‌شینـه برنامـه‌ریزی مـی‌کنـه لایو با آدمای موفق که تا مردم سوالاتشون رو ازشون بپرسون و خلاصه داره واااقعا کلمـه‌ی اینفلوئنسر رو معنا مـی‌بخشـه.
خیلی از لایوهاش رو تو یوتیوب دیدم و خیلیـاشو تیکه تیکه وسط کار و اینا.. و واقعا همـیشـه مـی‌گفتم بابا دمش گرم کـه این همـه مـی‌ره تو دلِ مردم!
بعد یـه روز بـه من دایرکت داد ژاله مـیای لایو دوتایی بذاریم؟
بعد من اینجوری کـه خب لابد مـی‌خواد منو نشون بده خب حالآ اونارو دیدین، بیـاین این حاصل ازدواج فامـیلی رو هم ببینین، بعد هی توهم مـی‌زدم جمع فالوئرای اون و فالوئرای من کنار هم نشستند بـه من مـی‌خندن :))))))) واسه همـین اولش اینجوری بودم کـه خب جواب دایرکتشو ندم کـه مثلا ندیدم و مسخره‌ی ملت نشم :))))))
بعد دیگه خلاصه جواب دادم و تو مایـه‌ها کـه از چیزی مـی‌ترسی با سر بروو اینا و اونم گفت راجع بـه کارم و درسم و اینکه کار تو ایران بـه عنوان یـه خانوم، [فقط زنده‌م حتی :))]، یـا حتی شایدی ازم سوالی داره و فلان..
خلاصه کهههه.. بله :) قرار شد لایو داشته باشیم و حقیقتا یـه ماهه بخاطرش ذوق و استرس دارم و حتی چی بپوشم و اینا؟ :)))
.
من با گلشید روز چهارشنبه، ۱۷ مرداد؛ راجع بـه این موضوعات حرف خواهم زد:
شغلم، درس‌هایی کـه خوندم، و کمـی از رابطه و زندگیم و چکیده‌ای از چی شد کـه این شد و فلان!
ولی اگر سوالی دارید همـین‌جا از من بپرسید، من از بین همـه‌ی سوالات، پرتکرار هارو انتخاب مـی‌کنم و در کنار گلشید باهم، با شما، صحبت خواهیم کرد!
[ساعتش رو متعاقبا اعلام خواهیم کرد.]
.
پ.ن: @glvaay گلشید من وقتی شروع بـه صحبت مـی‌کنم معمولا سخت مـی‌شـه متوقفم کرد :)))) این وظیفه‌ی خطیر رو حتما به دوش بکشی!

Read more

‌ ۹۷۰۱۰۲۴ چه حسی زیباتر از این کـه بعد شش سال عشق و دوستی عشقت بشـه همسرت؟ بعد از شش سال عشق و دوستی بـه هم رسیدیم خدایـا همـه ی عاشقا رو بـه عشقشون برسون دوستیـه ساده ما غیر معمولی شد نمـیدونم اون روز تو وجودم چی شد نمـیدونم چی شد کـه وجودم لرزید دل من این حسو از تو زودتر فهمـید تو کـه باشی پیشم ... ‌ 💑💍۹۷۰۱۰۲۴💍💑
چه حسی زیباتر از این کـه بعد شش سال عشق و دوستی عشقت بشـه همسرت؟❤👫❤
💑💍بعد از شش سال عشق و دوستی بـه هم رسیدیم💍💑
خدایـا همـه ی عاشقا رو بـه عشقشون برسون💕
دوستیـه ساده ما غیر معمولی شد
نمـیدونم اون روز تو وجودم چی شد
نمـیدونم چی شد کـه وجودم لرزید
دل من این حسو از تو زودتر فهمـید
تو کـه باشی پیشم دیگه چی کم دارم
چه دلیلی داره از تو دست بردارم
بین ما کی بیشتر عاشقه من یـا تو؟
هرچی شد از حالا همـه چیزش با تو
دیگه دست من نیست بستگی داره بـه تو
بستگی داره کـه تو که تا کجا دوسم داری؟
بستگی داره کـه تو که تا چه روزی بتونی
عاشق من بمونی منو تنـها نزاری
دست من نبود اگه اینجوری پیش اومد
مـیدونستم خوبی ولی نـه که تا این حد
انگاری صد ساله کـه تورو مـیشناسم
واسه اینـه انقد روی تو حساسم
منـه احساساتی بـه تو عادت کردم
هرجا باشم آخر بـه تو برمـیگردم
دیگه دست من نیست بستگی داره بـه تو
بستگی داره کـه تو که تا کجا دوسم داری؟
بستگی داره کـه تو که تا چه روزی بتونی
عاشق من بمونی منو تنـها نزاری
دیگه دست من نیست بستگی داره بـه تو
بستگی داره کـه تو که تا کجا دوسم داری؟
بستگی داره کـه تو که تا چه روزی بتونی
عاشق من بمونی منو تنـها نزاری
💑💍 @mostafa.khodamehri 💍💑
#شش_سال #عشق #عشقم #عشق_جان #عشق😍 #عشق💞 #عشقمـی💎💎💎💎💎💟💟💟💟💟😍😍😍😍😘💖😘💖😘💖💖💖🌺🎇🎇🎇 #عشق_همـیشگی #عشق_همـیشگیمـی😘 #عشق_همـیشگی_من #عشق_همـیشگیم #عشق_همـیشگیمـی #عقد #ازدواج #جشن_عقد #جشن_عقد💍 #همسر #همسرم #همسرجان #همسر_جان

Read more

دل نوشته : . . . داشتم این آهنگ رو گوش مـی کردم یک هو حالم عوض شد یکی پرتم کرد مسجد ارک شب های ماه رمضان مناجات با خدا چند دقیقه ای حال خاصی شد گفتم باهات باز کلیپ مـیسازم و متن مـی نویسم اما با مخاطب خاص به منظور شاید تنـها عشقم اشتباه نشـه خیلی ها رو دوست دارم خیلی ها اما تو یک چیز دیگه ای هیچ وقت هیچ ... دل نوشته :
.
.
.

داشتم این آهنگ رو گوش مـی کردم
یک هو حالم عوض شد
یکی پرتم کرد مسجد ارک شب های ماه رمضان
مناجات با خدا
چند دقیقه ای حال خاصی شد
گفتم باهات باز کلیپ مـیسازم و متن مـی نویسم اما با مخاطب خاص
برای شاید تنـها عشقم
اشتباه نشـه خیلی ها رو دوست دارم
خیلی ها
اما تو یک چیز دیگه ای
هیچ وقت هیچ حتی یک ذره از تو برام نشد
آه ک چ قدر برات حرف دارم چ قدر دل تنگی هست چ قدر ...
بماند
خدای من یک سوال بی ربط از تو اما مرسوم بین ما ...
خوبی ؟
گفتم ک مرسوم بین ماست بعد تو بپرسی تو چ طوری ... و الا تو ک همـیشـه خوبی ...
از من اگر بپرسی
نـه مـی تونم بگم خوبم
نـه مـی تونم بگم بدم
فقط دوست دارم این طوری بگم
منت خدای راست کـه هست حواسش حتما بـه بندگانش ....
دوست دارم بپرسی چی مـیخوای
که بگم
خودت ک بهتر مـیدونی گدا طلب آب و نان کند
اما کاش کمکم کنی با صداقت بگم
ملالی نیست جز دوری شما حضرت عشقم ....
که بعد بتونم باهات بیشتر حرف ب
بگم تو مرام برخی از آدم ها یک چیزهایی هست
مثل قول
مثل امان و پناه
مثل کمک
مثل خیلی چیزهای خوب
که تو مرام توی خالق و خدای این آدم ها حتما خیلی برترهاش هست
بماند اینا هم ....
توی دنیـات بـه همـه چی کافرم
الا بـه خودت
کافرم حتی بـه خودم چ برسه ب بقیـه
هیچ رو باور ندارم الا خودت رو
اگر گفتی بهی ایمان بیـار مـیارم باز هم بـه اون نـه
به حرف تو
بیـا و به حرمت همـین ایمان کـه به قلبم دادی
تا خود خودت منو ببر
حرف زیـادیـه به منظور یکی مثل من
اما شاید هر بار کـه عمـیق تر و عمـیق تر فکر مـیکنم بـه این کـه از تو حتما چی بخوام
به هیچ آرزویی بلندتر و عزیزتر از خودت نمـی رسم
خودت رو مـیخوام
این خودت رو مـی خوام آدمـی شبیـه من
معنیش به منظور خودت خدای من خیلی روشنـه
من نـه اونی هستم ک تحمل سختی داشته باشـه ک درون نعمت و رحمت هات نازپروده بارش آوردی
و نـه اونی هست ک تحمل حتی گرما و سرما داشته باشـه
حالا با این ضعیف ترین هایی ک بردن نام مقدست هم از سرش زیـاده اما گاهی حسی شبیـه عشق بهت داره
چ حتما کرد ؟
قطعا جوابش رو من بلد نیستم
اما بـه راه های آسان و سهل و سریع و مطمئن و عالی تو یقین دارم
دوستت دارم و اینو مـی نویسم
بخواه بـه رحمت ثابت کنی راستگو هستم
دوستت دارم و دوست دارم بهترین بندگانت باشم هر چند ناتوان ترین ها درب رضایتت باشم
اما از تو یـاری و کمک مـی خوام که تا با یـاری خودت بـه تمام این نشدنی هام برسم
دوستت دارم و ازت بـه لطف و فضل بی حدت مـیخوام بـه هر چه بهش امـید دارم از تو بـه بسیـار بیشترش هم برسم
دوستت دارم و ازت درخواست دارم کریمانـه بر ما بنگری ...
.
.

Read more

Media Removed

Marda inaaaaan بعد از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم... ما همدیگرو بـه حد مرگ دوست داشتیم. سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود. اما چند سال کـه گذشت کمبود بچه رو بـه وضوح حس مـی کردیم. مـی دونستیم بچه دار نمـی شیم. ولی نمـی دونستیم کـه مشکل از کدوم یکی از ماست اولاش نمـی خواستیم بدونیم با خودمون ... Marda inaaaaan
پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم...
ما همدیگرو بـه حد مرگ دوست داشتیم.
سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود.
اما چند سال کـه گذشت کمبود بچه رو بـه وضوح حس مـی کردیم.
مـی دونستیم بچه دار نمـی شیم.
ولی نمـی دونستیم کـه مشکل از کدوم یکی از ماست
اولاش نمـی خواستیم بدونیم
با خودمون مـی گفتیم
عشقمون واسه یـه زندگی رویـایی کافیـه
بچه مـی خوایم چی کار؟
در واقع خودمونو گول مـی زدیم

هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم
تا اینکه یـه روز علی نشست رو بـه رومو گفت
اگه مشکل از من باشـه
تو چی کار مـی کنی؟
فکر نکردم که تا شک کنـه کـه دوسش ندارم
خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم بـه خاطر تو رو همـه چی خط سیـاه بکشم
علی کـه انگار خیـالش راحت شده بود یـه نفس راحت کشید و از سر مـیز بلند شد و راه افتاد
گفتم:تو چی؟ گفت:من؟
گفتم:آره… اگه مشکل از من باشـه… تو چی کار مـی کنی؟
برگشت…زل زد بـه چشام…گفت: تو بـه عشق من شک داری؟
فرصت جواب نداد و گفت: من وجود تو رو با هیچی عوض نمـی کنم

با لبخندی کـه رو صورتم نمایـان شد
خیـالش راحت شد کـه من مطمئن شدم اون هنوزم منو دوس داره
گفتم:پس فردا مـی ریم آزمایشگاه
گفت:موافقم…فردا مـی ریم
و رفتیم… نمـی دونم چرا اما دلم مثل سیر و سرکه مـی جوشید
اگه واقعا عیب از من بود چی؟
سر خودمو با کار گرم کردم که تا دیگه فرصت فکر بـه این حرفارو بـه خودم ندم
طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه
هم من هم اون…هر دو آزمایش دادیم
بهمون گفتن جواب که تا یک هفته دیگه حاضره
یـه هفته واسمون قد صد سال طول کشید
اضطرابو مـی شد خیلی اسون تو چهره هردومون دید

با این حال بـه همدیگه اطمـینان مـی دادیم کـه جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مـهم نیست
بالاخره اون روز رسید
علی مثل همـیشـه رفت سر کار و من خودم حتما جواب ازمایشو مـی گرفتم
دستام مثل بید مـی لرزید
داخل ازمایشگاه شدم
علی کـه اومد خسته بود
اما کنجکاو…ازم پرسید جوابو گرفتی؟
منم زدم زیر گریـه…فهمـید کـه مشکل از منـه
اما نمـی دونم کـه تغییر چهره اش از ناراحتی بود

یـا از خوشحالی
روزا مـی گذشتن و علی روز بـه روز نسبت بـه من سردتر و سردتر مـی شد

تا اینکه یـه روز کـه دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود
بهش گفتم:علی… تو چته؟ چرا این جوری مـی کنی…؟
اونم عقده شو خالی کرد گفت: من بچه دوس دارم مـهناز…مگه گناهم چیـه؟
من نمـی تونم یـه عمر بی بچه تو یـه خونـه سر کنم
دهنم خشک شده بود… چشام پراشک… گفتم اما تو خودت گفتی همـه جوره منو دوس داری
گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی… بعد چی شد؟
گفت:آره گفتم… اما اشتباه کردم… الان مـی بینم نمـی تونم… نمـی کشم
نخواستم بحثو ادامـه بدم… پی یـه جای خلوت مـی گشتم که تا یـه دل سیر گ

Read more

Media Removed

. حدودا یک ماه پیش بود کـه به هشتگ #بولت_ژورنال برخوردم و برام جالب شد بدونم چیـه. یکم کـه سرچ کردم دیدم...عه! اینا کـه همون #برنامـه_ریزی هاییـه کـه من تو سالنامـه م مـینویسم!!! ولی چقدر منسجم تر و مرتب تر و دقیق تر! . چند که تا عکه دیدم رفتم سراغ سرچ #habittracker و #sleeptracker و عناوین دیگه ای کـه ... .
حدودا یک ماه پیش بود کـه به هشتگ #بولت_ژورنال برخوردم و برام جالب شد بدونم چیـه.
یکم کـه سرچ کردم دیدم...عه!
اینا کـه همون #برنامـه_ریزی هاییـه کـه من تو سالنامـه م مـینویسم!!!
ولی چقدر منسجم تر و مرتب تر و دقیق تر!
.
چند که تا عکه دیدم رفتم سراغ سرچ #habittracker و #sleeptracker و عناوین دیگه ای کـه به چشمم مـیخورد؛
بعضی صفحات پر از طرح و نقشـه های وقتگیر به منظور تزئین صفحات بود کـه خب من خیلی ضرورتی تو وجودشون ندیدم.
خیلی زود راغب شدم منم بولِت ژورنال داشته باشم و به برنامـه ریزی های آماتورانـه م ، شکل حرفه ای تری بدم.
از همون روز برنامـه مو شروع کردم و منتظر اول سال یـا ماه یـا شنبه نشدم...
.
یکی از ویژگی های جالب بولت ژورنال اینـه کـه کاملا دست سازه و برای هر شخصی متفاوت از بقیـه ست و طبق اه ، برنامـه ها و کارهای خود شخص طراحی مـیشـه و فرقش با پلنرهای آماده ی بازاری تو همـینـه!
.
هر بولت ژورنال مـیتونـه از صفحات متفاوتی مثل صفحه های زیر ساخته بشـه:
.
★ #اسلیپ_ترکر صفحه ای کـه مـیزان و ساعت خواب شبانـه روزتون رو درون اون علامت مـیزنید و بعد از مثلا یک ماه ، با یک نگاه بهش الگوی خوابتون رو متوجه مـیشین و اصلاحش مـیکنید.
(مـیدونین کـه مـیزان و ساعت خواب شب تاثیر مـهمـی تو حال و اخلاق هردر روز داره)
.
★ #هبیت_ترکر: لیستی از عاداتی کـه دوست دارین انجامشون عادت روزانـه تون بشـه و مـیخواین اون ها رو درون خودتون ایجاد یـا حفظ کنین(بخشی از هبیت ترکر من رو تو عمـیبینید)
.
★صفحه ی #yearinpixel : صفحه ای کـه به تعداد روزهای سال خونـه داره و طبق قردادی کـه برای هر رنگ دارید ،به هر روزتون یک رنگ رو نسبت مـیدین.
.
صفحات برنامـه ریزی ماهانـه/برنامـه ریزی هفتگی/چیزهایی کـه باید سرچ کنم/لیست کتابهایی کـه در ماه حتما مطالعه کنم/صفحه ی مربوط بـه اقتصاد و دخل و خرج و ... نمونـه ی صفحات دیگه ای هست کـه مـیشـه درون #bulletjournal داشت؛
البته بولت ژورنال من یـه سری صفحه ی من درآوردی هم داره😉
#bulletjournaling #bujogram #bulletjournals #bujo #bujomonthly #bujolife #bujoweekly #bujosetup
.
پ.ن: من آدمـی م کـه از قبل دونستن کارهایی کـه قراره انجام بدم و دونستن برنامـه ی هرروزم واقعا بهم آرامش مـیده و اگه بنا بـه هر دلیلی برنامـه های پیش فرضم بهم بریزه ، خیلی حتما خودمو کنترل کنم که تا خونسردیمو حفظ کنم😅 بخاطر همـین این نوع برنامـه ریزی واقعا حالمو بهتر مـیکنـه
.
پ.ن۲:اینستاگرام عزیز،ازت ممنونم کـه فضای یـادگیری و رشد رو انقدر ساده فراهم مـیکنی
.
پ.ن۳: شما چه جوری هستین؟ نوشتن برنامـه های آینده تون رو دوست دارین یـا فکر مـیکنین وقت گیره و اگه ذهنی عمل کنین بهتره؟

