غم دنیـا و من on Instagram

Unique profiles

91

Most used tags

Total likes

0

Top locations

Karaj, Tehran, Iran, Santiago, Chile

Average media age

327.1 days

to ratio

9

Media Removed

سلام من مـیزبانِ این #مـهمونی هستم هه تو این مـهمونی خبری از غریبه و #غیبت و #دروغ نیست ولی درون عوض پُر از #عشق و #شعر و #آهنگ و #حقیقت امـیدوارم بهتون خوش بگذره سپاس هوا اینجا چِقَد دِلگیره و دل سیره انگار و یـه بارونی دِلَم مـیخواد چِقَد تنـها بَده هرجا مـیرم غم پیشَمـه و من یـه مـهمونی دِلَم مـیخواد یـه ... چه ات بارن مایی زرده سلام
من مـیزبانِ این #مـهمونی هستم
هه
تو این مـهمونی خبری از غریبه و #غیبت و #دروغ نیست
ولی درون عوض پُر از #عشق و #شعر و #آهنگ و #حقیقت
امـیدوارم بهتون خوش بگذره
سپاس

هوا اینجا چِقَد دِلگیره و دل سیره انگار و یـه بارونی دِلَم مـیخواد
چِقَد تنـها بَده هرجا مـیرم غم پیشَمـه و من یـه مـهمونی دِلَم مـیخواد
یـه مـهمونی پُر از مَردای مَشتی نورِ شمع و ِ خوش‌رو
دِلَم همدَم مـیخواد یـه بدنِ زیبا قوی سالم تَنِ خوش‌بو

یـه مـهمونی پُرِ #پاکی ، چه ات بارن مایی زرده پُر از #لبخند و #آبادی
یـه مـهمونی کـه رو کِیکِش نوشته باشـه ، #آزادی
یـه مـهمونی پُرِ نور و ، پُر از موسیقیِ زنده
یـه مـهمونی پُر از # و پُر از #اَکتای #زیبای یـه #خواننده

هوا اینجا چِقَد دِلگیره و دل سیره انگار و یـه بارونی دِلَم مـیخواد
چِقَد تنـها بَده هرجا مـیرم غم پیشَمـه و من یـه مـهمونی دِلَم مـیخواد

خُب
امـیدوارم کـه تا اینجای مـهمونی بِهتون خوش گذشته باشـه
مـیخوام این قِسمَتشو یِکم براتون چالِشی‌تر کنم که
رویـاپردازی کرده باشیم اما یـه وقت از #واقعیت دور نشده باشیم
ممنون

زَدَن بُردَن همـه ، عِشقَمو ایمانو
پُر از خاک و پُر از مِه ایرانو
شِکستن قلبَمو ، تو منو دریـاب
که زَدَن بُردن همـه چیزِ منو ، اونورِ دریـا
زَدَن از ریشـه خوشبختیمو انگاری
هَمَش دود و دَم و حرفای اجباری
چِقَد غمگین شده ، #شب‌های بی‌رویـا
زَدَن بُردن همـه چیزِ منو ، اونورِ #دنیـا

هوا اینجا چِقَد دِلگیره و دل سیره انگار و یـه بارونی دِلَم مـیخواد
چِقَد تنـها بَده هرجا مـیرم غم پیشَمـه و من یـه مـهمونی دِلَم مـیخواد

مـیدونی
من اَصَن دنبالِ این نیستم کـه کی مـیاد چی مـیگه کی مـیره
من فقط دنبالِ اینم کـه اتفاق هر چی کـه هست #واقعی باشـه و بتونـه هَمَمون رو یـه مرحله ببره #بالاتر
هه
این اتفاق مـیتونـه حتی یـه مـهمونی باشـه
یـه مـهمونیِ #ساده

دِلَم یـه #جشنِ #واقعی مـیخواد ، بدونِ دو رویی و بَدی
یـه مـهمونی دِلَم مـیخواد که، تو هم #شب بمونی و نَری
دِلَم مـیخواد ببینم کـه یِکَم ، مـیگذره #خوش لحظه
یـه مـهمونی پُرِ از تو و اون ، لب‌های خوش‌مزه

هوا اینجا چِقَد #دِلگیره و دل سیره انگار و یـه #بارونی دِلَم مـیخواد
چِقَد تنـها بَده هرجا مـیرم #غم پیشَمـه و من یـه مـهمونی دِلَم مـیخواد
یـه مـهمونی پُر از مَردای مَشتی #نورِ #شمع و ِ خوش رو
دِلَم همدَم مـیخواد یـه بدنِ زیبا #قوی #سالم تَنِ خوش بو
💫🌟💎🗝💟🕉☯️🦁🏆👑

Read more

Media Removed

. چه ات بارن مایی زرده یکی رو دوست دارم...ی کـه منو اسیر قلبش کرد...ی کـه دیگه برامـی نیست بـرام دنیـاست... .ی کـه در دنیـا تنـهایـه کـه تو قلبم نشسته...ی کـه مـیدونـه از غم دوری و دلتنگیش پریشونم... همونی کـه شب و روز بیـادشم و صبحها بـه عشق😗 اون چشمامو باز مـیکنم و لحظه های زندگیم رو با گرمای عشق اون مـیگذرونم... بیشتر ... .
یکی رو دوست دارم...❤
کسی کـه منو اسیر قلبش کرد...
کسی کـه دیگه برامـی نیست بـرام دنیـاست...💑
.
کسی کـه در دنیـا تنـهایـه کـه تو قلبم نشسته...💏
کسی کـه مـیدونـه از غم دوری و دلتنگیش پریشونم...🙏
همونی کـه شب و روز بیـادشم و صبحها بـه عشق😗 اون چشمامو باز مـیکنم و لحظه های زندگیم رو با گرمای عشق اون مـیگذرونم...🙆
بیشتر از هری دوستش دارم...
جونمـه...❤
عشقمـه...❤
نفسمـه...❤
زندگیمـه...❤
کسیـه کـه برای من بهترینـه و دیوونـه وار مـیپرستمش...❤ . .

Ƙ

Read more

Advertisement

Media Removed

HOME... به منظور دنیـا شاید یک نفر باشی اما به منظور من تمام دنیـاییمادر To the world you may be one person, but to one person you may be the world. . خدایـا.... قسم بـه بزرگیت هیچ، هیچوقت غم پدر و مادرشو نبینـه الهی آمـین 14.دسامبر.2017 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . #زندگی ... HOME...
🔝برای دنیـا شاید یک نفر باشی اما به منظور من تمام دنیـایی💖مادر🌷
To the world you may be one person, but to one person you may be the world. .
🌟خدایـا.... قسم بـه بزرگیت هیچ، هیچوقت غم پدر و مادرشو نبینـه👐
الهی آمـین
14.دسامبر.2017
.
.

.
.
.

.
.
.

.
.
.

.
.
.

.
.
.

.
.
.

.
.
.

.
.
.

.
.
.

.
.
.

.
.
.

.
.
.

.
.
.

.
.
.

.
.
.

.
.
.

.
.
.

.
.
.

.
.
.

.
.
.

.
.
.

.
.
.

#زندگی #دربی #عشق #عاشقانـه #فوتبال #پرسپولیس #joker #بازی #آهنگ #life #Love #گربه #زلزله #سگ #cat #کادو #ترانـه #موزیک #منوتو #manoto #دانشگاه #دانشجو #حیوانات #آهنگ #بازی #جمله #football #زبان #استقلال #شعر #شیراز #perspolis

Read more

Media Removed

زندگی آی زندگی خسته ام خسته ام گوشـه زندون غم دست و پا بسته ام هر چی تو دنیـا غمـه مال منـه روزی هزار بار دل من مـیشکنـه دل دیگه اون طاقت ارو نداره پشت سر هم داره بد مـیاره خدا مـیاره. ..... زندگی آی زندگی خسته ام خسته ام
گوشـه زندون غم دست و پا بسته ام
هر چی تو دنیـا غمـه مال منـه
روزی هزار بار دل من مـیشکنـه
دل دیگه اون طاقت ارو نداره
پشت سر هم داره بد مـیاره خدا مـیاره. .....

Media Removed

. کرانـه های کرامت چه بی کران و وسیع امـید ماست توسل درون این سرای رفیع چه غم ز غربت دنیـا و حسرت عقبا نگاه روشنتان که تا برای ماست شفیع #وقت_سلام #سلام_امام_مـهربانم #سلام_مولای_مـهربانم #سلام_امام_رضا_جان . . . #برای_من_بجز_این_آستان_پناهی_نیست .
کرانـه های کرامت چه بی کران و وسیع
امـید ماست توسل درون این سرای رفیع

چه غم ز غربت دنیـا و حسرت عقبا
نگاه روشنتان که تا برای ماست شفیع

#وقت_سلام
#سلام_امام_مـهربانم
#سلام_مولای_مـهربانم
#سلام_امام_رضا_جان
.
.
.
#برای_من_بجز_این_آستان_پناهی_نیست

Media Removed

چه غم دارم کـه مـی‌دانم رسد صبح امـید و من ببینم بر تن دریـا لباس نیلگونش را چو دیدم دریـا ز خورشیدش بـه سر تاجی نمـی‌خواهم ز دنیـا تاج و تخت واژگونش را.. #ساحل #دریـا #غروب #انـه #آرامش چه غم دارم کـه مـی‌دانم رسد صبح امـید و من
ببینم بر تن دریـا لباس نیلگونش را

چو دیدم دریـا ز خورشیدش بـه سر تاجی
نمـی‌خواهم ز دنیـا تاج و تخت واژگونش را..
#ساحل #دریـا #غروب #انـه #آرامش

Advertisement

Media Removed

مادر چه بگویم از دوریت دلم تنگ هست تنگ محبت ,تنگ اغوش بی منتت تنگ حرفای شیرین دعواهایت تنگ مـهر بی ریـایت ,تنگ گریـه های پاکت تنگ دلشوره های بی حسابت تنگ غصه های نابت هرچه گویم از تنگهایم کم هست تنگهایی کـه ز دوریت یـافتم تنگهایی کـه از بعد لحظه ها دیده ام تنگم اما هیچ نکنم دراین دنیـای بی ارزش ماندهام ... مادر
چه بگویم از دوریت دلم تنگ است
تنگ محبت ,تنگ اغوش بی منتت
تنگ حرفای شیرین دعواهایت

تنگ مـهر بی ریـایت ,تنگ گریـه های پاکت تنگ
دلشوره های بی حسابت
تنگ غصه های نابت
هرچه گویم از تنگهایم کم است
تنگهایی کـه ز دوریت یـافتم تنگهایی کـه از بعد لحظه ها دیده ام
تنگم اما هیچ نکنم
دراین دنیـای بی ارزش ماندهام از بعد لحظه های شیرین اندکم با تو
نبودت چون احساسی خالی درون جهانی هس کـه در وجود خویش دارم
نبودت چون پوچی هست که از دنیـای همـهگان دارم
دنیـای من تهیست از تو تهیست از خویش تهیست از همـه
گویند خاک سرد هست اما سردتر ازان منم
اری من سردم سرد سرد از گرمای وجودت
وجودی کـه هرگز نخواهد کنارم بود
هرچه گویم از غصه های بی دریغم کم نخواهد شد
از گریـه هایم
گریـه های بی امان تنـهاییم
گریـه های حصرت نبودنت
گریـه های حصادتم بـه دیگران
گریـه های دیدن طفلی درون اغوش مادری
گریـه های نوازش مادری
گریـه های ارامش مادری
تنـهام مادر
تنـها مـیان کوله بار غم دنیـا
تنـها مـیان ادمـیان
تنـها مـیان جهان و خدا
اری تنـهایم تنـهای درون خویش
درونی کـه هیچ وقت از بودنت سیر نشد
درونی کـه اغده ی مـهبتت ماند
اغده ای کـه هرگز پر نخواهد شد
کاش نبودم ای خدا
کاش کاش کاش
شرمم باد کفر گویم ای خدا
شرمم باد با بودنم
شرمم باد شرمم باد
فرزاد
۹۳/۵/۷

Read more

Media Removed

. من و تقدیر جهان بی تو نمـیرزد هیچ جز نگاه تو نگاهی کـه نمـیرزد هیچ اندکی فرصت شادی کـه در این دنیـا هست بی تو این شادی و غم ها و جهان یک جا هیچ . . . پ.ن: چه ات بارن مایی زرده منو م قرن ها پیش 💕🎵
.
من و تقدیر جهان بی تو نمـیرزد هیچ
جز نگاه تو نگاهی کـه نمـیرزد هیچ
اندکی فرصت شادی کـه در این دنیـا هست
بی تو این شادی و غم ها و جهان یک جا هیچ .
.
.

پ.ن: منو م قرن ها پیش😁❤

Advertisement

Media Removed

احترامت واجبه خان دایی! اماحرف از مردونگی نزن کـه هیچ خوشم نمـی آد.کی واسه من قد یـه نخود مردونگی رو کرد که تا من واسش یـه خروار رو کنم؟!... این دنیـا واسه من همـیشـه کلک بوده و نامردی. بـه هرکی گفتم نوکرتم با خنجر کوبید تو این جیگرم ... #قیصر پ.ن: آاااااااای نفس کش سلطان غم ننـه کـه این بلاها رو سر ما مـیاره️😐😐 #پوریـا ... احترامت واجبه خان دایی!
اماحرف از مردونگی نزن کـه هیچ خوشم نمـی آد.کی واسه من قد یـه نخود مردونگی رو کرد که تا من واسش یـه خروار رو کنم؟!... این دنیـا واسه من همـیشـه کلک بوده و نامردی.
به هرکی گفتم نوکرتم با خنجر کوبید تو این جیگرم ... #قیصر
پ.ن: آاااااااای نفس کش 🔪🔪🔪
سلطان غم ننـه کـه این بلاها رو سر ما مـیاره☺️😅😅😐😐
#پوریـا #ماشاء_الله_لاحول_ولا_قوه_الا_بالله #سبیلو #پوریـا_زند

Read more

قطعه #یـادش_رفته با ترانـه ای از من ، ملودی محمدرضا مقدم و تنظیم حامد شمس، منتشر شد. ویدیو تیزر هم ساخت سیـامک عزیز مـیباشد. امـیدوارم بپسندین و حمایت کنین ️ @khashayargoodarzii @mohamadrezamoghadam @hamed_shams @hosseinsoleimani @cyamax_ یـادش رفته چقد کم بود غم دنیـا تو اون‌ حالا ... قطعه #یـادش_رفته با ترانـه ای از من ، ملودی محمدرضا مقدم و تنظیم حامد شمس، منتشر شد.
ویدیو تیزر هم ساخت سیـامک عزیز مـیباشد.
امـیدوارم بپسندین و حمایت کنین ❤️
@khashayargoodarzii
@mohamadrezamoghadam
@hamed_shams
@hosseinsoleimani
@cyamax_
یـادش رفته چقد کم بود
غم دنیـا تو اون‌
حالا حتما تماشا کرد
که بعد از من چی مـیبینـه

Read more

Media Removed

How can you be sad when u know ur loved by people who care about u Thanks for the photo ur not only a friend ur my family Friendship does not aknowledge borders, race or religion! Its all about love And i love u so much When there lives someone who wanna see ur photo everyday in her room #Dana ... How can you be sad when u know ur loved by people who care about u 😍 Thanks for the photo ❤ ur not only a friend ur my family ❤ Friendship does not aknowledge borders, race or religion! Its all about love 😍 And i love u so much ❤ When there lives someone who wanna see ur photo everyday in her room 😍😍❤❤
#Dana #Photo

غم چرا وقتی مـیدونی هستنایی کـه خیلی دوستت داشته باشن! مرسی بابت ع❤ تو برام فقط یـه دوست نیستی، خونوادمـی ❤ دوستی مرز و بوم، رنگ و نژاد و دین و مذهب نمـیشناسه! دوستی یعنی عشق 😍 و من کلی دوستت دارم ❤ وقتی یکی اون ور دنیـا دوست داره هر روز عکستو توی اتاقش ببینـه 😍😍❤❤
#دانا #عکس

Read more

Media Removed

. زدم بر طبلِ بی عاری، ولی با دیدنِ طفلانِ سرگردانِ هرجایی دوباره با غم و لبخندهای مبهمِ فرضی دوستی کردم! تمامِ ذهنش آشوبو تمام باورش دعوا رهایی را فقط درون مرگ مـیداند! تنش از جورِ نامردان پُر از زخمُ و کبودی ها و تنـها راهِ رفتن را همـین هفتیر مـیداند! نگاهش پر ز حسرت دیدگانش خالی از آرامشِ ... .
زدم بر طبلِ بی عاری، ولی
با دیدنِ طفلانِ سرگردانِ هرجایی
دوباره با غم و لبخندهای مبهمِ فرضی
دوستی کردم!
تمامِ ذهنش آشوبو
تمام باورش دعوا
رهایی را فقط درون مرگ مـیداند!
تنش از جورِ نامردان
پُر از زخمُ و کبودی ها
و تنـها راهِ رفتن را همـین هفتیر مـیداند!
نگاهش پر ز حسرت
دیدگانش خالی از آرامشِ فردا
و این دنیـا و آینده تباه و تار مـیداند!
و دستانم،
خالی تر،
ز آنچه از توانِ من بر آید
فقط افسوس و حسرت مـیخورم کاخر
چرا مرهم نمـی آید!؟...
.
#سحرنام_آموز
لینک کانال تلگرام داخل بیو
.
#saharnamamouz #حسرت #کودک #درد #هفت_تیر #کودکان_کار #معاصر #ادبی #شعر #شعرکوتاه #دلنوشته #دلنوشت #ادبیـات
_______________________________

Read more

Advertisement

Media Removed

. ادامـه بررسی ترانـه همراه خاک ارّه . درون ام بم ها با کوهی از غم ها پیوسته لرزیدند . بعد دفنِ خود کردم همراه آدم ها جاندار بودن را . تلمـیح غم انگیز بـه حادثه زلزله بم، غم این شعر رو دو چندان مـیکنـه. شاعر مـیگه دل من اونقدری لرزیده کـه انگار زلزله بم درون اون اتفاق افتاده! از طرفی مـیدونیم کوه، نماد ... .
ادامـه بررسی ترانـه همراه خاک ارّه
.
در ام بم ها
با کوهی از غم ها
پیوسته لرزیدند
.
پس دفنِ خود کردم
همراه آدم ها
جاندار بودن را
.
تلمـیح غم انگیز بـه حادثه زلزله بم، غم این شعر رو دو چندان مـیکنـه. شاعر مـیگه دل من اونقدری لرزیده کـه انگار زلزله بم درون اون اتفاق افتاده! از طرفی مـیدونیم کوه، نماد استواری هست. حالا عمق فاجعه زمانیـه کـه حتی کوه هم بلرزه !
و بخاطر همـین لرزیدن ها بود کـه من درون خودم تمام آدم ها و مفهوم جاندار بودن دفن کردم (منظور از دفن خود کردم اینـه کـه در خودم دفن کردم).
اینجاست کـه مـیرسیم بـه پاسخ اینکه چرا من از اول تحلیل مـیگم کـه راوی این داستان «جان» نداره و فقط زندگی مـیکنـه!
علت جاندار نبودن و چوبی بودن راوی این غزل، لرزش هایی هست کـه به طور مداوم درون دلش اتفاق مـی افتاده. و این لرزش ها مـیتونـه پستی و بلندی ها و حوادث روزگار یـا ناجوانمردی ها و بی عدالتی ها باشـه کـه باعث شده ترجیح بده «جاندار» نباشـه.
.
روزی اگر زاغی
روباه را بلعید
جای تاسف نیست
.
هیـهات اگر روزی
صابون بیـاموزد
مکّار بودن را
.
اینکه توی بند اول گفتم داستان نجار و سازه چوبی من رو یـاد پینوکیو و پدر ژپتو مـیندازه بـه این بند هم برمـیگیرده. روباه مکار یکی از شخصیت های اصلی اون داستان بود.
ولی خب صحیح تره کـه بگیم این بند بـه داستان معروف «روباه و زاغ» اشاره مـیکنـه. داستانی کـه روباه زاغ رو گول مـیزنـه و پنیرش رو تصاحب مـیکنـه. (البته صابون نقش خاصی توی اون داستان نداشت و روباه پنیر رو از زاغ گرفت، اما چون زاغ ها عاشق صابون هستن، علت استفاده از صابون هم مشخص مـیشـه)
شاعر مـیگه اگه روزی کار روزگار برعشد و به جای اینکه روباه کلاغ رو گول بزنـه، کلاغ روباه رو گول بزنـه چیز عجیبی نیست. وای بـه حال اون روزی کـه صابون (که جاندار نیست!) مکر و حیله رو از زاغ یـاد بگیره. یعنی مـیگه مکر و حیله و دروغ بـه قدری همـه گیر شده و گسترش پیدا کرده کـه باید ترسید از اون روزی کـه هری و هر چیزی تو این دنیـا مکر و حیله رو یـاد بگیره. و صفت مکار کـه مخصوص روباه هست، بـه تمام موجودات دیگه هم نسبت داده بشـه!
.
بیرون تراویده است
از گورِ من بهرام
از کوزه ام خیـام
.
از مستی ام حافظ
سرمشق مـیگیرد
هوشیـار بودن را
.
در بند پایـانی غزل، تلمـیحات جالبی بـه داستان های معروف ادبیـات پارسی زده مـیشـه.
بهرام گور و گور، خیـام و کوزه. حافظ و مستی
.
بهرام گور از پادشاهان دلیر ساسانی بوده کـه در جستجوی گورخر، داخل یک لجنزار فرو مـیره و مـیمـیره.
.
داستان خیـام و کوزه هم بـه رباعی هایی برمـیگرده کـه حکیم خیـام درون رابطه با کوزه نوشته‌اند:
.
ادامـه درون کامنت
#بررسی_ابراهیم

Read more
#آخرسال #۹۶ سال ۹۶ هم باهمـه‌ی آدمای عجیب غریبش #خاطرات #تلخ و شیرینش سختیـهای طاقت‌فرساش سانحه‌های دلخراشش تسلیت گفتنـهای بی‌شمارش .🖤🥀 بالاخره تموم شد خدایـا ما رو بـه حال خودمون رها نکن تنـهامون نذار و عزیزانمون رو حفظ کن خدایـا بیماری و غم و اندوه رو از زندگیمون دور کن و درِ رحمت و نعمت ... #آخرسال #۹۶ 🎈
سال ۹۶ هم باهمـه‌ی آدمای عجیب غریبش
#خاطرات #تلخ و شیرینش
سختیـهای طاقت‌فرساش
سانحه‌های دلخراشش
تسلیت گفتنـهای بی‌شمارش
.🖤🥀
بالاخره تموم شد

خدایـا ما رو بـه حال خودمون رها نکن
تنـهامون نذار
و عزیزانمون رو حفظ کن

خدایـا بیماری و غم و اندوه رو از زندگیمون دور کن و درِ رحمت و نعمت رو بـه دنیـا و زندگیمون بازکن

#خدایـا درون #سال_جدید
#دلهامون رو شاد کن
لبهامون رو خندون
جیبهامون رو پر پول
تلاشـهامون رو باثمر
.☘️
خدایـا ما رو مورد آمرزش و مـهربانی خود قرار بده و دلهامون رو از عشق لبریز کن
خدایـا ...
یـه کاری کن دلهامون آروم بگیره ❤️
#الهی_آمـین 🙏🏻
#🖋ناهیدمحبی
#nahidmohebi
#پیشاپیش_عیدتون_مبارک 🌹
#دعای_آخر_سال #❤️ #آرزوی_خوشبختی #موفقیت
#بهترین_آرزوها #زیباترین_اتفاق
#خاطرات #خوب #خاطرات_خوب
#بازیگر #دنیـای_رنگی #هنرمند #🎭 #🎥 #🎨 #📷
#دلنوشته #دلنوشته_های_من #هنر
#آوا

Read more

Media Removed

کی بود کـه با اشکای تو یـه اسمون ستاره ساخت کی بود کـه به نگاه تو دلش رو عاشقونـه باخت کی بود کـه با نگاه تو خواب و خیـال عشق و دید کی بود کـه تنـها واسه تو از همـه دنیـا دل برید نگو کی بود کجایی بود اونکه برات دیوونـه بود رو خط بـه خط زندگیش از عشق تو نشونـه بود من بودم اونکه دلشوساده بـه پای تو گذاشت اونکه واسش ... کی بود کـه با اشکای تو یـه اسمون ستاره ساخت
کی بود کـه به نگاه تو دلش رو عاشقونـه باخت
کی بود کـه با نگاه تو خواب و خیـال عشق و دید
کی بود کـه تنـها واسه تو از همـه دنیـا دل برید
نگو کی بود کجایی بود اونکه برات دیوونـه بود
رو خط بـه خط زندگیش از عشق تو نشونـه بود
من بودم اونکه دلشوساده بـه پای تو گذاشت
اونکه واسش بودن تو بـه غیر غم چیزی نداشت
من بودم اونکه دل اخر عشق تورو خوند
اونکه بـه جای عاشقی حسرتشو بـه دل نشوند
حسرت دوست داشتن تو همـیشگی بوده و هست
کاش مـیرسید بـه گوش تو صدای قلبی کـه شکست

Read more

Advertisement

پنجشنبه ها اما دلتنگی هایمان رنگ دیگری دارد. بـه رنگ حسرتی بی پایـان بـه رنگ بغضی کودکانـه کـه زانوی غم بغل کرده و در گوشـه ای از گلویمان چمبره زده بـه رنگ آرزوهایی کـه مـیدانی هیچوقت برآورده نمـیشود. بـه رنگ خاطراتی کـه دیگر تکرار نمـیگردد. پنجشنبه ها را مشق گذشته مـیکنیم. از روی روزهای عمرمان چند خطی ... پنجشنبه ها اما
دلتنگی هایمان رنگ دیگری دارد.
به رنگ حسرتی بی پایـان
به رنگ بغضی کودکانـه کـه زانوی غم بغل کرده و در گوشـه ای از گلویمان چمبره زده
به رنگ آرزوهایی کـه مـیدانی هیچوقت برآورده نمـیشود.
به رنگ خاطراتی کـه دیگر تکرار نمـیگردد.
پنجشنبه ها را مشق گذشته مـیکنیم.
از روی روزهای عمرمان چند خطی مـینویسیم
تا فراموش نکنیم
آدمـهای خوب زندگیمان را
که جز عکسی درون آلبوم
و خاطراتی درون ذهن
اثری از خود باقی نگذاشته اند.
و چه تلخ هست رسم دنیـا و نبودن هایش

یـه دنیـااااا حرف تو دلمـه کـه فقط حتما بودی و به خودت مـیگفتم....
روحت شاد کاپیتان مـهربون و بامعرفت من♥🌹روحت شاد مررررد♥
بسم الله الرحمن الرحيم

الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الرَّحْمـنِ الرَّحِيمِ مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ ❤24❤
@khabiri.hossein
@karimbagherii6
@shahroozpashaki
@mehrdad_kafshgari_2418
@mohsen.bengar6
@alirezanoormohammadi
@mohsenmosalman77
@pejmanjamshidi
@hamidaliasgari
@ivankovic_branko
@sepehrheydari_96
@babak.hatami40
@abouzarnaderi
@rezaaaaa10noroziiiiiii

Read more

Media Removed

با وجو اینکه امسال برخلاف همـه سالهای قبل خیلی منتظر رسیدن روز تولدم نبودم اما خداوند رو شاکرم ک نعمت حیـاتی دوباره و لذت بردن از زیبایی ها رو بهم ارزانی داشت. مدتها بود پستی درون اینستا نگذاشته بودم اما طبق روال سالها، روز تولدم بهانـه ای شد به منظور شروعی دوباره. شروع امـیدها و آرزوهایی کـه هرسال درون لابلای ... با وجو اینکه امسال برخلاف همـه سالهای قبل خیلی منتظر رسیدن روز تولدم نبودم اما خداوند رو شاکرم ک نعمت حیـاتی دوباره و لذت بردن از زیبایی ها رو بهم ارزانی داشت.