Read more

Media Removed

. ‎قسمت پنجم خاطرات کودکی ،‎تابستونی کـه قرار بود برم سوم ‎فهمـیدم دارم پسر مـیشم ‎مزدا داشت بچه دار مـیشد ‎چقد خوشحال بودم ‎چقد حس خوبی داشتم کـه یـه بچه داره مـیاد تو جمعمون ‎اولین بچه ای بود کـه بعد از من قرار بود بیـاد تو جمع خانوادمون ‎شاید عجیب باشـه واستون کـه بعد ۹ سال ، قرار بود یـه نفر بهمون ... .
‎قسمت پنجم خاطرات کودکی
،‎تابستونی کـه قرار بود برم سوم
‎فهمـیدم دارم پسر مـیشم
‎مزدا داشت بچه دار مـیشد
‎چقد خوشحال بودم
‎چقد حس خوبی داشتم کـه یـه بچه داره مـیاد تو جمعمون
‎اولین بچه ای بود کـه بعد از من قرار بود بیـاد تو جمع خانوادمون
‎شاید عجیب باشـه واستون کـه بعد ۹ سال ، قرار بود یـه نفر بهمون اضافه بشـه
‎اما همـینطور بود، چون من نـه دارم نـه ، درضمن هیچ اعتقادی هم بـه روح ندارم!
عمو هامم سنشون بیشتر از پدرمـه
‎خلاصه، رفتیم کلاس سوم دبستان
‎معلممون خانم احمدی بودن
‎کسی کـه از وقتی کلاس اول بودم دلم مـیخواست معلمم باشـه یـه روزی
‎ته کلاس بود نیمکتم
‎کنار سیـاوش. سیـاوش کوهگرد
‎اون سال از شروع کلاس ها من مبصر کلاس بودم
‎خانم احمدی واسه اینکه بچه ها مسئولیت پذیری رو یـاد بگیرن، کلید کمد معلم رو مـیبه مبصر
‎اول وقت کلید رو مـیگرفتن و زنگ آخر کلید رو برمـی گردوندن
‎رسیدیم بـه ۱۷ آبان، روز بـه دنیـا اومدن مارال داییم
‎از صبح اول وقت رفته بودیم با م بیمارستان الزهرا که تا کنار مزدا و خانومش باشیم
‎چقد خوشحال بودم
‎تو پوست خودم نمـیگنجیدم
‎مارال بـه دنیـا اومد و بردنش تو اون بخشی کـه بچه هایی کـه تازه بـه دنیـا مـیومدن رو مـیذاشتن
‎تو اون چیزا هستا... کـه اسمشو یـادم نمـیاد، یـه لامپ مـهتابی همداره
‎در اتاق هم بزرگ نوشته بودن ورود ممنوع
‎دیگه من و مزدا داشتیم کلافه مـیشدیم
‎مـیخواستیم ببینیمش، اما نمـیذاشتن و مـیگفتن نـه
‎یواشکی و آروووم رفتیم تو اون بخش
‎هیشکی نبود جز ۳۰ که تا از این سفینـه فضایی ها کـه لامپ مـهتابی توشـه
‎گیج شده بودیم حسابی، کـه دیدیم روشون اسم و فامـیل و اینا رو نوشته
‎مارال رو پیداش کردیم و کلی نگاهش کردیم
‎مزدا خیلی خوشحال بود
‎بعد ۵ سال زندگی مشترک تازه بچه دار شده بود
‎در حد ۱۰ ثانیـه گذشته بود کـه دیدیم یـه خانوم پرستار پشت سرمون داره مـیخنده بـه این حالت نگاه ما بـه مارال
‎خیلی محترمانـه بیرونمون کرد!! با مزدا رفتیم خونـه مادربزرگم نـهار خوردیم کـه چشمم خورد بـه ساعت
‎۱۲:۴۵دقیقه بود
و من حتما ساعت ۱۲:۳۰ مـیرفتم مدرسه
‎کلید کمد هم دست من
‎مزدا سریع منو رسوند مدرسه
‎یـادش بخیر که تا رفتم درون کلاس، خانم احمدی که تا اومد غر بزنـه بهم
‎مزدا رو با یـه جعبه شیرینی پشت سرم دید
‎تو جریـان بود کـه دارم دایی دار مـیشم
‎با کلی خجالت کلید رو دادم خانم احمدی و مشغول پخش شیرینی ها شدم
‎اون روز اصلا نفهمـیدم چطوری گذشت
‎شادترین آدم کره زمـین بودم
‎کلی هم خوشحال بودم کـه با مارال تو یک ماه بـه دنیـا اومدم
‎اون ۱۷ آبان و من ۲۷ آبان
‎ #مدرسه #خاطرات #دبستان #زندگی
‎ #خاطرات_كودكي_سهراب

Read more

Media Removed

... از روزي كه رفتم قرار بود بنويسم ولي وخت نميشد وختي قرار شد برم زابل همـه گفتن سگو بزني نميره تو اين گرما ولي من گفتم ميخام برم شمال بودم كه با علي هماهنگ كردم شمبه رسيديم زاهدان،هوا خنك بود،رفتيم بازاره زاهدان همـه جا بسته بود يسريا ميمودن كنارمون ميگفتن پاسور،شوكر،اسپري فلفل،اسلحه😐داداش ... ...
از روزي كه رفتم قرار بود بنويسم ولي وخت نميشد
وختي قرار شد برم زابل همـه گفتن سگو بزني نميره تو اين گرما ولي من گفتم ميخام برم
شمال بودم كه با علي هماهنگ كردم
شمبه رسيديم زاهدان،هوا خنك بود،رفتيم بازاره زاهدان همـه جا بسته بود يسريا ميمودن كنارمون ميگفتن پاسور،شوكر،اسپري فلفل،اسلحه😐داداش اسلحه اخه؟
يكي ديگه اومد ترياك،شيره،
رفتيم سمته زابل راننده آهنگايي كه جلوي سگ بذاري گوششون نميده
شبه اول حميد هي گف اينجا مار داره عقرب داره منم ميخنديدم همون موقه بـه عقرب رو فرش ديدم
فرداش با كدخدا رفتيم جو اورديم
بعدازظهر موتوره كاك حبيبو گرفتيم رفتيم جايي كه علي مرمت كرده بود
برگشتيم يه كشتيم
فرداش رفتيم كوه خاجه كه از نقاشياش هيچ مونده بود،ولي عظمت رو ميشد تو همين حالته بنا هم حس كرد،مقبره ي خاجه كه حدودن ده متر بود حميد يكم از خاجه سواري گرفتو برگشتيم
روزه بعد رفتيم بانك ايران اينگيليسه ملعونو موزه ي زابل و بازار كه چيزه جذابش بساطيايي بودن كه ترامادل ميفروختنو اونجا بود كه فهميدم ناسي كه رو جلدش ساعت داره از ناسي كه رو جلدش تراكتور داره بهتره
وانت روندمو برگشتيم قرار بود شب بريم تو بيابون بمونيم
براي اولين بار گوشت خرگوشو تست كردم كه خدايي بـه تلاشي كه حميدو سجاد كردن براي گرفتنشون ميرزيد
تراكتور صوب كه بلن شديم تراكتور روندم بسيار جذاب بود انقد كه ميخاستم طرفداره تيمـه تراكتور بشم، گفتن اون فرق داره كه كنسل شد
به كوير رفتيم
با دوستان واليبال بازي كرديم كه مثه هميشـه انقد مسخره بازي دراوردم چن نفر ناراحت شدن اقا اين ديگه دسته من نيس بـه قوران مدلمـه
آغل ساختيم برا حيونا
باد هاي صدوبيست روزه شورو شده بودو ما فرداش بليط داشتيم
داشتيم از سره زمين برميگشتيم يه مار ديدم گفتم حميد بيا اينو بگيريم من ببرم گرفتيم
مقاديري ناس خرونديم بهش و الان منم تو خونـه يه حيوونـه خونگي دارم😎
صوب كه رسيديم زاهدان عيد فطر بود...همـه لباسه نو خويده بودن بچه ها لباس رنگي با آرايش
تو قطار بوديم كه مـهدي گفت دعا كن ببريم گفتم حلله من دلم پاكه ميبريم...برديمو شوما درون خيابونا مييدين مام خابيده بوديم زمانو حس نكنيم
قطعن اين سفر پر از تجربه كردناي جديد بود
موتور روندن، كشتنو پوس كندن، وانت روندن خرگوش خوردن، تراكتور روندن،تيراندازي با تفنگ يه لول،مار گرفتنو
با تشكر از خانواده ي باراني
#سيستان #زابل #روستاي_خان_باراني
#هيهات_من_الذله
#عمو_حسين
#دوش_ديدم_كه_ملائك_در_ميخانـه_زدند
#گفتن_اين_چيه_موهاش_شبيه_ه

Read more

Media Removed

گفتم مار از پونـه بدش نمـیاد گیتی خانوم. مار فقط زبون پونـه رو بلد نیست واسه همـین از هم مـیترسن. نگاهم کرد از بالای عینکش گفت چی مـیگی؟ گفتم هیچی. گفت دور ماندن چی مـیشـه؟ چهار حرفی؟ گفتم فراق. گفت چی؟ گفتم فراق ف ر الف قاف. گفت آهان. نوشت تو جدولش. باز نگام کرد گفت چه قاف غلیظی هم گفتی. گفتم قافش غلیظه دوری، گیتی ... گفتم مار از پونـه بدش نمـیاد گیتی خانوم. مار فقط زبون پونـه رو بلد نیست واسه همـین از هم مـیترسن. نگاهم کرد از بالای عینکش گفت چی مـیگی؟ گفتم هیچی. گفت دور ماندن چی مـیشـه؟ چهار حرفی؟ گفتم فراق. گفت چی؟ گفتم فراق ف ر الف قاف. گفت آهان. نوشت تو جدولش. باز نگام کرد گفت چه قاف غلیظی هم گفتی. گفتم قافش غلیظه دوری، گیتی خانوم جون. گفت از کی دوری حالا؟ گفتم از خودم دیگه. غش غش خندید. گفت تو یـه جور خوبی خل و چلی. گفتم من کلا عاشق ماشقتم.
بعد پا شدم با ویلچرش بردمش تو حیـاط. برف مـی اومد. وایسادیم بـه تماشا. خانوم پتو رو پیچید دور خودش گفت حالا رو نبین بچه، من یـه وقتی مدل بودم. گفتم هنوزم مدلی. گفت مادام ژانت خیـاط بود تو لاله زار لباسا رو مـی داد من بپوشم تو مزون راه برم کـه مشتریـا ببینن خوششون بیـاد. گفتم خوششون مـیومد؟ خندید گفت نـه بابا زن ها از همدیگه خوششون نمـیاد یـه عیبی مـیذارن روی هم. گفتم ای بی تربیت. گفت زهرمار. بعد یـه پکی زد بـه خودکارش کـه از بعد عمل ریـه جای سیگار تو دستش بود، گفت خوششون نمـیومد از من، زیـادی لاغر بودم. آخرش هم مادام ورشکسته شد من هم دیگه شوهر کردم. بعد چاق شدم، شوهرم هم دوستم نداشت، مـی گفت چاقی. خندید. گذاشتم خنده هاش بشینـه رو برفها کـه زودتر آب بشن. آخه چی مـیشـه بگی بـه زنی کـه وقتی بـه دوست داشته شدن فکر مـیکنـه غصه دار مـیشـه صدای خندیدنش؟
نیم ساعت بعد همونجور کـه داروی عصرش داره اثر مـی کنـه و خوابش مـی بره، جدول حل مـی کنـه. مـی پرسه پایتخت اتریش چی مـیشـه واو داره؟ مـیگم وین. مـیگه نوه من وین درس مـیخوند. بعد از بالای عینک نگام مـیکنـه مـیپرسه بهادر زنگ نزد؟ مـیگم نـه، گرفتاره، زنگ مـیزنـه گیتی خانوم. خوابش برد، دعا کردم خواب ببینـه بهادر و بقیـه نوه هاش اومدن دیدنش، باهار شده، برفها آب شدن، بار دیگر روزگار چون شکر آمده. اقلا تو خواب.
بعد بقیـه بدنم رو برمـی دارم و از آسایشگاه مجلل خصوصی کـه بیشتر شبیـه سالن انتظار مردن واسه اونایی طراحی شده کـه فقط پولشون براشون مونده، پیـاده مـیرم که تا وسطای شـهر. تو راه، گیتی خانوم یـه بند تو سرم جدول حل مـیکنـه. پنج حرفی چی مـیشـه؟ از مردن بدتر؟ ب داره.
بیی گیتی خانوم. بیی.

Read more

Media Removed

. سال ۹۶ هم با همـه بدی ها و خوبی هاش گذشت برا من‌که پر چالش و فراز و نشیب بود زیـاد نمـیخوام بنویسم فقط اینکه امسال قطعا برا امثال من رنگ و بوی خاصی داره بهترین اتفاقای زندگیتونو تو بهترین سال زندگیتون براتون آرزو دارم امـیدوارم تصویر بدی از من تو ذهن هیچ عزیزی نباشـه اگر هم هست بـه بزرگی خودش ببخشـه بزودی ... .
سال ۹۶ هم با همـه بدی ها و خوبی هاش گذشت
برا من‌که پر چالش و فراز و نشیب بود
زیـاد نمـیخوام بنویسم
فقط اینکه امسال قطعا برا امثال من رنگ و بوی خاصی داره
بهترین اتفاقای زندگیتونو تو بهترین سال زندگیتون براتون آرزو دارم
امـیدوارم تصویر بدی از من تو ذهن هیچ عزیزی نباشـه
اگر هم هست بـه بزرگی خودش ببخشـه
بزودی باعث سربلندی تک تکتون‌مـیشم👋
و اینکه
همـه بـه شما مـیگن سال خوبی داشته باشین
اما من بهتون‌ مـیگم سال خوبی برا خودتون بسازین
به فکر روزای خوب نباشین
روزای خوب نمـیان
به فکر ساختن باشین
روزای خوب رو حتما ساخت
آرزو مـیکنم
بهترین معمار سال جدیدتون باشید
و
سال ۱۳۹۷ هم پیشاپیش مبارک
حال دلتون همـیشـه خوب و روی ماهتون همـیشـه خندون💙
#بهترین_خانواده_دنیـا💙
.
عیدت مبارک #محبوب_قلبم💙👑
ممنون ازت کـه ناب ترین لحظات زندگیم رو ساختی و کنارت دوباره آرزوهامو خواهم ساخت☺
#سایـه_ات_کم_نشود_از_سرمان_حضرت_عشق👋✌
👑@farhaddddddd👑
.
8515927

Read more

Media Removed

‍ لوتارو مارتینز بعد از پیوستن بـه اینتر با Inter Tv بـه مصاحبه پرداخت: . "آماده ام. حقیقتو مـیگم، خیلی خوشحالم. سخت کار کردیم که تا با اینجا برسیم. خوشبختانـه، همـه چیز خوب پیش رفت و بیصبرانـه منتظر شروع فصلم." . تو اینتر رو درون طول فصل دنبال کردی، چه چیزی رو بنظرت مـیتونی بـه تیم اضافه کنی؟ . "من کل فصل ... ⚫🔵
‍ لوتارو مارتینز بعد از پیوستن بـه اینتر با Inter Tv بـه مصاحبه پرداخت:
.
"آماده ام. حقیقتو مـیگم، خیلی خوشحالم. سخت کار کردیم که تا با اینجا برسیم. خوشبختانـه، همـه چیز خوب پیش رفت و بیصبرانـه منتظر شروع فصلم."
.
تو اینتر رو درون طول فصل دنبال کردی، چه چیزی رو بنظرت مـیتونی بـه تیم اضافه کنی؟
.
"من کل فصل رو دنبال کردم، اول به منظور اینکه هم تیمـی ها و مربیمو بشناسم. بعد خواهیم دید کـه او چه چیزی رو از من تو زمـین مـیخواد. آماده ام بهترینم رو به منظور این پیراهن نشون بدم."
.
آیـا باهات درمورد فوتبال ایتالیـا صحبت ؟ چه چیزی رو انتظار داری؟
.
"انتظار دارم کـه خیلی زود بـه این سبک فوتبال عادت کنم. خیلی با سبک فوتبال آرژانتینی فرق داره اما من فکر مـیکنم سری آ به منظور پیشرفت و اضافه بـه کیفیت بازی من مـهم باشـه. همچنین تلاش مـیکنم کـه بهترینم رو به منظور این پیراهن نشون بدم و به هم تیمـی هام کمک کنم و هرچی رو کـه مربی ازم مـیخواد انجام بدم." .
تو مسیر طولانی آرژانتینی ها رو تو اینتر ادامـه مـیدی، تو یک مـهاجمـی مثل ایکاردی و مـیلیتو...
.
"من کمد رختکنم با مـیلیتو تو راسینگ مشترک بود. اون خیلی چیزها درمورد معنی پوشیدن اینتر برام گفته. من با زانتی هم صحبت کردم هرچند پست اون مثل من نبوده. مـیخوام ردپای اونارو دنبال کنم، اونـها نشانـه های مـهمـی درون این باشگاه بجا گذاشتن."
.
تاحالا از هواداران پیـامـی دریـافت کردی؟
.
"از زمانی کـه صحبت ها درمورد انتقالم شروع شد، خیلی از هوادارا شروع بـه فرستادن پیـام درون فضای مجازی . خیلی ها حتی بـه فرودگاه و هتلم اومدن. خیلی از این خوشحالم."
.
یک پیغام بـه هواداران:
.
"از همـه هوادارانی کـه به من پیـام های مثبت فرستادند تشکر مـیکنم. امـیدوارم این فصل را درون بالاترین رتبه ممکن کـه لیـاقت این باشگاه هست تمام کنیم. همـه وجودم را به منظور این پیراهن مـیگذارم."
_
#Inter_Iran
#WelcomeMartinez

Read more

Media Removed

همـه چی روبه راهه همـه چی روبه راهه مثل روز سابق تو هم دیگه منو نمـی بینی توی خوابت خودم مـیدونم کـه حرفی واسه گفتن نداری کی فکرشو مـیکرد این همـه حرف پشتم دراری هرکی بهم مـیرسه مـیگیره سراغ تو ازم منم مجبورم کـه جواب سوالشو ندم آخه چی بگم؟ بگم ازش بی خبرم از اون کـه همش از معرفتش دم مـیزدم همونی کـه واسه ... همـه چی روبه راهه

همـه چی روبه راهه مثل روز سابق
تو هم دیگه منو نمـی بینی توی خوابت
خودم مـیدونم کـه حرفی واسه گفتن نداری
کی فکرشو مـیکرد این همـه حرف پشتم دراری
هرکی بهم مـیرسه مـیگیره سراغ تو ازم
منم مجبورم کـه جواب سوالشو ندم
آخه چی بگم؟ بگم ازش بی خبرم
از اون کـه همش از معرفتش دم مـیزدم
همونی کـه واسه من تنـها بهونـه بود
واسم تنـها دلیل گریـه شبونـه بود
همش پیشم بود همـه اونو با من دیدنش
اون کـه قسم مـیخورد فقط با من مـیپره
واسه خندهاش گریـه هارو بـه جون خ
حتی مـیمردم یـه بار غمو بـه روش نبینم
حالا من اینجام اون کجاس دور از من
رفتو یـه بی آبرویی گذاشت رو دستم
انگار با یکی بهتر از من تو هم آغوشی
همـه چیزو سپردی بـه دست فراموشی
دیگه جدیدا چهره منم غریبه واسه تو
لااقل وقتی کـه تنـهایی سری بزن بـه خاطرات
تو مـیگفتی کـه دلت بی من مـیمـیره انگار
با اشکات مـیریخت رو گونـه ت ریمل چشات
گفتی اگه نباشیم عشقت وجود داره
حالا چطور باور کنم همش دروغ بوده
حالا تو کـه نیستی زندگیمو داغون مـیبینم
فقط با دارو خود زنی آروم مـیگیرم
خورد مـیشدم که تا بشینـه خنده رو لبت
اون وقت من با چشای خیس بشینم محو صورتت
بیـا همـه قضاوتا رو بـه خدا بسپاریم
بهم گفتن با دیگه خوش و بش داری
ما هم گوشمونو رو این حرفا راحت بستیم
فقط ساده دروغای تو رو باور کردیم
با ظاهر فریبنده ی خوب تو مردیم
اینقدر ساده بودیم کـه آخرش چوبشو خوردیم
اگه کنارمم نبودی باز بـه یـاد تو بودم
حتی وقتایی کـه بهتر از ما کنار تو بودن
عیبی نداره ما کـه بخیل نیستیم
ولی یـه روز مـیاد کـه بدجوری زمـین گیر شی
با همـه ی حرفات نمـیدونم ازت چی دارم
هنوز عاشقتم یـا واقعا ازت بیزارم
تو با کلمـه ی معرفت خیلی غریبی
😔🔫

Read more

Media Removed

گفت ؛ چرا موهاتو کوتاه نمـیکنی راحت شی؟ خندیدم گفتم اخه حسام موهای کوتاه دوست نداره! قیـافه‌شو کج و کوله کرد و گفت ؛ وااااا، چه ربطی بـه اون داره؟ تو ازادی هرکاری دلت مـیخواد ی! سکوت کردم. راستشو بخواید ناراحت شدم. از اینکه وقتیی از رابطه من و همسرم، توافق‌ها و نظراتمون خبر نداره چرا حتما به ... گفت ؛ چرا موهاتو کوتاه نمـیکنی راحت شی؟
خندیدم گفتم اخه حسام موهای کوتاه دوست نداره!
قیـافه‌شو کج و کوله کرد و گفت ؛ وااااا، چه ربطی بـه اون داره؟ تو ازادی هرکاری دلت مـیخواد ی!
سکوت کردم.
راستشو بخواید ناراحت شدم.
از اینکه وقتیی از رابطه من و همسرم، توافق‌ها و نظراتمون خبر نداره چرا حتما به خودش اجازه اظهار نظر کنـه؟..
نـه من و نـه حسام منکر ازادی و احترام همدیگه تو زندگی نیستیم. ما از روز اول بهم قول دادیم کـه با ازدواجمون مانع اه و ارزوهای هم نشیم، بـه ازادی هم، بـه روابط و نظرات هم احترام بذاریم و تلاشی به منظور تغییر همدیگه نکنیم.
حالا وقتی همسر من تو ده مورد بـه نظر من احترام مـیذاره، وقتی مـیدونم دلش مـیخواد من یـه کاری رو انجام بدم، لازم نیست به منظور ثابت اینکه من یـه ادم ازادم، باهاش لج کنم!
من اسم این کار رو احترام مـیذارم. احترام بهی کـه دارم ازش بابت انتخاب‌هام احترام مـیگیرم و اهمـیت بـه نظرش نـه تنـها ازادی و استقلال منو زیر سوال نمـیبره، بلکه نشون مـیده من درون کمال استقلال و ازادی انسانیم، انقدر متعادل هستم کـه بتونم بـه نظری کـه شریک زندگی منـه، احترام بذارم و از عمل بهش خوشحال هم باشم.
حالا سوالم اینجاست کـه چطور یکی بـه خودش این اجازه رو مـیده کـه واسه زندگی من نسخه بپیچه و به این فکر نمـیکنـه شاید اون یـه جمله تو ذهن من تاثیر بذاره و نظر من رو عوض کنـه و من حس کنم شاید راست مـیگه! شاید من نباید بـه نظرش احترام بذارم!
به نظر من اختلاف های بزرگ یـه زندگی از همـین جاها شروع مـیشـه. از اینکه بـه دوست و اشنا اجازه مـیدیم راجع بـه زندگیمون و رابطه‌مون با همسرمون نظر بده.. حتی اگه بار اول هم اهمـیت ندیم این نظرات کم کم ممکنـه تو ذهن ما تاثیر مـیذاره، بهونـه مـیشـه غرغر مـیشـه!..و درون نـهایت مـیشـه اختلاف و جر و بحث و ادامـه ی ماجرا!..
خلاصه کـه حرفم دو تاست.
اینکه یـاد بگیریم درون مورد زندگیی نظر ندیم. اینکه یـه نفر با همسرش چطوری که تا مـیکنـه فقط بـه خودشون دو نفر بستگی داره.
و اینکه اجازه ندیم حتی نزدیکترین ادمای زندگیمون، دوست و اشنا و فامـیل و ارایشگر و همسایـه و همکار و .. درون مورد زندگیمون و روابطمون نظری بدن، چون قطعا چیزهایی توی زندگی هست کـه فقط ما و همسرمون ازش خبر داریم و هیچ بجز خودمون هم نمـیتونـه درموردش نظر بده.⭐️
.
و من هم یـاد گرفتم بدونم از این بـه بعد چطوری برخورد کنم کهی بـه خودش این اجازه رو نده!
.
📸: @molim3karbalaei 💋

Read more

Media Removed

گفت بودم بنا بـه دلیل شخصی‌ دیگه سیـاسی نمـینویسم،این چند روز انقدر از همـه طرف بهش فشار اومده کـه نمـیتونم چیزی ننویسم. یـارو داد و بیداد که‌ای گفتی‌ بیـاین رای بدین چی‌ شد؟چرا پاسخگو نیستی‌؟دوست خوب و گلم،تو تخم نمـیکنی‌ ازی‌ کـه مسبب این داستانـه حرف بزنی‌، مـیای یقه منو امثال منو مـیگیری؟پشت پروفایل ... گفت بودم بنا بـه دلیل شخصی‌ دیگه سیـاسی نمـینویسم،این چند روز انقدر از همـه طرف بهش فشار اومده کـه نمـیتونم چیزی ننویسم.
یـارو داد و بیداد که‌ای گفتی‌ بیـاین رای بدین چی‌ شد؟چرا پاسخگو نیستی‌؟دوست خوب و گلم،تو تخم نمـیکنی‌ ازی‌ کـه مسبب این داستانـه حرف بزنی‌، مـیای یقه منو امثال منو مـیگیری؟پشت پروفایل پرایوت نشستی واسه شـهین و مـهین یـه استوری مـیذاری ، سر ۷ ساعت هم پاک مـیکنی‌ یـه موقع خدای نکرده شر بشـه اونوقت مـیای یقه آدم هایی رو مـیگیری کـه با اسم و رسمشون یـه عالم مخاطب دارن و تلاش مـی‌کنن ؟گوزت درون نره مبارز تو خونـه ! یـارو یـه پیج درست کرده نـه عداره نـه مشخصات داره نـه هیچی‌ ، مـیاد فحش مـیده کـه تقصیر شماست ! ما گفتیم رای بده ، ۱۰۰ بار هم نوشتیم ، خودمون هم کف خیـابون واستادیم بدون یک ریـال پول رای جمع کردیم ، با و ناساعت‌ها بحث کردیم کـه یـه قدم برداریم جلو ، مشکلش چی‌ بوده؟.
.
گرونی دلار از من و شاهین مانگ و بقیس یـا از اون پفیوزِ هزار پدری کـه تو سبزه مـیدون واستاده از آدم عادی دلار مـیخره ، بهآدم عادی بعدی فرو مـی‌کنـه؟تقصیر ماست یـا اون سگ لقمـه‌ای کـه داره تو ورامـین و شـهریـار پوشوار بهداشتی احتکار مـی‌کنـه؟تقصیر ماست یـا اون یـه ننـه صد که تا بابا‌ای کـه بدون اینکه بـه جائی وصل باشـه داره کانتینر کانتینر دارو احتکار مـی‌کنـه تو گمرک فرودگاه امام ؟.
.

هی‌ جمـهوری اسلامـی ، هی‌ جمـهوری اسلامـی ! هی‌ حکومت ، هی‌ روحانی ، هی‌ فلانی ! بابا سرت رو درون بیـار ببین دورو برت چه خبره ! اون موتوری کـه تو پیـاده روی نیم متری پارک مـی‌کنـه حسن روحانیـه ؟ اون ماشینی کـه تو ترافیک از تو شانـه خاکی جاده مـیره رهبر انقلابه ؟امثال امـیر تتلو و بهنوش بختیـاری و وحید خزاعی و چی‌ چی‌ هزینـه فامـیل‌های رفسنجانین؟.
.

یـارو خودش دستیـار یـه آدمِ متوسطه ، وورکشاپ بیزنس مـیذاره پول مـیگیره ، اون یکی‌ اندازه خر از عکاسی حالیش نیست نفری ۶۰۰ تومن مـیگیره ، یکی‌ دیگه لایک مـیخره مـی‌شـه اینفلونسر ، اینا حکومت نیستن ، ته تهش خود مردمن ! این خود ما هستیم کـه آب ندیدیم وگرنـه شناگر‌های ماهری هستیم.
.
تو ۱۲۰ سال اخیر ۳ که تا حکومت عوض کردیم هر کدوم با اون یکی‌ ۴۰۰ درجه اختلاف داشت ، درست شد ؟ نـه نشد ، مشکل از ساز و کار و حکومت نیست ! توهم توطئه و تقصیر یکی‌ دیگس نـه ما ، ملت رو کشت ! رشوه مـیگیرم ، رشوه مـیدیم اونوقت دم از مبارزه با فساد مـی‌زنیم ، پول مـیدیم بـه موتوری کـه بیـاد پشتمون پلاک معلوم نشـه بریم تو طرح ، اونوقت مـیگیم ترافیک نابوده هیچ کاری نمـی‌کنـه . بسه بابا ، بسه این فیلم بازی‌ ‌ها قدیمـی‌ شد بـه قرآن ، ۱۲۰ سال گذشت .

Read more

Media Removed

شنیدم دلار داره مـیاد پایین و داشتم فکر مـی‌کردم اگه اوضاع درست شـه یـه سری چیزا رو بخرم. از فکرای تو سرم یـه چیزی بـه ذهنم رسید و از یـه سری آدم پرسیدم اگه هرچقدر بخوای پول داشته باشی و همـه چی ردیف باشـه چی دلت مـی‌خواد بخری؟ پنج که تا چیز کـه دلت مـی‌خواد بخری بدون اینکه خیلی فکر کنی بگو. جوابایی کـه گرفتم خییییلی متفاوت ... شنیدم دلار داره مـیاد پایین و داشتم فکر مـی‌کردم اگه اوضاع درست شـه یـه سری چیزا رو بخرم. از فکرای تو سرم یـه چیزی بـه ذهنم رسید و از یـه سری آدم پرسیدم اگه هرچقدر بخوای پول داشته باشی و همـه چی ردیف باشـه چی دلت مـی‌خواد بخری؟ پنج که تا چیز کـه دلت مـی‌خواد بخری بدون اینکه خیلی فکر کنی بگو.
جوابایی کـه گرفتم خییییلی متفاوت بود از همدیگه و برام جالب بود کـه چقدر برداشت آدما از یـه جمله باهم فرق مـی‌کنـه و چقدر تصاویر متفاوتی تو ذهنشون مـیاد کـه باعث مـی‌شـه جوابای مختلف بدن.
یکی چیزای روزمره‌ای کـه به خاطر گرونیـا نتونسته بود بخره گفت، یکی گفت خونـه و ماشین مـی‌خرم یکی چیزای عجیب غریب غیر واقعی گفت، خلاصه هرکی یـه جور.

برای من سخته تجسم کنم هرچقدر مـیخوام پول دارم و همـه چی ردیفه. از بچگی اول مادر و پدرم بیشتر با رفتارشون و بعدش والد خودم توی سرم گفتیم چیزی کـه لازم نداری رو نخر، چیزی کـه گرونـه نخر، بیشتر پولاتو جمع کن و فکر آینده باش و کمتر از امروز لذت ببر.
الان برام سخته کـه تصور کنم همـه چی ردیفه و لازم نیست پولامو به منظور آینده جمع کنم و بشینم اسم پنج که تا چیز بنویسم کـه آرزو دارم داشته باشم. حتی تو آرزوهامم فکر مـی‌کنم بابا این خیلی گرونـه مـی‌خوای چیکار؟!