مدتها بود پستی درون اینستا نگذاشته بودم
اما طبق روال سالها، روز تولدم بهانـه ای شد به منظور شروعی دوباره.
شروع امـیدها و آرزوهایی کـه هرسال درون لابلای روزمرگی ها کمرنگ و حتی بی رنگ مـیشن
اما از یـاد نمـیرن و من امروز درون آستانـه بیست و نـهمـین سالروز ورودم بـه این دنیـا، خداوند مـهربان رو بابت تمام محبت و لطفش سپاسگزارم و با قلبی آرام و ذهنی روشن دریـافتم کـه زندگی با تمام دشواری ها،سختی ها و غم هایش زیباست
اگر
نگاهت و تکیـه گاهت خداوند باشد
و زیبایی جز این نیست و نمـیتواند باشد.
پ.ن: پیگیر آرزوهاتون باشید. زندگی با حضور خدا بینـهایت زیباست.

Read more

Media Removed

دلم را سپردم بـه بنگاه دنیـا و هی آگهی دادم بـه اینجا و آنجا و هر روز به منظور دلم مشتری آمد و رفت و هی این و آن سرسری آمد و رفت ولی هیچ واقعا اتاق دلم را تماشا نکرد دلم قفل بودی قفل قلب مرا وا نکرد یکی گفت: چرا این اتاق پر از دود و آه است! یکی گفت: چه دیوارهایش سیـاه است! یکی گفت: چرا نور اینجا کم است؟! و ... دلم را سپردم بـه بنگاه دنیـا
و هی آگهی دادم بـه اینجا و آنجا
و هر روز به منظور دلم مشتری آمد و رفت
و هی این و آن سرسری آمد و رفت
ولی هیچ واقعا اتاق دلم را تماشا نکرد
دلم قفل بودی قفل قلب مرا وا نکرد
یکی گفت: چرا این اتاق پر از دود و آه است!
یکی گفت: چه دیوارهایش سیـاه است!
یکی گفت: چرا نور اینجا کم است؟!
و آن دیگری گفت: و انگار هر آجرش فقط از غم و غصه و ماتم است!
و رفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری
و من تازه آن وقت گفتم: خدایـا تو قلب مرا مـی خری؟
و فردای آن روز خدا امد و توی قلبم نشست
و درون را بـه روی همـه پشت خود بست! .
.
#سلام
#نگاه_خدا_به_تک_تک_ثانیـه_های_زندگیتون🍃🌿🌿🌾🌵🌴🌳🌳🍁🍁🍂🍓🍓💙🌹🌷🌸🌼🌻🌸🍀🌹🌷🌷🌷🌷🎀🎀🎀🎀🎀🌻🌻🌻🌻🌻
#خدایـا_شکرت
#ممنونم
#واسه_هرچی_که_بخشیدی
#مـهربون_عشق
#کنارم_باش

Read more

Advertisement

Media Removed

. خونـه ننـه تکه ای از بهشت خونـه ننـه روایت یک عمر خاطرات خونـه ننـه روایت یک عمر صفا.محبت همـه ماها با این زندگی و امکانات مدرن مـیگیم ای کاش برمـیگشتیم بـه عقب و همون خونـه دنج ننـه اره خونـه ننـه با اون درون چوبی دو لنگه کـه جیک جیک صداش تو گوش ننـه یعنی ننـه غمت نباشـه هنوز یکی هست کـه داره مـیاد پیشت اون تلویزیون ... .
خونـه ننـه تکه ای از بهشت
خونـه ننـه روایت یک عمر خاطرات
خونـه ننـه روایت یک عمر صفا.محبت

همـه ماها با این زندگی و امکانات مدرن مـیگیم ای کاش برمـیگشتیم بـه عقب و همون خونـه دنج ننـه

اره خونـه ننـه با اون درون چوبی دو لنگه کـه جیک جیک صداش تو گوش ننـه یعنی ننـه غمت نباشـه هنوز یکی هست کـه داره مـیاد پیشت

اون تلویزیون سیـاه و سفید تو خونـه ننـه کـه چه دل هایی رو رنگی مـیکرد . تق تق تعویض کانالش هنوز تو گوشمـه و اون آنتن بلندی کـه ننـه که تا مـیگفت یکی بچرخونـه همـه بلند مـیشدن واسه ننـه بچرخونن
.
یخچال عمومـی ننـه کـه واسه همـه بود جز خودش . یخچالی کـه ننـه پر مـیکرد واسه بچه ها و بزرگترا داد مـیزدن درون یخچال ببندین و ننـه مـیگفت مال خودشونـهی حق نداره داد بزنـه

خوابی کـه تو خونـه ننـه با اون کولر شارپ قدیمـی و صدای ویران کنندش همـه رو مـیبرد تو اون دنیـا و انگار موزیکی خوشتر از این واسه خواب تو خونـه ننـه نبود .

بخاری نفتی و اون قابلمـه شلغم رو سرش کـه تو زمستون همـه رو دور هم جمع مـیکرد و کیف و حالش واسه ننـه بود و اگه یک شبی نمـیومد ننـه رو مـیبرد تو غم

روزی بهتر از جمعه ها من واسه ننـه سراغ ندارم . قابلمـه خورشت ننـه با اون ادویـه و طعم خاصش کـه ننـه بار مـیذاشت و با اون دست لرزونش پیـاله پیـاله واسه همـه بـه عدالت پر مـیکرد

پ ن : خونـه قدیمـی ننـه نیست و الان ننـه تو خونـه مدرن زندگی مـیکنـه
پ ن : بـه لطف ننـه هنوز همـه دور هم جمع مـیشیم

آرزو مـیکنم خدا همـه ننـه ها رو سالم و سلامت واسه ماها نگه داره

Read more

Media Removed

. بخشی از یـادداشت هادی اعتمادی مجد روزنامـه بانی فیلم، ۳۱ تیر ۹۷ . گزارش یک روزنامـه صبح هر چند ظاهرا با استناد بـه اسناد معتبری «م.م» و «ا.ع» را از دار و دسته رانتخواران معرفی کرد، اما تحلیل و رمزگشایی های بعدی چندان موثق نبود. با این حال همـین وصله کافی بود که تا موجی از طعنـه و کنایـه ها بـه سوی دو مجری ... .
بخشی از یـادداشت هادی اعتمادی مجد
روزنامـه بانی فیلم، ۳۱ تیر ۹۷
.
گزارش یک روزنامـه صبح هر چند ظاهرا با استناد بـه اسناد معتبری «م.م» و «ا.ع» را از دار و دسته رانتخواران معرفی کرد، اما تحلیل و رمزگشایی های بعدی چندان موثق نبود.

با این حال همـین وصله کافی بود که تا موجی از طعنـه و کنایـه ها بـه سوی دو مجری شناخته شده و محبوب تلویزیون درون دو حوزه متفاوت روانـه شود.

این درست کـه شرایط زندگی امروز بـه خیلی از ما ثابت کرده، انجام هر کاری از هری ممکن است، اما کمـی معرفت هم خوب چیزی است!

مدیری درون بازگشت بـه تلویزیون و بعد درون ادامـه راه انداختن آنچه بـه نام «دورهمـی» معروف شد، خیلی ها را با تلویزیون آشتی داد. او خیلی از حرف ها را هم زد کـه شاید پیش از آن مجال طرحشان درون این رسانـه دولتی نبود و بارها بـه غافلگیری شیرین ما تماشاگران برنامـه اش انجامـید.

او سالهاست درون مدیوم های مختلفی ما را چنان بـه وجد آورده کـه غم دنیـا را بـه باد داده ایم و چنان وجه کاریزماتیکی از خود بـه نمایش گذاشته کـه از قِبَل اعتبار او خیلی ها بـه نان و آب رسیده اند.

اگر او دستمزدهای نجومـی مـی گیرد یـا خرجهای آنچنانی مـی کند، که تا وقتی کـه حقی ازی ضایع نکرده بـه خودش مربوط است.

مدیری این اواخر درون «دورهمـی» از خیلی از مسئولان و مدیران دولتی انتقاد کرد. کنایـه هایش چیزی بود کـه در این برهه واقعا لازمشان داشتیم.

وکیلش گفته اتهامات نادرست هستند و او از دو رسانـه ای کـه نامش را رسانـه ای کرده اند شکایت خواهد کرد.

حالا افکار عمومـی دست بـه گریبان با شایعه ای هست که طی این دو روز درون فضای مجازی حسابی فربه شده و در نزد وجدان خود هم بعد از تکذیب مدیری و علیخانی شرم حضور دارد. این نتیجه اتفاقی هست که افتاده و به نوعی سردرگمـی انجامـیده است.

من و شما هم کم درون این مـیان مقصر نیستیم و ذوق زدگی مان درون قبال این دست خبرهاو تحلیلگری مان به منظور زیر سوال بردن اعتبار دیگران همتا ندارد! خدا نکند کـه این خبرها بـه گوشمان برسد. دیگر منتظر طرح دفاعیـه مظنون و رای قاضی نمـی شویم و خودمان یک تنـه مـی بریم و مـی دوزیم. همـیشـه خیلی از ما همـین طور بوده ایم وخیلی چیزها کـه برای خودمان نپسندیده ایم، با کمال مـیل به منظور دیگران پسندیده ایم.

ما هم مثل خیلی های دیگر صبر مـی کنیم و امـیدواریم مدیری ها و علیخانی ها چه اینجا و چه درون آینده از چنین اتهاماتی مبرا باشند. دلیلش هم اهمـیتی هست که اعتماد مردم بـه آنان دارد. اعتمادی کـه این سالها دستخوش امواج سهمگینی شده و مانند اعتبار برخی از این آدمـهای معروف ارزان بـه دست نیـامده کـه یک شبه از بین برود.

Read more
يكسال از رفتنت ميگذرد عارف جان مـهربان ، دلتنگت هستيم و غمگينيم كه چرا از دستت داديم و همسر مـهربانت روزها و شبها باتو زندگي ميكند و با خاطراتت ميگذراند و يادت را درون دل دوستان و طرفدارانت زنده نگه ميدارد ،هنرمند هيچوقت نميميرد و با آثارش درون دل دوستدارانش هميشـه زنده هست و براي همسر عزيزت هميشـه از خدا صبر ... يكسال از رفتنت ميگذرد عارف جان مـهربان ، دلتنگت هستيم و غمگينيم كه چرا از دستت داديم و همسر مـهربانت روزها و شبها باتو زندگي ميكند و با خاطراتت ميگذراند و يادت را درون دل دوستان و طرفدارانت زنده نگه ميدارد ،هنرمند هيچوقت نميميرد و با آثارش درون دل دوستدارانش هميشـه زنده هست و براي همسر عزيزت هميشـه از خدا صبر آرزو ميكنم و ميدونم غم عشق و دلتنگي خيلي سخته . دل من یـه روز بـه دریـا زد و رفت

پشت پا بـه رسم دنیـا زد و رفت

پاشنـه کفش فردا رو ور کشید

آستین همت و بالا زد و رفت

یـه دفعه بچه شد و تنگ غروب

سنگ توی شیشـه فردا زدو رفت

حیوونی تازگی آدم شده بود

به سرش هوای حوّا زد و رفت

دفتر گذشته ها رو پاره کرد
نامـه فردا ها رو که تا زد و رفت... زنده ها خیلی براش کهنـه بودن

خودشو تو مرده ها جا زد و رفت

هوای تازه دلش مـیخواست ولی

آخرش توی غبارا زد و رفت

دنبال کلید خوشبختی مـی گشت

خودشم قفلی رو قفلها زدو رفت
روحت شاد و يادت گرامي عارف مـهربان و عزيز
@areflorestani1enasseri

Read more

Media Removed

... زهرا شعبانی: وقتی کـه حالت از غم دنیـا گرفته هست حال من و تمام غزلها گرفته هست دلشوره های خود بـه خود چند روز پیش حالا چقدر یک شبه معنا گرفته هست بعد از تو جای آن همـه تاب و تب مرا مشتی چرا و باید و امّا گرفته هست این سرنوشت غمزده تاوان عشق را روزی هزار مرتبه از ما گرفته هست حتی خدا نخواست ببیند ... ...
زهرا شعبانی:
وقتی کـه حالت از غم دنیـا گرفته است
حال من و تمام غزلها گرفته است

دلشوره های خود بـه خود چند روز پیش
حالا چقدر یک شبه معنا گرفته است

بعد از تو جای آن همـه تاب و تب مرا
مشتی چرا و باید و امّا گرفته است

این سرنوشت غمزده تاوان عشق را
روزی هزار مرتبه از ما گرفته است

حتی خدا نخواست ببیند درون این جهان
کار دو عاشق این همـه بالا گرفته است

یک لحظه چشم بستم و دیدمـی برام
تصمـیم گریـه آور کبری گرفته است

حالا منم و مـیز و دو فنجان قهوه و...
مردی کـه روی صندلی ات جا گرفته است

حرفی نمـی نکند برملا شود
بغضی کـه توی حنجره ام پا گرفته است

دارد بـه عمق فاجعه پی مـیبرد دلم
نفرین نکن کـه آه تو من را گرفته است

#زهرا_شعبانی
#علی_برات_نژاد
#خوشنویسی
#نستعلیق
#شعر_ناب
#ابیـات_ناب
#Calligraphy

Read more

Media Removed

. ۱. «رفتی و نوشتی کـه از دوری من ملالی نیست. رفتی با یکی دیگه دوست شدی هیچ خیـالی نیست. یـه روزم نوبت من مـیشـه واست نامـه بدم ببینی با یکی دیگه‌ام، جاتم اصلا خالی نیست» ۲. I heard that your settled down​ That you found a girl and your married now I heard that your dreams came true​ Guess she gave you ... .
۱. «رفتی و نوشتی کـه از دوری من ملالی نیست. رفتی با یکی دیگه دوست شدی هیچ خیـالی نیست. یـه روزم نوبت من مـیشـه واست نامـه بدم ببینی با یکی دیگه‌ام، جاتم اصلا خالی نیست»
۲.
I heard that your settled down​
That you found a girl and your married now
I heard that your dreams came true​
Guess she gave you things I didn’t give to you​
I hoped you’d see my face & that you’d be reminded​
That for me, it isn’t over​
Nevermind, I’ll find someone like you​
۳. شادمـهر جوان تازه ایران را ترک کرده. آهنگی نامتعارف با تنظیمـی متفاوت از تمام آهنگهای قبلی‌ش را با کلیپی عجیب و غریب منتشر مـی‌کند. محتوایش: خیـانت، تظاهر بـه بی‌اهمـیتی، انتقام!
۴. اَدل کـه دیر درون صحنـه هنر معرفی شد، بهترین آهنگش را خیلی زود معرفی کرد. محتوایش: رهاشدن، شاید خیـانت، تظاهر بـه بی‌اهمـیتی، انتقام.
۵. داستانـهای تکراری، واکنش‌های تکراری! ما همـین هستیم. آدمـهای تکرارِ اشتباهاتِ بی‌پایـان. هر روز آدمـهایی زیـادی را درون مطب ملاقات مـی‌کنم کـه رابطه ناموفقی را بـه تازگی پشت سر گذاشته‌اند. آنـها پر از خشم، غم، درماندگی و حس رهاشدگی هستند. مشکلاتشان را بـه بدشانسی، روزگارِ بد، «ا همشون همـینن»، «از همـه مردها متنفرم» و بختِ بد ربط مـی‌دهند.
اما حقیقت این هست که رابطه‌ی بد و آدم بد و شانس بد وجود ندارد. همـه اینـها نتیجه انتخاب‌های ماست. ما علیرغم نشانـه‌های واضح، آدم اشتباه را انتخاب مـی‌کنیم، مسیر اشتباه را با او مـی‌رویم و بعد از رها شدن، با انتقام یـا تظاهر بـه بی‌اهمـیتی راه را بر تجزیـه تحلیل مـی‌بندیم.
شما، خودتان را چقدر درون موفقیت یـا شکست رابطه‌های تان موثر مـی‌دانید؟ چقدر مربوط بـه دنیـا و روزگار است؟

Read more

Media Removed

* حل این مسئله کـه چرا دنیـا حتما غم و سختی داشته باشد؟! من را خوشحال و خشنود نمـی‌کند! اینکه آیـا بعد از هر سختی، آسانی هست یـا بعد از هر آسانی، سختی هست نیز مشکل آدم ناخشنود نیست! ذهنی کـه نمـی‌تواند رویدادهای دنیـا را بـه گونـه‌ای تفسیر کند کـه نکته مثبتی از آنـها بگیرد؛ همـیشـه خود را درون انبوهی از ناراحتی‌ها و ... *
حل این مسئله کـه چرا دنیـا حتما غم و سختی داشته باشد؟! من را خوشحال و خشنود نمـی‌کند! اینکه آیـا بعد از هر سختی، آسانی هست یـا بعد از هر آسانی، سختی هست نیز مشکل آدم ناخشنود نیست! ذهنی کـه نمـی‌تواند رویدادهای دنیـا را بـه گونـه‌ای تفسیر کند کـه نکته مثبتی از آنـها بگیرد؛ همـیشـه خود را درون انبوهی از ناراحتی‌ها و رنجها گرفتار مـی‌بیند! بـه ما نگفته‌اند حتما حتما در این دنیـا سختی و رنج بکشی یـا حتما حتما خوشی داشته باشی؛ اما حتما این واقعیت را پذیرفت به منظور اینکه من کمتر سختی و درد بکشم یـا حداقل آسیب کمتری ببینم؛ قرار نیست با واقعیت دنیـا بجنگم! بلکه مـی‌توانم تصور و تفسیری از واقعیت داشته باشم کـه کمتر بـه من رنج و ناراحتی بدهد. حداقل این قابلیت، درون اختیـار ذهن من است

همانقدر کـه غم و سختی درون دنیـا ممکن هست حقیقت داشته باشد؛ شادی و آسانی نیز حقیقت دارد. اما تمرکز ذهن شما بر آنچه نمـی‌خواهید؛ نشان مـی‌دهد کـه چقدر با وجود اینکه شادیـها درون نزدیکی شماست؛ ناخشنود هستید! ما گفتیم تصور کنید بعد از هر سختی، آسانی است؛ نگفتیم حتما و باید به منظور رسیدن بـه آسانی از سختی عبور کنید! اما این تصور کـه بعد از هر سختی، آسانی هست و درون کنار هر رنجی یـا درون دل آن، مـی‌تواند نکته‌ای به منظور شما نـهفته باشد؛ باعث مـی‌شود درون هر سختی بـه دنبال یـافتن معنایی به منظور تحمل آن یـا یـافتن راه‌حلی به منظور آن باشید. البته بـه معنی این هم نیست خود را عمدی درون رنج بیندازم که تا قدر عافیت بدانم! زیرا عاقلانـه نیست

ویکتور فرانکل نیز کـه چند سالی درون اردوگاه کار اجباری زندانی بود درون مکتب معنادرمانی چنین مـی‌گوید: زندگی خالی از تنش یک زندگی بی‌معناست. شخصیت سالم درون سطح معینی از تنش است؛ سطحی مـیان آنچه بدان دست یـافته یـا بـه انجام رسانده و آنچه کـه باید بدان دست یـابد یـا بـه انجام برساند. یعنی فاصله مـیان آنچه هست و آنچه حتما بشود. این فاصله بدان معناست کـه اشخاص سالم همواره درون تلاش به منظور رسیدن بـه اهی هستند کـه به زندگی آنـها معنا ببخشد. آنان پیوسته با هیجان یـافتن مقاصدی تازه روبرو هستند. این تکاپوی مدام، بـه زندگی همچنان شور و شوق مـی‌بخشد

معناجویی زمانی بـه وجود مـی‌آید کـه فرد درون برابر حوادث و مشکلات غیرقابل پیش‌بینی قرار مـی‌گیرد و درمانده مـی‌ماند کـه چه کند و گاه چاره‌ای جز پذیرش مشکل خود نمـی‌یـابد. این درون حالی هست که اگر پذیرفتن اتفاقات برایش خالی از هر گونـه معنایی باشد؛ فرد بـه راحتی تبدیل بـه آدمـی منزوی، افسرده و منفعل مـی‌شود. اما اگر همـین فرد، بتواند درون اوج مشکلات، معنایی به منظور رنجها و دردهایش بیـابد کمتر صدمـه مـی‌بیند و

مطالب تکمـیلی اکنون درون کانال تلگرام ما
.

Read more

Media Removed

. کاش این غم از دلم پر مـی کشید کاش دنیـا رسمم از سر مـی کشید . درد و غصه ؛ یـاد تو ؛ شیداییم این کم هست باید اجل یک جامِ زهرم مـی چشید . روز حال من خراب و شب همـه زار هست زار کاش ایکاشی نبود و راه ؛ دل را مـی کشید . گم شدم درون تاریکی و فانوس را گم کرده ام آنقدر حالم خراب هست ؛ جان دست از من مـی کشید . "هر چه مـیگویم ... .
کاش این غم از دلم پر مـی کشید
کاش دنیـا رسمم از سر مـی کشید
.
درد و غصه ؛ یـاد تو ؛ شیداییم
این کم هست باید اجل یک جامِ زهرم مـی چشید
.
روز حال من خراب و شب همـه زار هست زار
کاش ایکاشی نبود و راه ؛ دل را مـی کشید
.
گم شدم درون تاریکی و فانوس را گم کرده ام
آنقدر حالم خراب هست ؛ جان دست از من مـی کشید
.
"هر چه مـیگویم بـه فریـاد و به بغض و نظم و نثر"
.
کاش این غم از دلم پر مـی کشید
کاش دنیـا رسمم از سر مـی کشید
.
.
ماه من کجایی

Read more

Media Removed

شکوه از تو، غرور از تو، غم دنیـا بـه دور از تو تو شوق تماشایی، تو بی‌پروا و زیبایی دلت دریـا، شبت روشن، بـه نام توست نام من دیدنی‌ترین آسمان، ای ستاره‌باران زخمـیِ عشقی وطنم حتما صدایت ب حتما کنارت بمانم شعری و شوری وطنم وقتی صدای تو منم حتما که از تو بخوانم مرا با خود ببر آرام، بـه بغض آخرین سنگر ... شکوه از تو، غرور از تو، غم دنیـا بـه دور از تو
تو شوق تماشایی، تو بی‌پروا و زیبایی
دلت دریـا، شبت روشن، بـه نام توست نام من
دیدنی‌ترین آسمان، ای ستاره‌باران
زخمـیِ عشقی وطنم حتما صدایت ب
باید کنارت بمانم شعری و شوری وطنم
وقتی صدای تو منم حتما که از تو بخوانم
مرا با خود ببر آرام، بـه بغض آخرین سنگر
به خواب کوچه‌ی عاشق، بـه عطر لاله‌ی پرپر
تو حس خوب بارانی، تو فریـاد دلیرانی
حریم امن دورانی، تو ایرانی تو ایرانی
زخمـیِ عشقی وطنم حتما صدایت ب
باید کنارت بمانم شعری و شوری وطنم
وقتی صدای تو منم حتما که از تو بخوانم

ديدني ترين آسمان...
اي ستاره باران...
زخمي عشقي وطنم...
شعري و شوري وطنم... تصميم داشتم خيلي چيزا بنويسم زير اين پست دو صفحه اي ولي ديدم چه كاري اخه زير اين فيلم زيبا كه هزار بار حس خوب رو منتقل مي كنـه... شعري و شوري وطنم...
همين و سه که تا نقطه برين که تا آخرش... شايان @shayanafkari و سينا @shojaie_sina مرسي كه هستين و من با اين فيلم هر بار مي بينم حالم خوب و بهتر مي شـه... #ايران #وطن #وطنم #وطنم_ایران #وطنم_پاره_تنم #وطنم_ای_شکوه_پابرجا #شعري_و_شوري_وطنم #زخمي_عشقي_وطنم #iran #myiran

Read more

Media Removed

من آن مسافرم کـه دو چشمم بهاری هست بارانِ غربتم بـه روی گونـه جاری هست من آن مسافرم کـه ز اجداد اطهرم غربت به منظور زندگی ام یـادگاری هست سهم من از تمامـیِ دنیـاست جام زهر سهم دو دیدهء پسرم بی قراری هست پهلو شکسته مادرم آمد بـه سامرا ایـام ماتم و محن و سوگواری هست دردی عجیب پیکر من را فرا گرفت ضعفی ... من آن مسافرم کـه دو چشمم بهاری است

بارانِ غربتم بـه روی گونـه جاری است

من آن مسافرم کـه ز اجداد اطهرم

غربت به منظور زندگی ام یـادگاری است

سهم من از تمامـیِ دنیـاست جام زهر

سهم دو دیدهء پسرم بی قراری است

پهلو شکسته مادرم آمد بـه سامرا

ایـام ماتم و محن و سوگواری است

دردی عجیب پیکر من را فرا گرفت

ضعفی نشسته درون تنم این زهر ، کاری است

من مـی روم بـه دیدهء خونبار ، سامرا

گردیده کربلای من انگار ، سامرا

زهری کـه خورده ام بـه تنم التهاب ریخت

رنگم پرید و بر رخ من ماهتاب ریخت

سوزاند زهر معتمد از پای که تا سرم

زهرش شراره بر جگرم بی حساب ریخت

تا اینکه دست و پا ب هم رمق نماند

از بس  توان ز پیکر من با شتاب ریخت

این غم عذاب داد مرا که تا در آن مـیان

دیدم بـه چهرهء پسرم اضطراب ریخت

مـی خواستم کـه آب بنوشم ز تشنگی

از دستهای بی رمقم ظرف آب ریخت

من کـه ز دست مـهدیِ خود آب خورده ام

یـاد حسین کردم و صد بار مرده ام

ساعات آخر هست ، من انگار مـی روم

با دیدهء تر و تنِ تبدار مـی روم

دنیـا بـه یـادِ کوچه برایم جهنم است

با یـاد مادر و در و دیوار مـی روم

ببیـهوده نیست فصل جوانی خزانی ام

قامت خمـیده از غم مسمار مـی روم

در سامرا بـه یـاد مدینـه نفس زدم

با داغ روضه های شرربار مـی روم

نام دو جا همـیشـه ز غم مـی کشد مرا

هر بار کـه به " کوچه"  و " بازار "  مـی روم

ما اهل بیت حامل فریـاد زینبیم

لحظه بـه لحظه و همـه جا یـاد زینبیم

در بسترم من و به سرم مادرِ حسین

گردید خاک کرببلا بستر حسین

من سر بـه دامن پسر خود گذاشتم

ای وای بر حسین و علی اکبر حسین

فرزند من کنار من هست و دلم شکست

بر حالت حسین و علی اصغر حسین

اینجا جسارتی بـه من و پیکرم نشد

در زیر دست و پاست ولی پیکر حسین

والله قلب عمۀ ما تکه تکه شد

هر دفعه ای کـه دید بـه نیزه سر حسین

پامال شد بـه روی زمـین جسم جدِّ من

اشکش چکید هر کـه شنید اسم جدِّ من

Read more

Media Removed

مـهمان غزلی تازه باشید: از راه گم شدم کـه به راهم بیـاوری بنشین قضاوتم کن! از این بعد تو داوری! . بگذار که تا نقاب تو را دربیـاورم تو، از خودم بـه گریـه‌ی من مبتلا تری . روح توام! کبود و شکسته، غریب و سخت رنج توام! نزول عذابی سراسری . من انکسار روح توام درون مقام شعر... بی یـار، بی قرار، نـه عشقی، نـه باوری! . درون ... 💜
مـهمان غزلی تازه باشید:

از راه گم شدم کـه به راهم بیـاوری
بنشین قضاوتم کن! از این بعد تو داوری!
.
بگذار که تا نقاب تو را دربیـاورم
تو، از خودم بـه گریـه‌ی من مبتلا تری
.
روح توام! کبود و شکسته، غریب و سخت
رنج توام! نزول عذابی سراسری
.
من انکسار روح توام درون مقام شعر...
بی یـار، بی قرار، نـه عشقی، نـه باوری!
.
در انتظار دیدن دنیـا بدون جنگ
در جست و جوی یک سر سوزن برابری
.
از عدل قصه مانده و از دوستی جنون
در چاه گم شده‌ست رسوم برادری
.
اینجا جهان توست بـه دوزخ خوش آمدی
بگذر از آف این زخم سرسری
.
حرفی بزن دفاع کن از خلقت خودت
با این سکوت کفر مرا درمـیاوری!
.
کفر مرا ببخش، من آیینـه‌ی توام
تکثیر غم بـه وسعت دنیـای دیگری...
.
بگذار جای ما و تو یک شب عوض شود
شک مـی‌کنم اگر کـه تو ایمان بیـاوری!
.
#اهورا_فروزان
📸: @melika__masoomi
.
شعر درون #کانال موجوده. لینک کانال ور قسمت بیوگرافی صفحه.
#شبتون_بخیر 💜

Read more

Media Removed

بسم الله الرحمن الرحیم آمدم طبق عادت و کلیشـه وار زیر این عبنویسم : " که تا نیـایی گره از کار بشر وا نشود... " بعد بـه عمق نیت پنـهانم درون انتخاب این مصرع فکر کردم... . واقعا فهم و درک من از ظهور همـین قدر است؟! کـه مثلا آقا بیـایند و غمـهای من از بین برود؟! آن هم غم هایی کـه عمدتا مسبب اصلی اش خود منم! ،نفسم، گناهانم، ... بسم الله الرحمن الرحیم
آمدم طبق عادت و کلیشـه وار
زیر این عبنویسم : " که تا نیـایی گره از کار بشر وا نشود... "
بعد بـه عمق نیت پنـهانم درون انتخاب این مصرع فکر کردم...
.

واقعا فهم و درک من از ظهور همـین قدر است؟! کـه مثلا آقا بیـایند و غمـهای من از بین برود؟! آن هم غم هایی کـه عمدتا مسبب اصلی اش خود منم! ،نفسم، گناهانم، خودخواهی ها و زیـاده خواهی هایم...
.

بعد فکر کردم ، من از ظهور چه مـیخواهم ؟! یعنی مـیخواهم آقا بیـایند کـه چه شود؟! آقا بیـایند کـه علمم اضافه شود؟
یـا وسعت رزق پیدا کنم ؟
یـا حال دلم خوب باشد؟
یـا بیـایند به منظور مسائل مـهمتر...
برای کارهای بزرگتر...؟ .
ما آقا را به منظور حال خوب خودمان مـیخواهیم یـا به منظور آن تحول عظیم؟
__________________________
.
#مـهم_نوشت :
دنیـا چیست
جز فاصله ی مـیان #شادیـهای_لحظه_ای!
و #غمـهای_طولانی.....!؟ .
.

#کی_مـیرسد_باران
#گره_کور_ظهور_تو_منم_مـیدانم
#تا_نیـایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
#نکند_منتظر_مردن_مایی_آقا؟
#منتظرهات_بمـیرند_مـیایی_آقا؟
#خسته_ام_از_همـه_از_خودم

Read more

Media Removed

زبان ها ساده مـی گویند بابا مـی شود بابا ولی درون دل همـیشـه عشق معنا مـی شود بابا مرا مـی پرواند که تا که محکم روی پا باشم ولیکن سرو قدش از کمر که تا مـی شود بابا برایم از شغاد و چاه نامردی کـه مـی خواند شبیـه رستم از غم عقده اش وا مـی شود بابا و گاهی از جوانیـهای خود آهسته مـی گوید کـه یک شب عاشق چشمان رعنا مـی شود بابا بـه ... زبان ها ساده مـی گویند بابا مـی شود بابا
ولی درون دل همـیشـه عشق معنا مـی شود بابا

مرا مـی پرواند که تا که محکم روی پا باشم
ولیکن سرو قدش از کمر که تا مـی شود بابا

برایم از شغاد و چاه نامردی کـه مـی خواند
شبیـه رستم از غم عقده اش وا مـی شود بابا

و گاهی از جوانیـهای خود آهسته مـی گوید
که یک شب عاشق چشمان رعنا مـی شود بابا

به صدها آرزو با فکر دامادی من هرشب
چه شیرین درخیـالش غرق رویـا مـی شود بابا

ولی بابغض مـی گوید تو خواهی رفت و بعد از تو
نمـیدانی چه بی اندازه تنـها مـی شود بابا

چروک صورتش را مـی شمارم یک بـه یک وقتی
مـیان چشم من محو تماشا مـی شود بابا

نوازشـهای دستت بر سرم شبهای دلتنگی
شبیـه های موج دریـا مـی شود بابا

نوشتم آب دادی و نفهمـیدم درون این مدت
که نان با رنج دستانت مـهیـا مـی شود بابا

نفهمـیدم بـه عمر خود کـه با گلبوسه های من
ترکها روی دستانت مداوا مـی شود بابا

برای لحظه ای آرامش از دنیـا مگر جایی
به جز آغوش پر مـهر تو پیدا مـی شود بابا ♥♥♥ 8 اسفندماه سالگرد درگذشت پدر عزیزم ...یـادش گرامـی و همـیشـه جاوید ♥♥♥

Read more

Media Removed

. . خدا همـین جاست ، نیـازی بـه سفر نیست خدا همان گنجشکی هست که صبح به منظور تو مـی خواند خدا درون دستان مردیست کـه نابینایی را از خیـابان رد مـی کند... خدا درون اتومبیل پسری هست که مادر پیرش را هر هفته به منظور درمان بـه بیمارستان مـی برد... خدا درون جمله ی عجب شانسی آوردم هست ! از انسانـهای این دنیـا فقط خاطراتشان باقی ... .
.

خدا همـین جاست ،
نیـازی بـه سفر نیست
خدا همان گنجشکی هست که صبح به منظور تو مـی خواند
خدا درون دستان مردیست کـه نابینایی را از خیـابان رد مـی کند...
خدا درون اتومبیل پسری هست که
مادر پیرش را هر هفته به منظور درمان بـه بیمارستان مـی برد...
خدا درون جمله ی عجب شانسی آوردم هست !
از انسانـهای این دنیـا فقط خاطراتشان باقی مـی ماند و یک عبا روبان مشکی ...
از تولدت که تا آن روبان مشکی ، چقدر خدا را دیدی ؟! خدا را 7 بار دور زدی یـا زیر باران کنارش قدم زدی ؟
خدا همـین جاست... خدا زبان مادری تو را مـی فهمد
خدایـا دوستت دارم و دوستانم را بـه تو مـیسپارم کـه لحظه ای غم نبینند...
.
قشنگ ترین قسمت دعای این روزا اینـه:
. «مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَك»
آن کـه تو را ندارد،چه دارد؟
وآني کـه تورا پیدا کرد،چه ندارد؟

در پناه حق باشید رفقا💜
_________________________________________

کاپ کیک شکلاتی هستن با مغز کرمفیل شکلاتی✌

دستورشو بزارم یـا نمـیخواد؟ 😄

#کیک_گلپونـه
#کاپ_کیک_شکلاتی

Read more

Media Removed

بعد از دو ماه امروز احساس کردم اینقدر حالم خوب شده کـه بدون تپش قلب و استرس، درون آرامش کامل یک پست بزارم. سلام و کلی ممنون کـه اینقدر مـهربونید️ شرمنده پیـامـهای نگران و پر از محبتتون کـه من نتوانستم این مدت پاسخگو باشم. شوکه شدم وقتی حتی دوستان اینستای محسن را پیدا کرده و جویـای حالم شده بودند🤗 خلاصه داستان ... بعد از دو ماه امروز احساس کردم اینقدر حالم خوب شده کـه بدون تپش قلب و استرس، درون آرامش کامل یک پست بزارم.
سلام و کلی ممنون کـه اینقدر مـهربونید❤️
شرمنده پیـامـهای نگران و پر از محبتتون کـه من نتوانستم این مدت پاسخگو باشم. شوکه شدم وقتی حتی دوستان اینستای محسن را پیدا کرده و جویـای حالم شده بودند🤗
خلاصه داستان از یک نفس تنگی کوچک شروع شد، درون عرض ده روز با یک کاهش وزن شدید، بـه تجربه حس مرگ ختم شد. دیگه اوضاع اینقدر وخیم بود کـه اومدم تهران و مشغول درمانم... حالا روزی هزار مرتبه خدا رو شکر مـی کنم، اول از اینکه اومدم تهران، بودن درون کنار خانواده و دوستان و تشخیص صحیح پزشک و قطع داروهای اشتباه نجاتم داد و بعد بـه خاطر قادر بودن دوباره بـه انجام کوچکترین لحظاتی کـه زمان بیماری آرزوشون را داشتم...
باور مـی کنید خوردن یک بستنی قیفی درون حالی کـه دست محسن را درون دست دارم و قدم مـی زنیم، توی اون شبهای بیداری کـه به صبح نمـی رسیدن برام حکم یک آرزوی محال شده بود...
بله دیگه از غم نگم، کلی تشکر و آرزوی سلامتی شادی دارم به منظور همتون🤗❤️ من هم بـه زودی پر انرژی بر مـی گردم☺️🤪 عمراً بـه این زودیـا از این دنیـا برم😁✋🏻 والا...

Read more

Media Removed

. چه بر سر فرهنگ این سرزمـین آودند کـه این چنین آوار بـه جای مانده است. درون شان فرهنگ و تاریخ این سرزمـین نیست کـه از زادگاه و خانـه فریدون فروغی تلی از خرابه بـه جای بماند. این خانـه مـی تواند مرمت شود و مرکزی به منظور رویدادهای فرهنگی، شعر و موسیقی باشد. از درون دیوار اینجا صدای #فریدون_فروغی بـه گوش مـی رسد . باز یکی ... .
چه بر سر فرهنگ این سرزمـین آودند کـه این چنین آوار بـه جای مانده است. درون شان فرهنگ و تاریخ این سرزمـین نیست کـه از زادگاه و خانـه فریدون فروغی تلی از خرابه بـه جای بماند. این خانـه مـی تواند مرمت شود و مرکزی به منظور رویدادهای فرهنگی، شعر و موسیقی باشد. از درون دیوار اینجا صدای #فریدون_فروغی بـه گوش مـی رسد .

باز یکی با غصه هاش داره آواز مـیخونـه
وقتی غم تو دل باشـه دیگه مردن آسونـه
قامتش خم شده از کوله سیـاه غم
چی مـیخواد تو روزگار جز خدا کی مـیدونـه
کیـه این مرد غریب مثل من پریشونـه
مـیدونـه همـین شبو توی دنیـا مـهمونـه

باز یکی با بند غم خودشو دار مـیزنـه
پشت خونـه دلش غم داره درون مـیزنـه
مـیدونـه تو زندگیش دیگه خط آخره
رو سرش جغد اجل داره پرپر مـیزنـه
کیـه این مرد غریب مثل من پریشونـه
مـیدونـه همـین شبو توی دنیـا مـهمونـه

Read more

Media Removed

نیمـه شب آواره و بی حس و حال درون سرم سدای جامـی بی زوال پرسه ایی آغاز کردیم درون خیـال دل بیـاد آورد ایـام وصال از جدایی یک دو سالی مـیگذشت یک دوسال از عمر رفت و برنگشت دل بیـاد آورد اول بار را خاطرات اولین دیدار را آن نظر بازی آن اصرار را آن دو چشم مست آهو وار را همچو رازی مبهم و سر بسته بود چون من از تکرار او ... نیمـه شب آواره و بی حس و حال درون سرم سدای جامـی بی زوال

پرسه ایی آغاز کردیم درون خیـال دل بیـاد آورد ایـام وصال

از جدایی یک دو سالی مـیگذشت یک دوسال از عمر رفت و برنگشت

دل بیـاد آورد اول بار را خاطرات اولین دیدار را

آن نظر بازی آن اصرار را آن دو چشم مست آهو وار را

همچو رازی مبهم و سر بسته بود چون من از تکرار او هم خسته بود

امد و هم اشیـان شد با منو هم نشین و هم زبان شد با منو

خسته جان بودم کـه جان شد با منو ناتوان بود و توان شد با منو

دامنش شد خوابگاه خستگی این چنین آغاز شد دلبستگی

وای از آن شب زنده داری که تا سحر وای از آن عمری کـه با او شد بـه سر

مست او بودم زه دنیـا بی خبر دم بـه دم این عشق مـیشد بیشتر

آمد و در خلوتم دم ساز شد گفتگوها بین ما آغاز شد

گفتمش ...... گفتمش درون عشق پا برجاست دل گر گشایی چشم دل زیباست دل

گر تو ذورق وان شوی دریـاست دل بی تو شام بی فرداست دل

دل زه عشق روی تو حیران شده درون پی عشق تو سرگردان شده

گفت ......... گفت درون عشقت وفادارم بدان من تو را بس دوست مـیدارم بدان

شوق وصلت را بـه سر دارم بدان چون تویی مخمور خمارم بدان

با تو شادی مـی شود غم های من با تو زیبا مـی شود فردای من

گفتمش عشقت بـه دل افزون شده دل زه جادوی رخت افزون شده

جز تو هر یـادی بـه دل مدفون شده عالم از زیباییت مجنون شده

بر لبم بگذاشتیعنی خموش طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش

در سرم جز عشق او سودا نبود بحر جز او درون این دل جا نبود

دیده جز بر روی او بینا نبود همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود

خوبی او شـهره عافاق بود درون نجابت درون نکویی طاق بود

روزگار..... روزگار اما وفا با ما نداشت طاقت خوشبختی ما را نداشت

پیش پای عشق ما سنگی گذاشت بی گمان از مرگ ما پروا نداشت

آخر این قصه هجران بود و بس حسرت و رنج فراوان بود و بس

یـار ما را از جدایی غم نبود درون غمش مجنون عاشق کم نبود

بر سر پیمان خود محکم نبود سهم من از عشق جز ماتم نبود

با من دیوانـه پیمان ساده بست ساده هم آن عهد و پیمان را شکست.. بی خبر پیمان یـاری را گسست این خبر ناگاه پشتم را شکست

آن کبوتر عاقبت از بند رفت رفت و با دلداری دیگر عهد بست

با کـه گویم او کـه هم خون من هست خسم جان و تشنـه خون من است

بخت بد بین وصل او قسمت نشد این گدا مشمول اون رحمت نشد

آن طلا حاصل بـه این قیمت نشد عاشقان را خوش دلی تقدیر نیست

با چنین تقدیر بد تدبیر نیست از غمش با دود و دم هم دم شدم

باده نوش غصه او من شدم مست و مخمور و خراب از غم شدم

زره زره آب گشتم

کم شدم..... آخر آتش زد دل دیوانـه را ...... آخر آتش زد دل دیوانـه را

سوخت بی پروا پر پروانـه را

Read more

Media Removed

لبخند مرا بس بود آغوش لهم مـیکرد آن بوسه مرا مـیکشتمنـهدمم مـیکرد آن بوسه و آن آغوش قتاله و مقتل بود درون سیر مرا کشتن این پرده ی اول بود هرغم خود را داشت هرسر کارش ماند من نشئه ی زخمـی کـه یک شـهر خمارش ماند یـا کُنج قفس یـا مرگ این بخت کبوتر هاست دنیـا پُل باریکی بین بد و بدترهاست ای بر پدرت دنیـا آن باغ ... لبخند مرا بس بود آغوش لهم مـیکرد
آن بوسه مرا مـیکشتمنـهدمم مـیکرد
آن بوسه و آن آغوش قتاله و مقتل بود
در سیر مرا کشتن این پرده ی اول بود
هرغم خود را داشت هرسر کارش ماند
من نشئه ی زخمـی کـه یک شـهر خمارش ماند
یـا کُنج قفس یـا مرگ این بخت کبوتر هاست
دنیـا پُل باریکی بین بد و بدترهاست
ای بر پدرت دنیـا آن باغ جوانم کو
دریـاچه ی آرامم کوه هیجانم کو
بر آینـه ی خانـه جای کف دستم نیست
آن پنجره ای را کـه با توپ شکستم نیست
پشتم بـه پدر گرم و دنیـا خود ِ مادر بود
تنـها خطر ممکن اطراف سماور بود
از معرکه ها دور و در مـهلکه ها ایمن
یک ذهن هزار آیـا از چیستی آبستن
یک هستی سردستی درون بود و عدم بودم
گور پدر دنیـا مشغول خودم بودم
هر طور دلم مـیخواست آینده جلو مـیرفت
هر شعبده ای دستش رو مـیشد و لو مـیرفت
صد مرتبه مـیکشتند یکبار نمـیمردم
حالم کـه بهم مـیریخت جز حرص نمـیخوردم
آینده ی خیلی دور ماضی بعیدی بود
پشت درون آرامش طوفان شدیدی بود
آن خاطره های خشک درون متن عطش مانده
آن نیمـه ی پُر رنگم درون کودکی اش مانده
اما منـه امروزی کابوس پُر از خواب است
تکلیف شب و روزم با دکتر اعصاب است
نفرین کدام احساس خون کرد جهانم را
با جهد چه جادویی بستند دهانم را
من مرد شدم وقتی زن از بدنش سر رفت
وقتی دو بغل مـهتاب از پیرهنش سر رفت
اندازه ی اندوهم اندازه ی دفتر نیست
شرح دو جهان خواهش درون شعر مـیسر نیست
یک چشم پُر از اشک و چشم دگرم خون است
وضعیت امروزم آینده ی مجنون است
سر باز نکن ای اشک از جاذبه دوری کن
ای بغض پُر از عصیـان این بار صبوری کن
من اشک نخواهم ریخت این بغض خدادادی ست
عادت بـه خودم دارم افسردگی ام عادی ست
پس عشق بـه حرف آمد ساعت دهنش را بست
تقویم بـه دست خویش بند کفنش را بست
او مُرده ی کشتن بود ابزار فراهم کرد
هوای هزاران سیب قصد منـه آدم کرد
لبخند مرا بس بود آغوش لهم مـیکرد
آن بوسه ما مـیکشتمنـهدمم مـیکرد
آن بوسه و آن آغوش قتاله و مقتل بود
در سیر مرا کشتن این پرده ی اول بود
تنـها سر من بین این ولوله پایین است
با من همـه غمگینن که تا طالع من این است
در پیچ و خم گله یکبار تو را دیدم
بین دو خیـابان گُرگ هی چشم چرانیدم
محض دو قدم با تو از مدرسه درون رفتم
چشمت بـه عروسک بود که تا جیب پدر رفتم
این خاصیت عشق هست باید بلدت باشم
سخت هست ولی حتما در جذر و مدت باشم
هرچند کـه بی لنگر هرچند کـه بی فانوس
حکم آنچه تو فرمایی ای خانوم اقیـانوس
کشتی و گذر کردی دستان دعا پشتت
بر گود گلویم ماند جا پای هر انگشتت
از قافله جا ماندم که تا همقدمت باشم
تا درون طبق تقسیم راضی بـه کمت باشم
Tagesh kon ❤️

Read more

Media Removed

به نام خدا غزل_شماره_1435_دیوان_شمس بـه گرد دل همـی‌گردی چه خواهی کرد مـی دانم چه خواهی کرد دل را خون و رخ را زرد مـی دانم یکی بازی برآوردی کـه رخت دل همـه بردی چه خواهی بعد از این بازی دگر آورد مـی دانم بـه یک غمزه جگر خستی بعد آتش اندر او بستی بخواهی پخت مـی بینم بخواهی خورد مـی دانم بـه حق اشک گرم من ... 🌹به نام خدا🌹

غزل_شماره_1435_دیوان_شمس
به گرد دل همـی‌گردی چه خواهی کرد مـی دانم
چه خواهی کرد دل را خون و رخ را زرد مـی دانم

یکی بازی برآوردی کـه رخت دل همـه بردی
چه خواهی بعد از این بازی دگر آورد مـی دانم

به یک غمزه جگر خستی بعد آتش اندر او بستی
بخواهی پخت مـی بینم بخواهی خورد مـی دانم

به حق اشک گرم من بـه حق آه سرد من
که گرمم پرس چون بینی کـه گرم از سرد مـی دانم

مرا دل سوزد و تو را دامن ولی فرق است
که سوز از سوز و دود از دود و درد از درد مـی دانم

به دل گویم کـه چون مردان صبوری کن دلم گوید
نـه مردم نی زن ار از غم ز زن که تا مرد مـی دانم

دلا چون گرد برخیزی ز هر بادی نمـی‌گفتی
که از مردی برآوردن ز دریـا گرد مـی دانم

جوابم داد دل کان مـه چو جفت و طاق مـی بازد
چو ترسا جفت گویم گر ز جفت و فرد مـی دانم

چو درون شطرنج شد قایم بریزد نرد شش پنجی
بگویم مات غم باشم اگر این نرد مـی دانم
#مولانا
مـی دانم: مـی شناسم، تشخیص مـیدهم،آگاهم، مـی توانم
گرمم پرس: از عشق درونم جویـا شو
نـه مردم و نی زن ار: نـه مردم و نـه زن اگر
از غم: بر اثر غم
ز زن که تا مرد مـی دانم: زن از مرد باز شناسم
که از مردی بر آوردن: آیـا نمـی گفتی کـه از مردی و مردانگی
ز دریـا گرد: گرد از دریـا بر آورم، کارهای محال انجام دهم جفت و طاق: اشاره بـه "همـه چیز درون جهان جفت هست و تنـها خداوند فرد است". شطرنج: نماد دنیـا
نرد شش پنجی: اشاره بـه بازیـهای دنیـایی، وسوسه بر اثر ظواهر دنیوی

Read more

Media Removed

م... بلاخره یک روز مـیرسد کـه آنی کـه بیشتر از همـه‌ی زندگی‌ات دوستش داری، رو بـه رویت مـی ایستد که تا دلت را بشکند و برود... این یک حقیقت تلخ است،انی کـه بیشتر دوستشان داریم، قدرت بیشتری به منظور شکستن ما دارند... غم قسمتی از زندگی هست که اگر نبود، شادی معنی اش را از دست مـیداد، دیر یـا زود روز های سخت ... 💜
م...
بلاخره یک روز مـیرسد کـه آنی کـه بیشتر از همـه‌ی زندگی‌ات دوستش داری، رو بـه رویت مـی ایستد که تا دلت را بشکند و برود...
این یک حقیقت تلخ است،انی کـه بیشتر دوستشان داریم، قدرت بیشتری به منظور شکستن ما دارند...
غم قسمتی از زندگی هست که اگر نبود، شادی معنی اش را از دست مـیداد، دیر یـا زود روز های سخت مـیگذرند. بـه خودت ایمان داشته باش!
*
مـیگویند زن جنس ضعیف است، باور نکن م!
زن ها همـیشـه قوی تر از مرد ها بوده اند...
شجاع تر، قدرتمند تر، باهوش تر...
زن ها فقط یک نقطه ضعف بزرگ دارند، کـه همـیشـه همـه چیز را قربانی اش مـیکنند و آن چیزی نیست جز "عشق"
دنیـا را هم کـه به نامشان کنی باز هم یک نفر را مـیخواهند که تا به او تکیـه کنند، مـیخواهندی دوستشان داشته باشد، مـیخواهند دیده شوند...
مـیخواهند به منظور یک نفر خاص مـهم باشند...
بعدها برایت مـینویسم کـه "عشق" به منظور زن ها هم نقطه ضعف است، هم نقطه ی قوت...
*
بگذار صادقانـه برایت بگویم، قرار نیست روزهای آرامـی داشته باشی...
بزرگ شدن درد دارد!
یک روز مـی آید کـه دوست داشتنت بین احساس و منطقت فاصله مـی اندازد....
انتخاب با توست، و مجبوری مسیولیتش را -هرچه کـه باشد-بپذیری
این اتفاق مـیتواند تورا کامل کند یـا منجر بـه تکه تکه شدنت بشود
گفتم کـه بزرگ شدن درد دارد م!
.
البته این فصل مشترک همـه ی زن هاست...
دلی کـه نشکسته باشد نمـیتواند بـه قدر کافی عشق را تحمل کند....
م...
بزرگ ترین آرزویم آرامش توست، و این فقط درصورتی ممکن هست که زندگی درون لحظه را یـاد بگیری!
مثلا وقتی خوشحالی از ته دل بخندی، وقتی غصه داری گریـه کنی، وقتی ناراحتی دلیلش را بگویی...
احساس را نباید سرکوب کرد، مریضی مـی آورد! پریشانی مـی آورد...
م!
گاهی دنیـا بی رحم تر از آن مـیشود کـه فکرش را ی. و این همان وقتی هست که همـه ی توانش را جمع مـیکند که تا تورا بـه زانو دربیـاورد...
برای ایستادنت بجنگ!
*
م
بی شک روزهایی هستند کـه تنـها دارایی ات "تنـهایی" است، زیر آوار مانده ای، حس مـیکنی توانی به منظور دوباره ساختن زندگی ات نمانده، و نجات دهنده درون گور خفته است...
این روزها آدم ها بـه اندازه ی کافی درگیر مشکلات خودشان هستند، تنـهای کـه مـیتواند بـه تو کمک کند فقط خودت هستی
*
شکوه بودن ، نعمتی هست بسیـار گران قیمت کـه باید هزینـه اش را هم پرداخت..
م
قرار نیست روز های آرامـی داشته باشی...
با این حال ، فراموش نکن، هروقت دلت گرفت آغوش من بـه روی دلتنگی های تو باز است....
.
روزت مبارک
💜
#اهورا_فروزان
#قسمتی_از_نامـه_هایی_به_م
#روز__مبارک
💜
متن درون #کانال موجوده.لینک درون قسمت بیوگرافی صفحه

Read more

Media Removed

قرار بود بـه عقب بازنگردیم بـه رئیس جمـهور کشورمان بگویید: من..منِ .. مَردُم! مردم نـه حال جنگیدن دارند و نـه جان جنگیدن! و نـه علاقه ای بـه جنگیدن! بگویید شما کـه به خیلی از قولهایت وفا نکردی حداقل با تدبیر و امـید، با درایت، هوش و نگاه انسانی بـه فکر مردم باشید! ما تحریم را دیدیم، فقیرمان کرد! قهر با ... قرار بود بـه عقب بازنگردیم
به رئیس جمـهور کشورمان بگویید:
من..منِ .. مَردُم!
مردم نـه حال جنگیدن دارند و نـه جان جنگیدن!
و نـه علاقه ای بـه جنگیدن!
بگویید شما کـه به خیلی از قولهایت وفا نکردی حداقل با تدبیر و امـید، با درایت، هوش و نگاه انسانی بـه فکر مردم باشید!
ما تحریم را دیدیم، فقیرمان کرد!
قهر با دنیـا را احساس کردیم، غمگینمان کرد!
فشارها را تحمل کردیم، عوضمان کرد!
حالا با سیـاست درست بـه مردم زندگی 'عادی' را هدیـه دهید!
کاری کنید دنیـا با ما آشتی کند!
و ما جای قیمت دلار و سکه و غم سکته پدران و شکستن مادران و جوانان...به زندگی فکر کنیم!
مردم بـه جای کل کل های اینترنتی و منم منم زدن بـه آرامش و خوشبختی و عدالت نیـاز دارند!
هنوز جای جنگ قبلی درد مـیکند، شما را بـه خدا قسم از جنگ جدید صحبت هم نکنید!
به عقب بایگردیم؟!
باشـه... بـه کجا مـی رویم؟!
مانی نوری

Read more

Media Removed

ما چشم بـه احسان کریمان داریم شوق نمک خوان کریمان داریم درون سفره ی خود نان کریمان داریم با رزق کریمان چو بسازیم همـه از خلق همـیشـه بی نیـازیم همـه امشب کـه گداییم، گدای دو کریم سرگرم عزاییم، عزای دو کریم درون خیمـه ی حزن بچه های دو کریم با فاطمـه یـا محمدا مـی گوییم با زینبشان یـا حسنا مـی گوییم با ... ما چشم بـه احسان کریمان داریم
شوق نمک خوان کریمان داریم
در سفره ی خود نان کریمان داریم

با رزق کریمان چو بسازیم همـه
از خلق همـیشـه بی نیـازیم همـه

امشب کـه گداییم، گدای دو کریم
سرگرم عزاییم، عزای دو کریم
در خیمـه ی حزن بچه های دو کریم

با فاطمـه یـا محمدا مـی گوییم
با زینبشان یـا حسنا مـی گوییم

با ی این دو جهل امت بد کرد
نیرنگ صحابه و خیـانت بد کرد
دنیـا طلبی، بغض و عداوت بدکرد

با اینکه عزیزان خدایند این دو
افسوس کـه مسموم جفایند این دو

کشته هست زنی یـهودیـه خاتم را
انداخته بر دل همـه ماتم را
صدیقه تحمل نکند این غم را

آوار فراق بر جگر سنگین است
دل کندن از پدر سنگین است

افسرده شدیم پشت دیوار بقیع
پژمرده شدیم پشت دیوار بقیع
سرخورده شدیم پشت دیوار بقیع

دیدیم همان شاه کـه صاحب کرم است
برعامامزاده ها بی حرم است

ای حضرت مجتبی فدای غم تو
ماییم طرفدار تو و پرچم تو
هرچند جفا کرد بـه تو مَحرَم تو

ما محرم روضه های جانسوز تواییم
در ماتم روضه های جانسوز تواییم

ای آه شرربار دلت قاتل ما
آتش بزن امشبی همـه حاصل ما
با روضه ی کوچه ها بسوزان دل ما

آن کوچه کـه از حرف دلت شد حاکی
آنجا کـه حجاب مادرت شد خاکی

ناموس خدا بود و سرش پایین بود
کوهی ز حیـا بود و سرش پایین بود
در ذکر و دعا بود و سرش پایین بود

دو از نظر شیر خدا زد سیلی
دشمن بـه رخش چه بی هوا زد سیلی

آن ها کـه حبیبه ی خدا را زده اند
با ضرب لگد مادر ما را زده اند
زهرا، نـه، امام مجتبی را زده اند

آن روز درون کوچه پژمرد حسن
مادر کـه زمـین خورد دگر مرد حسن

ارباب، کـه بسیـار خیـانت دیده
از کوچه و مسمار خیـانت دیده
از یـار و از اغیـار خیـانت دیده

آخر چه چشیده بـه خودش مـی پیچد
چون مارگزیده بـه خودش مـی پیچد

مسموم شد و زهر بهجانش افتاد
افسوس توانِ زانوانش افتاد
پاره جگر ازدهانش افتاد

ای وای کـه روحش زبدن رفتنی است
تشتی برسانید، حسن رفتنی است

بالای سرش برادرش چون آمد
با پای ش چون آمد
شد تشنـه و قاسم پسرش چون امد

رو کرد بـه شاه کربلا، گفت کـه آه
لا یَوم، کَیَومَکَ أباعَبدالله

انگار حسینم، جگرم مـی سوزد
دنیـا بخدا درون نظرم مـی سوزد
من مـی روم، اما پسرم مـی سوزد

تو بعد حسن، هم پدر قاسم باش
هم سایـه ی بالای سر قاسم باش

فرمود: حسین! ای همـه ی هست حسن
فردا ز پی جنازه ام گر آن زن
دستور دهد تیر ببارند بـه من

شمشیر خودت را تو نیـاور بالا
در گوش اباالفضل بگو ای سقّا!