شما پنج که تا چیزی کـه اگه همـه چی ردیف باشـه و هرچقدر مـی‌خواین پول داشته باشین مـی‌خرین چیـه؟
اصلا هرچقدر مـی‌خواین به منظور شما یعنی چقدر؟

Read more

Media Removed

یـه چند روزی رو سخت درگیر راه اندازی یـه کار تو فجیره بودم. یـه درخواست کار بزرگی برام رسید جوری کـه بگی نگی از دستم خارج بود ولی لامسب که تا ریسک نکنی و از حد راحت طلبیت خارج نشی موفق نمـیشی. خلاصه آخر شب بود کـه باید کارهای فجیره رو از فرداش استارت مـی زدم. همون موقع با پیمان رفتیم گرگین رو برداشتیم زدیم بـه سمت ... یـه چند روزی رو سخت درگیر راه اندازی یـه کار تو فجیره بودم.
یـه درخواست کار بزرگی برام رسید جوری کـه بگی نگی از دستم خارج بود ولی لامسب که تا ریسک نکنی و از حد راحت طلبیت خارج نشی موفق نمـیشی.
خلاصه آخر شب بود کـه باید کارهای فجیره رو از فرداش استارت مـی زدم. همون موقع با پیمان رفتیم گرگین رو برداشتیم زدیم بـه سمت فجیره. ساعت حول و حوش ۱۲ رسیدیم و تصمـیم گرفتیم کنار دریـا که تا صبح بخوابیم. ناگفته نماند کـه پیمان همـه اش نگران موهاش بود کـه خراب مـیشـه.
خلاصه خیلی حال داد کنار دریـا با صدای موج خوابیدن. گرگین چون بار اولش بود دریـا مـی اومد با هر موجی سیخ مـی شد و مثلا کـه چه خبره.
صبح شد و ما رفتیم سمت کار. بـه هر سختی بود تو دو سه روز استارت کار رو زدم و راه اندازی اولیـه اش رو انجام دادم جوری کـه شرکت کلی حال کرد.
تو این چند روزه خواب و خوراک درستی نداشتیم، راننده ها عاصی بودن، پیمان حالش از کوه و سنگ و شن دیگه بـه هم مـیخورد. خیلی سخت گذشت ولی تونستم انجامش بدم و این به منظور خودم خیلی مـهم بود چون کاری رو انجام دادم کـه خیلی بزرگ تر از من و شرکت بود. و باعث شد تجربه زیـادیب کنم.
من اعتقاد دارم موفقیت و ثروت یک شبه بـه دست نمـیاد. پی ریزی دقیق و درست و قوی ای مـیخواد. پشت سر هر انسان موفق، کوهی از تجربه، ریسک و تلاش وجود داره کـه خیلی از ماها اون کوه رو نمـی بینیم و دوست داریم یک شبه راه صد ساله رو بریم غافل از اینکه همچین شبی وجود نداره.
یکی دیگه از رموز موفقیت بـه نظر من، مغرور نشدن و منم منم نزدنـه. خیلی از ماها با یک موفقیت خیلی کوچک سریع جو زده مـیشیم و فکر مـی کنیم کـه واقعا خبریـه ولی حتما این رو بدونیم کـه همـیشـه موفقیت درون کمـین انسان های ساکت و پر تلاشـه.
هدفی معین و دقیق درون زندگی نیز مـی تونـه یک انگیزه و عامل پیشرفت باشـه.
من عامل موفقیت یک شرکت یـا سازمان رو درون یک نفر کـه مدیر اونـه نمـی دونم بلکه حتی اون آبدارچی و نظافت چی رو هم دخیل درون اون موفقیت مـی دونم، البته منکر مدیریت صحیح و دقیق اون سازمان و شرکت نیستم، یک سازمان خوب و موفق قطعا یک مدیریت قوی هم داره. ولی موفقیت از آنِ اون شرکته نـه یک شخص.
به امـید موفقیت روز افزون به منظور تک تکمون.
شبتون زیبا
#ع#ساحل #فجیرة #زندگی #عشق
#fujeirah #work #success #love #dog #life

Read more

Media Removed

• هنوز هم نمـی‌دونم کجایی، اما راستش رو بخوای نمـی‌خوام بدونم. مـی‌دونم این جهان ی کـه ما درش هستیم با واژه‌های متظاهر و ریـاکار تسخیر شده، اما من هرگز نتونستم ازشون استفاده کنم. مـی‌دونم نباید خودم باشم، اما درون عین حال نمـی‌تونم. بعد بذار بهت بگم؛ فراموشت کردم. از وقتی تو رو فراموش کردم، یـاد گرفتم ...
هنوز هم نمـی‌دونم کجایی، اما راستش رو بخوای نمـی‌خوام بدونم. مـی‌دونم این جهان ی کـه ما درش هستیم با واژه‌های متظاهر و ریـاکار تسخیر شده، اما من هرگز نتونستم ازشون استفاده کنم. مـی‌دونم نباید خودم باشم، اما درون عین حال نمـی‌تونم. بعد بذار بهت بگم؛ فراموشت کردم. از وقتی تو رو فراموش کردم، یـاد گرفتم بقیـه رو هم فراموش کنم. راستش رو بخوای، دلم برات تنگ نمـیشـه؛ خیلی وقته دلم برایی تنگ نشده. جهان مثل یـه دالان یک طرفه سیـاهه. شبیـه یجور پوچی مطلق، یـه هیچی بی‌انتها.
جوری بی‌تو بودن رو یـاد گرفتم، کـه انگار از اول هم نبودی. انگار تو یـه مرداب بی‌حسی غرق شده باشم؛ هیچ چیزی اونقدر شاد یـا اونقدر غمگینم نمـی‌کنـه. هر روز تو یـه تنـهایی چشم باز مـی‌کنم و هر شب بـه یـه تنـهایی عظیم‌تر هجرت مـی‌کنم.
دیگه حرفی هم از عشق نمـی‌. مـی‌دونی، عشق بزرگ‌ترین دروغیـه کـه ما بهم مـی‌گیم؛ مثل امنیت، مثل آزادی. همـه این‌ها ساخته ذهن آدمـیزاده که تا بتونـه این جهان غیرقابل تحمل رو تاب بیـاره. این وسط‌ها دوست داشتن دست‌آویزیـه به منظور دوست داشته شدن! همـه اون شعرها و توصیف‌هایی کـه از خط و خال و زلف یـار مـی‌کنیم، محرکیـه کـه بتونیم همـین‌ها رو از زبان او بشنویم. و وقتی نمـی‌شنویم، همـه چیز رنگ مـی‌بازه و همـه حرف‌ها بی‌اعتبار مـیشـه. اینو وقتی فهمـیدم کـه بهش گفتم دوستش ندارم. و همـین یک جمله تونست ازی کـه آغوش بـه آغوش کنارم بود، غریبه‌ترین سایـه‌ دور رو بسازه.
چرا دروغ گفتن رو بهم یـاد ندادی؟ بیشتر از همـه دروغ گفتن بـه خودم رو!
وقتی با خودم تنـهام، احساس تنـهایی نمـی‌کنم؛ اما درست وقتی زانو بـه زانوی مردی نشستم کـه دوستم داره یـا دوستش دارم، بیشتر عمق تنـهاییم رو مـی‌فهمم. تو چی؟ هنوز تنـهایی؟ هنوز هم شب‌ها مـی‌شینی کنج آشپزخونـه به منظور خودت شاملو بخونی؟ آرومـی؟ خوشحالی؟
راستش رو بخوای، حتی جواب همـین سوال‌ها هم برام مـهم نیست. چون مـی‌دونم هرجای جهان کـه باشی، شبیـهی هستی کـه یـه چیزی گم کرده و هرچی فکر مـی‌کنـه یـادش نمـیاد چی بوده، شبیـهی کـه اسمـی نوک زبونش جامونده اما دیگه بـه خاطر نمـیاره، شبیـهی کـه همـه ادوات خوشحالی رو داره اما شاد بودن رو یـادش رفته. سرچشمـه این‌همـه تلخی کجاست؟ آغاز جهان یـا پایـانش؟
حس مـی‌کنم خداوندگار موهومـی کـه این جهان رو ساخته هم بـه درد ما دچاره؛ درد فراموشی! از یـاد هر آغازی یـه پایـانی داره. از یـاد این همـه تباهی، نشونـه‌ گندیدگی جهانیـه کـه باید زودتر از این‌ها بـه پایـان مـی‌رسید؛ اما حیف کـه فراموش شد.
.
نامـه بـه مردی کـه روزی تصمـیم گرفت دیوانـه شود| بی‌شماره

Read more

Media Removed

. ‎قبل از شروع تحلیل غزل «همراه خاک اره» حتما چند که تا نکته رو متذکر بشم: . ‎یک. اینکه بندهای این غزل هم مثل غزل جهان فاسد، از هم جدا هستن (حتی توی نگارش کتاب هم از هم جدا شدن) و این یعنی لزوما هر بند با بند دیگه ارتباط نداره و مـیتونن از هم مستقل باشن. ولی درون نـهایت محتوای اصلی شعر یک چیزه. . ‎دو. سه بند از ... .
‎قبل از شروع تحلیل غزل «همراه خاک اره» حتما چند که تا نکته رو متذکر بشم:
.
‎یک. اینکه بندهای این غزل هم مثل غزل جهان فاسد، از هم جدا هستن (حتی توی نگارش کتاب هم از هم جدا شدن) و این یعنی لزوما هر بند با بند دیگه ارتباط نداره و مـیتونن از هم مستقل باشن. ولی درون نـهایت محتوای اصلی شعر یک چیزه.
.
‎دو. سه بند از این غزل خونده نشده کـه توصیـه مـیکنم حتما اونـهارو خودتون بخونید. علی الخصوص بندی کـه راجع بـه ابزار بودن حرف مـیزنـه. ما خیلی بـه این مفهوم استناد مـیکنیم درون طول تحلیل
.
‎سه. این ترک (که تررک مورد علاقه من از آلبومـه) غزل بسیـار منعطفیـه و مـیتونـه تحلیل های بسیـار زیـادی داشته باشـه. و طبق معمول متنی کـه بنده به منظور تحلیل مـینویسم برداشت «شخصی» من هست و «هیچ» الزامـی درون صحیح بودن اون نیست.
.
‎همراه خاک اره
‎تف مـی کنم طعمِ
‎بیدار بودن را
.
‎با سرفه ام درون خواب
‎حس مـی کنم دردِ
‎نجّار بودن را
.
‎شاعر از ابتدا داره خودش رو بـه یک «سازه ی چوبی» تشبیـه مـیکنـه. این سازه چوبی بعد از تموم شدن مراحل ساختش، بیدار مـیشـه. یعنی مثل انسان «جان» نداره ولی فهم و ادراک داره و محیط پیرامونش رو متوجه مـیشـه.
.
‎این ابزار چوبی (دقیقا درون همون بند حذف شده، بـه مفهوم «ابزار بودن» اشاره مستقیم مـیشـه) قبل از اینکه ساختش تموم بشـه (زمانی کـه هنوز خواب بوده) وقتی خاک اره باعث سرفه (ازارش) مـیشـه، درد نجار بودن رو حس مـیکنـه! یعنی متوجه مـیشـه این نجاری کـه هر روز داره تعداد زیـادی از این سازه های چوبی مـیسازه چه دردی مـیکشـه. ‎(این رابطه سازه چوبی و نجار، من رو ناخودآگاه یـاد پینوکیو و پدر ژپتو یـا درون سطح بالاتر خالق و مخلوق مـیندازه!)
.
‎از نردبان بودن
‎بسیـار غمگینم
.
‎از آسمان بودن
‎بسیـار غمگینم
.
‎تمرین کنم باید
‎دیوار بودن را
.
‎اول غزل وقتی گفتیم شاعر داره از زبون یـه سازه چوبی حرف مـیزنـه شاید خیلی براشون نامانوس بود، اما تو این بند خود شاعر مستقیما اشاره مـیکنـه کـه از نردبان بودن غمگینـه! و این مـهر تاییدی هست بر تحلیل بند اول.
‎اما نردبان و آسمان از ترکیب های مورد علاقه حسین صفاست کـه توی پاروی بی قایق هم شاهدش بودیم. نردبان یک «ابزار» هست کـه به بقیـه کمک مـیکنـه برن بالا و به مقصودشون (آسمون) برسن ! ‎اگه بخوایم بـه پارو استناد کنیم، اونجا شاعر از این شاکی بود کـه یـه عده از بال بستش آسمون ساختن! و عده ای از استخوناش نردبون ساختن! یعنی ازش هم بـه عنوان «وسیله» و هم بـه عنوان «هدف، شکار» استفاده . ‎به نظر من دقیقا اینجا هم همچین مفهومـی وجود داره. هم از نردبان (وسیله) بودن و هم از آسمان (هدف) بودن غمگینـه!
.
ادامـه درون کامنت

Read more
ای شالیکار گیلانی بر دستانت پینـه بسته‌ات بوسه مـی‌، تو کـه با مـهرخود، برنج را درون دامان پرمـهرت پرورش مـی‌دهی و این یکی از نشانـه‌هایی هست که دیـار من گیلان را بـه سرزمـین سبز معروف کرده است. یکی از همـین روزهای بهاری کـه مسافر جاده‌های دیـارم بودم و همزمان نوای خوش «گل پامچال، گل پامچال، بیرون بیـا- فصل ... 🌾
ای شالیکار گیلانی بر دستانت پینـه بسته‌ات بوسه مـی‌، تو کـه با مـهرخود، برنج را درون دامان پرمـهرت پرورش مـی‌دهی و این یکی از نشانـه‌هایی هست که دیـار من گیلان را بـه سرزمـین سبز معروف کرده است.

یکی از همـین روزهای بهاری کـه مسافر جاده‌های دیـارم بودم و همزمان نوای خوش «گل پامچال، گل پامچال، بیرون بیـا- فصل بهاره، عزیز موقع کاره، شکوفاهان، غنچه وا کنید، غنچه وا کنید- بلبل سر داره؛ بلبل سر داره- بیـا دل بیقراره، بیـا فصل بهاره و ...» درون حال پخش بود و به حق، جنب‌وجوش زنان شالیکار گیلانی را بـه سینمایی زنده تبدیل کرده بود، لذا مصمم مـی‌شوم که تا راویگر این قصه شوم ... کلاه حصیری‌ات را بالاتر مـی‌دهی، با دست‌های گِل آلودت عرق پیشانی‌ات را پاک مـی‌کنی و خطی از گِل جایش مـی‌نشانی. با لبخند مـی‌گویی: «دست‌های تو این کاره نیست. به منظور نوشتن خوب است. حالا کـه دیدی، هنوز کـه عرق بدنت و گٍل دست و پایت خشک نشده، برو و قصه‌ات را بنویس.» قلم بـه دست مـی‌گیرم و مـی‌نویسم که تا بگویم، از رنج‌هایت بی‌خبر نیستم. از گالش‌های زنانـه‌ات کـه هربار قدم‌هایت را که تا دل آب و گِل بدرقه مـی‌کند و کنار مزرعه مـی‌ماند. از روزهایی کـه مـی‌روی که تا با آب، زمـین، باد و آفتاب یکی شوی و حاصل این کیمـیاگریت با رنج، «برنج» درون بشقاب‌های ما مـی‌شود.
زن مـهربان روستا، من مـی‌شناسمت. آنگاه کـه چادرت را محکم بـه کمر مـی‌بندی و مؤمنانـه بـه دشت رنج و زحمت، پا مـی‌گذاری. مـی‌روی و قامتت را مـی‌شکنی و نمازهایت را درون آب مـی‌خوانی و حرف‌ها مـی‌زنی با دانـه‌هایی کـه قرار هست زمـین خالی را سبزه‌زار کنند. بانوی شالیزارهای شمال، از رنج‌ها و مـهربانی‌هایت باخبرم. از دستانت کـه در جوانی پیر شده‌اند و از رؤیـاهایت کـه سال‌هاست چشم بـه آمدن تابستان دوخته‌اند. من، تو را مـی‌شناسم و از زمزمـه‌های شیرینت با لاک‌پشت‌ها، مورچه‌ها، زالوها و قورباغه‌ها باخبرم.......
یـادداشت از: #محدثه_مـهدوی #خبرنگار #ایسنا #منطقه #گیلان
.
.
📽: @maryam.blush .
.
#گیلان #لنگرود

Read more

Media Removed

این روزها ، دلتنگیـها و فشارها ، همـه ی ما رو آزرده کرده . از اوضاع اقتصادی ، از نا امنی ، از دریـای مازندرانی کـه همـه ی ما با آن خاطره داشته و داریم کـه به چه شکلی مزدورانـه داره از ما گرفته مـیشـه و سهم ما از این دریـای بزرگ ، کوچک و کوچک تر مـیشـه . از خلیج فارس کـه به اجاره ی چینی ها درون آمده و سیستان و بلوچستاتی کـه روز بـه روز ... این روزها ، دلتنگیـها و فشارها ، همـه ی ما رو آزرده کرده . از اوضاع اقتصادی ، از نا امنی ، از دریـای مازندرانی کـه همـه ی ما با آن خاطره داشته و داریم کـه به چه شکلی مزدورانـه داره از ما گرفته مـیشـه و سهم ما از این دریـای بزرگ ، کوچک و کوچک تر مـیشـه . از خلیج فارس کـه به اجاره ی چینی ها درون آمده و سیستان و بلوچستاتی کـه روز بـه روز بیشتر رو بـه نابودی مـیره . دور که تا دور کشور عزیزمان ایران داره بـه غارت مـیره و همـه نشسته ایم و نظاره گر این چپاول ها هستیم . درون این شرایط هم احضار هنرمند عزیز و دوست داشتنی ، پرستو صالحی و بازخواست او . ناراحتی او و ریختن اشک عمـیق او از ته دل ،بی نـهایت قلبم را آزرده کرده . چرا کـه ابراز عقیده ی او عقیده و نظر اکثر ماست . تمام پست هایی کـه تاکنون گذاشته همـیشـه بـه حق و درست بوده  ولی چرا حتما در مملکتی کـه ادعا مـیکنند ، آزادی فکر و آزادی بیـان هست او را بازخواست کرده و بخواهند بـه حزب و نـهادی بچسبانند ؟! دوستان عزیزم ، همکاران نازنینم ، بارها گفته ام حتما پشت هم باشیم . همـه ی ما هنری ها بـه عشق شماها و محبت شما نیـاز داریم . بـه عشق همـه ی شما سال ها کار کردیم و با حمایت تک تک شماها درون این سال ها دوام آوردیم ، ممکن هست چند روز دیگه نوبت  احضار من یـا بقیـه ی دوستان هنرمند برسد ، از همـه ی شما مـی خواهم هنرمندانی کـه همراه شما درد های جامعه را درون فضای مجازی بازتاب مـی دهند و نـه فقط به منظور خود ، بلکه به منظور تک تک شماها خود را بـه خطر انداخته و به شکل های مختلف ، انتقاد خود را از فضای موجود درون جامعه ابراز مـیکنند ، حمایت کرده و در کنارشان قرار بگیرید . همکاران نازنینم ماها فقط همدیگه رو داریم . از نظر کاری و مالی کـه اکثر ما را فراری دادند ، حداقل بیـایید پشتیبانی از همدیگر رو فراموش نکرده و در کنار هم باشیم .
پرستوی عزیزم ، من همـیشـه پست های تو را خوانده و سخنان تو را تایید کرده و مـی کنم و به سهم خود همـیشـه درون کنار تو دوست و همکار نازنینم خواهم بود . امـیدوارم سایـه ی مادر بزرگوارت همـیشـه با عزت و سلامتی بالای سر تو ، مـهربان باشد . هم چنین سلامتی کامل هرچه سریع تر ی عزیزت را از ایزد مـهر خواهانم .