گفته هست حسن قرار ما روز دهم
شمشیر نزن، قرار ما روز دهم

Read more

Media Removed

یکم شـهریورماه، #روز_پزشک بر پزشکان متعهد ایران‌زمـین مبارک باد‌ ‌ ‌ #دست_هامان_نرسیده_ست_به_هم ... ‌ از دل و دیده، گرامـی‌تر هم آیـا هست؟ -دست، آری، ز دل و دیده گرامـی‌تر: دست! ️ زین همـه گوهر پیدا و نـهان درون تن و جان، بی‌گمان دست گران‌قدرتر است. ‌ هرچه حاصل كنی از دنیـا، دستاوردست! هرچه ... یکم شـهریورماه، #روز_پزشک
بر پزشکان متعهد ایران‌زمـین مبارک باد‌🌺


#دست_هامان_نرسیده_ست_به_هم ...

از دل و دیده، گرامـی‌تر هم
آیـا هست؟
-دست،
آری، ز دل و دیده گرامـی‌تر:
دست!
▫️
زین همـه گوهر پیدا و نـهان
در تن و جان،
بی‌گمان دست گران‌قدرتر است.

هرچه حاصل كنی از دنیـا،
دستاوردست!
هرچه اسباب جهان باشد، درون روی زمـین،
دست دارد همـه را زیر نگین!
سلطنت را كه شنیده‌ست چنین؟!
▫️
شرف دست همـین بس كه نوشتن با اوست!
خوش‌ترین مایـه‌ی دلبستگی من با اوست.
▫️
در فروبسته‌ترین دشواری،
در گرانبارترین نومـیدی،
بارها بر سر خود، بانگ زدم:
-هیـار نیست مخور خون جگر،
دست كه هست!
بیستون را یـاد آر،
دستهایت را بسپار بـه كار،
كوه را چون پرِ كاه از سر راهت بردار!
▫️
وه چه نیروی شگفت انگیزی‌ست،
دست‌هایی كه بـه هم پیوسته ست!
به یقین، هركه بـه هر جای، درون آید از پای
دست‌هایش بسته‌ست!
▫️
دست درون دست كسی،
یعنی: پیوند دو جان!
دست درون دست كسی،
یعنی: پیمان دو عشق!
دست درون دست كسی داری اگر،
دانی، دست،
چه سخن‌ها كه بیـان مـی‌کند از دوست بـه دوست؛

لحظه‌ای چند كه از دست طبیب،
گرمـی ِ مـهر بـه پیشانی بیمار رسد؛
نوشداروی شفابخش‌تر از داروی اوست!
▫️
چون بـه آیی و سرمست برافشانی دست،
پرچم شادی و شوق هست كه افراشته‌ای!
لشكر ِ غم خورد از پرچم دست تو شكست!
▫️
دست، گنجینـه‌ی مـهر و هنر است:
خواه بر پرده‌ی ساز،
خواه درون گردن دوست،
خواه بر چهره‌ی نقش،
خواه بر دنده‌ی چرخ
خواه بر دسته‌ی داس،

خواه درون یـاری نابینایی
خواه درون ساختن فردایی!
▫️
آنچه آتش بـه دلم مـی زند، اینک، هر دم
سرنوشت بشرست،
داده با تلخیِ غم‌های دگر دست بـه هم!

بارِ این درد و دریغ هست كه ما،
تیرهامان بـه هدف نیک رسیده‌ست، ولی
دست‌هامان، نرسیده‌ست بـه هم!

#فریدون_مشیری
از دفتر #از_دیـار_آشتی

‌🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽
در تلگرام نیز همراه شما هستیم:
( لینک درون قسمت بیو بـه رنگ آبی)
🚩 fereydoonmoshiri
🔼🔼🔼🔼🔼🔼🔼🔼🔼

#فریدون_مشیری #فريدون_مشيري #فریدون #مشیری #شعر_فارسی #شعر #شاعران_معاصر #ادبیـات
#fereydoon_moshiri #fereydoonmoshiri #fereydoon #moshiri #fereydoun_moshiri #fereydounmoshiri #persianpoem #persian #poem #poetry #iranianpoems #iranianpoet

Read more

Media Removed

♫♫ خسته شدم خسته هر چی درده آی رو دوش من درده هزار که تا مرده جنگ با این همـه غم و غریبی یکی بگه رسم بـه کدوم نبرده بهار و پاییز و زمستون چیـه! چیـه! برگ درخت من همـیشـه زرده وقتی زمونـه رو گرفته از من دلم دیگه دنبال چی بگرده ای دلخور از گریـه ، مرد پر از گریـه بغض ترک خورده ، دریـاچه ی مرده با گریـه جاری شو ، بازم ... ♫♫ خسته شدم خسته هر چی درده
آی رو دوش من درده هزار که تا مرده
جنگ با این همـه غم و غریبی
یکی بگه رسم بـه کدوم نبرده
بهار و پاییز و زمستون چیـه!
چیـه!
برگ درخت من همـیشـه زرده
وقتی زمونـه رو گرفته از من
دلم دیگه دنبال چی بگرده
ای دلخور از گریـه ، مرد پر از گریـه
بغض ترک خورده ، دریـاچه ی مرده
با گریـه جاری شو ، بازم بهاری شو
با درد خلوت کن ، از غم شکایت کن
هزار که تا خورشید واسه ی ما کمـه
دنیـا بدونـه عشق خیلی سرده
باید بسازه و بسوزه با غم
دلی کـه بازیچه ی داغ و درده
حتی بخوابم روز خوش ندیدم
بپرس از این چشما کـه خواب گرده
منتظره کدوم خوشی بمونم
دنیـا مگه چی داشته رو نکرده
ای دلخور از گریـه ، مرد پر از گریـه
بغض ترک خورده ، دریـاچه ی مرده
با گریـه جاری شو ، بازم بهاری شو
با درد خلوت کن ، از غم شکایت کن
♫♫

Read more

Media Removed

* #نگاه_امروز * . . . . . جنس ضعیف با عنوان فرعی (گزارشی از وضعیت زنان درون جهان) نخستین اثر نویسنده و روزنامـه نگار ایتالیـایی، خانم اوریـانا فالاچی هست که نسخه اصلی آن درون سال ۱۹۶۱مـیلادی بـه چاپ رسیده هست . فالاچی درون این کتاب از وضعیت زنان جهان (هند، ژاپن، چین، مالزی، آمریکا) یک گزارش توصیفی خلق کرده ... * #نگاه_امروز * .
.
.
.
.

جنس ضعیف با عنوان فرعی (گزارشی از وضعیت زنان درون جهان) نخستین اثر نویسنده و روزنامـه نگار ایتالیـایی، خانم اوریـانا فالاچی هست که نسخه اصلی آن درون سال ۱۹۶۱مـیلادی بـه چاپ رسیده هست . فالاچی درون این کتاب از وضعیت زنان جهان (هند، ژاپن، چین، مالزی، آمریکا) یک گزارش توصیفی خلق کرده هست که دور از گزارش‌های تصویری و بی‌گمان بی‌شباهت بـه قسمتی از دفترچه خاطراتش نیست.
هرچند کتاب درون لایـه ای مستندی از زنان تاریخی نزدیک بـه ۶۰ سال پیش مـی گوید و احتمالا بسیـاری از مواردی کـه فالاچی بـه آن ها بـه عنوان فرهنگ بومـی-عمومـی زن درون جوامع شان اشاره کرده هست تغییر کرده اند اما شرح قضاوت او درون مورد زن درون این جوامع همچنان باقی است....
.

نویسنده مـی‌گوید : ‌ “وقتی بـه اوضاع زنان دورتا دور دنیـا فکر کنیم ،مـی بینیم اکثرشون دارن تو باتلاق اشتباه و بی خبری دست و پا مـی زنند،چه مثل حیوونای باغ وحش جدا از مرداشون زندگی کنن،چه مثل کلاغا خودشونو از چشم مردا پنـهون کنن ،چه مثل جنگجو های افسانـه ای از خودشون شجاعت نشون بدن؛ اما هیچ کدوم حتما و شاید بـه اونچه کـه حق خوشبختی شونـه نرسیدن. من نمـی تونستم بین غم دیدن عروس کراچی و غم دیدن پاهای کوچک زنان چین فرقی بذارم و بگم یکی از اونا از اون یکی ناراحت کننده تر بود.”...
.
.
.
.
.

#جنس_ضعیف
#اوريانافالاچى
#ترجمـه #یغماگلرویی ۱۹۸صفحه
#چاپ_سوم
جلد شومـیز
۱۸۰۰۰ تومان
#موسسه_انتشارات_نگاه‌
#نشر‌نگاه #negahpub
#عکس_ازآرشیواختصاصی @nrgs_ghorbankhani #ممنون_ازحضوروهمراهیتان🌿🌼
.
.
____________________________________________________
.
.

#موسسه_انتشارات_نگاه بـه پاس همراهی با خوانندگان کتاب و یـاران همـیشگی‌اش، طرح تابستانـه‌ی فروش کتاب را با ۲۷% تخفیف از تاریخ ۵ الی ۲۰ شـهریور ماه ۱۳۹۷ برگزار مـی‌نماید.
همراهان عزیز انتشارات مـی‌توانند درون تاریخ‌های ذکر شده بـه سایت انتشارات مراجعه کرده و سفارشات خود را ثبت نمایند.
.
کافیست درون قسمت کوپن تخفیف کلمـه‌ی (( tabestane )) را وارد کنید ... .
.

لینک سایت بالای همـین صفحه موجود هست ... .
.
.
.
www.negahpub.com .
.
.
.
پ‌ن : دوستان علاقمند خود را مطلع فرمایید . ☘
.
.

Read more

داریوش .... شبامون آخ کـه چه تاریک و چه سرده دلامون جای غمـه لونـه درده تورو بی من منو دور از تو گذاشته چی بگم بامن و تو دنیـا چه کرده آسمون با من و تو قهره دیگه هرکدوم از ما تو یک شـهر دیگه تو دلم اینـهمـه غم جا نمـی گیره چی بجز غم داره اون دل کـه اسیره گفتی از یـاد مـیره این غمـها یـه روزی تو دلم ریشـه دوونده دیگه ... داریوش ....
شبامون آخ کـه چه تاریک و چه سرده
دلامون جای غمـه لونـه درده
تورو بی من منو دور از تو گذاشته
چی بگم بامن و تو دنیـا چه کرده
آسمون با من و تو قهره دیگه
هرکدوم از ما تو یک شـهر دیگه
تو دلم اینـهمـه غم جا نمـی گیره
چی بجز غم داره اون دل کـه اسیره
گفتی از یـاد مـیره این غمـها یـه روزی
تو دلم ریشـه دوونده دیگه دیره
تو مـیگی نامـه نوشتی نرسیده
ازتو یک خط یـا نشون هیشکی ندیده
منم امشب واسه تو نامـه نوشتم
اما ااشکام همـه رو نامـه چکیده
آسمون بامن و تو قهره دیگه
هرکدوم از ما تویک شـهر دیگه .............................
.....aziz0098......................................
#dariush
#dariusheghbali
#داریوش
#داریوش_اقبالی

Read more

Media Removed

درود بر عشق و‌انسانیت و‌آگاهی ساقیـا... بـه نوشِ هجران ، کامِ دل تلخ مکن ببار ای دلِ عاشق ، زِ عاشقی دریغ مکن کـه در این ‌بی سر و سامانی و بلوای دنیـا گر عشق نبارد ، جهنمـی بی رحم شود دنیـا زِ آگاهی وعاشقیِ من و تو، زندگی ها درون آزادی و شادی آباد شود زِجهل و افکار پوسیدهٔ بی دلان، زندگی ها درون غم وبردگی فنا ... درود بر عشق و‌انسانیت و‌آگاهی💞
ساقیـا... بـه نوشِ هجران ، کامِ دل تلخ مکن
ببار ای دلِ عاشق ، زِ عاشقی دریغ مکن
که درون این ‌بی سر و سامانی و بلوای دنیـا
گر عشق نبارد ، جهنمـی بی رحم شود دنیـا
زِ آگاهی وعاشقیِ من و تو، زندگی ها درون آزادی و شادی آباد شود
زِجهل و افکار پوسیدهٔ بی دلان، زندگی ها درون غم وبردگی فنا شود
🌿💞🌿
سلام ‌دوستان مـهربان
همـه باهم به منظور فرهنگ عالی و‌ مردمـی شاد و جامعه ای سالم و زیبا تلاش کنیم
تغییرات مثبت کنیم و عمل گرا باشیم
وفقط حرف نزنیم
فاصله ی ادعای فرهنگ داشتن که تا فرهنگ داشتن بسیـار است
از تغییرات مثبت نترسیم
از مرگِ حقیقت و آگاهی و عشق و انسانیت
از مرگ فرهنگ و هنر و ادب بترسیم
از نگه داشتن و اسارت درون افکار پوسیده و جهل بترسیم
💞 🌿💖🌿
پیج گالری نقاشی منتظر نگاهای مـهربان و هنرمندانـه شماست، هرآنچه را کـه کلمات قادر بـه بیـان نبوده ، بـه تصویر کشیدم👇
@mehrideldadeh
💞🌿💞
آدرس سایت درون بیو☝
کانال تلگرام «عشق ناب»👈@eeshghe_nab💞
@eb_home
@fereshtehaye.zamini
@kheyrine_ir
@nab95_
@kheyriyebakhshesh
#خدا #آسمان #عشق #ای_بی #انرژی #مثبت #انسانیت #کتاب #آگاهی #عدالت #مطالعه #نقاشی #نقطه #آرامش #سکوت #شعر_نو #مردم #دلنوشته #کتاب_جدید #هنر #فرهنگ #سلامت #طبیعت #کوه #آزادی_بیـان #مـهری_دلداده #نویسنده #متن #مـهربانی #الهه_عشق_روح_خدا

Read more

Media Removed

عرضم ب حضورتون ک از خونـهء اینا که تا خونـهء روژان اینا ده دقیقه بیشتر راه نیست ک من معمولا مسیر ده دقیقه ایی رو توی یک ساعت مـیام (سلام علیک و بگو بخندم از سر کوچهء اینا شروع مـیشـه)،،،،از کوچه اومدم بیرون دیدم لحاف دوزی سرکوچمون نشسته بیرون مغازه اش،،گفتم عمو خوبی از مریضیش ک که تا چه اندازه پیشرفت ... عرضم ب حضورتون ک از خونـهء اینا که تا خونـهء روژان اینا ده دقیقه بیشتر راه نیست ک من معمولا مسیر ده دقیقه ایی رو توی یک ساعت مـیام (سلام علیک و بگو بخندم از سر کوچهء اینا شروع مـیشـه)،،،،از کوچه اومدم بیرون دیدم لحاف دوزی سرکوچمون نشسته بیرون مغازه اش،،گفتم عمو خوبی از مریضیش ک که تا چه اندازه پیشرفت کرده گفت و یـه کم دلداریش دادم و گفتم غصه نخور عمو خوب مـیشی چقدر آروم شد و بهم گفت تو رو از های خودمم بیشتر دوست دارم از ته ته قلبش مـیگفت گفتم عمو شما هم به منظور من خیلی عزیزید دوس دارم هر روز ک از اینجا رد مـیشم توی مغازه ببینمتون ک دارید کار مـیکنید گفت خیر ببینی عمو،،اومدم بالاتر دیدم آقای خیـاط محله چشماش رو بسته گفتم خدا بد نده ،گفت بی معرفت شدی عمو !!!چند وقته دیگه نمـیای مغازه پیش عمو بشینی، گفتم عمو کارگر آوردی شلوغ مـیشـه و درست نیست گفت پیر شدم چشمام جوابم بچه هام رفتن دیدم چقدر غم داره یـه کم باهاش صحبت کردم و دلداریش دادم انگار دلش مـیخواست یـه نفر درداش رو بشنوه و آخر سر یـه لبخندی از رضایت روی لباش نقش بست گفت خوشبخت بشی عمو جان،،همـینجوری پشت هم احوال پرسی و مکث و شنیدن حرفهایی ک حال آدمو خوب مـیکنـه و دعاهای خیری ک از اینو اون فقط ب خاطر یـه لبخند مـیشنوی،،،،تا رسیدم ب سوپر مـیوهء محله،تا منو دید انگار دنیـا رو بهش گفت م چه خوب ک اومدی،،دیروز بارِ آلبالو برام رسیده بود یـه مشما برات نگه داشتم ،،،گفتم نکنـه تموم بشـه و م دلش بمونـه پیش آلبالو های تموم شده ....چقدر حال دلم خوب شد نـه ب خاطر یـه مشما آلبالو!!!فقط ب خاطر آدمـهای خوبی ک کنارم هستن،،،چقدر خوشحالم ک هنوز آدمـهایی هستن ک لبخندتو با لبخند جواب بدن هنوز آدمـهایی هستن ک دوستت دارن و بی دلیل مـهربونن !!من ب شدت ب عشق درون این جهان ایمان دارم ب خوبیـهای این جهان ایمان دارم من ب بازتاب لبخندم درون زندگیم ایمان دارم من حتی ب دعای رهگذرها هم ایمان دارم

Read more

Media Removed

. گاهی وقت‌ها دلت مـی‌خواهد از دنیـای بزرگسالی فرار کنی و به دنیـای کودکی بازگردی. مـی‌خواهی شناسنامـه و سجل و سال تولد را کنار بگذاری. موهایت را بـه دست باد بدهی، دست‌هایت را دو طرف باز کنی و تا جان داری، بدوی. آسوده بخندی، حتی اگر زمـین خوردی، مـهم نیست، مـهم این هست که مـی‌توانی اگر زمـین خوردی آسوده گریـه ... .
گاهی وقت‌ها دلت مـی‌خواهد از دنیـای بزرگسالی فرار کنی و به دنیـای کودکی بازگردی. مـی‌خواهی شناسنامـه و سجل و سال تولد را کنار بگذاری. موهایت را بـه دست باد بدهی، دست‌هایت را دو طرف باز کنی و تا جان داری، بدوی. آسوده بخندی، حتی اگر زمـین خوردی، مـهم نیست، مـهم این هست که مـی‌توانی اگر زمـین خوردی آسوده گریـه کنی، آسوده خودت را درون آغوش مادرت بیندازی که تا پناه خستگی‌ات شود.
گاهی وقت‌ها مـی‌خواهی کودک باشی که تا بغض‌هایت را بی‌صدا نخوری. بغض خوردن مخصوص بزرگترهاست نـه کودکی کـه بی‌خیـال است.
گاهی وقت‌ها احساس مـی‌کنی کـه تشنـه هستی، تشنـه کودکی. تشنـه کودکی خودت. تشنـه اینکه آن کودک پرنشاط را بگیری و همراهش لِی لِی بازی کنی.
اما نمـی‌شود.
کودکی‌ات شده آبنباتی کـه با تمام وجودد چشیدن آن را مـی‌خواهی و روزگار شده مادری کـه آن را درون بالاترین گنجه آشپزخانـه مخفی مـی‌کند. دستت نمـی‌رسد بـه آن حال و هوای کودکی‌ات.
یـادش بخیر کودکی. روزی کـه دست هم‌بازی کوچکم را مـی‌گرفتم. کوچه‌ها را یکی یکی رد مـی‌کردیم که تا برسیم بـه آن باغ قدیمـی. بعد بنشینیم کنار حوض بزرگش و ماهی‌ها را تماشا مـی‌کردیم. ماهی‌هایی کـه بازیگوشی‌شان کم از بازیگوشی ما نداشت. بعد من چشم مـی‌شدم و او قایم مـی‌شد. من مـی‌گفتم«من چشم مـی‌شوم.» او مـی‌خندید و مـی‌گفت: «من چشم مـی‌گذارم.» که تا غروب قایم باشک بود و بي خيالي...
.
اگر بـه کودکی بازمـی‌‌گشتیم، دنیـا چه زیبا مـی‌شد. راستی و درستی و مـهربانی، شاد بودن بـه کوچک‌ترین بهانـه و فراموش غم و غصه درون کوتاه‌ترین زمان ممکن. کینـه نداشتن از هیچ‌و بخشیدن زمـین و زمان. قهر ‌هایی کـه الکی مـی‌گفتیم: قهر قهر که تا روز قیـامت... روز قیـامت بـه فردا صبح هم نمـی‌کشید. شب نشده آشتی مـی‌کردیم. دوستی‌هایمان از صمـیم قلب و واقعی بود. نـه به منظور صلاح و مصلحت و استفاده. این بود کودکی....
نويسنده؟
.
.
پ.ن:وقتي بهاره هشت سالش بود

Read more

Media Removed

وای از اون عشقی کـه با ما نیست حتی دیگه یـه ذره گرما نیست قلبم داره مـیگیره از دستت اونی کـه هستن ما نیست وای از اون عشقی کـه با ما نیست حتی دیگه یـه ذره گرما نیست قلبم داره مـیگیره از دستت اونی کـه هستن ما نیست غم انگیزه غم انگیزه هوا بدجوری پاییزه درخت عشقمون ای وای داره برگاشو مـی ریزه هوا بدجوری ... وای از اون عشقی کـه با ما نیست
حتی دیگه یـه ذره گرما نیست
قلبم داره مـیگیره از دستت
اونی کـه هستن ما نیست
وای از اون عشقی کـه با ما نیست
حتی دیگه یـه ذره گرما نیست
قلبم داره مـیگیره از دستت
اونی کـه هستن ما نیست
غم انگیزه غم انگیزه هوا بدجوری پاییزه
درخت عشقمون ای وای داره برگاشو مـی ریزه
هوا بدجوری پاییزه درخت عشقمون ای وای داره برگاشو مـی ریزه
مـی رم و مـیمـیرم و آسوده مـیشم از عشقی کی دنیـا دیگه مثه تو نداره
اما اینو بدون عزیزم آخه فصه ی من و تو
مـی رم و مـیمـیرم و آسوده مـیشم از عشقی کی دنیـا دیگه مثه تو نداره
اما اینو بدون عزیزم آخه قصه ی من و تو ادامـه داره ادامـه داره
مـیون ماه هوا سرده هوا بدجوری نامرده
دلم مـیخواد کـه اون روزا مـیدونم برنمـیگرده
مـه آلوده مـه آلوده فضا بدجوری محدوده
منو راهی بـه راه تو بـه این جاده مسدوده
فضا بدجوری محدوده منو راهی بـه راه عشق ولی این جاده …
مـی رم و مـیمـیرم و آسوده مـیشم از عشقی کی دنیـا دیگه مثه تو نداره
اما اینو بدون عزیزم آخه فصه ی من و تو
مـی رم و مـیمـیرم و آسوده مـیشم از عشقی کی دنیـا دیگه مثه تو نداره
اما اینو بدون عزیزم آخه قصه ی من و تو ادامـه داره ادامـه داره
هوا اینجا نفسگیره هوا داره با تو مـیره هوا هم بی تو مـیمـیره هوا
هوا اینجا نفسگیره هوا داره با تو مـیره هوا هم بی تو مـیمـیره هوا # دلم ميخواد كه اونا روزا ميدونم بر نميگرده #

Read more
آسمون با من و تو قهره دیگه:داریوش ترانـه سرا:تورج نگهبان آهنگ ساز:صدرالدین مـهوان شبامون آخ کـه چه تاریک و چه سرده دلامون جای غمـه لونـه درده تورو بی من منو دور از تو گذاشته چی بگم؟ با من و تو دنیـا چه کرده؟ آسمون با من و تو قهره دیگه هر کدوم از ما تو یک شـهر دیگه تو دلم این همـه غم جا نمـیگیره چی بـه جز غم ... آسمون با من و تو قهره دیگه:داریوش
ترانـه سرا:تورج نگهبان
آهنگ ساز:صدرالدین مـهوان

شبامون آخ کـه چه تاریک و چه سرده
دلامون جای غمـه لونـه درده
تورو بی من منو دور از تو گذاشته
چی بگم؟ با من و تو دنیـا چه کرده؟
آسمون با من و تو قهره دیگه
هر کدوم از ما تو یک شـهر دیگه
تو دلم این همـه غم جا نمـیگیره
چی بـه جز غم داره این دل کـه اسیره
گفتی از یـاد مـیره این غمـها یـه روزی
تو دلم ریشـه دوونده دیگه دیره
آسمون با من و تو قهره دیگه
هر کدوم از ما تو یک شـهر دیگه
تو مـیگی نامـه نوشتی نرسیده
از تو یک خط یـا نشون هیچکی ندیده
منم امشب واسه تو نامـه نوشتم
اما اشکام همـه رو نامـه چکیده
تو مـیگی نامـه نوشتی نرسیده
از تو یک خط یـا نشون هیچکی ندیده
منم امشب واسه تو نامـه نوشتم
اما اشکام همـه رو نامـه چکیده
اما اشکام همـه رو نامـه چکیده
آسمون با من و تو قهره دیگه
هر کدوم از ما تو یک شـهر دیگه
شبامون آخ کـه چه تاریک و چه سرده
دلامون جای غمـه
لونـه درده
تورو بی من
منو دور از تو گذاشته
چی بگم؟ با من و تو دنیـا چه کرده؟
شبامون آخ کـه چه تاریک و چه سرده
دلامون جای غمـه لونـه درده
تورو بی من منو دور از تو گذاشته
چی بگم؟ با من و تو دنیـا چه کرده؟
آسمون با من و تو قهره دیگه
هر کدوم از ما تو یک شـهر دیگه
آسمون با من و تو قهره دیگه
هر کدوم از ما تو یک شـهر دیگه...
#داریوش_ #اقبالی .
[email protected]

Read more

Media Removed

. روز تولدم دارد تمام مـیشود و من مانده ام و ۲۱ سالگی !!! یکسال دیگر گذشت و الان خوب مـیدانم زندگی هم حال خودش را دارد خوب یـادگرفته ام حال مناسب خودم را پیدا کنم و بچسبانم بـه دیوار دلم که تا کمـی لذت هم ببرم خوب یـادگرفته ام با تنـهایی ، غم ، سختی ، شادی و حتی هیجان چگونـه سر کنم که تا حتی لحظه کوچکی ارزو نکنم تمام شود مـیخواهم ... .
روز تولدم دارد تمام مـیشود و من مانده ام و ۲۱ سالگی !!! یکسال دیگر گذشت و الان خوب مـیدانم زندگی هم حال خودش را دارد خوب یـادگرفته ام حال مناسب خودم را پیدا کنم و بچسبانم بـه دیوار دلم که تا کمـی لذت هم ببرم
خوب یـادگرفته ام با تنـهایی ، غم ، سختی ، شادی و حتی هیجان چگونـه سر کنم که تا حتی لحظه کوچکی ارزو نکنم تمام شود
مـیخواهم که تا تهِ تهش را بروم که تا جایی کـه مـیشود
مـیخواهم روی سربالایی ها عرق بریزم که تا مرز متوقف شدن برسم ولی جا ن
مـیخواهم روی همـه ی سرازیری ها که تا پایین هووو کنان بدوم اگر بـه صورت هم زمـین بخورم که تا پایین برسم غمـی نداشته باشم چون مـیدانم حداقل خوش گذشته
مـیخواهم از پیچ و تاب ها درس بگیرم
مـیخواهم دوست داشته باشم و دوست داشته بشم
مـیخواهم انقدر درون اغوش بگیرم دوست داشتنی هایم را که تا خسته بشوم
مـیخواهم انقدر بـه همـه انرژی بدهم که تا دنیـا به منظور مـیلی ثانیـه ای هم شده زیباتر شود
من مـیخواهم که تا جایی کـه مـیشود خوب زندگی کنم ...
#نقطه_ویرگول
پ.ن۱: اخه خوشگلیـای زندگی هستین همتون ممنون از تبریکاتون 🌷🌸
پ.ن۲: عمرا یـادم بره امروز و دیروز رو جاتون خالی نباشـه دوتا واکسن زدم و یـه پنیسلین اصن حالم جا اومده 😂 🤦🏻‍♀️ حس مـیکنم بدنم نو شده از بس عامل جدید واردش شده امتحان ایمنی هم داشتیم قشنگ الان مـیتونم انتی بادی هارو تصور کنم کـه گم شدن 😂
پ.ن۳ : بهترین سوپرایزم دیروز اندیـا جونم داشت ممنون ازش 💓

Read more

Media Removed

من همـینجا خوبه جام هنوزم هستمو ردیفو رو بـه رام که تا روز مرگم مـیجنگم عقب نمـیرم همـین مـیمونمو هیچوقت عوض نمـیشم اهل زمـینم واسم نیست جا رو ماه مـیخوام آدم باشم نـه شیر یـا روباه خدارو دارم تو باورم بعد از کل دنیـا پولدارترم با اینکه قلبم از رسم زمونـه عاصیـه ولی راه زندگی رو با قدرت مـیرم لبخند رو لبامـه اینجوری ... من همـینجا خوبه جام هنوزم
هستمو ردیفو رو بـه رام
تا روز مرگم مـیجنگم عقب نمـیرم
همـین مـیمونمو هیچوقت عوض نمـیشم
اهل زمـینم
واسم نیست جا رو ماه
مـیخوام آدم باشم نـه شیر یـا روباه
خدارو دارم تو باورم
پس از کل دنیـا پولدارترم
با اینکه قلبم از رسم زمونـه عاصیـه ولی راه زندگی رو با قدرت مـیرم
لبخند رو لبامـه اینجوری کامل و محکم مـیشم
برد و باخت خوب یـا بد سفید یـا سیـاه روز یـا شب
دوس داریم غمـی رو نبینیم بعد ماها کلا” همـه همـینیمو بس
ددی بهمون نداد یـه لندکروز مشکی
نشدیم بزرگ تو دندونپزشکی
تحت نظر
از دنیـا و روزای رنگیش کردیم صرف نظر
آ..باید دیگه مارو بشناسی
واسه دل مـیخونیم بدون چشم داشتی
همـه چی شروع شد از صفره صفر
حالا سپره و هست سفت سفت
ما کلا” هممون همـینیم همـینم باس وایسیم رو پامون نشینیم زمـین... #مـهرادهیدن #مـهراد_هیدن #زدبازی #بزرگ #زاخار #موزیک #تکست #اسطوره #تهران #استاد
#021 #musicfarsifans #mehrad_hidden #ostad #tehran #rap_farsi

Read more

Media Removed

داستان #بیست_و_پنج_سالگی قسمت آخر . و حالا یک روز هست که بیست و پنج ساله ام، با یک عالم کارهای مانده، بارهای برنداشته، کتاب های نصفِ نیمـه و دنیـا دنیـا ندیده و نشناخته و خوب هست که بدانید بیشترین چیزی کـه یـاد گرفته ام کـه بماند برایم که تا همـیشـه، خودِ گذشتن روزها بود، چیزی کـه از زیر دستم درون مـی رفت وقت دویدن ... داستان #بیست_و_پنج_سالگی
قسمت آخر
.
و حالا یک روز هست که بیست و پنج ساله ام، با یک عالم کارهای مانده، بارهای برنداشته، کتاب های نصفِ نیمـه و دنیـا دنیـا ندیده و نشناخته و خوب هست که بدانید بیشترین چیزی کـه یـاد گرفته ام کـه بماند برایم که تا همـیشـه، خودِ گذشتن روزها بود، چیزی کـه از زیر دستم درون مـی رفت وقت دویدن های هرروزه... بیست و پنج سال اول، بیست و پنج سال دوم، بیست و پنج سال سوم و بیست و پنج سال هزارم هم کـه باشد مـی گذرد و دنیـا مـی ماند و من مـی روم، روزها مـی رود و من مـی مانم کـه با روزهای گذشته بزرگتر شدم و پخته تر.
چه فرقی مـی کند چند ساله ام، چند سال گذشته، چندسال مانده، چند سال زنده ام و چند سال یـا حتی روز یـا دقیقه ی دیگر مـی مـیرم؟! مـی گذرد ایـام و من مـی مانم و من مـی مانم و روزهای گذشته... خوشی ها مـی گذرد و ناخوشی ها، سختی ها تمام مـی شود و آسانی ها ولی من مـی مانم، من با همـه ی روزهایی کـه رد شده اند کـه زندگی شان کرده ام، روزها مـی رود اما من مـی مانم و روزهایی کـه گذراندم...بیست و پنج سال گذشته یک چیز یـاد گرفتم کـه بماند به منظور همـیشـه. مـی گذرد، من مـی مانم... با ردِّ روزهای رفته، بر جانم.
اما چه زیباست بودنانی کـه در این بیست و پنج سال ، هر جوری کـه بود بـه هر شکلی از هر موقع که تا پایـانش لحظه لحظه های غم ، شادی ، خنده و گریـه ، خستگی و بانشاطی را درون کنارم بودند
و سخت هست جبران خوبی ها
.
پایـان

Read more

Media Removed

الا ای رهگذر منگر چنین بیگانـه بر گورم چه مـیخواهی چه مـیجوئی از این کاشانـه عورم؟ چسان گریم؟ چسان گویم؟ حدیث قلب رنجورم ازین خوابیدن درزیرسنگ وخاک خون خوردن نمـی دانی چه مـی دانی کـه آخر چیست منظورم؟ تن من لاشـه فقر هست و من زندانی زورم کجا مـیخواستم مردن؟ حقیقت کرد مجبورم چه شبها که تا سحر عریـان ... الا ای رهگذر منگر چنین بیگانـه بر گورم

چه مـیخواهی چه مـیجوئی از این کاشانـه عورم؟

چسان گریم؟ چسان گویم؟ حدیث قلب رنجورم

ازین خوابیدن درزیرسنگ وخاک خون خوردن

نمـی دانی چه مـی دانی کـه آخر چیست منظورم؟

تن من لاشـه فقر هست و من زندانی زورم

کجا مـیخواستم مردن؟ حقیقت کرد مجبورم

چه شبها که تا سحر عریـان بـه سوز فقر لرزیدم

چه ساعتها کـه سرگردان بـه ساز مرگ یدم

ازاین دوران آفت زا چه آفت ها کـه من دیدم

سکوت و زجر بود و مرگ بود و ماتم وزندان

هر آن باری کـه من از شاخسار زندگی چیدم

فتادم درون شب ظلمت بـه قعر خاک پوسیدم

ز بس کـه بامحنت زمـین فقر بوسیدم

کنون کز خاک غم پرگشته این صدپاره دامانم

ببین پایـان کارم را و بستان دادم از دهرم
که خون دیده آبم کرد و خاک مرده ها نانم

همان دهری کـه با پستی بـه سندان کوفت دندانم
به جرم اینکه انسان بودم و مـی گفتم انسانم

ستم خونم بنوشید و بکوبیدم بـه بد مستی

وجودم حرف بی جائی شد اندر مکتب هستی

شکست وخردشد افسانـه شدروزم بـه صد پستی

کنون ای رهگذر درون قلب این سرمای سرگردان

به جای گریـه بر قبرم بکش با خون دل دستی

که تنـها قسمتش زنجیر بود از عالم هستی

نـه غمخواری نـه دلداری نـه بودم دراین دنیـا

همـه بازیچه پول و هوس بودم درون این دنیـا

به فرمان سکوت کاروان تیره بختی ها

سراپا نغمـه عصیـان بودم دراین دنیـا

پرو پا بسته مرغی درون قفس بودم دراین دنیـا

به فرمان حقیقت رفتم اندر قبر با شادی

که که تا بیرون کشم از قعر ظلمت نعش آزادی

Read more

Media Removed

. شش سال گذشت از اولین روزی کـه دیدمت ، چقد زود گذشت شیما! نمـیدونم یـادته یـا نـه :))) کـه چقد خوشحال شدم خونـه هامون یجاس و زهرا با ملیحه تو یـه مدرسه بود و کلی دوست و اشنا و فک و فامـیل درون اومدیم باهم 🤪 شش سال گذشت و من ذره ای بـه انسانیت و قلب بزرگ و مـهربونت شک نکردم ، بـه این کـه چه روزایی و گذروندی و الان دارم موفقیت ... .
شش سال گذشت از اولین روزی کـه دیدمت ، چقد زود گذشت شیما!
نمـیدونم یـادته یـا نـه :)))
که چقد خوشحال شدم خونـه هامون یجاس و زهرا با ملیحه تو یـه مدرسه بود و کلی دوست و اشنا و فک و فامـیل درون اومدیم باهم 🤪
شش سال گذشت و من ذره ای بـه انسانیت و قلب بزرگ و مـهربونت شک نکردم ، بـه این کـه چه روزایی و گذروندی و الان دارم موفقیت تو مـیبینم و ذوق مـیکنم ، نمـیدونم چی واست بنویسم ولی هر موقع نیـاز داشتم کـه یکی باشـه یکی بفهمـه یکی حرف بزنـه بودی ، ارومم کردی ، بهم ثابت کردی این دنیـا گرده ...!
یـادم نمـیره نصف شب حرف زدنمون ، غم و غصه ها و آرزوهامون ...
خدا حفظت کنـه صمدی

الهی هیچ وقت دیگه غم نبینی تو زندگیت عزیزم
به قول معروف اس ام دی شیما تولدت مبارک💜🎈
پ ن: عبی کیفیت با، با کیفیت ترین ادم دنیـا 😍
+اشک درون چشمانم حلقه زد 😭
لطفا به منظور شادی روحِ مادر بزرگ شیما فاتحه بخونید 🙏🏻

Read more

Media Removed

“Limit exist only in the mind” . جالبه به منظور خودم، وصف حس و حالم رو نوشتن راحت نیست، ولی دوست دارم درون حدی کـه مـیتونم بنویسم براتون. این روزها باورم نمـیشـه یـه زمانی از سگ مـیترسیدم. انگار یـه آدم دیگه شدم درون این مورد. حیف کـه خیلی دیره! دلم مـیخواست زمان و سن و هوش و استعدادم اجازه مـیداد کـه وارد دنیـای نورو ... “Limit exist only in the mind”
.
جالبه به منظور خودم، وصف حس و حالم رو نوشتن راحت نیست، ولی دوست دارم درون حدی کـه مـیتونم بنویسم براتون. این روزها باورم نمـیشـه یـه زمانی از سگ مـیترسیدم.
انگار یـه آدم دیگه شدم درون این مورد.
حیف کـه خیلی دیره!
دلم مـیخواست زمان و سن و هوش و استعدادم اجازه مـیداد کـه وارد دنیـای نورو ساینس بشم( بـه جون خودم اگه دلیلش مک دریمـی قشنگ باشـه!😄) انقدر مطالعه روی مغز و هر چی دونستن درون موردش و دقیق شدن بـه رفتار خودم و دیگران برام جالب شده کـه هر روز بـه حیرتم اضافه مـیشـه!
جالبه کـه من با این همـه عشقی کـه به سگ داشتم و دارم، یـه نیرویی قبل از هر فکری بهم فرمان ترس مـیداد. نیرویی کـه من بهش اجازه دخالت مـیدادم.😬
حتما یـه روزی، نـه خیلی زود روانشناسی مـیخونم. هر چند کـه همـین الان هم خیلی ازش دور نیست رشته ام.
شمایی کـه من رو مـیشناسید خوب مـیدونید، عاشق این علمم. روزی نیست یـه مقاله علمـی روانشناسی نخونم.
آرزوی قلبیم به منظور آینده اینـه کـه دینم رو بـه این دنیـا و آدم های خوبش با همـین روانشناسی ادا کنم.
و همـیشـه باور دارم کـه هیچ دردی تو این دنیـا زجر آور تر از افسردگی و ناراحتی عصبی نیست. زجر آور تر از نشناختن شادی و زنده بودن، تن سالم داشتن ولی لذت نبردن از زندگی نیست، غم انگیز تر از ترسیدن نیست.
هیچ دردی بدتر از کنترل نداشتن روی مغز و احساسات نیست.
محدودیت ها، قبل از اینکه تو دنیـای خارجی باشن، تو مغز خودمون ریشـه د.
ترس، ما رو درون تبعید عاشق نشدن، جستجو ن و محدود بودن اسیر مـیکنـه.
اگه حالمون بدتر از شرایط موجوده، اگه ترس ها غلبه کرده، اگه بـه هر دلیلی عرصه بهمون تنگه، لازمـه بیشتر از اون چیزی کـه به درمان باقی ارگان های بدنمون رسیدگی مـیکنیم، مواظب سلامت روانمون باشیم.
خواستم یـه بار دیگه با افتخار بـه همـه شما بگم، من به منظور داشتن این خنده ها، همـیشـه تحت نظر روان شناسم.
همـیشـه مـیخونم و گوش مـیدم که تا بیشتر با محدودیت های مغزم مواجه شم!
و اینکه حال خوب روان تک تک ماست، کـه دنیـای خودمون و بچه هامون رو رنگی تر رقم مـیزنـه.
پ.ن: اینکه از این هاپو های دوست داشتنی گفتم، یـه مثاله.
مـینیون هامون معلومـه؟🎈
💙سی سالگی من سال مواجه شدن با خیلی از ترسهام بوده که تا حالا
❤️و این پسر، همـیشـه مثل کوه کنارمـه

Read more

Media Removed

. . #معرفی_کتاب . . دنیـا غم هجران تو را نیز سر آورد پیراهن خونین تو را از سفر آورد . آه این چه حریفی ست کـه در دور غم از او چون باده طلب کردم خون جگر آورد . موج غم عشق تو بـه هر سو کـه دلش خواست آزرده دلم برد و دل آزرده تر آورد . گفتی کـه به جز من بهی دل نسپردی نفرین بـه سخن چین کـه برایم خبر آورد . گفتم ... 👑
.
.
#معرفی_کتاب
.
.
دنیـا غم هجران تو را نیز سر آورد
پیراهن خونین تو را از سفر آورد
.
آه این چه حریفی ست کـه در دور غم از او
چون باده طلب کردم خون جگر آورد
.
موج غم عشق تو بـه هر سو کـه دلش خواست
آزرده دلم برد و دل آزرده تر آورد
.
گفتی کـه به جز من بهی دل نسپردی
نفرین بـه سخن چین کـه برایم خبر آورد
.
گفتم کـه حریف غم عشق تو ام اما
دردا کـه مرا نیز غم از پای درون آورد
.
تو نم نم بارانی و من قطره ی اشکم
هرکه تو را دید مرا درون نظر آورد
.
در خاطر ما خاطره ی تلخ خزان بود
این باغ چرا بار دگر برگ و بر آورد
.
.
👑 #محمدعلی_مقیمـی
.
📕 #جایگاه_شـهود
انتشارات #سوره_مـهر
نمایشگاه کتاب
@Moghimy
.
.
⚜️صفحه دوم ما
@cafeehooonar
.
.
.
بهترین ابیـات و اشعار درون کانال تلگرام شاهبیت
لینک درون بیو..

Read more

Media Removed

#chile #lonelyplanet #dream #home اینکه اولین بار اسمش رو کجا شنیدم رو یـادم نیست. اما احتمالا با دیدن نقشـه‌ی جهان سر کلاس جغرافیـا تو تهران. اما اولین بار کـه کلمـه شیلی برام جذاب شد رو خوب یـادمـه. پسرک همکلاسی‌ام کـه با همـه مدرسه فرق داشت. موهای و سیـاه و بلندش رو با کش مـیبست. شلوار گشاد جینش درست ... #chile #lonelyplanet #dream #home
اینکه اولین بار اسمش رو کجا شنیدم رو یـادم نیست. اما احتمالا با دیدن نقشـه‌ی جهان سر کلاس جغرافیـا تو تهران. اما اولین بار کـه کلمـه شیلی برام جذاب شد رو خوب یـادمـه. پسرک همکلاسی‌ام کـه با همـه مدرسه فرق داشت. موهای و سیـاه و بلندش رو با کش مـیبست. شلوار گشاد جینش درست ده سانتی متر زیر لباس زیرش با یـه کمربند فلزی مـی‌ایستاد و همـیشـه هدفونش روی گوشش بود و برای معرفی خودش مـیگفت من از شـهر کوچیکی از جنوب شیلی مـیام. از منطقه ای بـه نام آخر دنیـا.
و این جمله به منظور همـیشـه درون مغزم ثبت شد:
Fin del mundo
پنج سال پیش توی خیـابون انقلاب قدم مـیزدم. بعد سالها برگشته بودم بـه ایران و به تهرانی کـه خاطراتم از کودکی اونجا جا مونده بود. هدفونم رو زیر شال سبز بلند روی گوشم گذاشته بودم و به آدم ها نگاه مـیکردم. بـه کتاب فروشی ‌ها و مردم درون عجله. یکدفه مردی جلوم سبز شد. مردی با پوست تیره و شاید چهل ساله وداز آفریفا. فارسی حرف نمـیزد و انگلیسی‌اش لهجه داشت. کتابهاش رو جلوم گرفته بود و با چشم‌های گشاد شده و حرکات دست آروم از دو کتاب تو دستش مـیگفت. یک کتاب فرانسوی کـه هیچ ازش نمـی‌فهمـیدم. و یکی کتاب لونلی پلنت قدیمـی درباره سفر بـه شیلی و ایستر‌آیلند ، چاپ شده درون سال هزار و نـهصد و هشتاد! تنـها چیزی کـه ازش مـی‌فهمـیدم ده هزار تومن مـیخواست کـه گرفت و من رو با کلی سوال تنـها گذاشت.
اون روز من با یک کتاب سفرنامـه برگشتم بـه خونـه‌ ای کـه تازه توی جمالزاده اجاره کرده بودم و جز یک گلیم و پتو و بالشت چیزی نداشت! -
دو سال قبل تصمـیمم رو گرفتم. مـیرم بـه آمریکای جنوبی. تمام برنامـه‌ها رو ریختم و درست یک ماه قبل فهمـیدم کـه بودجه‌م جور نمـیشـه و نمـیتونم. غمگین بودم. امـیرعلی اومده بود بهم سر بزنـه و اونقدر اونجا موند و چای خورد کـه از 'دیگه چه خبرا' بـه 'هر کی کار خودش رو ه' رسید. من کتابم رو با غم بزرگی توی دلم برداشتم. بـه مرد سیـاه پوست خیـابون انقلاب فکر کردم کـه هیچی ازش نمـیدونستم. بـه این کتاب کـه نمـیدونستم همسفر چند نفر بوده و حالا دست منـه. و امـیر علی با لنز جدیدش عکسی از من گرفت.
عکسی کـه حالا نشسته روی مبل تکی خاکستری رنگی، توی خونـه‌ای تو سانتیـاگو پایتخت شیلی نگاهش مـیکنم و لبخند مـی!
خونـه‌ای درون دراز ترین کشور جهان. خونـه ای درون آخر دنیـا!
Fin del mundo !

Read more

Media Removed

. کنار پنجره نشسته‌ام. بـه درخت مـی‌نگرم. بـه شاخه‌هایش. بـه جوانـه‌های کوچک سبز. آن سوی پنجره، آن شاخه‌ی که تا دیروز خشکیده کـه هیچ نمـی‌داند. کـه هیچ از سال پیش بـه خاطر ندارد. کـه هیچ از آن همـه کـه من دانسته‌ام، نمـی‌داند کـه هرچه مـی‌داند را تنـها یک بار دیده و دانسته هست و چون من هزارباره زردی و ریختن و رستن و فراز ... .
کنار پنجره نشسته‌ام. بـه درخت مـی‌نگرم. بـه شاخه‌هایش. بـه جوانـه‌های کوچک سبز. آن سوی پنجره، آن شاخه‌ی که تا دیروز خشکیده کـه هیچ نمـی‌داند. کـه هیچ از سال پیش بـه خاطر ندارد. کـه هیچ از آن همـه کـه من دانسته‌ام، نمـی‌داند کـه هرچه مـی‌داند را تنـها یک بار دیده و دانسته هست و چون من هزارباره زردی و ریختن و رستن و فراز آمدن و دوباره ریختن و این همـه تکرار را ندیده کـه بداند. بـه این دانسته یک‌باره خود، شاد است.
آن شاخه خشکیده کـه این همـه نمـی‌داند، شادمان هست به بندانگشت سبزه کـه بر کاکل خویش مـی‌بیند. مغرور هست به جهانی کـه آغاز و انجامش بـه سال هم نمـی‌رسد و نمـی‌داند غم مرا کـه آغاز و انجام سالیـان را چند باره دیده‌ام.
آن شاخه با آن کاکل سبز نو رس، بـه چنین داشته‌ای مـی‌بالد کـه نمـی‌داند چقدر مـی‌پاید، و خود را بـه باد سپرده است. بـه باد کـه مـی‌پندارد هیشـه و لولیدنش درون آغوش او بـه همراهی این کاکل کوچک سبز است. بـه باد کـه نمـی‌داندش، نمـی‌اندیشد کـه روزی خواهد وزید و این کاکل سبز را نیز با خود خواهد برد.
و جوانـه سبز شادی همـیشـه درون این جهان بر شاخه‌هایی مـی‌روید کـه نمـی‌دانند و جهان را بـه درازای یک روز مـی‌بینند کـه با رستن آغاز مـی‌شود و از جهان ریختن‌ها و از دست دادن‌ها کـه چون روزی ناتمام است، هیچ نمـی‌دانند.
و شادی‌های جهان اینگونـه لبخند را بر آن شاخه‌های نورس کـه نمـی‌دانند، مـی‌بخشند و بر درختان بویناک پوسیده و سال دیده از این همـه بخشش، نصیب هیچ.
و غم دنیـا آنجا مـی‌روید کـه درختی، چنان بلند، مـی‌داند؛ کـه کاکل سبز کوچک، از نقش لبخندی بر طرح لبش عاجز هست و باد هیچ حسی از هم‌آغوشی را درون اندامش برنمـی‌انگیزاند. و جهان چنین دانستن و ندانستن را بـه عدالت مـیان غم و شادی تقسیم مـی‌کند.
.
🖋سهند ایرانمـهر
.
📍KatedrálaSvVíta, Czechia

Read more

Media Removed

. . "شام غریبی" . آسمانیّ چشم هایی غرق خون گریـه های باران بود و مـیان سکوت بغض آلود غم و دردی مدام پنـهان بود . دل شب شاهد تلاطم غم درون مـیان شکوه دریـا بود یـادگار نگار محبوبش محو آرامش دو دنیـا بود . کوچه کوچه زمانـه غمگین بود بغض درون بغض خانـه ها دلگیر نفس آخر تبسم عشق مردی از زندگیّ دنیـا سیر . آه، ... .
.
"شام غریبی"
.
آسمانیّ چشم هایی
غرق خون گریـه های باران بود
و مـیان سکوت بغض آلود
غم و دردی مدام پنـهان بود
.
دل شب شاهد تلاطم غم
در مـیان شکوه دریـا بود
یـادگار نگار محبوبش
محو آرامش دو دنیـا بود
.
کوچه کوچه زمانـه غمگین بود
بغض درون بغض خانـه ها دلگیر
نفس آخر تبسم عشق
مردی از زندگیّ دنیـا سیر
.
آه، زندانیِ همـیشگیِ-
قفسِ ی پریشانش...
ماه، مـهمان روز و شب هایِ-
بی قراریّ کنج زندانش...
.
سایـه غربتی کـه روی زمـین ...
تکیـه داده بـه ی دیوار
مرد آن روزهای رزمـی که-
امرِ بر صبر گشته بود انگار
***
آیـه آیـه دوباره باران شد
به هبوط غریبی اش بارید
ابرِ تنـها شبانـه اشکش را
قطره قطره بـه خاک مـی بخشید
.
#احمدرضا_شریفیـان_زاده
.
#لحظه_خاکسپاری_شبانـه_را_تصور_کن
#فاطمـیه
#غمنامـه_حضرت_علی_علیـه_السلام
#شـهادت_مادرم_افسانـه_نیست
#اللهم_اشغل_الظالمـین_بالظالمـین
.
پ.ن۱:

هدیـه خودشان است
اندک طبع شعری هم اگر باشد
تعارف نیست
واقعیت است
.
پ.ن۲:
این کار واسه دو سال پیشـه
واقعا هر دفعه خودم مـی خونمش
باورم نمـیشـه من...
کار من نیست
کار خودشونـه
اونا گفتن
و من فقط نوشتم ش
.
پ‌.ن۳:
ببخشید کپشن طولانی شد😐😐

Read more

Media Removed

و تمایل بـه نابودیِ خود علل و دلایل گوناگونی دارد، رشدِ این فعل، اغلب، از عدمِ درک دیگران، سرخوردگیـهای اجتماعی، تنـهایی و ترس نشأت مـی گیرد. اگر اندکی پا را فراتر بگذاریم، مـیل بـه جاودانگی ی کاذب درون برخی از این افراد بـه شدت قوی ست، جاودانگی نـه بـه معنای پیوستن بـه خالق خویش و نـه به منظور رفتن بـه جایی بهتر، ... و تمایل بـه نابودیِ خود علل و دلایل گوناگونی دارد، رشدِ این فعل، اغلب، از عدمِ درک دیگران، سرخوردگیـهای اجتماعی، تنـهایی و ترس نشأت مـی گیرد.
اگر اندکی پا را فراتر بگذاریم، مـیل بـه جاودانگی ی کاذب درون برخی از این افراد بـه شدت قوی ست، جاودانگی نـه بـه معنای پیوستن بـه خالق خویش و نـه به منظور رفتن بـه جایی بهتر، بل بـه معنای بودگی، از یـاد نرفتن و نوعی خودنمایی بـه حضور.
کودکان نوپای ما وقتی مـی خواهند درون سنین کودکی قایم باشک بازی کنند، قایم باشک آنـها به منظور ما بـه طرز باورنی شیرین است. آنـها خودشان را درون جایی، مکانی پنـهان مـی کنند که تا ما آنـها را پیداکنیم، قایم شدن آنـها درون ابتدا بـه نحوی هست که مثلا سرشان را مـیان دستهایشان مـی گیرند و احساس مـی کنندی آنـها را نمـی بیند یـا بـه نحوی بـه لحاظ کودکانگی و سادگیشان جایگاه مناسبی را پیدا نمـی کنند و در نـهایت والدین آنـها را سریع پیدا مـی کنند و حتی اگر آنقدر زرنگ باشند یـا والدین وانمود کنند کـه آنـها را پیدا نکرده اند، با صدایی، خنده ای آنـها را از وجودشان آگاه مـی کنند.
عکسی کـه روبروی ماست، یک قایم باشکی است، وجه طنز این لغت را درون نظر نگیرید. اما آنچه درون این عبه غایت نمود پیدا کرده، تمایل بـه خودگریزی، پنـهان خود، از بین بردن هویت و ماهیت وجودی خود بـه وسیله اعلام و اطلاع است، اعلام وجودی تلخ، نـه دیگر کودکانـه و شیرین، بـه دنیـا « "من" را ببینید کـه هیچوقت نمـی دیدید/ "من" دیگر نیستم/ سرنوشت غم بار "من" تمام شد/ی "من" را درک نمـی کرد/ درون انتها شما و شمایـان مسبب مرگِ" من" هستید و "من" تصویر این مرگ بـه شیوه ای دراماتیک را بـه شما تقدیم مـی کنم کـه تا مدتها خود را سرزنش کنید و تاوان " من ندیدگی" را بپردازید... مجازات دنیـا
یک نمایشنامـه کـه در نـهایت با مرگ شخصیت اصلی داستان، بـه شیوه ای تراژیک و شاعرانـه، پایـان پیدا مـی کند.
و همـه ی این نمایشنامـه را عکاس درون این عو درون به تصویر کشیدن این واقعیت و واقعه ی تلخ اجتماعی و پرداخت بـه لایـه های روانشناسی و رفتارشناسی این وقایع، با گزینش نوعی دگرگونی چهره( کـه به همان از خودگریزی و تمایل بـه از بین بردن ماهیت تاکید مـی کند)هنرمندانـه، کارگردانی مـی نماید و تصویر رمز آلوده ای را به منظور مکاشفه، درون اختیـار مخاطب قرار مـی دهد.
...
چارلز دیکنز مـی گوید: یک واقعیت عجیب این هست که هر انسانی راز و رمز های ژرفی به منظور بقیـه دارد.
.
ع: viktorija raggana
متن : شادی آفرین‌آرش
@shadiafarin.arash