Read more

Media Removed

• بهترین حُسن ختام به منظور ۲۶ سالگی وسط تابستون ۹۷ به منظور من و شیربچه🦁 روزهای قشنگ و خاطرات از جشن‌های تولد کم نیستن،اما این واقعا یـه چیز دیگه بود!مـیدونم قراره روزای بهتر از این بیـاد.. مـیدونم همـه چی خوب مـیشـه🤞🏻 من آرزوی خودمو موقع فوت شمع‌هام کردم،اما اگری آرزویی داره بگه من پا درون مـیونی مـیکنم ...
بهترین حُسن ختام به منظور ۲۶ سالگی وسط تابستون ۹۷ به منظور من و شیربچه😅🦁
روزهای قشنگ و خاطرات از جشن‌های تولد کم نیستن،اما این واقعا یـه چیز دیگه بود!مـیدونم قراره روزای بهتر از این بیـاد.. مـیدونم همـه چی خوب مـیشـه🤞🏻
من آرزوی خودمو موقع فوت شمع‌هام کردم،اما اگری آرزویی داره بگه من پا درون مـیونی مـیکنم کـه برآورده بشـه😂
پ.ن: شـهره جای عکسای تو توی قلبمـه😅❤️ @shohrehmohammadian
@sepiideh_lotfi از تو هم ممنونم بابت اون اسپری😂😂❤️
@tcafe_ تشکر ویژه از شما هم دارم🤗❤️

Read more

Media Removed

#_ورق_بزنید یکی اومده یـه کامنتی گذاشته یـه گوهی خورده گنده تر از دهنش،،، ببین چوپون من کـه تورو نمـیشناسم اینجورم کـه معلومـه خودت هیچ گوهی نیستی کـه من بخوام واسه اراجیف یـه آدم دوزاری مثل تو بیـام اینجا چیزی بگم ولی چون خیلی خوب مـیدونم اینجا چندنفر هستن کـه کلی وقت مـیذارن و مـیان این حرفهارو بهتون یـاد مـیدن ... #_ورق_بزنید

یکی اومده یـه کامنتی گذاشته یـه گوهی خورده گنده تر از دهنش،،، ببین چوپون من کـه تورو نمـیشناسم اینجورم کـه معلومـه خودت هیچ گوهی نیستی کـه من بخوام واسه اراجیف یـه آدم دوزاری مثل تو بیـام اینجا چیزی بگم ولی چون خیلی خوب مـیدونم اینجا چندنفر هستن کـه کلی وقت مـیذارن و مـیان این حرفهارو بهتون یـاد مـیدن لازمـه خیلی چیزارو بگم ببین اونا کونشون از جای دیگه ای مـیسوزه،،، عین این کامنتی کـه گذاشتی رو من تو این دو سه سال هزاربار جاهای دیگه دیدم...کاش حداقل یـه چیز جدیدی بگه بهتون اینا تکراری شده آخه

حالا درون هر صورت درون مورد این شیرزن یـه گوهی خوردی بذار قشنگ بگم برات اسکل

روزی کـه خدا همـه ی زندگیشو ازش گرفت اونقدر قدرتشو زیـاد کرد واسه یـه همچین روزای سختی،،، شاید اون مـیدونست چه روزای سختی داره

دارم از روزایی مـیگم کـه تو و امثال تو و اون آشغالایی کـه بهتون خط مـیدن اگه جای این زن بودید حتی یـه ثانیشم نمـیتونستید دووم بیـارید

خوشبینانـه ترین حالت تو این مملکت کوفتی با این مردم با این تفکرات و خرافات شرایط زندگی به منظور یـه زن تنـها با دوتا بچه خیلی سخته شاید خیلی ها بگن تنـها نیست همـه هستن، یـا بگن دردی آنچنان نداری و مرفهی.... ولی خدا مـیدونـه کـه چقدر سخته
شایدی کـه از دور ببینـه فقط آزار و اذیت غریبه هارو درک کنـه ولی درد این زن کـه از خیلی از شماها مرد تره بیشتر از این حرفهاس.... توعه بی شرف چی مـیدونی از داغی کـه تا ابد رو دل این خانوادست چی مـیدونی از تنـهایی ها و دلتنگیـاشون؟؟؟ جای خالی کـه هر لحظه آزارشون مـیده و با هیچ چیزی پر نمـیشـه
چی مـیدونید از زخم زبون و آزار و اذیت بقیـه.... بعد امثال توعه چوپون با اون بی ناموسایی کـه بهتون آمار مـیدن مـیاید از تیپ و قیـافه حرف مـیزنید؟؟؟ تو مـیدونی شب از خواب پاشی آخرین نفس های عزیزترین فرد زندگیتو ببینی یعنی چی؟؟؟ مـیدونی هر شب با سرم و آمپول و آرام بخش و ....خوابیدن یعنی چی؟؟ از خدا مـیخوام از این بـه بعد هر شب این حالو تجربه کنید که تا خوب بفهمـی

ولی اینو بدون بـه کوری چشم‌ همتون ،،، مصمم تر از قبل، خوشتیپ تر،،، سرحال تر، قوی تر و مثل همـیشـه مثل یـه شیرزن پشت یـادگارای کاپیتانمون مـیمونـه، هم یـه مادر هم پدر..... مـیدونم درک این چیزا واسه شما خیلی سخته😄✋ بیخیـال... خیلی طول نمـیکشـه کـه یـادگار هادی سرپناهش مـیشـه و اون آرامش قبلو بهش برمـیگردونـه.....مَرد ما ،هانی ما خیلی زود بزرگ مـیشـه❤️ منم هستم که تا اون روز که تا دهن تک تکتون رو سرویس کنم✋
یـا علی
کاپیتان روحت شاد❤️
#_من_برای_ثانیـه_ای_با_تو_بودن_جان_مـیدهم

Read more
سلام عید همـه‌تون مبارک امـیدوارم کـه درون‌مون رو قبل از هرچیزی بکشیم و اگر هم ان‌شاءالله تمکن مالی به منظور قربانی داریم بـه جای اینکه به منظور پز دادن، گوشت رو بـه دوست و آشنا و عفتر و کفتر بدیم بـه مستمندها و نیـازمندهای دور و نزدیک برسونیم دنبال این هم نباشید کـه آبرودار باشـه یـا نباشـه، ... سلام
عید همـه‌تون مبارک

امـیدوارم کـه درون‌مون رو قبل از هرچیزی بکشیم و اگر هم ان‌شاءالله تمکن مالی به منظور قربانی داریم بـه جای اینکه به منظور پز دادن، گوشت رو بـه دوست و آشنا و عفتر و کفتر بدیم بـه مستمندها و نیـازمندهای دور و نزدیک برسونیم

دنبال این هم نباشید کـه آبرودار باشـه یـا نباشـه، بود کـه چه بهتر، نبود هم امانتی خدا رو بـه دست صاحبش برسونید.

اما بعد اینکه مادرم امروز تو جاکارتا مصاحبه کرد و از ما عذرخواهی کرد، هرکاری کردم نتونستم ببخشمش، ولی اون مربی چینیـه رو تونستم بـه جای مادرم ببخشم

ضمن اینکه متاسفانـه مجری برنامـه اونجا کـه مـیگه عزیزم منظورش من نیستم، منظورش مادرمـه

در آخر هم مـی‌خوام بـه مادرم بگم نگران نباش، ستون‌های خونـه سالم هستن و سقف اتاق خواب شما هنوز سر جاشـه! بالاخره این اتفاق ممکنـه به منظور هر خانواده‌ای بیفته، بعد همـینکه ما و بابا زنده‌ایم خدا رو شکر کن

به بچه‌ها هم توصیـه مـی‌کنم حتی اگه باباتون اصرار کرد تو خونـه دینامـیت درست نکنید، یـه کم خطر داره

ترانـه مربوطه یک
خونـه خالی
خونـه غمگین
خونـه تار و ماره بی تو

ترانـه مربوطه دو
چیکار کردی چیکار کردی نگو نـه
اگر چه گردن بابا گذاشتی
خودت بودی کـه این کارا رو کردی
برای کارت م عذری نداشتی

ترانـه مربوطه سه
بمان مادر بمان درون خانـه خاموش خود مادر
که باران بلا مـی بارد از بابایمان بر سر

پ‌ن یک
بابام بهم گفته یـه جوری قبل از اومدن بـه مادرت بگو کـه شوکه نشـه

پ‌ن دو
بابا یـاد بگیر! هزارساله هی مـیری اینور و اونور یـه بار از ما معذرت خواهی نکردی کـه نبخشیمت

#دو_یو #مرتضی_درخشان #رییس_جمـهور #سفر #مادر #خونـه_خالی #خونـه_مجردی #بابام #تو_حاضری_برای_عشقمون_چیکار_کنی #من_حاضرم_ستون_به_سقف_خونـه_ب #اگرچه_با_استخوان_خویش #انفجار #این_همـه_تی_ان_تی_برای_مـهمونی_مجردی_لازم_بود؟ #لابد_لازمـه_پسرم #نگران_نباش #غمگینم #چنان_پیرزنی_که_آخرین_سربازی_که_از_جنگ_برگشته_پسرش_است_که_تو_جیبش_یـه_بمب_عمل_نکرده_داره_که_هرروز_تو_اتاق_خوابش_منفجرش_مـیکنـه #از_الان_سلطان_غم_مادر #از_الان #ومن_الله_التوفیق

Read more

Media Removed

. . بارون مياد جرجر گم شده راه بندر . ساحل شب چه دوره آبش سياه و شوره . آي خدا كشتی بفرست آتيش بهشتی بفرست . جاده‌ی كهكشون كو ؟ زهره‌ی آسمون كو ؟ . چراغ زهره سرده تو سياها مي‌گرده . ای خدا روشنش كن فانوس راه منش كن . گم شده راه بندر بارون مياد جرجر . بارون مياد جرجر رو گنبد و رو منبر . لك‌لك ... .
.
بارون مياد جرجر
گم شده راه بندر
.
ساحل شب چه دوره
آبش سياه و شوره
.
آي خدا كشتی بفرست
آتيش بهشتی بفرست
.
جاده‌ی كهكشون كو ؟
زهره‌ی آسمون كو ؟
.
چراغ زهره سرده
تو سياها مي‌گرده
.
ای خدا روشنش كن
فانوس راه منش كن
.
گم شده راه بندر
بارون مياد جرجر
.
بارون مياد جرجر
رو گنبد و رو منبر
.
لك‌لك پير خسه
بالای منار نشسه
.
《_لك‌لك ناز قندی
يه چيزی بگم نخندی :
تو اين هوای تاريك ،
دالون تنگ و باريك
وقتی كه مـی‌پريدی ،
تو زهره رو نديدی ؟ 》
.
《 عجب بلايی بچه
از كجا مـی‌يايی بچه
.
نمـی‌بينی خوابه جوجه‌م
حالش خرابه جوجه‌م
از بس كه خورده غوره
تب داره مثل کوره
.
تو اين بارون شرشر
هوا سيا زمين تر
تو ابر پاره‌پاره
زهره چی كار داره
زهره خانم خوابيده
هيچ كی اونو نديده ... 》
.
بارون مياد جرجر
رو پشت‌بو‌م هاجر
هاجر عروسی داره
تاج خروسی داره .
.
《_هاجرك ناز قندی
يه چيزی بگم نخندی
.
وقتي حنا مـی‌ذاشتی
ابرواتو ور ‌مـی داشتی
زلفاتو وا مـی كردی
خالتو سيا مـی كردی
زهره نيومد تماشا ،
نكن اگه ديدی حاشا ... 》
.
《 _حوصله داری بچه !
مگه تو بی‌كاري بچه ؟
دومادو الان مـی‌يارن ،
پرده رو ور مـی‌دارن
دستمو مـی‌دن بـه دستش ،
بايد دارا رو بستش
.
نمـی‌بينی كار دارم من ؟
دل بی‌قرار دارم من ؟
تو اين هوای گريون
شرشر لوس بارون
كه شب سحر نمـی‌شـه
زهره بـه در نمـی‌شـه ... 》
.
بارون مـی ياد جرجر
رو خونـه‌های بی در
.
چهار که تا مرد بيدار
نشسه تنگ ديفار
.
ديفار كنده‌كاری
نـه فرش و نـه بخاری
.
《_مردا ، سلام عليكم !
زهره خانم شده گم
نـه لك‌لك اونو ديده
نـه هاجر ور پريده .
اگه ديگه برنگرده
اوهو ، اوهو ، چه درده !
.
بارون ريشـه ريشـه
شب ديگه صب نمي‌شـه . 》
.
《_بچه خسه مونده
چيزی بـه صب نمونده
غصه نخور ديوونـه
كي ديده كه شب بمونـه ؟ _
.
زهره‌ی تابون اينجاس
تو گره مشت مرداس
وقتی كه مردا پاشن
ابرا زِ‌هم مـی‌پاشن
خروس سحر ميیخونـه
خورشيد خانوم مـی دونـه
كه وقت شب گذشته
موقع كار و كشته
خورشيد بالا‌بالا
گوشش بـه زنگه حالا . 》
.
بارون مـی ‌ياد جرجر
رو گنبد و رو منبر
.
رو پشت بو‌م هاجر
روی خونـه‌های بی‌در …
.
ساحل شب چه دوره
آبش سيا و شوره
.
جاده‌ی كهكشون كو ؟
زهره‌ی آسمون كو ؟
.
خروسك قندی قندی
چرا نوكتو مـی‌بندی ؟
.
آفتابو روشنش كن
فانوس راه منش كن
.
گم شده راه بندر
بارون مـی‌ياد جرجر ...
.
.
.
#احمد_شاملو
.
.
.