Read more
ترانـه و شعر آهنگ راز اثر ماندگار زنده ياد #ناصر_عبدالهی یـه زخمـه کهنـه رویـه بالم یـه آسمون کـه چشم بـه راهم نیست بـه غیر واژه ی غریبی چیزی تویـه ترانـه هام نیست حتی یـه آینـه پیشـه روم نیست کـه اسممو یـادم بیـاره تنـهاترین مسافر شب تو خلوتم پا نمـیذاره ازم نخواه با تو بمونم تو هیچی از من نمـیدونی اگه بگم راز دلم رو ... ترانـه و شعر آهنگ راز اثر ماندگار زنده ياد #ناصر_عبدالهی
یـه زخمـه کهنـه رویـه بالم یـه آسمون کـه چشم بـه راهم نیست
به غیر واژه ی غریبی چیزی تویـه ترانـه هام نیست
حتی یـه آینـه پیشـه روم نیست کـه اسممو یـادم بیـاره
تنـهاترین مسافر شب تو خلوتم پا نمـیذاره
ازم نخواه با تو بمونم تو هیچی از من نمـیدونی اگه بگم راز دلم رو تو هم کنارم نمـیمونی
ازم نخواه با تو بمونم تو هیچی از من نمـیدونی اگه بگم راز دلم رو تو هم کنارم نمـیمونی
تو هم کنارم نمـیمونی , تو هم کنارم نمـیمونی

دله من از نژاد عشقه از تو و از ترانـه لبریز
یـه دنیـا غم تویـه صدامـه مثه سکوته تلخه پاییز
من یـه پرنده ی غریبم من از نژاد آسمونم
مـیونـه این همـه ستاره من یـه شـهابه بی نشونم
ازم نخواه با تو بمونم تو هیچی از من نمـیدونی اگه بگم راز دلم رو تو هم کنارم نمـیمونی
ازم نخواه با تو بمونم تو هیچی از من نمـیدونی اگه بگم راز دلم رو تو هم کنارم نمـیمونی
آی تو هم کنارم نمـیمونی , تو هم کنارم نمـیمونی
تو هم کنارم نمـیمونی , تو هم کنارم نمـیمونی
یـه زخمـه کهنـه رویـه بالم , من یـه پرنده ی غریبم
یـه دنیـا غم تویـه صدامـه , من از نژاد آسمونم
مـیونـه این همـه ستاره من یـه شـهابه بی نشونم
ازم نخواه با تو بمونم تو هیچی از من نمـیدونی
اگه بگم راز دلم رو تو هم کنارم نمـیمونی
@only1minute💫➕💙
#فقط_كمتر_از_يك_دقيقه

Read more

Media Removed

یک سال و نیم مانده غمت درون گلوی من هر  روز وشب تویی همـه جا روبه روی من درون زیر آفتابم و تشنـه شبیـه تو دنیـا کشیده خنجر غم بر گلوی من تصویر قتلگاه تو یـادم نمـی رود یک بوسه از تنت شده  بود آرزوی من از خاطرات آن شب مقتل کنار  تو مانده هنوز لاله سرخی بـه روی من یک لحظه چوب محمل و پیشانی ام شکست که تا رفت روی نیزه ... یک سال و نیم مانده غمت درون گلوی من
هر  روز وشب تویی همـه جا روبه روی من

در زیر آفتابم و تشنـه شبیـه تو
دنیـا کشیده خنجر غم بر گلوی من

تصویر قتلگاه تو یـادم نمـی رود
یک بوسه از تنت شده  بود آرزوی من

از خاطرات آن شب مقتل کنار  تو
مانده هنوز لاله سرخی بـه روی من

یک لحظه چوب محمل و پیشانی ام شکست
تا رفت روی نیزه سرت پیش روی من

قاری روی نیزه شدی که تا نگاه ها
آید بـه سوی نیزه نیـاید بـه سوی من

سنگین ترین  غمم  غم دفن سه ساله بود
او رفت و رفت پیش شما آبروی من

بسفال عمر مرا که تا نفس کشم
دیگر بس هست باده غم درون سبوی من
.
#علیـا_مخدره
#السلام_علی_قلب_زینب_صبور
#جبل_الصبر
#ریحانة_الحسین
#یـا_اهل_العالم_نحن_کلاب_الرقیـه

Read more
شعر با صدای خودم بـه صورت کامل درون کانال تلگرام . . اگر تند بادی برآید زکنج بـه خاک افکند نارسیده ترنج هنرمند دانیمش اَر بی هنر ستم کاره خوانیمش اَر دادگر "شاهنامـه / غم نامـه رستم و سهراب" . . . خدا قبل خلقت مرا مـی شناخت مرا دید و روی گِلم گریـه کرد گذشته غم و فکر آینده غم نشست و به حال دلم گریـه کرد بـه ... شعر با صدای خودم بـه صورت کامل درون کانال تلگرام
.
.
اگر تند بادی برآید زکنج
به خاک افکند نارسیده ترنج
هنرمند دانیمش اَر بی هنر
ستم کاره خوانیمش اَر دادگر
"شاهنامـه / غم نامـه رستم و سهراب"
.
.
.
خدا قبل خلقت مرا مـی شناخت
مرا دید و روی گِلم گریـه کرد
گذشته غم و فکر آینده غم
نشست و به حال دلم گریـه کرد

به اینکه همـین عشق سرگرمـی است
به اینکه بـه دنیـا دلم گرم نیست
شدم خنده با خنده های تو و
شدم بغض وقتی کـه نیچه گریست

تو حتما بتابی بـه دنیـای من
که بی تاب ماندم کـه دلواپسی
ببین زندگی تاب بازی شده
که هی مـی روی و به من مـی رسی

دو شمس از دو منظومـه درون روح توست
که درون هیچ نظم روانی نبود
مرا مولوی کردی و مـی کِشی
کسی مثل تو کهـ/کشانی نبود

تنی خاکی از من خدا آفرید
شدم نامـه ی شاه فریـادگر
شدم حاصل خاک بازی او
"ستم کاره خوانیمش اَر دادگر؟ "

خدایش بـه او تن، پریـانـه داد
خدایم بـه من روح دیوانـه داد
تناقض شد و بر تناقض نماند
زنی کـه به من قول مردانـه داد

زنی کـه سر زلف خود را گرفت
شبیـه ته قصه پیچیده کرد
زنی کـه تمام جهان من است
مرا درون جوانی جهان دیده کرد

به جبر تولد، بـه عشق و به مرگ
به هر سو کـه بردی مرا باختم
خدا خنده ای کرد و آهسته گفت:
چه معجونی از آب و گل ساختم...
.
#عالی_رضایی
از مجموعه #عالیجناب
انتشارات فصل پنجم
.
ممنونم از خلاقیت صفحه خوب #صدای_شاعر
@poet_voice
@poet_voice

Read more

Media Removed

غروبی زیبا را بـه یـاد دارم خورشید,افق خود را درون پهنای دشت گسترده بود پرندگان آوای خداحافظی مـیخواندند کوه,تنـها با قامتی استوار رنگ ارغوان گرفته بود من مستور از این منظره درآن غروب زیبا تنـها ایستاده بودم آه چه غروبی بود آن روز"ارکیده" ---------------------------------------------- یک ... غروبی زیبا را بـه یـاد دارم
خورشید,افق خود را درون پهنای دشت گسترده بود
پرندگان آوای خداحافظی مـیخواندند
کوه,تنـها با قامتی استوار
رنگ ارغوان گرفته بود
من مستور از این منظره
درآن غروب زیبا تنـها ایستاده بودم
آه چه غروبی بود آن روز"ارکیده" ----------------------------------------------
یک روز بارانی یکی ازراه رسید
صورتی غم گرفته و دلربا رسید
کوله بارش غم عشق بود و بس
لبش خنده اه بود و دل پرخون
تا کـه دیدمش دلم از غصه درید
به خود گفتم ای دل غافل بی خیـال
دیدمش نگاهش پر اندوه و گریـان
شانـه هایش خسته از غم دنیـا
فکرم از دیدنش ریش ریش شد
دوان درون پی جای پنـهان گشتم
اما قلبم بـه تپش افتاد کـه تنـهایش مگذار
پیش او رفتم و گفتم کـه سلام
در کنارش نشستم و در باران اندوه
با جام زهر او شدم هم پیمان
در دلم همان اندوه زهر را نوشاند
که خود از ان نوشیده بود و به من گفت که
بی خیـال...
(دلنوشته ارکیده۹۴/۱/۲۶)

Read more

Media Removed

* اینکه همـه احساسات داریم و ممکن هست دچار احساسات بدی شویم طبیعی است؛ اما اینکه من نباید دچار هیچ احساس بدی شوم یـا اینکه چون من دچار احساسات بدی شده‌ام بعد هر رفتاری مـی‌تواند از من سر بزند دیگر طبیعی نیست! مـهم این هست چه رفتاری بـه دنبال احساسات خود داشته و چه برداشتی از احساسات خود داریم. اگر ما تنـها ... *
اینکه همـه احساسات داریم و ممکن هست دچار احساسات بدی شویم طبیعی است؛ اما اینکه من نباید دچار هیچ احساس بدی شوم یـا اینکه چون من دچار احساسات بدی شده‌ام بعد هر رفتاری مـی‌تواند از من سر بزند دیگر طبیعی نیست! مـهم این هست چه رفتاری بـه دنبال احساسات خود داشته و چه برداشتی از احساسات خود داریم. اگر ما تنـها بر اساس احساسات خود استدلال کنیم ممکن هست پس از یک قضاوت اشتباه، دچار رفتار نادرستی هم شویم. لازم هست ابتدا احساسات خود را بشناسیم و بدانیم این احساسات چگونـه درون ما بـه وجود آمده‌اند

احساسات ما مـی‌توانند درون اثر برداشتها و تفکراتی کـه داریم تولید یـا تشدید شوند. مثلا اگر من احساس بی‌ارزشی داشته باشم ممکن هست نسبت بـه هر برخورد دیگران، حس بدی پیدا کنم و همچنین بـه دنبال آن، احساس خشم درون من بـه وجود بیـاید و از دست دیگران ناراحت و غمگین شوم و به دنبال رفتار بدی مثل عصبانیت یـا پرخاشگری کـه خواهم داشت؛ ممکن هست احساس گناه داشته و خود را سرزنش کنم. اما اگر قبل از تمام این سلسله احساسات و رفتارهای بد، اعتقاد و باور بی‌ارزشی نسبت بـه خود نمـی‌داشتم دچار احساسات بی‌ارزشی، حقارت، خشم، غم، گناه و.. نمـی‌شدم!

احساسات بد ما هر چقدر درست باشند قرار نیست بعد از آن هر رفتاری از ما سر بزند و مسئولیتش را گردن دیگران بیندازیم. اگر ما حتی از رفتار بد دیگران ناراحت شده باشیم اگر احساس بی‌ارزشی کنیم بـه این خاطر نیست کـه دقیقا دیگران ما را بی‌ارزش کرده‌اند؛ بلکه دیگران دست روی حس بی‌ارزشی درون ما گذاشته‌اند! همـه نمـی‌توانند یـا ممکن هست نخواهند حساسیتهای شما را درک کنند اما قرار هست شما مسئولانـه افکار بد و منفی خود را بپذیرید و مثبت کنید که تا کمتر با هر رفتاری از دیگران دچار احساسات بد شوید. آدمـهای حساس مـی‌ترسند وقتی دچار احساسات بد و منفی شوند نتوانند خود را کنترل کنند بخاطر همـین همـیشـه پیش‌بینی مـی‌کنند کـه ممکن هست ناراحت شوند بعد از اختلاف و چالش با دیگران گریزان هستند

اگر همـیشـه دنیـا را از دریچه حس و احساس خود نگاه کنید بـه جای استدلال منطقی، استدلال حسی مـی‌کنید و متوجه برداشت غیرواقع بینانـه خود نیستید! لازم هست ابتدا احساسات خود را بشناسید و بتوانید دقیقا آنـها را شرح دهید. مثلا اینکه من حس مـی‌کنم دنیـا بـه آخر رسیده یـا دنیـا پیش چشمانم تیره و تار شده یـا احساس نابودی مـی‌کنم یـا حس مـی‌کنمـی من را دوست ندارد احساسات و حس‌های دقیقی نیستند! این تعاریف شما از احساسات همراه با استعارات و تشبیـهات منفی و اغراق آمـیز هست و اوضاع را بدتر از آنچه هست نشان مـی‌دهد و جلوی منطق شما را مـی‌گیرد... این مطلب ادامـه دارد
.

Read more

Media Removed

۱۳۹۶/۰۸/۲۷ _____( انا لله وانا اليه راجعون ) درگذشت برادر چنان سنگین و جانسوز است... کـه به دشواری بـه باور مـی‌نشیند... ذکر درگذشتگان... آنـهای کـه بودند و دیگر خاطره اند درون ذهن... حسرتی بزرگ درون دل و تصویری درون قاب کوچک... که تا یـادی کنیم بـه یک فاتحه ... یک صلوات... یک خدایش بیـامرزد... همـینا ... 🌟 ⭐ 🌟 ⭐ 🌟
۱۳۹۶/۰۸/۲۷ _____( انا لله وانا اليه راجعون )

درگذشت برادر چنان سنگین و جانسوز است...
که بـه دشواری بـه باور مـی‌نشیند...
ذکر درگذشتگان...
آنـهای کـه بودند و دیگر خاطره اند درون ذهن...
حسرتی بزرگ درون دل و تصویری درون قاب کوچک...
تا یـادی کنیم بـه یک فاتحه ...
یک صلوات...
یک خدایش بیـامرزد...
همـینا برایشان یک دنیـا هست در آن دنیـا...
روزگاری مـی آید کـه ما هم دلخوشیم بـه این ذکرها...
پیوند عمر بسته بـه مویی هست هوش دار.
🌟 ⭐ 🌟 ⭐ 🌟
(رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ)
یـاالله فقر و اعتیـاد و فساد را از خانـه و خانواده ای دور بگردان،،
یـاالله تمام سنتهای نبی کریم را درون زندگی و وجودمان جاری بگردان
یـا الله روزی حلال نصیبمان بگردان
یـا الله مارا از شر بدیـها کذب دروغ تهمت حفاظت بفرما
یـا الله سکرات موت مان را آسان کن،
یـاالله زندگی پر خیر و برکت نصیبمان بگردان،،
یـاالله ما را از عذاب قبر نجات ده،
یـاالله هن صالح نصیبمان کن!
یـاالله کینـه ها را از دلهایمان بیرون کن،
یـاالله از غیبت حفاظتمان کن،
لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمـین،
یـاالله حساب و کتاب را بر ما آسان بگیر،
یـاالله توفیق خدمت صادقانـه والدین نصیبمان فرما،
یـاالله غم وغصه و پریشانی را از هر خانـه ای بدور گردان،،
یـاالله جنت الفردوس را نصیبمان بگردان.
الهی آمـین یـا رب العالمـین

Read more

🖤 • • بابایی جونم ی سال از یـهویی رفتنت گذشتا • ی ساله کـه نـه صدام زدی بگی فاطی بگم ها جانم • نـه بـه اسم صدات زدم ممد و بگی من ممدم ؟بگم هاااا من ایجوری دوس دارم صدات ب • بابایی یـه سال شد کـه شکمتو فشار ندادم بگم واویلا این چی توشـه برم چاقو بیـارم و پاره اش کنم و بعدم با نخ سوزن بخیش ب تو هم بگی یعنی دلت ... 🖤


بابایی جونم ی سال از یـهویی رفتنت گذشتا

ی ساله کـه نـه صدام زدی بگی فاطی بگم ها جانم

نـه بـه اسم صدات زدم ممد و بگی من ممدم ؟بگم هاااا من ایجوری دوس دارم صدات ب

بابایی یـه سال شد کـه شکمتو فشار ندادم بگم واویلا این چی توشـه برم چاقو بیـارم و پاره اش کنم و بعدم با نخ سوزن بخیش ب تو هم بگی یعنی دلت مـیاد؟!
بگم هااااا تازه هر چی بدرد نخوره از شکمتم برات بیرون مـیارم کوچیکش مـیکنم دلتم بخواد تو هم بگی تقصیر ته غذاهای خوشمزه درست مـیکنـه شکمم بزرگ شده

ی ساله برات قهر نکردم تو هم شب که تا نازم نکشی بوسم نکنی از دلم درون نمـی آوردی نمـیخوابیدی

ی ساله کـه صبح از خواب بیدار شدم بهم نگفت کـه دیشب تو باباتو اذیت کردی سر بـه سرش گذاشتی ولی بابات آروم قرار نداشت گفت شاید حرفی زده ناراحت شدی مـیبوسیدت تو خواب و من ذوق مرگ مـیشدم

ی ساله کـه تو دیگه موقع هایی کـه خوابم سنگین مـیشد چاره ام نمـیکرد نماز صبح بیدارم کنـه نیومدی بالا سرم با بوس و ناز بگی بابا فاطی جان پاشو نماز صبحت بخون بعد دوباره بگیر بخواب

بابا ی ساله برام ترانـه بابا نخوندددددددی و من جلو داداشا ذوق مرگ بشم کـه داری برام مـیخونی و بگم چقد گناه دارین بابا براتون نمـیخونـه😭😭😭 •
هیچوقت روز آخر رفتنت کـه چقد آروم بودی یـادم نمـیره

لحظه ای کـه اومدم تو سرد خونـه تمام صداهای دورو برمو برا خودم خفه کردم تنـها گوشامو گذاشتم رو قلبت کـه بفهمم واقعا این دکترای احمق راست مـیگن ؟؟بخدا کـه مثه همـیشـه کـه سرم مـیذاشتم رو قلبت نفست تو گوشم پیچید اما همـه گفتن کـه تو دیگه نیستی ..

بخدایی کـه تو رو برد تو آسمونا همون شب که تا صبح بیدار بودم کـه از بیمارستان خبر بیـارن بگن تو زنده ای

حتی لحظه آخری کـه خواستن بزارنت تو قبر باز سرم گذاشتم رو قلبت شاید زنده شدی •
و عمـیق بوس پیشونیت کردم بازم باورم نمـیشد کـه تو دیگه نیستی

وچقد تلخه اون لحظه ای کـه گفتم آخه چطور دلت مـیاد بابامو خاک کنی چطور دلت مـیاد رو بابام رفیقته خاک بریزی با چ نگاه تلخ و غم انگیزی رفیقت بهم نگاه کرد وسرش انداخت پایین😭

بخدا رسمش نبود اینقد زود تنـهامون بزاری بری

تا کی حتما بگم ی سال دیگه هم گذشت ؟

بابا کی روزی مـیرسه باز هم باهم تو اون دنیـا کنار هم باشیم 😞😞😞 •
کاش این ی سال همش خواب باشم و تو واقعا باشی ...

Read more

Media Removed

چه جملات اشتباهی توی آداب معاشرتمون جا گرفته اند؟! وقتیی از دنیـا مـیره، بـه بستگانش نگیم (راحت شد) یـادمون باشـه یـه نفر هرچقدر هم زندگی سختی داشته، جونش براش عزیز بوده... ما درون جایگاهی نیستیم کـه راحتی یـه نفر رو توی مردنش بدونیم! بگیم(امـیدوارم بتونید سختی دلتنگیش رو تحمل کنید، از خدا براتون ... چه جملات اشتباهی توی آداب معاشرتمون جا گرفته اند؟!👇👇👇
وقتیی از دنیـا مـیره، بـه بستگانش ❎نگیم (راحت شد)
یـادمون باشـه یـه نفر هرچقدر هم زندگی سختی داشته، جونش براش عزیز بوده... ما درون جایگاهی نیستیم کـه راحتی یـه نفر رو توی مردنش بدونیم!
☑بگیم(امـیدوارم بتونید سختی دلتنگیش رو تحمل کنید، از خدا براتون صبر مـیخوام، مـیدونم مرگ عزیزتون خیلی تلخه)
❎نگیم(غم آخرتون باشـه)
آدم همواره که تا زنده هست غم داره.. یـا غم خودش یـا غم دیگران. همونطور کـه آرزو و شادی داره. وقتی بهش مـیگیم غم آخرت باشـه یعنی دیگه زنده نباشی و در واقع داریم آرزوی مرگش رو مـیکنیم
☑بگیم (امـیدوارم ازین بـه بعد زندگی خوبی داشته باشید، امـیدوارم بـه آرامش برسید) .
.

توی مراسمات نیـایش و دعاخونی دسته جمعی ، مناسبات مذهبی و غیره،
وقتیی بهمون مـیگه #التماس_دعا
❎نگیم (محتاجیم بـه دعا)
این یعنی خودم بـه اندازه کافی گرفتار هستم کـه دیگه نمـیتونم به منظور تو وقتی بذارم!
☑بگیم (حتما براتون دعا مـیکنم)
این بـه معنای اون نیست کـه ما آدم خوبی هستیم، نترسید متهم بـه ریـاکاری نمـیشید، آدمـها هرچقدر هم گناهکار باشند اجازه دارند به منظور دیگران دعا کنند و اتفاقا دعایی کـه ما به منظور هم مـیکنیم زودتر اجابت مـیشـه.
❎نگیم (هرچی صلاحت باشـه)
این یعنی من بهتر از تو مـیدونم و تو الان عقلت نمـیرسه و منم البته زیـاد باهات موافقم نیستم کـه به خواسته ت برسی
☑بگیم (از خدا برات بهترینـها رو مـیخوام)
همون جمله قبلیـه اما اثر مثبتی داره... مطمئناً خدا بهترین رو بـه بنده ای کـه دعا مـیکنـه مـیده... بعد ما تنـها کاری کـه باید یم برایی کـه نگرانـه اینـه کـه آرومش کنیم و بهش اطمـینان بدیم کنارش هستیم
.
.
.
وقتیی باهامون درد دل مـیکنـه و ناراحته
❎نگیم (این کـه چیزی نیست، بزرگش نکن، تو قوی هستی)
این یعنی من نمـیفهمم چه حالی داری. یـا تو درک درستی از موقعیت خودت نداری و من بهتر مـی بینم و مـی فهمم
☑بگیم(مثل اینکه این موضوع خیلی ناراحتت کرده. این مسئله برات مـهمـه...)
ما درون جایگاهی نیستیمـی کـه ناراحته رو نصیحت کنیم مگر اینکه خودش بگه تو بگو چیکار کنم. تازه اون وقت حتما با احتیـاط پیشنـهاد بدیم... نـه دستور و اصرار...
.
.
.
❎❎به نظر شما چه جملات اشتباه دیگه ای توی معاشرت آدما هست کـه اثر عداره؟!
#مرجان_خاتون
#منم_ابابیل

Read more

Media Removed

نوروز و تولد چهل و شش سال پیش درون چنین روزی یعنی روز آغاز عید باستانی دنیـا به منظور زندگی بـه من لبخند زد. این از اقبال من بوده کـه به روزگار نوروزی پا بـه دنیـا بگذارم.من با همـه وجودم زندگی را دوست دارم. با همـه تلخ‌کامـی و سختی و درد روزگار. زندگی با بودن هر آنچه هست زیباست. سختی و غم همزاد همـیشـه بشر بوده ولی درکنارش ... نوروز و تولد

چهل و شش سال پیش درون چنین روزی یعنی روز آغاز عید باستانی دنیـا به منظور زندگی بـه من لبخند زد. این از اقبال من بوده کـه به روزگار نوروزی پا بـه دنیـا بگذارم.من با همـه وجودم زندگی را دوست دارم. با همـه تلخ‌کامـی و سختی و درد روزگار. زندگی با بودن هر آنچه هست زیباست. سختی و غم همزاد همـیشـه بشر بوده ولی درکنارش دوستی و عشق و محبت درون این دنیـای زیبا با داشتن آدم‌های زیـاد کـه من و دیگران را دوست دارند بـه ما حس امـید و زندگی مـی‌دهد. هروقت درون روز تولدم بـه من تبریک مـی‌گویند بـه این فکر مـی‌کنم کـه چقدر تولد و وجود من درون این دنیـای خاکی موثر بوده کـه بخواهد تولد به منظور من مبارک باشد. من وجودم را با این مردم و سرزمـین دارم. درون خلوت دل و وجودم همـیشـه از خدا طلب دارم شایسته این زندگی باشم. دنیـا و زندگی شایستگی مـی‌خواهد. خود را با داشتن خدایی کـه به من چشمک مـی‌زند، سرزمـین پاک ایران و خانواده و دوستان هنرمند و لحظه‌های غم و شادی یک انسان خوشبخت و ثروتمند مـی‌دانم کـه باید به منظور داشتن همـه آنچه هست شاکر باشم.
#شـهرام_کرمـی #تولد #شـهرام_کرمـی #تولد #شـهرام_کرمـی # # # #

Read more

Media Removed

بیخوابی زده بـه سرم! این عسیزده بـه در سه سال پیشـه! زمانی کـه حداقل روزی دو ساعت ورزش مـیکردم! رژیم غذاییم یـه چیزی فراتر از صد درون صد سالم بود! سیس پک داشتم این هوا! فول ماسل بودم. هر روز مـیدویدم! امریکا بودم! بیزینسم چرخش خوب مـیچرخید! بـه زودی اولین ران وی سیـاتلم برگزار مـیشد و شـهرداری سیـاتل ... بیخوابی زده بـه سرم!
این عسیزده بـه در سه سال پیشـه!
زمانی کـه حداقل روزی دو ساعت ورزش مـیکردم!
رژیم غذاییم یـه چیزی فراتر از صد درون صد سالم بود!
سیس پک 😃داشتم این هوا! فول ماسل بودم.
هر روز مـیدویدم!
امریکا بودم!
بیزینسم چرخش خوب مـیچرخید!
به زودی اولین ران وی سیـاتلم برگزار مـیشد و شـهرداری سیـاتل اسپانسرم شده بود و اصولا حتما خرکیف مـیبودم.
کلی هم واسه خودم اینستاگرامر معروف بودم، (در مقیـاس اون موقع کـه هنوز این همـه اینستاگرامر وجود نداشت و حتی خانوم بیوتیمون کـه خودمم فنشم، هنوز بـه دنیـا نیومده بود)جوری کـه تو همـین پارک یـه نفر دویید جلوم(سلام صحرا) گفت من تو رو از اینستاگرام مـیشناسم، منم طبیعتا حتما تو ابرها مـیبودم.
ولی...
ولی بزرگترین غم دنیـا، درست همـینجا کـه نشستم و مـیخندم و حتی یـادمـه از صبح زودش به منظور آدم هایی کـه نمـیشناختم بیدار شده بودم و آش رشته درست مـیکردم کـه فقط سرم گرم شـه، توی کنج قلبم خونـه کرده بود.
زندگیم حسرت انگیز بود، ولی شادی کوچیکترین جایی تو قلبم نداشت. فکر مـیکردم بزرگترین مشکل دنیـا رو دارم.
الان نمـیگم مشکل اون زمان رفع شد و من خوشبخت شدم!
نـه!
ولی قوی شدم
فهمـیدم مشکل ها، غم ها همـیشـه هست.
باهاشون نسازیم، واقعیت اونچه کـه هستیم رو نپذیریم و دنبال راه چاره اش نباشیم، فقط لحظه هاست کـه از دستشون مـیدیم.
گول خنده های این و اون رو نباید بخوریم
به فکر خنده روهم آوردن باشیم.
🍃🌱
ظاهر قضیـه با باطنش مـیتونـه زمـین که تا آسمون فرق کنـه.
امشب پست های تامـیلا رو کـه خوندم، دلم خواست اینـها رو بنویسم. نـه اینکه اندوه این عکسم، با حال دل تامـیلا برابری کنـه! نـه
ولی غم ها بـه اندازه ای کـه بهشون بال و پر بدیم قابلیت این رو دارند کـه عمـیق و سنگین و بزرگ شن.
آفرین بـه تامـیلا کـه سعیش بر عبور از غم هاست
آفرین بـه من کـه از سه سال پیشم خیلی قوی ترم!
آفرین بـه هر کدوممون کـه قبل از ظواهر، واقعیت ها رو مـیبینیم
و سعی بـه عبور و پس زدن غم هامون داریم

Read more

Media Removed

موسیقی نوای عجیبی است! چند وقتیـه کـه ترجیح دادم بیشتر شنونده باشم که تا تفسیر کننده و نقد کننده و این صحبتا ولی واقعا بعضی جاها اشک مـیریزم! اشک من از چشمانم سرازیر نمـیشـه بلکه از مویرگ های مغزه منـه! تاسف کـه نمـیشـه خورد ولی ناراحت مـیشم بـه حال و روز این روزای موسیقی ایران جایی کـه بهنام بانی ها و حمـید هیراد ... موسیقی نوای عجیبی است!
چند وقتیـه کـه ترجیح دادم بیشتر شنونده باشم که تا تفسیر کننده و نقد کننده و این صحبتا ولی واقعا بعضی جاها اشک مـیریزم!
اشک من از چشمانم سرازیر نمـیشـه بلکه از مویرگ های مغزه منـه!
تاسف کـه نمـیشـه خورد ولی ناراحت مـیشم بـه حال و روز این روزای موسیقی ایران
جایی کـه بهنام بانی ها و حمـید هیراد ها و شـهاب مظفری ها روی بورسن
موسیقی چیزی فراتر از بیـان احساسات است!
من خودمو محدود بـه ژانر خاصی نمـیکنم دوست دارم تجربه های متفاوتی داشته باشم!
تا حالا یـه ریـهء سیگاری رو با یـه ریـهء سالم دیدین کنار هم؟
بزرگ یـه چیزی مثل اون سالمس!
حاصل یک هوشیـاریـه
حاصل یک فکره پخته و هوشمندانس
چیزی نیس کـه روی کوک و وید و بنگ نوشته شده باشـه
بنابر این خروجیش هم فرق مـیکنـه!
مثل یک ادم سالم کـه تو یـه خانواده با شخصیت و متدین رشد کرده باشـه که تا یـه ادمـی کـه تو جوب بزرگ شده باشـه!
مقایسه کاره اشتباهیـه چون بـه قول معروف که تا با کفش های یکی راه نرفتی درباره طرز راه رفتنش نظر نده!
ولی...
موزیک تولید مـیشـه
یـه عده حمایت مـیکنن یـه عده تفسیر مـیکنن
یـه عده بـه به چه چه یـه عده هم غر مـیزنن
ولی من نـه تعریف مـیکنم فعلا از چیزی نـه غر مـی
یـه سری موزیکا مخاطباش ادم عام هست! ادمایی کـه نون شب ندارن بخورن ولی ایفون دست مـیگرن
ادمایی کـه تمام دارایشون رو ماشین مـیکنن زیره پاشون کـه تمام خرجش یـه آخ گفتنـه!
آدمایی کـه به قول معروف مصرف گران!
تولید محتوا و اثری ندارن و فقط فتوسنتز مـیکنن! من بـه اینا مـیگم ادمای علی بی غم!
خوب این ادما برا یـه شادی لحظه ایی موزیک های خودشون رو گوش مـیدن!
در واقع کار حرفه ایی نمـیکنن فقط نفس مـیکشن!
یـه سری ادم هایی هم هستن کـه فکر پیشرفت ن! از اینکه یـه جا بشینن متنفرن و از اینکه علی بی غم باشن بدشون مـیاد! ادمایی کـه سختیـارو بـه جون مـیخرن که تا شکستش بدن! ادمایی کـه به خودشون مـینازن و به چیزایی کـه قرارهب کنن!
اگه جزو دستهء اولی براتون ارزوی چیزای بهتر و بیشتر رو مـیکنم
اگه جزو دسته دومـین براتون ارزوی انگیزه های بیشتر و سختی های بیشتر رو مـیکنم! هرچی بیشتر بدونیم و هرچی بیشتر درکمون از جهان و هستی بیشتر بشـه زجر کشیدنمون هم بیشتر مـیشـه!
بزرگ به منظور دسته دوم بود!
بزرگ تکرار مـیشـه؟
چیزی کـه حاصل یـه مغز پختس باعث مـیشـه ادمای بیشتری علاقه مند بشن بـه پیشرفت
به اینکه با روی باز بـه سمت سختی ها برن و به قول معروف یـه قله رو فتح کنن!
باعث مـیشـه خوده من هر لحظه #بیتاب باشم!
تمام این صحبتا بـه درک ما از دنیـا و مشتقاتش بستگی داره!
امـیدوارم همـیشـه پاینده باشید

#BOZORG #chiziekebeshniazdaram

Read more

Media Removed

بسم الله الرحمن الرحیم ساعت از دوازده گذشت کـه فهمـیدیم جوابها اومده... از هیجان نمـیتونستم بخوابم! زنگ زدم دوستم و گفتم بعد از اینکه جواب خودتو خوندی. به منظور من هم بزن. (اینترنت نداشتیم ) زنگ زد و با ذوق گفت: حاااانیـه!! چه رشته ای مـیخواستی؟!!! داد زدم: وااای روانشناسی ؟! گفت: مبارکه! دو روز تموم ... بسم الله الرحمن الرحیم
ساعت از دوازده گذشت کـه فهمـیدیم جوابها اومده...
از هیجان نمـیتونستم بخوابم!
زنگ زدم دوستم و گفتم بعد از اینکه جواب خودتو خوندی. به منظور من هم بزن. (اینترنت نداشتیم )
زنگ زد و با ذوق گفت: حاااانیـه!! چه رشته ای مـیخواستی؟!!! داد زدم: وااای روانشناسی ؟! گفت: مبارکه!
دو روز تموم هرکی زنگ زد و هرکی پرسید چی قبول شدی، مـیگفتیم: روانشناسی بالینی...
خوشحال و ذوق زده بودم...چون دقیقا " همون چیزی کـه مـیخواستم " اتفاق افتاده بود.
تا اینکه بعداز دوروز، فرصت کرد جواب کنکورم رو پرینت بگیره که تا داشته باشیم.
و همـین شد اول مصیبت و غم و غصه های من! :
" چی؟!! اینکه روانشناسی خالی نوشته! "
برای اطمـینان رفتم کدرشته رو چک کنم، و وقتی
کد رو دیدم دنیـا روی سرم آوار شد!!
من روانشناسی کودکان استثنائی قبول شده بودم!
در حالیکه بـه همـه دوستان و اقوام و آشناها گفته بودیم بالینی قبول شدم! و درحالیکه هیچ اطلاعی از این رشته نداشتم!
نشستم روی زمـین و های های گریـه کردم!
حالم انقد بد بود کـه هیچ صدایی نمـیشنیدم! و هیچی نمـی دیدم! کم اتفاقی نیفتاده بود! اون چیزی کـه من مـیخواستم نشده بود ،این کم چیزی نیست!!! بابا و چندساعت بعد هماهنگ و من رو بردن پیش آشنایی کـه روانشناس بود. و ایشون توضیح داد کـه چه رشته خوبی قبول شدم.اما ته دلم باز راضی نبود! .

حالا بعد از گذشت شش سال، با اطمـینان کامل مـیگم کـه اگر بـه عقب برگردم ، نـه یک بار، کـه هزاران هزار بار دیگه همـین رشته رو انتخاب خواهم کرد!!
و حالا بعد از گذشت شش سال ، خدا یک اصل بزرگ روتوی زندگی بهم یـاد داده، اون هم این که: . " عَسَىٰٓ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَىٰٓ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ " .

همـه ی چیزهایی کـه ما فکر مـیکنیم خوبن، شاید درواقعیت به منظور ما خوب نباشن! و همـه ی چیزهایی کـه فکرمـیکنیم بده و دوستشون نداریم، شاید به منظور ما بهترین باشن! .

سرنوشتمون رو بسپاریم بـه اونی کـه وجودمون رو ازش هدیـه گرفتیم...
.

کی بهتر از خدا مـیدونـه چی صلاح ماست و چی به منظور ما خوبه؟! ......
______________________
.

یکشنبه نـهم اردیبهشت ماه، سال هزار و سیصد و نود و هفت
@rezvan139631 یک دنیـا ممنونتم
@khanzadeh_mary دست بوسم

Read more

Media Removed

برادرم کجایی؟ فراموشی نعمت بزرگی هست که بـه ما کمک مـی‌کند که تا برخی واقعیت‌های تلخ زندگی را از یـاد ببریم. بیست و چهار سال از سفر همـیشگی برادرم شـهاب مـی‌گذرد و من هیچ روزی نبوده کـه به یـادش نباشم. ما کودک بودیم کـه پدر جوانمرگ شد و این عبرادرانـه را درون سال هزار و سیصد و پنجاه هشت گرفتیم. وقتی برادر باشد غم ... برادرم کجایی؟

فراموشی نعمت بزرگی هست که بـه ما کمک مـی‌کند که تا برخی واقعیت‌های تلخ زندگی را از یـاد ببریم. بیست و چهار سال از سفر همـیشگی برادرم شـهاب مـی‌گذرد و من هیچ روزی نبوده کـه به یـادش نباشم. ما کودک بودیم کـه پدر جوانمرگ شد و این عبرادرانـه را درون سال هزار و سیصد و پنجاه هشت گرفتیم. وقتی برادر باشد غم دنیـا معنا ندارد. یـادم هست وقتی پدرم را درون گورستان خاک مـی‌د عموی من بـه صورت خود مـی‌زد و گفت دنیـا بدون برادر آفتاب ندارد. یک سال بعد عمو هم رفت و من فکر کردم دنبال آفتاب رفته است. زندگی ما برادر زیـاد دارد. آفتاب همـیشـه هست. خیلی‌ها هستند کـه برای من نگاهشان مثل برادر است. مثل آفتاب درخشان. برادرم مثل پدر جوانمرگ شد ولی مردن درون برابر زندگی کابوسی نیست کـه این دنیـا را خراب کند. درون این عیـادگاری ما هر دو بـه زندگی لبخند مـی‌زنیم و من هنوز هم بـه دنبال این حس شیرین زندگی هستم. وقتیـانی هستند کـه مـی‌توان آنـها را برادر صدا زد بعد آفتاب برادری همـیشـه هست. برادرم کجایی؟ برادرم کجایی؟..... چقدر این برادری حس خوبی دارد!!!
#شـهرام_کرمـی #شـهاب_کرمـی #شـهرام_کرمـی #شـهرام_کرمـی #شـهاب_کرمـی #شـهرام_کرمـی # #

Read more

Media Removed

‍ ️️ باز امشب من نشستم با خودم باز امشب آدمـی دیگر شدم با خدای خویش خلوت کرده ام رو بـه محراب عبادت کرده ام عشق من امشب چراغی روشن هست چون خدای عاشقی پیش من هست پس بمان و لحظه ای خاموش باش بهر من امشب سراپا گوش باش حرف ها دارم برایت نازنین قصه ای از مردم این سرزمـین قصه ای از مردمانی سخت گیر مردمـی ... ‍ 💙❤️💙❤️
باز امشب من نشستم با خودم
باز امشب آدمـی دیگر شدم
با خدای خویش خلوت کرده ام
رو بـه محراب عبادت کرده ام
عشق من امشب چراغی روشن است
چون خدای عاشقی پیش من است
پس بمان و لحظه ای خاموش باش
بهر من امشب سراپا گوش باش
حرف ها دارم برایت نازنین
قصه ای از مردم این سرزمـین
قصه ای از مردمانی سخت گیر
مردمـی با فکرهایی پوچ و پیر
در کنار مردمانی خوب و پاک
عده ای هستند تیره تر ز خاک
کارشان از غصه و غم دم زدن
روی دنیـا پرده ماتم زدن
یـادشان رفته ست زیبایی ماه
جملگی قهرند با پروانـه، آه !
قلب ها محروم از شادی شده
بارش باران دگر عادی شده
غرق دریـاییم، اما آب نیست
آب, گل شد حرفی از سهراب نیست
شعرهای سعدی و حافظ چه شد؟
در بساط کولیـان بازیچه شد
قصه مادربزرگ از یـاد رفت
عشق شیرین از دل فرهاد رفت
داستان ها جنگ و نابودی شده
چشم ها هم عینک دودی شده
خسته ام از فکرهای تارشان
بغض های سمـی از افکارشان
هیچ درون عصر افکار جدید
بهت و سرگردانی ما را ندید
ما کـه دل را ساده با هم باختیم
داشتیم دنیـای نو مـی ساختیم
مثل دوران خوش و سبز قدیم
رنگ بر دیوار دنیـا مـی زدیم
عشق من! دنیـای رنگی داشتیم
آرزوهای قشنگی داشتیم
خانـه ای درون جنگلی از یـاس ها
ساده بود اما پر از احساس ها
ما هنوز افکارمان سنگی نبود
آرزومان سفره رنگی نبود
ما دوتا پروانـه بودیم و جهان
گرد ما مـی گشت و ما هم گرد آن
آن قدر گفتند از غم پیشمان
تار شد افکار نیک اندیشمان
این یکی مـی گفت دنیـا بی وفاست
آن یکی مـی گفت زندان بلاست
دیگری مـی گفت حتی عشق هم
مـی شود کم رنگ زیر بار غم
خسته ام از این همـه افکار خیس
این قلم های سیـاه غم نویس
عشق من ! چشمان پاکت را ببند
یـا بـه هر چیزی کـه مـی بینی بخند
ما کـه مثل این قلم ها نیستیم
ما مگر انسان زیبا نیستیم؟! دلبرم از این جماعت دور باش
مملو از شوق و نشاط و شور باش
از نگاهم که تا نگاهت پل بزن
خیره شو درون چشم هایم زل بزن
چشم بردار از جهانی این چنین
زندگی را درون نگاه من ببین
راه ما از مردم دنیـا جداست
لحظه هامان مملو از بوی خداست
من بـه کوری دو چشم تارشان
یـا کـه آن اندیشـه بیمارشان
تا ابد عاشق ترین آزاده ام
طبق قولی کـه به مجنون داده ام
عاشقم من عاشق دنیـای خویش
دلخوشم حتی بـه رویـاهای خویش
من نمـی گنجم درون پوستم
با درخت و کوه و دریـا دوستم
آسمان ما هنوزم آبی است
لحظه هامان غرق درون بی تابی است
با غم و افسردگی بیگانـه ایم
ما هنوزم عاشق پروانـه ایم
خانـه ای هم رو بـه ساحل ساختیم
قایقی درون قلب آب انداختیم
سوی دنیـای تعالی مـی رویم
گرچه با دستان خالی مـی رویم
دست درون دستان من که تا آسمان
لحظه ای درون وصف این رویـا ب

Read more

Media Removed

وقت هایی هست توی زندگی، کـه هرچقدرم از قبل خودت رو براش آماده کرده باشی، بازم موقعی کـه اون لحظه فرا مـیرسه بی اختیـار بـه هیچ مـیرسی و بزرگترین غم دنیـا مـیاد و روی ات سنگینی مـیکنـه؛ خداحافظی از فوتبال به منظور من همـین بود و امروز وقتی نامـه خداحافظی تو، هم تیمـی، هم اطاقى ، کاپیتان، برادر یـا بهتر بگم رفیق روزهای ... وقت هایی هست توی زندگی، کـه هرچقدرم از قبل خودت رو براش آماده کرده باشی، بازم موقعی کـه اون لحظه فرا مـیرسه بی اختیـار بـه هیچ مـیرسی و بزرگترین غم دنیـا مـیاد و روی ات سنگینی مـیکنـه؛ خداحافظی از فوتبال به منظور من همـین بود و امروز وقتی نامـه خداحافظی تو، هم تیمـی، هم اطاقى ، کاپیتان، برادر یـا بهتر بگم رفیق روزهای سخت و شادم رو دیدم دوباره اون حس توی قلبم پررنگ شد. آقا وحید، پسر بامعرفت کـه فقط خودم و خودت مـیدونیم چه لحظه های شاد، غمگین، سخت یـا بهتر بگم فراموش نشدنی رو کنار هم داشتیم، خداحافظیت از فوتبال، تلخ بود... وحيد جان درون مرحلة ى جديد زندگيت آرزوى سلامتى و موفقيت دارم
@vahidtalebloo1
🙏💙🌹

Read more

Media Removed

من بی‌مایـه کـه باشم کـه خریدار تو باشم حیف باشد کـه تو یـار من و من یـار تو باشم تو مگر سایـه لطفی بـه سر وقت من آری کـه من آن مایـه ندارم کـه به مقدار تو باشم خویشتن بر تو نبندم کـه من از خود نپسندم کـه تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم هرگز اندیشـه نکردم کـه کمندت بـه من افتد کـه من آن وقع ندارم کـه گرفتار تو باشم هرگز ... من بی‌مایـه کـه باشم کـه خریدار تو باشم
حیف باشد کـه تو یـار من و من یـار تو باشم
تو مگر سایـه لطفی بـه سر وقت من آری
که من آن مایـه ندارم کـه به مقدار تو باشم
خویشتن بر تو نبندم کـه من از خود نپسندم
که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم
هرگز اندیشـه نکردم کـه کمندت بـه من افتد
که من آن وقع ندارم کـه گرفتار تو باشم
هرگز اندر همـه عالم نشناسم غم و شادی
مگر آن وقت کـه شادی خور و غمخوار تو باشم
گذر از دست رقیبان نتوان کرد بـه کویت
مگر آن وقت کـه در سایـه زنـهار تو باشم
گر خداوند تعالی بـه گناهیت بگیرد
گو بیـامرز کـه من حامل اوزار تو باشم
مردمان عاشق گفتار من ای قبله خوبان
چون نباشند کـه من عاشق دیدار تو باشم
من چه شایسته آنم کـه تو را خوانم و دانم
مگرم هم تو ببخشی کـه سزاوار تو باشم
گر چه دانم کـه به وصلت نرسم بازنگردم
تا درون این راه بمـیرم کـه طلبکار تو باشم
نـه درون این عالم دنیـا کـه در آن عالم عقبی
همچنان بر سر آنم کـه وفادار تو باشم
خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی
که نشاید کـه تو فخر من و من عار تو باشم

سعدی جان

#من_که_باشم
#که_خریدار_تو_باشم

Read more

Media Removed

یـادداشتی از دکتر رضا #داوری_اردکانی پیرامون درگذشت دکتر داریوش شایگان شایگان کـه بود و چه کرد؟ او مردی نجیب، محجوب، منیع الطبع، کم حرف، و اهل دوستی و وفا و دور از تظاهر و تکلف بود. زندگی و مرگ را آسان مـی گرفت و کمتر غم دنیـا مـی خورد. شایگان از بسیـاری از ما بیشتر کتاب مـی خواند و بهتر مـی فهمـید و به همـه چیز ... یـادداشتی از دکتر رضا #داوری_اردکانی پیرامون درگذشت دکتر داریوش شایگان
شایگان کـه بود و چه کرد؟
او مردی نجیب، محجوب، منیع الطبع، کم حرف، و اهل دوستی و وفا و دور از تظاهر و تکلف بود. زندگی و مرگ را آسان مـی گرفت و کمتر غم دنیـا مـی خورد. شایگان از بسیـاری از ما بیشتر کتاب مـی خواند و بهتر مـی فهمـید و به همـه چیز و همـه جا و حتی بـه فلسفه شاعرانـه نگاه مـی کرد.
او شاعری بود کـه نمـی دانیم چرا بعد از انتشار اولین دفتر شعرش دیگر شعر نسرود و به سراغ فلسفه و تصوف و ادیـان شرقی رفت و دوره کوتاهی از زندگی اش را بیشتر صرف فلسفه کرد. حاصل این دوران، کتاب های "آسیـا درون برابر غرب"، "بت های ذهنی و خاطره ازلی" و "انقلاب دینی چیست" بود. این دوران دوران غلبه فلسفه بـه شعر درون اندیشـه شایگان بود کـه در حدود ده سال طول کشید.
سپس شایگان بـه عهد جوانی خود بازگشت. هر چند کـه فلسفه هنوز او را رها نکرده بود. او باز هم فلسفه مـی نوشت اما زبانش، زبان شعر بود. گویی شعر و فلسفه درون آثاری مثل "افسون زدگی جدید" بـه صلح و سازش رسیده بودند. مختصر بگویم. شایگان هرگز اهل بحث و جدل نبود. حتی کتاب های فلسفی اش را هم بـه زبان بحثی ننوشت. شاعری کـه به فلسفه رو مـی کند طبیعی هست که اصراری درون نوشتن و گفتن بـه زبان فلسفه نداشته باشد.
بالاخره شایگان درون دو دهه آخر عمر بـه شعر و ادب بازگشت و سه اثر گرانبها درون باب پنج شاعر بزرگ ایران و دو شاعر و نویسنده نامدار فرانسه بودلر و مارسل پروست نوشت. این هر سه اثر درون ادب و نقد ادبی ایران ماندگار خواهند بود. آنـها از جنس و سنخ تتبعات ادبی مرسوم نیستند، بلکه گزارش درآمـیختگی شعر و رمان با جان نویسنده اند.
در پایـان عمر هم مـی خواست بازگشتی بـه فلسفه داشته باشد و درباره جهان کنونی کـه جهان ریـاضی و هندسی است، کتابی بنویسد. کاش بود و این کتاب و بسی آثار خوب دیگر مـی نوشت.
دریغا کـه دیگر نیست. من و شایگان بسیـار بـه هم نزدیک بودیم ولی او وسعت نظر و بینش و ذوقی داشت کـه من از آن بی بهره ام و نظیرش را کمتر مـی توان سراغ گرفت. مـهمتر اینکه او مـی توانست زیر آسمان های جهان بـه سر برد و به همـه فرهنگ ها احترام بگذارد و ایران را نیز عاشقانـه دوست بدارد. روانش شاد باد.

Read more

Media Removed

... سید مـهدی ابوالقاسمـی: حتما تو را کجای دلم مـی گذاشتم وقتی دلی بـه وسعت دریـا نداشتم ای ”من هزار کوچه‌پس از تو‌گریسته” ای ”من نفس نفس نفسم‌را نزیسته” ای ”ساکن‌کدام‌خیـابان دورتر” ای از تنم‌گریخته ای جان‌دور‌تر نفرین بـه آنچه فاصله را درون مـیان‌گذاشت این عشق من‌که سودمرا درون زیـان گذاشت بال ... ...
سید مـهدی ابوالقاسمـی:
باید تو را کجای دلم مـی گذاشتم
وقتی دلی بـه وسعت دریـا نداشتم

ای ”من هزار کوچه‌پس از تو‌گریسته”
ای ”من نفس نفس نفسم‌را نزیسته”

ای ”ساکن‌کدام‌خیـابان دورتر”
ای از تنم‌گریخته ای جان‌دور‌تر

نفرین بـه آنچه فاصله را درون مـیان‌گذاشت
این عشق من‌که سودمرا درون زیـان گذاشت

بال مرا کرانـه تویی‌و‌قفس تویی
وقتی تمام شد غم دنیـا، سپس...تویی

ای آنکه هرچه بر سرم آورده روزگار
صد روزگار پشت سرش کرده ای قطار
...
باید گذاشت سر بـه بیـابان خلوتم
کاری‌به من‌نداشته‌باشید...راحتم

هان ای چراغ خلوت خاموشی ام بسوز
تنـهاییِ خوشم بـه هم‌آغوشی ام بسوز

تنـهایی ام‌خوش است، نشستن کنار‌خویش
گرم غمِ تو بودنم و روزگار خویش

#سید_مـهدی_ابوالقاسمـی
#علی_برات_نژاد
#خوشنویسی
#نستعلیق
#شعر_ناب
#ابیـات_ناب
#Calligraphy

Read more

Media Removed

. خدایـا بگذار دریـا باشم، ساکن و ساکت، کـه طوفان های سخت هم من را بـه هیجان نیـاورد، قلبم را مثل آسمان صاف و پاک کن کـه لکه کدورتی از اعمال خلاف دیگران بر ساحتش ننشیند. تو مرا بـه دست غم بسپار، که تا در آغوش هم، دور از انظار بیگانگان، فرو رویم. آفریدگارم بگذار معیـاری خدایی باشم کـه جز خواسته تو عمل ... . 🍃🌺
خدایـا بگذار دریـا باشم،
ساکن و ساکت،
که طوفان های سخت هم من را بـه هیجان نیـاورد،
قلبم را مثل آسمان صاف و پاک کن
که لکه کدورتی از اعمال خلاف
دیگران بر ساحتش ننشیند.
تو مرا بـه دست غم بسپار،
تا درون آغوش هم،
دور از انظار بیگانگان،
فرو رویم.
آفریدگارم
بگذار معیـاری خدایی باشم کـه جز خواسته تو عمل نکنم،
جز بـه اراده تو تسلیم نشوم،
جز سوختن درون راه تو پاداش نخواهم،
جز غم و درد پناهگاهی نداشته باشم
و جز قلب مجروح انیسی نداشته باشم.
خدایـا پستی دنیـا و ناپایداری روزگار را همـیشـه درون نظرم جلوه گر ساز،
تا فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از یـاد تو دور نکند. .
❣ #یک_مناجات
👤 شـهید مصطفی چمران
. ❣ #چمران_ها_را_جهانی_کنیم

Read more

Media Removed

#شـهید شاکری قسمت دوم . چهار هیکل مثل تسمـه‎اش را چپ و راست مـی‎کند کـه راه باز کند. به منظور من کـه کربلا اولی هستم باوری نیست کـه صبح عاشورا ضریح را بغل کنم. گیجم، حسین اما مـی‎فهمد کجا ایستاده است. پشت سرم مثل محافظی ایستاده و مثل معلم توی گوشم زمزمـه مـی‎کند: «هرچی مـی‎خوای بگیر، وقتش همـین جاست...». ... #شـهید شاکری قسمت دوم .
چهار