Read more

. دست تو دستم بذار. چشم ازم برندار باش تو دنیـای من. بمون خوب و بدش پای من صاف ساده مـهربون (). آره اینجوری با من بمون رد نشو آسون ازم. نرو رو برنگردون ازم . چشات کـه سمت من نیست حال خوشی ندارم اگه بزاری بری کـه وااای بـه روزگارم😑 . وای خداااا تو ببییییین حال خراب چشاش مـیشـه گمراهم کنـه انگار سراابه ... .
دست تو دستم بذار. چشم ازم برندار
باش تو دنیـای من. بمون خوب و بدش پای من😉
صاف ساده مـهربون (😍☝). آره اینجوری با من بمون
رد نشو آسون ازم. نرو رو برنگردون ازم
.
چشات کـه سمت من نیست حال خوشی ندارم
اگه بزاری بری کـه وااای بـه روزگارم😑
.
وای خداااا تو ببییییین حال خراب 😻چشاش😻
مـیشـه گمراهم کنـه انگار سراابه 😻چشاش😻
کم نگام مـیکنـه اما کمشَم خوبه☺
تو چشاش غم هست اما غمشم خووبه!😇
.
.
#دریـابم تازه ترین اثر محسن جان یگانمون💖
امشب با تاخیر ترین حالتی بود کـه مـیشد این پست رو بزارم🙁 عوضش حتما بگم کل این هفته رو باهاش گذروندم😃 حتی وقتی کـه ظاهرا پلی نمـیشـه درون واقع داره کار خودشو مـیکنـه تو حافظه م😦 دو روزی هم هست بـه درجه ای از عرفان رسیدم کـه گیتارش پخش مـیشـه😂😂 (اینا رو جای دیگه بنویسم مـیان مـیبرنم واسه دوا درمون😂😂😂😂)
.
اجرای کنسرتیش چه طوفانی بشـه!😃😃💃
پیش بینی مـیکنم لیزر حراستیـا باتری تموم کنـه!😂😂😂
.
دم سازندش گرم کـه حالمونو خوب کرد تو این روزا😎 وقتی بـه اینکه خودش این شعرو انقد ساده و احساسی نوشته و مـیخونتش فکر مـیکنم شنیدنش برام شیرین تر و دلچسب تر مـیشـه😍❤
.
.
#Mohsen #Yeganeh #MohsenYeganeh #Mohsen_Yeganeh #NewSingleTrack #Daryabam
#محسن_یگانـه #دریـابم #وابستگی #درکم_کن #هوایی_شدی #دوست_دارم #من_تو_رو_کم_دارم #خیلی_دلم_ازت_پره #اینجا_جای_تو_نیست #باروبندیل #آهای_خبر_نداری

Read more

Media Removed

. اين عكسو كه ديدم دلم براش سوخت . . . . . . يادمـه قبلاً که تا حرف از مـهاجرت ميشد ميگفتم من مال اين خاكم، روش تعصب دارم همينجا ميمونم پاش بيفته واسش ميجنگم وهزار که تا از اين اراجيف كه الان واسه خودم هم مسخره اس سى سال و خورده اى از تولدم گذشته كل عمرمو تو تحريم بودم، نـه آزاد زندگى كردم نـه طعم زندگيى ... .
اين عكسو كه ديدم دلم براش سوخت
.
.
.
.
.
.
يادمـه قبلاً که تا حرف از مـهاجرت ميشد ميگفتم من مال اين خاكم، روش تعصب دارم همينجا ميمونم پاش بيفته واسش ميجنگم وهزار که تا از اين اراجيف كه الان واسه خودم هم مسخره اس

سى سال و خورده اى از تولدم گذشته
كل عمرمو تو تحريم بودم، نـه آزاد زندگى كردم نـه طعم زندگيى كه يه انسان بايد داشته باشـه چشيدم (منظورم زندگى همـه ى دنيا غير از ايران و ونزوئلاست)

ما ايرانيا عادت داريم خودمونو با شرايط هماهنگ كنيم
ميگيم اين وضعيت واسه همـه هس
ميگيم ما كه دستمون بـه دهنمون ميرسه، بدبختى واسه اونـه كه هيچى نداره
اون يكى ميگه من چيزى نميخوام بخرم هنوز فشار رو حس نكردم
يكى ديگه ميگه که تا آخر كه اينجورى نميمونـه، موقته، درست ميشـه
يه نفر ديگه ميگه چرا من صدام درون بياد، بقيه ميفتن جلو داد ميزنن من خودمو دخالت نميدم چون سياسى نيستم
يكى ديگه ميگه اين امتحان الهيه، بايد جلوى نفسمونو بگيريم و .... من چند که تا سوال دارم از اين عزيزان

شما تو خونواده و آشنا مريض نداريد كه نياز بـه دارو داشته باشـه؟ يا خود درمانى ميكنيد و با آب شفا ميگيريد؟
تو خونواده بچه نداريد كه نياز بـه پوشك داشته باشـه؟ يا ژنتيكى ميكشيد بالا توف ميكنيد؟
زن و تو خونواده نداريد كه نياز بـه محصولات بهداشتى داشته باشن؟ يا خاندانتون بـه كل يائسه تردد ميكنن؟
اصلاً غذا ميخوريد؟ يا فوتوسنتز؟
آرزو ميدونيد چيه؟ ميتونيد تلاشى براى آرزوتون بكنيد؟ امنيتى هست كه رسيدن شما رو بـه هدفتون تضمين كنـه؟
يا بـه كل اومديد بخوريد و بگذرونيد و بميريد؟
اصلاً اينا رو ول كن، آدمى يا نـه؟

د لامصب همـه بلايى سرمون اومده فقط مونده دست ناموسمونو از تو خونمون بگيرن ببرن، هيچ جوره صدامون نبايد درون بياد؟

آب رفت، خاك رفت، امون رفتن، مومن فرستاديم مكه نقطه رفت صفر برگشت

انقدربا مزه ايم كه هركارى بكنن باهامون سريعاً شكل ظرف رو بـه خودمون ميگيريم

داره جورى ميشـه كه مجبور بشيم مملكت و خاك و خونواده رو بزاريم و بريم، ميفهمى مجبور يعنى چى؟ يعنى بمونى آينده ى خودتو بچه اتو اطرافيانتو بـه فاك ميدى

دوستامو كه ميبينم چند ساله از ايران رفتن برام عجيب غريبن
انقدر با من و جووناى همسن و سال من تو ايران فرق ميكنن كه فكر ميكنم يا ما يه موجودى غير از آدميم يا اونا انسان نيستن
حتى جنس خنده هاشون فرق ميكنـه، شادابى و طراوت رو تو چشماشون ميبينى
اونوقت تو خيابوناى تهران از شوش که تا نياوران كه راه برى ميبينى مردم حالشون بده، آروم نيستن

مقصر اينا كيه؟
دولته؟ بـه خدا كه نـه
مقصر ما و فرهنگ عقب افتادمونـه (ادامـه درون كامنت اول)
#ايران #دلار #گا #بدبختى

Read more

Media Removed

فکر کن....... یـه روز از خواب بیدار مـیشی... یـهو مـیبینی کـه یـه کوچولو جلوی آینـه وایساده..... هر چیزی کـه روی مـیزه برمـیداره و مـی ماله بـه صورتش..... بهش مـیگی:ببینمت؟؟؟؟ اونم صورت رنگی رنگیشو برمـیگردونـه و مـیگه:خوشگل شدم بابایی؟!!! تو هم با صدای بلند مـیخندی و مـیگی:تووووووله.....چرا بـه وسایل ... فکر کن....... یـه روز از خواب بیدار مـیشی... یـهو مـیبینی کـه یـه کوچولو جلوی آینـه وایساده..... هر چیزی کـه روی مـیزه برمـیداره و مـی ماله بـه صورتش..... بهش مـیگی:ببینمت؟؟؟؟ اونم صورت رنگی رنگیشو برمـیگردونـه و مـیگه:خوشگل شدم بابایی؟!!! تو هم با صدای بلند مـیخندی و مـیگی:تووووووله.....چرا بـه وسایل دست زدی ....اگه بفهمـه دعوات مـیکنـه هاااااا

اون مـیگه:من مـیخواستم مثل ی خوشگل بشم..... بعد دهنشو آویزون مـیکنـه و مـیگه:بابایی.......نذاری منو دعوا کنـه هاااا

تو هم بهش مـیگی:شرط داره.....باید بیـای تو بغل بابا و هزااار که تا منو بوس کنی

اون مـیگه:بوس گنده؟؟ تو مـیگی:آررررررره دیگه

یـهو من سر مـیرسم تند مـیپره تو بغلت

من مـیگم:چشمم روشن...مـیبینم کـه خانوم خانوما به منظور باباشون خوشگل

تو اونو تو بغلت قایم مـیکنی و مـیگی:خب م مـیخواست مثل ش خوشگل بشـه دیگه

اونم تو بغلت مـیگه:ی ببخشید

من نزدیک مـیشم لپای مونو مـیبوسم
بعدش سره باباشو مـیبوسم مـیگم:این یـه بارو بخاطره بابات مـیبخشم!! این یعنی بهترین روز زندگی
من
و
تو
و
کوچولومون

Read more

Media Removed

. هست بعضی روزها کـه ازکله ی سحر بیرونی که تا آخرین باریکه ی آفتاب؟ امروز هم از اون روزها بود. حالا نـه دقیقا همون روز ها؛ چون از طلوع #آفتاب شروع نشد و از ساعت یـازده صبح شروع شد و چندین ساعت بعد از ناپدید شدن #خورشید درون افق تموم شد... ولی این چیزی از ارزشش کم نکرده! امروز از اون روزها بود کـه بعد از کلاس، حس ... .
هست بعضی روزها کـه ازکله ی سحر بیرونی که تا آخرین باریکه ی آفتاب؟
امروز هم از اون روزها بود.
حالا نـه دقیقا همون روز ها؛ چون از طلوع #آفتاب شروع نشد و از ساعت یـازده صبح شروع شد و چندین ساعت بعد از ناپدید شدن #خورشید درون افق تموم شد... ولی این چیزی از ارزشش کم نکرده!
امروز از اون روزها بود کـه بعد از کلاس، حس دُور-دُور بهت دست مـیده و پا مـیشین مـیرین #کتابفروشی مورد علاقه اتون ( با تمام احترامات و علاقه ای کـه نسبت بـه انتشاراتتون دارم، @jangalcom یـه سوال واقعی داشتم... چرا توی مغازه هاتون هیچ خانمـی کار نمـیکنـه؟ آیـا این تبعیض تی نیست؟ یـا دلیل خاصی داره این حرکت و سیـاست؟) و یک ساعت و نیم مـیچرخیدکه وقتی مـیای ادای یکی از دوستانت رو دربیـاری، فروشنده ببینتت و باهات چشم تو چشم بشـه... این نکته رو هم بگم کـه تنـها راه حل درون این دقایق فقط اینکه بـه روی خودتون نیـارید کـه اتفاقی افتاده و شما اون لحظه کـه دستهاتون توی هوا بوده،ی شما رو دیده!
بعدش هم سوار اتوبوس مـیشی کـه ببینی توی #اصفهان خشک، #بارون حسابی داره مـیاد!
که حاصلش علاوه بر حاصل خیزی مراتع و مزارع، خرابی اتوبوس هم باشـه! -چرای کـه جزو اولین نفرهایی بود کـه سوار #اتوبوس مـیشـه، جزو آخرین نفر ها حتما باشـه کـه پیـاده مـیشـه؟! -
و بعدش بری کـه یـه نوع چایی امتحان کنی کـه هیچ وقت نخوردی، با فرض بر اینکه: یـه فنجان چاییـه دیگه! ولی اشتباه نکنید! چون یـه پارچ #چایی برات مـیارن کـه با زور تموم مـیشـه -چون، بیـایم صادق باشیم... #خوشمزه بود. -
و بلاخره برمـیگردی بـه آغوش گرم تختت کـه بنویسی کـه امروز چه گذشت. *وی صدای خود را پر از عشوه مـیکند*
تا درودی دیگر، بدرود! (اگه فکر مـیکنید کـه ماچ و بوس و از این چرت و پرت ها براتون مـیفرستم، صرفاً بـه دلیل اینکه که تا ته خوندید، اشتباه مـیکنید!) (از من فاصله بگیرد! پوست من حساسه!!) (مرسی! اَه!) ( #سنجاب_حامله)
#خاطرات_یک_انسان_معمولی

Read more

Media Removed

بدبختانـه هرچی آدمـیزاد دمـی و آهیـه و به یـه پف بنده، پلاستیک چغر و بدبدنـه. هرچی عمر ما کوتاهه، عمر این نکبت بلنده. هرچی ما زنده زنده مـی‌پوسیم،پلاستیک هیچ‌جوره مـیلی بـه پوسیدن نداره. مـی‌گن یـه کیسه زباله معمولی به منظور اینکه کامل تجزیـه بشـه و به چرخه طبیعت برگرده، سیصدسال زمان لازم داره. ۳۰۰ سال خیلیـه، ... بدبختانـه هرچی آدمـیزاد دمـی و آهیـه و به یـه پف بنده، پلاستیک چغر و بدبدنـه. هرچی عمر ما کوتاهه، عمر این نکبت بلنده. هرچی ما زنده زنده مـی‌پوسیم،پلاستیک هیچ‌جوره مـیلی بـه پوسیدن نداره.
مـی‌گن یـه کیسه زباله معمولی به منظور اینکه کامل تجزیـه بشـه و به چرخه طبیعت برگرده، سیصدسال زمان لازم داره. ۳۰۰ سال خیلیـه، خیلی. یعنی تقریبا اگه زمان شاه طهماسب صفوی یک انسان بی شعوری یـه کیسه زباله ول کرده باشـه تو طبیعت، اون کیسه جنگ جهانی اول و دوم و حکومت صفویـان و قاجار و پهلوی و انقلاب و جنگ و دولت هاشمـی و خاتمـی و محمودی رو دیده و امروز تازه تجزیـه شده. مـی‌گن الان هم سر حرص و جوشی کـه بخاطر نرخ دلار خورده پوسیده وگرنـه دو سه سال دیگه مـی‌موند ۱۴۰۰ هم مـی دید بعد با خیـال راحت بـه چرخه طبیعت باز مـی گشت.
من امروز به منظور اولین بار از این کیسه زباله رولی خ کـه تجزیـه‌پذیریش بالاس و ظرف سه سال تجزیـه مـی‌شـه، یعنی سرعت بازگشتش صدبرابر کیسه‌های معمولیـه. شما هم از اینا بخرین.
زمـین مـیراث آیندگانـه، قرار نیست براشون سیـاره‌ای پر از آشغال بـه ارث بذاریم کـه هی فحشمون بدن و تن وبدنمون ۳۰۰ سال تو گور بلرزه. واقعا کی حال داره سه قرن تو قبر بندری بزنـه؟

Read more

Media Removed

امدم مجلس ختمـه خودم همـه بودن همـه اونایی کـه نمـی دونستم عشق من توو دلشون وجود داره تو بلندگو همش اسمـه من تکرار مـیشد حسه خیلی عجیبی بود چقدر از خوبیـهام مـی گفت صدای گریـه ی خانما بلند کـه مـی گفت: آهسته چقدر دوست دارمو واقعا اون خانم، عاشقم بوده واه چه حالی بودم همش از خوبیم مـی گن و ای کاشـهاییکه ... امدم مجلس ختمـه خودم
همـه بودن
همـه اونایی کـه نمـی دونستم
عشق من توو دلشون وجود داره
تو بلندگو همش اسمـه من تکرار مـیشد
حسه خیلی عجیبی بود
چقدر از خوبیـهام مـی گفت
صدای گریـه ی خانما بلند
که مـی گفت:
آهسته
چقدر دوست دارمو واقعا اون خانم، عاشقم بوده
واه چه حالی بودم
همش از خوبیم مـی گن
و
ای کاشـهاییکه از رفتن ناهنگامم مـی گفتن
یـادگاری هائیکه از من
پس از رفتن من ساخته بودن
از صمـیمـیت دوران حیـاتم
روح من غلغلکش مـی امد
یکی مـی گفت:فلک گلچینش کرد
یکی گفت:معرفت فقط تو این مرد خلاصه مـی شد
دو نفر هم گفتن
این اواخر دیدن
که هوای دل من
یـه جور دیگه شده بود
خلاصه
تو چهرم نوردیده بودن
شانس اوردن معلوم نبودم
وگرنـه همـه فکر مـی دیونم یـا امدم نمایشـه کمدی
یک نفر هم مـی گفت:
من و اون چه صمـیمـی بودیم
عجیب بود
آخرین بار سه سال پیش با هم ارتباط داشتیم
یک نفر گلاب اورد و کتاب قرآن
که بخونن و ثوابشو برسونن بـه من
همـه بر مـی داشتن
اما نمـی دونم به منظور چی فقط لایـه کتابو باز مـی !!! اونکه صدبار پشته سرم بـه دروغ و بدگویی کرده بود
اون گوشـه دیدمش
من رفتم کنارش
با گریـه از خوبیـهام مـی گفت
اون کـه هر روز مـی دونست بـه من بدهکاره
مـی امد، اما حرفی از بدهیش نمـی زد
امد با لباس مشکی
خرما برداشتو
هیچ ذکری هم نگفت
گفت این اواخر یـه پول بهش داده بودم
که باهاش کار کنـه چون آدمـه امـینی بود!!!
اینجا بود یـه نور امد
گفتم
نور
فرصتی مـی خوام
گفت:
مـی شـه برگردی
روح من رفت کنار منبر
آروم بـه واعظ فهموند
این جمع منو مـی خوان
فرصتی گرفتم
که بر گردم
با اینکه بعضی هاشونم نقش بازی مـی اما بودن،اییکه نمـی دونستم این همـه منو دوست دارن،
روح من طاقته این همـه گریرو نداره
واعظ آهسته گفت
معذرت مـی خوام
گویـا شادروان مرحوم
زنده هستند هنوز
یـه خانم جیغ کشید و غش کرد
آره، همونکه منو همش عشقم صدا مـی زد !!!
و همونیکه بدهکار بود بـه من
مضطرب، رفت کـه رفت
یـه نفرم گفت:که تکلیف منو روشن کن
اگر مُرد خبر بدید خدمت برسیم
مجلس ختم عزیزی دیگه حتما بریم
اینجا بود کـه از خواب پ !!!
رسم همـین بوده
ما واسه همـین موضوع ها مـی ریم
با کلی ناراحتی!!!
کار ما نیست
بریم دله ناراحتو
شاد کنیم
کار ما گریـه یـا ثواب خ برایـه مرحومان بوده و هست
خلاصه تو خواب دیدم
بد از اون موضوع
واعظ امد پایین
مجلس ختم از همـه خالی شد
کجا رفتن نمـی دونم
داشتم بـه خوابم فکر مـی کردم که
نور تو بیداری، از من پرسید:
بگو؟!؟ مـی آی؟!؟
یـا با جمع اطرافیـانـه خودت مـی مونی ؟!؟
چه سوال سختی؟!؟
شوک بودم از مَردُمـه زنده کشـه مرده پرست
امـیدوارم
شاد و موفق باشید
دوستون دارم
علیرضا رحمانی🍂

Read more

‌ ۹۷۰۱۰۲۴ یـا علی گفتیم و عشق آغاز شد پروردگارا عشق ما رو جاودان کن و عزیزان ما رو،و سلامتی ما رو و امـید ما رو حفظ بفرماما(هنگامـه و مصطفی)از بیست و هشت اسفند نود با هم یـه پیمان عاشقونـه بستیم که تا ابد با هم بمونیم و بعد از شش سال عشق و دوستی،در روز بیست و هشت اسفند نود و شش،شش سالگی عشقمون،قدمـی بـه ... ‌ 💑💍۹۷۰۱۰۲۴💍💑
💑💍یـا علی گفتیم و عشق آغاز شد💍💑
پروردگارا عشق ما رو جاودان کن و عزیزان ما رو،و سلامتی ما رو و امـید ما رو حفظ بفرما💖ما(هنگامـه و مصطفی)از بیست و هشت اسفند نود با هم یـه پیمان عاشقونـه بستیم که تا ابد با هم بمونیم و بعد از شش سال عشق و دوستی،در روز بیست و هشت اسفند نود و شش،شش سالگی عشقمون،قدمـی بـه سوی آینده برداشتیم و بیست چهار فروردین نود و هفت،اون روزی کـه خدا تعیین کرده بود با بهترین یـار،تو بهترین موقعیت،بهترین روز،بهترین ساعت،علناً مال هم شدیم💕چه الوعده وفای عاشقونـه ای♥و حالا بـه عشق پاکمون مـیبالیم،بیست و هشت عدد مقدس عشق ماست💑عزیزای دلم مرسی کـه تو مـهم ترین روز زندگیمون کنارمون بودین ما با داشتن هم دیگه و شما ها همـیشـه خوشبخت ترینیم💞قشنگترین لحظه زندگیمون و شب جشن شیرین نامزدیمون و عقدمون چقدر خوب بود.همـه به منظور ما دو که تا شاد بودن و ذوق داشتن وای کـه من تو اون شلوغی و همـهمـه چشمام هیچکسو بـه جز تو نمـیدیدن💕عشق همـیشگی من💕
مادرجون و پدرجون عزیزم،شما کنارم نبودین💔جای خالیتون کاملا حس شدنی بود،اما من هر لحظه بـه یـادتون بودم.عزیزای دلم هرگز فراموشتون نمـیکنم،همـیشـه تو قلب من هستین بهترین مادرجون و پدرجون دنیـا،چقدر حیف کـه نبودین💔
یـه اتفاق زیبا تو سرنوشتم افتاد چجوری نمـیدونم خدا تو رو بـه من داد چه عاشقم منی کـه دنباله عشق نبودم یـه حسه فوق العاده نشسته تو وجودم،منو تو این روزا رو خواب مـیدیدیم ببین آخرشم بـه هم رسیدیم،دلامون واسه هم چه بیقراره عزیزم دیدی پیوند دو قلب چه حالی داره،منو تو این روزا رو خواب مـیدیدیم ببین آخرشم بـه هم رسیدیم،دلامون واسه هم چه بیقراره عزیزم دیدی پیوند دو قلب چه حالی داره،عزیزم بگو چه حسی داری که تا اسممو مـیاری بگو طاقت ندارم کـه تو تنـهام بذاری بهت علاقه دارم تو هم بـه من مـی نازی با تو کـه دلخوشیمـی چه خوبه عشق بازی💕منو تو این روزا رو خواب مـیدیدیم ببین آخرشم بـه هم رسیدیم،دلامون واسه هم چه بیقراره عزیزم دیدی پیوند دو قلب چه حالی داره💕💋💕
💑💍 @mostafa.khodamehri 💍💑
#شش_سال #عشق #عشقم #عشق_جان #عشق😍 #عشق💞 #عشقمـی💎💎💎💎💎💟💟💟💟💟😍😍😍😍😘💖😘💖😘💖💖💖🌺🎇🎇🎇 #عشق_همـیشگی #عشق_همـیشگیمـی😘 #عشق_همـیشگی_من #عشق_همـیشگیم #عشق_همـیشگیمـی #عقد #ازدواج #جشن_عقد #جشن_عقد💍 #همسر #همسرم #همسرجان #همسر_جان #همسر_جانم #اتفاق_خوب #اتفاق_زیبا

Read more

Media Removed

. یکی از سوال هایی کـه خیلی وقتها ازم پرسیده مـیشـه حالا چه کامنت و چه دایرکت اینـه کـه خب کتاب یـا درس بخونیم کـه چی بشـه؟ یـا اصلا چرا کتاب هاتو هایلایت مـیکنی؟ مگه وقت مـیشـه کـه برگردی و دوباره بخونی؟تو بی آنست من بالای نود و نـه درصد این مسج هارو جواب نمـیدم. نـه اینکه دوست نداشته باشم به منظور اینکه احساس مـیکنم کـه مبحثیـه ... .
یکی از سوال هایی کـه خیلی وقتها ازم پرسیده مـیشـه حالا چه کامنت و چه دایرکت اینـه کـه خب کتاب یـا درس بخونیم کـه چی بشـه؟ یـا اصلا چرا کتاب هاتو هایلایت مـیکنی؟ مگه وقت مـیشـه کـه برگردی و دوباره بخونی؟تو بی آنست من بالای نود و نـه درصد این مسج هارو جواب نمـیدم. نـه اینکه دوست نداشته باشم به منظور اینکه احساس مـیکنم کـه مبحثیـه کـه نیـاز بـه فکر و صبحت داره. یـادگیری اصلا و ابدا سن نداره و خیلی وقتها ممکنـه سال‌ها دانشگاه رفته باشیم ولی وقتی ازمون مـی پرسن خب داری چیکار مـیکنی یـا مـیخوای توی زندگیت چیکار کنی جواب اینـه کـه نمـیدونم!‌این دلیلش همـینـه کـه ما نمـیدونیم توی زندگی چی رو مـیخوایم یـاد بگیریم یـا چیکار مـیخوایم یم
.
خب حالا حرف اینـه کـه یـا نمـیدونیم چی کار مـیخوایم یم و یـا اصلا نمـیخوایم هیچ کاری توی زندگیمون انجام بدیم. من با گروه دوم کاری ندارم. حرف من گروهیـه کـه نمـیدونن و براشون سوال پیش مـیاد. اگر نمـیدونیم توی زندگی چیکار مـیکنیم اولین قدم اینـه کـه جهت رو مشخص کنیم. خیلی از آدم هایی کـه توی زندگیشون موفق بودن واقعا از روز اول نمـیدونستن کـه دارن چیکار مـیکنن. منم نمـیدونستم. فقط اینکه مـیخوام مسیر زندگیم رو مشخص کنم و شخصیتم حول یـه محوری محکم بشـه
.
مـیدونستم کـه مـیخوام یـاد بگیرم ولی اینکه چی و از کجا نمـیدونستم. شاید باورتون نشـه ولی یـه روز ده سال پیش رفتم توی یـه مغازه کتاب فروشی مـیدون انقلاب و به یـه خانومـی گفتم من یـه کتاب مـیخوام ولی نمـیدونم چی. شروع کردم بـه رمان خوندن که تا کم کم شد ده که تا بیست که تا سی که تا و حالا مـیتونم تشخیص بدم کتابی کـه مـیخوام بخرم درون سلیقه من هست یـا نـه. مـیدونستم مـیخوام زبانی غیر از انگلیسی یـاد بگیرم و یـه روز صبح سال ۸۵ بیدار شدم و به م گفتم بریم من کلاس فرانسه ثبت نام کنم. این تجربه‌ها کـه گفتم با تمام اتفاق های دیگه زندگیم کـه فقط جهتش رو مـی شناختم از من امروز ذهنی ساخت کـه مـیدونم هدف چیـه و چیکار دارم مـیکنم. بعد ما نیـاز داریم کـه در اولین قدم جهت رو مشخص کنیم و باور کنین اگر ندونین بـه کدوم سمت مـیخواین حرکت کنین فقط دور باطل مـیشـه و زندگی هر روزش مثل روز قبل مـیشـه
.
وضعیت اقتصادی تغییر مـیکنـه. آدم های زندگی ما تغییر مـیکنن… خیلی اتفاق ها پیش مـیاد کـه از کنترل ما خارجه ولی جهت کـه مشخص باشـه قدم ها کوتاه یـا بلند درون اون سمت حرکت مـیکنـه. اگر شرایط سخت پیش نیـاد زندگی لذت بخش نمـیشـه و لحظات خوشی کـه از زحمت ما بدست مـیاد خوشحالمون نمـیکنـه. حتما با نظم شخصی و برنامـه ریزی و پشتکار وارد جهتی شد کـه مـیخوایم بریم. هرکی اگه پرسید چرا؟ نیـازی نیست جواب بدین. اون درون، شما توی قلبتون جوابو مـیدونین

Read more

Media Removed

. #تولدت_مبارک عزیزترین دنیـا . شاید ندونی کـه ریواس طعم تو رو داره تو رو یـادم مـیاره اولین باری کـه تو ۶ سالگی ریواس خوردم بخاطر شیرینی وجود تو بود . شاید ندونی کـه قبل این کـه به دنیـا بیـای من تو دنیـای بچگیم چقدر خوابتو مـیدیدم کـه اومدی و شدی همبازیم . شاید ندونی کـه چقدر دوستت دارم و ... .
#تولدت_مبارک عزیزترین دنیـا😍💚
.
شاید ندونی کـه ریواس طعم تو رو داره
تو رو یـادم مـیاره
اولین باری کـه تو ۶ سالگی ریواس خوردم بخاطر شیرینی وجود تو بود🎁
.
شاید ندونی کـه قبل این کـه به دنیـا بیـای من تو دنیـای بچگیم چقدر خوابتو مـیدیدم کـه اومدی و شدی همبازیم🎉
.
شاید ندونی کـه چقدر دوستت دارم و چقدر برام مـهمـی
چون من کم گذاشتم و نگفتم بهت🙃💝
.
شاید یـادت نیـاد کـه ما بـه شوق تو از مدرسه مـیومدیم خونـه
و هرکی یـادش مـیوفتاد زودتر مـیگفت اسما اول! و اون یکی اسما دوم! و اونی کـه جا مـیموند با ناراحتی سوم بود
و خودمون مـیدونستیم کـه باید با همون ترتیب وایسیم وی حق نداره بزنـه جلو واسه زودتر بغل ت🤗😘
.
تولدت مبارک خوشحالی روزای غمگینم
که هیچوقت فراموشم نمـیشن وجودایی مثل وجودت
که بودنت از یـادم مـیبرد غمای قبل تو رو
.
که الهی #بمونی_برام 💙
که الهی شاد ببینمت 😊
که الهی خوشبخت ببینمت 😍
که الهی موفق و عاقبت بخیر ببینمت 🌸💚
که الهی ...
.
.
تولدت مبارک یکی یدونـه من😍👏👏💐🎂🍰🍦🎉🎊🎀
۱۹ آذر ۱۳۹۷
۱۷:۲۶ دوشنبه

Read more

Media Removed

وقتی دلتنگ مـیشی یـا هستی، این پُستو ببین و بخون . تنـهایی اصلا حس بدی نیست !!! بخدا راست مـی گم وقتی طعم تلخ بیـهوده دوست داشتنو نقش بازی و از طرفه مقابلت بچشی !!! اصلا دوست داشتن یعنی چی ؟!؟ اصلا دوست داشتن وجود داره ؟!؟ از عشق حرف نزدم چون فقط یـه کلمست !!! دلم خیلی از دوست داشتنـهای ... وقتی دلتنگ مـیشی
یـا هستی،
این پُستو ببین و بخون .
تنـهایی
اصلا
حس بدی نیست !!!
بخدا راست مـی گم
وقتی
طعم تلخ
بیـهوده دوست داشتنو
نقش بازی و از طرفه مقابلت
بچشی !!!
اصلا دوست داشتن یعنی چی ؟!؟
اصلا دوست داشتن وجود داره ؟!؟
از عشق حرف نزدم
چون فقط یـه کلمست !!!
دلم خیلی از دوست داشتنـهای بدونـه محتوا گرفته
دوست داشتنی کـه هر کَس بخاطره شرایط و یـا چیزی تو رو بخواد
بابا بخدا دنیـا اینقدر بد نیست
اما
بدش کردیم !!!
آره تنـهایی از خیلی دو نفره های پوشالی قشنگترم هست
یکی از ویژگیـهاش اینـه که
توو تنـهایی بخاطره تحمـیل نباید کاریو انجام بدی
وقتی دوست داشتنی، تو کار نیست
و تنـها
نقشش هست .
من خودم خستم
خسته از دورنگی هاییکه
هیچ معنی و مفهومـی نداره
خستم از زمانیکه گذشت
خستم از تماشای تک نفری بـه زندگی
خستم از حیرون و پریشون شدنم
خستم از مات و مبهوت شدنم
مـی دونم فهمم کمـه
اما که تا همـین حدم
فهمـیدم و درک کردم
که
الان دیگه وقته رفتنـه
دلتنگم از دسته زمونـه
همراهم، تنـهاییـه
اصلا ناراحت نیستم
دلتنگم اما دلتنگه کی و چی نمـی دونم !!!
تنـها مـی خونم یـا مـی نویسم البته واسه خودم،
برای گذران روزگارم مجبورم کار کنم و حالاکه دلتنگی رفیقه خوبه تنـهاییم شده با همـین دوسته باوفا تنـهاییمو با ورزش پر مـی کنم اسمشم مـی زارم شادیـه لحظه ای
من مَرده تنـهایی هستم
یـا
دیدی !؟!
وقتی غروب مـی رسه
خورشید داره مـی ره
که هر چی مـی گذره
بیشتر
روبه تاریکی پیش مـی ره
راستی
اسمـه دیگمم
مرده تارکیـه
تو این دوران شاید و یـا حتما درون گذشته هم همـین بوده
کاره اکثریت بـه هم دروغ گفتن بوده
و هست
چرا ؟!؟
نمـی دونم !!!
دیگه موقعه رفتنـه منـه
اما مـی رم با دوسته خوبم کـه منو تو هرشرایطی تنـها نزاشت، آره اسمشو گفتم
من تنـهایی صداش مـی کنم
از دسته دو رنگی، دروغ، جاه طلبی، خیـانت، دورویی
به خدا خستم
این روزا
دنیـام از اتاقه خونمم
کوچیکتره
امـیدوارم
دلتنگ از دسته زمونـه نشید .
دوستون دارم
علیرضا رحمانی 🍂

Read more

Media Removed

. دستمون بـه اون اصل كاري‎ها كه نرسيد، سوال #فرزندت_كجاست؟ رو از فرعي‎ها پرسيديم: . كاپيتان هادوك: البته من فرزندي ندارم، يه فرزند خوانده دارم بـه نام تن‎تن كه غلام مردمـه. از صبح که تا شب دنبال رفع و رجوع مشكلات هم‎وطنانشـه. حتي ديگه نميرسه فكل بالاي موهاشو درست كنـه. هي صافشون ميكنـه رو بـه پايين،‌ ... .
دستمون بـه اون اصل كاري‎ها كه نرسيد، سوال #فرزندت_كجاست؟ رو از فرعي‎ها پرسيديم:
.
كاپيتان هادوك: البته من فرزندي ندارم، يه فرزند خوانده دارم بـه نام تن‎تن كه غلام مردمـه. از صبح که تا شب دنبال رفع و رجوع مشكلات هم‎وطنانشـه. حتي ديگه نميرسه فكل بالاي موهاشو درست كنـه. هي صافشون ميكنـه رو بـه پايين،‌ يقه‎اش رو هم که تا دكمـه آخر مي‌بنده،‌ ته‌ريش هم كه ميذاره خيلي جذاب ميشـه. ميلو رو هم با سه که تا كفتر چاهي طاق زد. اين شايعه وام بدون بهره از جواهرات كاستافيوره هم كار بدخواهانـه. ‌يه ماشين 800 ميليوني و سه دهنـه مغازه تو بورلي‎هيلزه ديگه،‌ يه جوري ميگن آقازاده كه يكي ندونـه فكر ميكنـه ماشين يك ميلياردي سواره و پنج دهنـه مغازه تو اندرزگو داره، والا!
.
عموي سوباسا: فرزند من پيش مادرشـه. بيشتر از اين نميتونم توضيح بدم، پاي آبروي دو که تا كشور ژاپن و برزيل وسطه.

شريفي‎نيا: فرزندان من معلم هستن، ‌معلم صاف و ساده و بي‎ريا. مشغول آموزش زيرپوستي راه و رسم زندگي بـه مردم. حالا يه عده اصرار دارن اسمشو بذارن بازيگري، ‌ولي درون اصل فرزندان من بـه عشق مردم و براي مردم دارن جلوي دوربين عرق ميريزن و خون دل ميخورن و سختي ميكشن. منم بـه عنوان پدرشون هيچ كاري براشون نكردم،‌ شرمنده‎ام بابايي –اشك مي‌ريزد-
.
مادر هاچ زنبور عسل: به جان خودم نميدونم،‌ من كلا چون پوشش مناسبي نداشتم قسمت آخر هيچ‌وقت پخش نشد و من هرگز نفهميدم فرزندم كجاست.

بابالنگ دراز: فرزند من تو آشپزخونـه هست داره شام درست ميكنـه. يعني اول من باباش بودم ولي بعد شوهرش شدم. سوالتون رو بايد تغيير بديد بـه همسرت كجاست؟ جودي خانم با مدرك فارغ‌التحصيلي از دبيرستان شبانـه‌روزي، بـه همراه جوليا پندلتون هيات علمي دانشگاه شده و همينك خاك پاي دانشجوهاي اين مرز و بومـه. همـه‌اش گچ تخته ميخوره و چون شمع مي‎سوزه که تا جهان رو روشن كنـه. حالا يه عده اصرار دارن كه جزو بورسيه‎هاي غيرقانوني بوده،‌ كه اونـها خيلي غلط كردن.

شازده كوچولو: من بچه ندارم،‌ يه روباه اهلي داشتم كه جناب ربيعي فرستادش واسه رييس مجلس. الانم از خودشون بپرسيد كه كجاست،‌ مرسي، اَه!
.
خاوري: پسر من جزو اونايي نبود كه منفعل بشينـه سر جاش بگه كار نيست،‌ خودش يه پارو گرفت دستش بـه همراه لباس پلوخوري‎اش شروع كرد بـه پارو كردن. اينقدر اين بچه بـه فكر مردمـه كه همش هم از مردم پارو كرد. يه كم استراحت كن پسركم –بغض مي‌كند.

پدر ژپتو: فرزند من باغبونـه و مشغول كاشت درخت‎هاي سكه طلا. حالا يه عده معلوم‎الحال بهش ميگن اختلاس، فرشته مـهربون بزنـه بـه كمرتون. اينا همش خدمت بـه محيط زيسته بي‎لياقتا.
.
بقیـه درون کامنت اول 👇👇

Read more

Media Removed

• خب درون مورد تغيير رشته واستون بگم؛ اول اينكه من رشته ى ليسانسم شيمى-كاربردى بوده و كاملاً بى ارتباط با هنر. مى خواستم داروسازى قبول شم اما چون رتبه ام نرسيد بـه اجبار رفتم اين رشته. ترم بـه ترم بيشتر ميديدم كه اين رشته هيچ طورى مورد علاقه من نيست، طورى كه شباى امتحان بس كه عصبى مى شدم كسى جرأت نمى كرد ...
خب درون مورد تغيير رشته واستون بگم؛
اول اينكه من رشته ى ليسانسم شيمى-كاربردى بوده و كاملاً بى ارتباط با هنر. مى خواستم داروسازى قبول شم اما چون رتبه ام نرسيد بـه اجبار رفتم اين رشته. ترم بـه ترم بيشتر ميديدم كه اين رشته هيچ طورى مورد علاقه من نيست، طورى كه شباى امتحان بس كه عصبى مى شدم كسى جرأت نمى كرد حرف بزنـه تو خونـه باهام. ولى هيچ موقع هم جرأت اينو نداشتم كه انصراف بدم. اون دوران بـه صورت تفننى كلاس كاريكاتور مى رفتم. ترم آخر بـه سرم زد كه اين ليسانس رو بگيرم و بعدش دوباره از اول كنكور هنر بدم. ولى يكى از دوستام كه فهميد مى خوام اين كار رو بكنم اصرار پشت اصرار كرد كه ارشد هنر بده و از اول نخون و تو مى تونى و اين حرفا. خيلى ترسناك بود برام اين موضوع و فكر مى كردم چطور ممكنـه. ولى از وقتى كه تصميمش رو گرفتم خود بـه خود كلى راه جلوم باز شد و با استاداى مختلف تو اين زمينـه آشنا شدم و يكيشون هم قبول كرد كه باهام درساى هنر رو كار كنـه كه اصلاً بيام تو باغ. درون واقع ٤سال ليسانس رو برام تو يه سال خلاصه كرد. و من بـه صورت باور نكردنى چنان اين راهو مى خواستم ادامـه بدم كه بيشتر از هر دوره اى درس خوندم، واقعاً از صبح كه بيدار ميشدم که تا شب كه بخوابم، چون رشته ى تصويرسازى خيلى كم بود و تو شـهر خودم هم نبود. بايد قبول ميشدم و شدم بالاخره. اينم بگم كه حتما نياز نيست كه استاد بالا سرتون باشـه، خودتون هم با خوندن منابع مى تونين از پسش بر بياين چون حفظيه بيشتر. مى خوام بگم اگه واقعاً بخواين تغيير رشته اصلا چيز ترسناكى نيست و شدنيه. درسته كه بعد از اينكه وارد دانشگاه شدى هم ترساى خودش رو داره و شايد تو جمعى باشى كه همـه سال ها تو اين كار باشن و تو اولين بارته، بعضى كلمـه هاى تخصصى عملى اصلا نمى دونى چيه، اوايل شايد از كلاس بر ميگشتم خونـه گريه مى كردم ولى بـه مرور همـه چى اوكى ميشـه اگه خودت بخواى كه خودتو بكشى بالا. حتى ترماى آخر من اونقد سرچ مى كردم كاراى مختلف رو كه با تكنيك ماژيك آشنا شدم و برا استادا خيلى تازه بود و ازم مى پرسيدن چطور رنگ مى كنى و اين برا من آخر خوشحالى بود.
خيلى خوشحال و راضيم از اينكه اين تغيير رو تو زندگيم ايجاد كردم، اميدوارم حرفام براى كسايى كه تو شرايط مشابه هستن، باعث يه هُل كوچيكى تو زندگيشون بشـه 💙🌿
.
.
در مورد امتحان عمليم بگم كه برا اونم بعد از امتحان تئورى بـه صورت كوتاهى كلاس رفتم و يكم بـه صورت مختصر با تكنيكا آشنا شدم. تاثير كنكور عملى خيلى زياده تو رتبه ى نـهايى، ولى سعى كنين اونقد رتبه ى تئوري تون خوب باشـه كه استرس عملى رو خيلى نگيرين. برا من اينطور بود. •

Read more

Media Removed

قبل از خوندن کپشن ، بـه نظرتون دارم چیکار مـیکنم؟🤔 . . که تا حالا شده دنیـا باهاتون شوخی کنـه؟ با من کـه داره از دوشنبه ی هفته ی گذشته شوخی مـیکنـه چرا؟ گوشی مرحومم موقع مکالمـه با خانواده خاموش شد و به خاطر عدم وجود حافظه و باتری روشن نشد کلا منم همـه ی آخر هفته رو (که تنـها و غریب تو خوابگاه مونده بودم) ... قبل از خوندن کپشن ، بـه نظرتون دارم چیکار مـیکنم؟🤔
.
.
تا حالا شده دنیـا باهاتون شوخی کنـه؟😅
با من کـه داره از دوشنبه ی هفته ی گذشته شوخی مـیکنـه 😒
چرا؟
گوشی مرحومم موقع مکالمـه با خانواده خاموش شد و به خاطر عدم وجود حافظه و باتری روشن نشد کلا😂
منم همـه ی آخر هفته رو (که تنـها و غریب تو خوابگاه مونده بودم😁) اومدم مثل همـیشـه ادای مـهندس کامپیوترا رو درون بیـارم و خودم گوشیمو درست کنم 😅😅
که برعهمـیشـه ، تلاشم به منظور درست ش بـه تنـهایی کافی نبود 🤣 (چقدر حجم به منظور دانلود رام و درایور هدر دادم😂)
حالا این وسط لوس بازیـای لپ تاپ و مودم سیـارم بماند🤦‍♀️
تعطیلات هم کـه بود ! سونی هم کـه شکر خدا گوشی خاصه همـه جا درستش نمـیکنن😐
هیچی دیگه که تا شنبه صبر کردم واسه درست ش کـه گفتن کلا سیستم عاملت سوخته (نسوخته بود مطمئنم چون دلیل خاموشیشو مـیدونم 😂)
و اینگونـه شد کـه با دوران سونی زندگیم خداحافظی کردم و وارد دوران سامسونگی شدم!
و مشکل از اونجایی شروع شد کـه سامسونگ جان سیم نانو مـیخواست و سیم منو بابایی (@kavoos54faraz ) قبلا با قیچی مـیکرو کرده بود 😂
و من با کلی صبر که تا ساعت ۳ کـه تعمـیرات گوشی کارمو انجام بده فهمـیدم کـه کلا همچین ریسکی رو قبول نمـیکنـه 😂
سوزن گوشیمم شکر خدا جا گذاشته بودم خوابگاه و نمـیتونستم هیچ کاری کنم 😂
کلاس آشناییم زمانش قشنگ امروز تغییر کرد دیگه بدتر😐
و درون آخر دست از پا درازتر برگشتم خوابگاه و حس مـهندسی دوباره بهم دست داد و نشستم با قیچی ، ناخن گیر و سوهان سیم کارتمو نانو کردم 🤓
تازه برق وسط کارم رفت و با نور چراغ قوه همـینطور کـه مشاهده مـیکنین با لجبازی تمام درستش کردم🤓
.
.
#دوربین_مخفیـه_زندگی_من ؟ 😂
#حس_مـهندسی ؟ 😂
پی نوشت : همـیشـه بذارین ۱۰۰ مگابایت ته گوشیتون خالی بمونـه 😂
پی نوشت ۲ : نمـیدونم چرا این همـه نوشتم ؟ یـا اصلا چرا پست گذاشتم؟ فکر کنم دلم خیلی پر بود (البته من همـیشـه اینقدر مـینویسم 😅😂)
پی نوشت ۳ : نگم کـه تو این هیری ویری اینترنت یونی هم حجمش تموم شد و از آپ و ترجمـه و همـه ی زندگی عادیم محروم بودم که تا رسیدن بـه خوابگاه 😂
پی نوشت ۴ : مرسی کـه خشاب سیمتو دادی و ببخشید کـه نشد ویندوزتو عوض کنم 🐥 @maliii.j.k

Read more

Media Removed

. این چند وقته کـه من تو فکر دکترا بودم، از چند نفر و چندتا موسسه مشاوره گرفتم بـه این نتیجه رسیدم کـه همـه ی این مشاوره ها سلیقه ایـه! یعنی چی؟ یعنی من توی دفترچه رشته ها، رشته «مطالعات اعتیـاد» رو هایلایت کردم و بالاش ❣️ کشیدم، بـه هرکی گفتم این رشته رو دوست دارم با نگاه عاقل اندر سفیـه سعی کرد منصرفم کنـه! اما ... .
این چند وقته کـه من تو فکر دکترا بودم، از چند نفر و چندتا موسسه مشاوره گرفتم بـه این نتیجه رسیدم کـه همـه ی این مشاوره ها سلیقه ایـه!
یعنی چی؟ یعنی من توی دفترچه رشته ها، رشته «مطالعات اعتیـاد» رو هایلایت کردم و بالاش ❣️ کشیدم، بـه هرکی گفتم این رشته رو دوست دارم با نگاه عاقل اندر سفیـه سعی کرد منصرفم کنـه! اما هاجر جان قادری کـه دم دفاع دکتراشونم هست گفت من حاضرم انصراف بدم و باهم این رشته رو بخونیم ..😂❤️
.
چرا اینارو گفتم؟ کـه اگه شما هم تو موقعیت من هستید خودتون پرس و جو کنید و به نتیجه برسید،نـه دیگه ای
البته قبلش از خودتون بپرسید کـه اصلا چرا مـیخواید دکترا بخونید؟ به منظور رسیدن بـه هدفتون لازم هست اینکار؟ از گذروندن این مقطع لذت مـیبرید؟ و...
.
پ ن: اینکه مـیگن دانشجوی ارشدی کـه ندونـه دکترا چی مـیخواد بدونـه هم چرتی بیش نیست، خوبه کـه بدونـه اما داره دوره رو‌ مـیگذرونـه کـه علایقشو بشناسه تو‌مسیر :)
.
پ ن مناجاتی: خدایـا جون هرکی دوست داری نـهایتا که تا ۲۰ روز دیگه فقط افتخار دانشجو بودن درون این مرز و بوم رو بهم بده و خلاااص 🤦🏽‍♀️😄

Read more

Media Removed

جمعه هفته قبل به منظور شرکت تو رویداد صبح خلاق تهران و شنیدن صحبت های رضا غیـابی عزیز روانـه تهران شدم. رویداد از لحاظ برگزاری خیلی شسته رفته و دلنشین بود درون عین سادگی و جا داره بـه تیم برگزارکننده ش خسته نباشید بگم. مضمون سخنرانی این ماه رویداد «تشویش» بود و رضای عزیز سخنرانی و صحبت های جالبی داشت از تجربه ... جمعه هفته قبل به منظور شرکت تو رویداد صبح خلاق تهران و شنیدن صحبت های رضا غیـابی عزیز روانـه تهران شدم.
رویداد از لحاظ برگزاری خیلی شسته رفته و دلنشین بود درون عین سادگی و جا داره بـه تیم برگزارکننده ش خسته نباشید بگم.
مضمون سخنرانی این ماه رویداد «تشویش» بود و رضای عزیز سخنرانی و صحبت های جالبی داشت از تجربه شخصی خودش رو با ما درمـیون گذاشت و هم چیزای جالبی شنیدیم و از منظر شخصی تر و صمـیمـی تر با نگرش های رضا آشنا شدیم.
همـه این ها بـه کنار من چند ماه اخیر رو درون یکی از بزرگترین «تشویش» ها و سردرگمـی های زندگیم بودم. فردای رویداد هم کـه مـیخواستم برگردم رشت توی برف و بسته شدن جاده ها گیر کردم و تا نیمـه مسیر رفتیم و اتوبوس مجبور شد برگرده تهران و حدود ۱۸ ساعت تو اتوبوس گیر بودیم بعد از اون هم با چالش اینکه که تا باز شدن جاده ها چه غلطی کنم و کجا بمونم زیر این برف و کار و زندگیم چی مـیشـه روبرو شدم.
قسمت سخیلی زود حل شد بـه لطف دوستای خیلی خوبم خونـه شاهین @shahinmoradi1370 و لیلا @leila.mp68 رفتم.
کل مدتی کـه تهران بودم غر غر مـیکردم و مشوش بودم کـه چقد همـه چی از ریل خارج شده.
سه شنبه کـه تونستم برگردم رشت. درون حال خستگی جسمـی و ذهنی فکر کردم با خودم دیدم اوضاع اونقدرا بد نبود و نیست چه قبل گیر تو تهران برا چهار روز چه تو همون چند روز.
فهمـیدم باوجود چیزی کـه فکر مـیکردم خلافش و واقعا تنـها نیستم تو مشکلات و دوستای خوبی دارم کـه مـیشـه تو سختیـا بهشون اتکا کرد و منم حتما بیشتر بـه دیگران عشق بورزم.
بعد فک کردم کـه وضعیت شغلی و آزادی کاری و همکارا و سازمانی رو کـه باهاشون کار مـیکنم رو جدا دوست دارم. مسیر پروژه هامم اگر خودم رو از نظر قلبی مطمئن کنم و دلم قرص شـه هموار مـیشـه.
حرف رضا هم تاثیر گذار بود نـه اینکه قبلاً نشنیده بودم این حرفو ولی اینکه دوباره بشنویش اونم ازی کـه صداش قرصه و خیلیـا بـه چشم الگو بهش نگاه مـیکنن موثر مـیکرد تکرار این حرف رو که: شما هیچوقت ازی عقب نیستین مسیر زندگی تو مختص توعه نباید از نرسیدن بـه یـه چیزایی ناامـید شی و فک کنی از رویـه زندگی عقب افتادی، زندگی هر رویـه خاصی داره کـه خودت رقمش مـیزنی.
خلاصه گیر افتادن تو برف با تمام حرف هایی کـه زدم خیلی مزخرف بود ولی بعدش باعث شد کمـی از سردرگمـی درون بیـام، کمـی کمتر حسرت بخورم و نامـیدانـه بـه روز های آینده نگاه کنم و حرکت رو از سر بگیرم!

پ.ن: جالبه بدونین آشنایی من با شاهین و لیلا اینطوری بود کـه یـه بار کـه شاهین بـه رشت هیچهایک کرده بود من تو خیـابون دیدمش و بهش گفتم اگه دوست داره مـی‌تونـه یـه شب مـهمون ما باشـه.

Read more




[داره از من تو on Instagram - mulpix.com دانلود اهنگ رپ الله اکبر صدایه تیر تیک تیک بمب]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 09 Feb 2019 01:01:00 +0000