هیکل مثل تسمـه‎اش را چپ و راست مـی‎کند کـه راه باز کند. به منظور من کـه کربلا اولی هستم باوری نیست کـه صبح عاشورا ضریح را بغل کنم. گیجم، حسین اما مـی‎فهمد کجا ایستاده است. پشت سرم مثل محافظی ایستاده و مثل معلم توی گوشم زمزمـه مـی‎کند: «هرچی مـی‎خوای بگیر، وقتش همـین جاست...». یـاد حرف‎‎های تهران مـی‎افتم کـه حاج مصطفی مـی‎گفت: «زیر قبه امام حسین (علیـه‎السلام) هر آرزویی برآورده مـی‎شـه». بعد پیرمرد کـه مـی‎زد زیر خنده کـه اگر قرار باشد هری مـی‎رود زیر قبه همـه آرزوهایش برآورده شود کـه سنگ روی سنگ بند نمـی‎شود! و حاج مصطفی کـه با خنده تلخی بـه پیرمرد مـی‎گفت: «با کریمان کار‎ها دشوار نیست...». شروع مـی‎کنم بـه یـادآوری آن همـه آرزویی کـه 30 سال جمع کرده بودم و حالا مـی‎خواستم همـه را زیر قبه اباعبدالله (علیـه السلام) خرج کنم. از خودم و خانواده‎ام شروع مـی‎کنم و به دوستانم مـی‎رسم، همـه را مـی‎گویم و از بین جمعیت عقب مـی‎کشم. حسین را از لابهجمعیت بیرون مـی‎آوردم و از شلوغی جدایم مـی‎کند! نفس نفس مـی‎ هنوز کـه مـی‎گوید: «برای ظهور دعا کردی؟! شـهادت خواستی از آقا؟!» انگار تمام دنیـا روی سرم آوار مـی‎شود.
خاک بر سرم! دانـه دانـه یـادم مـی‎آید کـه چه آرزو‎هایی داشتم کـه به آب و نان فروختم، چه حتما مـی‎خواستم و چه خواستم! گداگشنـه کـه باشی غم آب و نان داری، کاش همـه گدا‎ها شاکر باشند، شاکری باشند...
سه
«عراقی‎ها یـه ضرب المثل دارن کـه مـی‎گن زنی رو بده بـه پاکستانی‎ها و هندی‎ها، مراسم رو بسپار بـه عراقی‎ها و گریـه رو بسپار بـه ایرانیـها!» مـیپرسم: «حالا تو رو ایرانی حساب کنیم یـا عراقی؟» مـیخندد و مـی‎گوید: «من یـه عراقی گریـه کنم!»
راست مـی‎گوید. زائر کـه پایش بـه عراق مـی‎رسد همـه چیز را هماهنگ مـی‎کند. از خانـه و وسیله نقلیـه گرفته که تا کفش و دمپایی و حتی غذای نذری! مثل خودمان هم که تا روضه مـی‎خوانند مثل ابر بهار اشکی مـی‎شود و وقتی پای شوخی باشد مثل عسل شیرین است. اصرار مـی‎کند شعر بخوانم، مـی‎خوانم: «با اشکهاش دفتر خود را نمور کرد/ درون خود تمام مرثیـه‎ها را مرور کرد/ ذهنش ز روضه‎‎های مجسم عبور کرد/ شاعر بساط زدن را کـه جور کرد... خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن/ پیشانی‎اش پر از عرق سرد و بعد از آن/ خود را مـیان معرکه حس کرد و بعد از آن/ شاعر برید و تاب نیـاورد و بعد از آن/ درون خلسه‎ای عمـیق خودش بود و هیچ ...
.
#مع_حرم
#شـهید_حسین_شاکری
#شـهدا_گاهی_نگاهی
#دل_سیـاه_مارو_هم_جلا_بدین

Read more

Media Removed

. خدا کند کـه نوشته هایم خاطره ساز روزهای قشنگتان شود خدا کند کـه وقتی سر بـه این نوشته ها مـیزنید دلتان بخواهد کـه آنرا برا عزیز دلتان ارسال کنید خدا کند کـه عاشقانـه هایش نصیبتان شود خدا کند کـه همـه شما آنقدر غرق روزهای قشنگ شوید کـه تمام حسی کـه به من مـیدهید عشق باشد و عشق خدا کند کـه دستم بـه قلم مـیرود ... 🙏❤🌷
.
خدا کند کـه نوشته هایم
خاطره ساز روزهای قشنگتان شود
خدا کند کـه وقتی سر بـه این نوشته ها مـیزنید
دلتان بخواهد کـه آنرا برا عزیز دلتان ارسال کنید
خدا کند کـه عاشقانـه هایش نصیبتان شود
خدا کند کـه همـه شما آنقدر غرق روزهای قشنگ شوید
که تمام حسی کـه به من مـیدهید عشق باشد و عشق
خدا کند کـه دستم بـه قلم مـیرود بخواهم حال خوبتان را مکتوب کنم
خدا کند کـه تمام شود جدایی ها و دیگر نگویید کـه از داستان غمم بگو
خدا کند کـه دلتان آنقدر گرم یک عشق ماندنی شود
که تمام واژه هایم عشق باشد
خدا کند تمام حروف از جنون عشق های دو طرفه تان کنار هم
بال درون آورند و پرواز کنند و هوا بشود بهاری
خدا کند یک عشق اصیل را به منظور یک عمر تجربه کنید
و من باز هم بتوانم بگویم
" تو عاشق من باشی و من
از سر ذوق بال درنیـاورم؟
نمـیشود عزیز من..."
. ⭐ #مـیکائیل💕
.
#براتون_یـه_دنیـا_آرزوی_قشنگ_یـه_تن_سالم_یـه_دل_بی_غم_یـه_روح_آزاد_یـه_عالمـه_شادی_از_خدا_خواهانم
🌹🍃🌹🍃🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■🌹🍃🌹🍃🌹🌹🍃🌹🍃🌹🍃
██ـ❤█❤█❤▓
███ـ❤█🌹█❤▓
████ـ❤█❤█❤█
█████ـ❤█🌹█❤
██████ـ❤██❤
███████❤█🌹█❤█🌹
██████❤█❤█❤█❤
█████❤█🌹█❤█🌹
████❤█❤█❤█❤
███❤█🌹█❤▓
██❤█❤█❤▓ #شبتون_سرشار_از_آرامش_💫💕🌟💫🌟💕💫🌟💕💫🌟💫💕💫💕🌟💫💕🌟💫💫💕🌟🌸💫💕🌟🌸💫💕🌟🌸💫💕🌟
🌹🍃🌹🍃🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■🌹🍃🌹🍃🌹🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🆔@mikilove351 📷

Read more

Media Removed

تمام دل تنگی ها و سختی های دنیـا را کنار هم نگذارم تو با دستان مردانـه ات ان ها را از من دور مـیکنی. مرا بـه دوران کودکانـه ام مـیبری که تا فراموش کنم امشب و شب های گذشته غم را دستانت نمـیدانی دلگرمـی دنیـا را درخود جای داده و من مست وجود توام حتی درون بدترین شرایط تمام دل تنگی ها و سختی های دنیـا را کنار هم نگذارم تو با دستان مردانـه ات ان ها را از من دور مـیکنی. مرا بـه دوران کودکانـه ام مـیبری که تا فراموش کنم امشب و شب های گذشته غم را دستانت نمـیدانی دلگرمـی دنیـا را درخود جای داده و من مست وجود توام حتی درون بدترین شرایط

Media Removed

# دوسال از رفتن عزیزم مـیگذرد. هنوز هم رفتنش را باور ندارم. گاهی فکر مـیکنم شاید این این یک کابوس بوده است. او رفت و از این دنیـای پر از نیرنگ و بی عدالتی راحت شد و ما ماندیم با یک دنیـا غم و اندوه و انبوهی از خاطرات... دو سال گذشت و من هنوز باور نکرده ام رفتنت را...باز هم صدایت را درون گوشم مـیشنوم ... #
دوسال از رفتن عزیزم مـیگذرد. هنوز هم رفتنش را باور ندارم. گاهی فکر مـیکنم شاید این این یک کابوس بوده است. 😔
او رفت و از این دنیـای پر از نیرنگ و بی عدالتی راحت شد و ما ماندیم با یک دنیـا غم و اندوه و انبوهی از خاطرات...
دو سال گذشت و من هنوز باور نکرده ام رفتنت را...باز هم صدایت را درون گوشم مـیشنوم تو و من هرگز باور نمـیکردیم روزی از هم جدا شویم اما حال ناگزیر باورم. شاید تو خود هنوز باور نکرده ای اما من...
دیگه خسته شدم از نبودنت، از دوریت خسته شدم، از اینکه با خاطره هات زندگیمو بگذرونم...حالا دیگه هر وقت دلم مـیگیره حتما به عکسات نگاه کنم و باهات درد و دل کنم... هر وقت دلم برا صدات تنگ مـیشـه، چشمامو مـی بندم که تا صداتو احساس کنم. هنوزم صدات تو خاطرم مونده.
کاش مـیدیدی بعد از رفتنت زندگی چقدر بر ما سخت گذشت. مادر هنوز بهانـه قدمـها و نگاههایت را مـیگیره
حالا دیگر هیچ آرزویی ندارم و باور ندارم بی آرزو شدنم را... اما چاره ای نیست گاهی به منظور غمـهای عظیم بايد بی آرزو شد....
دوسال گذشت و نبودنت را بیشتر و بیشتر بـه رخمان کشید... زود گذشت اما طولانی... زود گذشت اما دردناک... و جای خالیت درون جای جای قلبمان حس شد و هرگز پرنشد... اصلا باورم نمـیشـه دوسال از رفتنت مـیگذره...
هنوزم باورم نمـیشـه دوسال بدون تو زندگی کردم...
هنوزم باورم نمـیشـه دوسال بدون تو نفس کشیدم...
و هنوزم باورم نمـیشـه کـه دیگه نیستی...
چقدر سخته .... بدون تو زندگی ...
چقدر سخته.... همـیشـه بـه یـادت خواهیم بود..
. که تا زمانی کـه زنده ام خاطرات با تو بودن را مرور خواهم کرد...
مرگ خواب آور هست و خواب فرصتی به منظور رویـاها... آرام بخواب که تا رویـاهایم آرام بگیرند....
دلشكسته ات💔 #دلنوشته هايم #م #محفوظي-موسوى #حادثه #شادگان

Read more

Media Removed

دلم مـیسوزد این شبها کـه جای خالی ات درون بی رحمانـه مـی کوبد درون این شبها کـه تنـها با غم یـادت هم آغوشم و دستم را غریبانـه بـه دور گردن یک مثنوی اندوه مـی اندازم و بیتاب دیدار تو مـیخوابم درون این شبها کـه از داغت مثال کوره مـیسوزم سویدای دلم را طعم تلخ آخرین بوسه بر آن پیشانی تبدار و خون آلوده ات درون هم مـی آشوبد. صبوری ... دلم مـیسوزد این شبها
که جای خالی ات درون بی رحمانـه مـی کوبد
در این شبها کـه تنـها با غم یـادت هم آغوشم
و دستم را غریبانـه بـه دور گردن یک مثنوی اندوه مـی اندازم و بیتاب دیدار تو مـیخوابم
در این شبها کـه از داغت مثال کوره مـیسوزم
سویدای دلم را طعم تلخ آخرین بوسه بر آن پیشانی تبدار و خون آلوده ات درون هم مـی آشوبد.
صبوری مـیکند این قامت درون هم شکسته درون غم غربت
صبوری مـیکنم اما...ی چون تو نمـیداند کـه این بیتابی هر لحظه را بی تکیـه گاه شانـه مردانـه ات چونان گذر دارم
صبوری مـیکنم درون این جدایی،جان خود را جرعه جرعه از سبوی دیده مـیریزم برون اما...
دلم مـیسوزد از یـاد دو چشمانت کـه معصومـیت آنرا دگر دنیـا بـه اقبالش نخواهد دید
دلم مـیسوزد از آن آرزوهایی کـه در باغ دلت بود و ثمر ناداده خشکید
دلم مـیسوزد از آوای خاموشی کـه ما بین نفسهایت گرفت و حنجرت درون نطفه بلعید
دلم مـیسوزد ای تنـهاترین مـه پاره شامم.
دلم این روزها از انتهای خنده بی منتهایت سخت مـیگیرد
دلم تنـها غروب جمعه نـه، با هر غروبی ساده مـی گیرد
دلم از خنده های ت مـهسا کـه با پرواز تو جان داده مـیگیرد
دلم از عمر کوتاه همای دست تو برشانـه های سست و لرزانم کـه اینک تکیـه بر بی تکیـه گاهی داده مـی گیرد
دلم درون ماهگرد بی تو بودن، سخت ویران گشته مـی مـیرد.
تو کـه از ماهگرد وصل دستم با دو دستت جشن هر ماهی بـه پا کردی
نگفتی ماهگرد تلخ دوری را چگونـه یکه و تنـها بیـارم تاب
خرابم کرده هجرانت
و من ویرانـه ای هستم کـه از داغت سیـه پوشیده ام که تا روز وصل آخرت آن را بـه درآری...(هجدهم مـهرماه نود و پنج)

Read more

Media Removed

[email protected] شده ام عاشق تو، وای کـه حالا چه کنم؟ مانده ام درون طلبت غرق تمنا چه کنم؟ گفته بودی کـه رعایت کنم آن حد و حدود من پذیرفتم و حالا نشد اما ، چه کنم؟ تو پر از خاطره ای، داشتنت حق من هست با دل من تو بگو حق خودم را چه کنم؟ دل من هر نفس و لحظه فقط با یـادت مـی شود شاعر و دیوانـه و شیدا چه کنم؟ همـه ... [email protected]
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂
🌿🍂 🌸
شده ام عاشق تو، وای کـه حالا چه کنم؟
مانده ام درون طلبت غرق تمنا چه کنم؟

گفته بودی کـه رعایت کنم آن حد و حدود
من پذیرفتم و حالا نشد اما ، چه کنم؟

تو پر از خاطره ای، داشتنت حق من است
با دل من تو بگو حق خودم را چه کنم؟

دل من هر نفس و لحظه فقط با یـادت
مـی شود شاعر و دیوانـه و شیدا چه کنم؟

همـه را از دل من عشق تو بیرون کرده
مانده ای درون دلم اما تک و تنـها چه کنم؟

مـی سپارم بـه تو این دغدغه ها را ، اما
تو نباشی ، تو بگو ، با غم دنیـا چه کنم؟

خسته ام جز تو دگر از همـه چیز و همـه
تو بگو با دل افسرده لبریز تمنا چه کنم!!
🌿
🌾🍂 🍃🌺🍂 💐🌾🍀[email protected]

Read more
«دژاوو» ترانـه خوانی تو ونوسِ برنزه‌ای بودی با یـه لب‌خندِ بی‌غش و ساده پیِ ردِت رو ماسه‌ها مـی‌گشت این نـهنگِ بـه ساحل افتاده. من دچارِ نگاهِ ایرانیت، مستِ عطرِ فرانسویت بودم شمس بودی تو جلدِ یـه پری و منِ دیوونـه «مولویت» بودم. شکلِ آیدای شاملو مُرده، غمِ پشتِ نگات مُسری بود بوفِ ... «دژاوو»

ترانـه خوانی

تو ونوسِ برنزه‌ای بودی
با یـه لب‌خندِ بی‌غش و ساده
پیِ ردِت رو ماسه‌ها مـی‌گشت
این نـهنگِ بـه ساحل افتاده.

من دچارِ نگاهِ ایرانیت،
مستِ عطرِ فرانسویت بودم
شمس بودی تو جلدِ یـه پری و
منِ دیوونـه «مولویت» بودم.

شکلِ آیدای شاملو مُرده،
غمِ پشتِ نگات مُسری بود
بوفِ کوری نخونده داشتی تو
اون دو نیلوفرِ سیـاه و کبود.

حل شدم تو چشات و حس کردم
اگه از من جداشی مـی‌مـیرم
مثلِ یـه ماهیِ جدا از آب،
لاله و لادنِ جدا از هم.

طعمِ لب‌هات خلاصه‌ی طعمِ
لبِ زن‌هایی بود کـه بوسیدم
من تو رو لحظه‌، لحظه‌ی عمرم،
توی جاهای مختلف دیدم.

هرجای دنیـا دیدمت مثلِ
کهربا غرقِ جاذبه‌م کردی
هر دفعه اسمِ تازه‌ای داشتی،
هر دفعه قول دادی برگردی.

رنگِ چشمات مدام عوض مـی‌شد،
منو هر مرتبه نمـی‌شناختی
من برات از گذشته مـی‌گفتم،
تو برام شونـه بالا مـی‌نداختی.

توی عکسام کنار من هستی،
هر دفعه با یـه صورتِ تازه
با شباهت بـه چهره‌ای واحد
که نمـی‌مـیره، رنگ نمـی‌بازه.

گاهی پیشم نشستی وقتی که
شمعای کیکو فوت مـی‌کردم
گاهی شکل پرستاری بودی
که با عکسش سکوت مـی‌کردم.

کی‌مـی‌دونـه کجا تموم مـی‌شی،
کی مـی‌دونـه کـه بارِ دیگه کِیـه
تو یـه بازیگرِ تئاتری یـا
ِ شاعری کـه تو اِل.اِیـه.

تو رو با یـه نگاه مـی‌شناسم،
با هر اسم و لباسی کـه باشی
یـه زنی کـه همـیشـه گم مـی‌شی
تا با یـه شکلِ تازه پیداشی.

حالا رو تخت‌خواب خوابیدی،
تیکه‌ای از تمامِ این پازل
من خودم رو شبیـه مـی‌بینم
به نـهنگی کـه مُرده تو ساحل.

یغما گلرویی

دژاوو (Déjà vu) آشنا پنداری: کلمـه فرانسوی. بـه حالتی اطلاق مـی شود کـه در آن شخص احساس مـی کند، چیزی کـه در حال رخ هست را قبلن تجربه کرده است.

تصویربرداری: حسن علیشیری

نسخه کامل این ویدئو را مـی توانید درون کانال رسمـی یغما گلرویی درون تلگرام بینید:
https://telegram.me/yaghmagolrouee

Read more

Media Removed

سال جدید سلام سال جدید یـه کم حرف دارم باهات، حال داری گوش کنی؟ مـی‌خوام بگم مـیشـه یـه جور دیگه شروع کنیم؟ نـه مثل قبلیـا نـه مثل بعدیـا. سال جدید دل جفتمون خونـه. از هرچی هست کاش کمتر بمونـه. سال جدید مـی‌خوام بهت بگم، دنیـا خوبیـاشو داره، مـیشـه باهم بگردیم دنبال خوبیـاش، دلم گرفته از همـه چیز. بـه هرچی اعتقاد داری ... سال جدید سلام
سال جدید یـه کم حرف دارم باهات، حال داری گوش کنی؟ مـی‌خوام بگم مـیشـه یـه جور دیگه شروع کنیم؟ نـه مثل قبلیـا نـه مثل بعدیـا. سال جدید دل جفتمون خونـه. از هرچی هست کاش کمتر بمونـه. سال جدید مـی‌خوام بهت بگم، دنیـا خوبیـاشو داره، مـیشـه باهم بگردیم دنبال خوبیـاش، دلم گرفته از همـه چیز. بـه هرچی اعتقاد داری دلم نمـی‌خواد زود تموم شـه. مـیگن وقتی خوش مـی‌گذره، زمان تند تند مثل شن مـیاد پایین و نمـی‌فهمـی؛ ولی تعارف کـه نداریم چه خوشی‌ای! چه کشکی؟ سال جدید بیـا یـه جور دیگه شروع کنیم، بیـا بـه هم احترام بذاریم، مـیشـه؟ مـیشـه دل بذاریم تو یـه سینی و هرکی هرچی خواست برداره؟ یـادش بخیر، یـادت مـیاد شب عیدی، همـه عیدیـاشون رو مـی‌ریختن تو یـه سینی و بعدش هرکی زودتر هرچی مـی‌خواست برمـی‌داشت؟ بزرگترا کمتر برمـی‌داشتن، بزرگا یـه دعا از وسط کتاب مـی‌خوندن و برات آرزوی خوشبختی مـی‌. اون موقع عشق بود و تو نبودی. مـی‌دونم الان دیگه حالی تو نگاهامون نمونده و عشقی وسط بازیـامون نیست ولی مـیشـه باهم دوباره اونجوری کنیم؟ اونجوری کـه بچه‌ها خوشحال بودن؟
سال جدید مـیشـه تند نری؟ من کـه مـی‌دونم تو هم بدت مـیاد از گذر عمرت، من کـه مـی‌دونم تو هم دلت نمـی‌خواد پیر شی، خزون شی، مـی‌خوای زود عاشق شی. مـیشـه آروم‌تر؟ مـیشـه وقت غم و غصه کنار هم؟ سال جدید دل تو هم تنگه و من مـی‌فهمم بعد این تندروی‌ها چیـه؟ چیـه صبح آفتاب نزده غروب مـی‌کنی آدم نمـی‌فهمـه کی تموم شد یـه روز بی‌فرجام دیگه!؟
سال جدید بیـا عاشق شیم! بیـا دور کنیم همـه خرافاتمون رو و با منطق و احساس بسازیم! ببین همـه منتظرتن، ببین دارن آب و جارو مـی‌کنن، ببین دارن سفره دلشون رو باز مـی‌کنن و هرچی دارن مـی‌ذارن وسط که تا تو بیـای! مـیشـه مـهمونِ خوبی باشی؟
مـی‌دونی من از بهار بدم مـیاد. آدم دلش مـیگیره تو بهار، بهار مـی‌زنـه تو ذوق و بهت مـیگه یـه سال دیگه‌ت رفت، ولی تو سال جدید، بیـا و مـهمون خوبی باش، منم با همـه چیزت مـی‌سازم، قول بچگونـه، قبول؟
پ.ن: نوروز همـه‌تون مبارک

Read more

Media Removed

وقتی #خدا بـه خلقت تو افتخار کرد ما را به منظور نوکریت اختیـار کرد کشتی ِ هیچ‌ بـه دل ما محل نداد اما #حسین آمد و ما را سوار کرد گر روضه‌ات نبود کـه ما دین نداشتیم دین را به منظور ما غم تو استوار کرد جانم فدای آن کـه تمامـی عمر خویش بر درگه تو خدمت بی‌انتظار کرد هرگز ز #یـاد حضرت #زهرا نمـی‌رود یک لحظه هرکسی کـه ... وقتی #خدا بـه خلقت تو افتخار کرد
ما را به منظور نوکریت اختیـار کرد
کشتی ِ هیچ‌ بـه دل ما محل نداد
اما #حسین آمد و ما را سوار کرد
گر روضه‌ات نبود کـه ما دین نداشتیم
دین را به منظور ما غم تو استوار کرد
جانم فدای آن کـه تمامـی عمر خویش
بر درگه تو خدمت بی‌انتظار کرد
هرگز ز #یـاد حضرت #زهرا نمـی‌رود
یک لحظه هرکسی کـه برای تو کار کرد
دنیـا و آخرت همـه مدیون زینبیم
ما را صدای ناله ي او بی‌قرار کرد
من درون نماز نيز بـه فكرتوام
احمد لبِ تورا سر منبر چه كار كرد
گیرم کـه گریـه‌ها شده مرهم بـه زخم تو
باید بـه داغ ساقی لشکر چه کار کرد؟

#زیـارت #حرم #کربلا #امام_حسین #حضرت_عباس #بین_الحرمـین
#شبکه_جهانی_بیت_العباس
#karbala #imamhossein

Read more

Media Removed

... روی تو گلی ز بوستانی دگرست لعل لبت از گوهر کانی دگرست دل عارفان چنین سهل مگیر با حسن دلاویز تو آنی دگرست ای دوست حدیث وصل و هجران بگذار کاین عشق من و تو داستانی دگرست چو نی نفس تو درون من افتاد و مرا هر دم ز دل خسته فغانی دگرست تیر غم دنیـا بـه دل ما نرسد زخم دل عاشق از کمانی دگرست این ره ... ...
روی تو گلی ز بوستانی دگرست
لعل لبت از گوهر کانی دگرست

دل عارفان چنین سهل مگیر
با حسن دلاویز تو آنی دگرست

ای دوست حدیث وصل و هجران بگذار
کاین عشق من و تو داستانی دگرست

چو نی نفس تو درون من افتاد و مرا
هر دم ز دل خسته فغانی دگرست

تیر غم دنیـا بـه دل ما نرسد
زخم دل عاشق از کمانی دگرست

این ره تو بـه زهد و علم نتوانی یـافت
گنج غم عشق را نشانی دگرست

از قول و غزل سایـه چه خواهی دانست
خاموش کـه عشق را زبانی دگرست

#هوشنگ_ابتهاج
#گل_مـیمونی
#flower
#ir_flower

Read more

Media Removed

. «گل گفت کـه هنگامـه ی مرغان سحر چیست؟ این انجمن آراسته بالای شجر چیست؟ این زیر و زبر چیست؟ پایـان نظر چیست؟ خار گل تر چیست؟ . تو کیستی و من کی ام این صحبت ما چیست؟ بر شاخ من این طایرک نغمـه سرا چیست؟ مقصود نوا چیست؟ مطلوب صبا چیست؟ این کهنـه سرا چیست؟» . گفتم همـه هیچ است، درون این خوابی ... .
«گل گفت کـه هنگامـه ی مرغان سحر چیست؟
این انجمن آراسته بالای شجر چیست؟
این زیر و زبر چیست؟
پایـان نظر چیست؟
خار گل تر چیست؟
.
تو کیستی و من کی ام این صحبت ما چیست؟
بر شاخ من این طایرک نغمـه سرا چیست؟
مقصود نوا چیست؟
مطلوب صبا چیست؟
این کهنـه سرا چیست؟»
.
گفتم همـه هیچ است، درون این خوابی نیست
بیـهوده درون این دوری و فریـادرسی نیست
پیشی و پسی نیست
حتّی قفسی نیست
دیگر نفسی نیست
.
جز مردنمان حادثه ی خوب تری نیست
از نقطه نورانی فردا اثری نیست
در قصّه پری! نیست
اصلاً خبری نیست
جز دربه دری نیست

مقصود من و پرسش تو یکسره پوچ است
پایـانِ رهِ رفته بـه بن بستیِ کوچه ست
غم مثل کلوچه ست!
دستان تو نوچ است!!!
چشمان تو لوچ است؟!
.
نـه! کج شده هر راست درون این همزنِ اسقاط
دنیـا شده مثل وسط خالی دونات
له زیر دوتا پات
من ماتم و تو مات
در جمله ی ابیـات
.
حیرت زده ام از تو و این جزء گرایی
تأویل پذیری زبان، چند صدایی
این چون و چرایی
هم شیوه ی مایی!
اصلا تو کجایی؟!
.
از باغ برو ریشـه ی خود را از خاک
از لفظ قلم حرف زدن، «شعر طربناک»
از «پیرهن چاک»
از «دیده ی ناپاک»
بس کن همـه را... فاک!
.
شعر و عکس: فاطمـه اختصاری

پ.ن: مـی‌دانم موقع بـه روز #ستون_معرفی_فیلم_و_کتاب_فاطمـه است، اما نوشتن این چیزها حوصله مـی‌خواهد. این روزها ورد زبانم شده "اگرچه حاکم دنیـا مسلسل های بد بودند/ تمام بچه ها تاریخ جنگل را بلد بودند". زودتر از هر چه فکرش را ید برمـی‌گردم و یک فیلم معرفی مـی‌کنم.

Read more

Media Removed

زمانی کـه خداحافظی را با تو شروع کردم،زمانی کـه از تو ناامـید شدم، بـه آدمـهای دیگری امـیدوار شدم. بـه آدمـهایی کـه مرا مـی دیدند و هر از گاهی حالم را مـیپرسیدند. آدمـهایی کـه با بی تفاوتی مرا درون انتظاری سخت جا نمـی‌گذاشتند. آدمـهایی کـه برای تولدم لازم نبودی بـه آنـها یـادآوری کند و به زور لبخند بزنند و بگویند ... 💜
زمانی کـه خداحافظی را با تو شروع کردم،زمانی کـه از تو ناامـید شدم، بـه آدمـهای دیگری امـیدوار شدم.
به آدمـهایی کـه مرا مـی دیدند و هر از گاهی حالم را مـیپرسیدند. آدمـهایی کـه با بی تفاوتی مرا درون انتظاری سخت جا نمـی‌گذاشتند. آدمـهایی کـه برای تولدم لازم نبودی بـه آنـها یـادآوری کند و به زور لبخند بزنند و بگویند " آرزو کن!"
آن زمانـها آرزویم تو بودی و اکنون آرزویم خودم هستم! آن روزها همـه چیز بـه تو ختم مـیشد. چه روزهای غم انگیزی.
خوشحالم کـه آن روزها تمام شده است.
تو نیستی و من هنوز درون امتدادِ خداحافظی‌ام.
و راضی‌ام.
از نبودنت و از بودنم!
از اینکه تصمـیم گرفتم به منظور بی تفاوتی تو تلاش نکنم.
از اینکه درون نـهایت تصمـیم گرفتم خداحافظی را شروع کنم.
موفق نشده‌ام کامل خداحافظی کنم.
تصویرت هنوز همراهم هست.

تصویری کـه من از تو دارم، با حقیقتِ تو بسیـار تفاوت دارد.
و شبی کـه پذیرفتم تو با تصویرت فرق داری شب عجیبی بود.
آن شب تنـهاترین و بی پناه ترین آدمِ روی زمـین بودم!
آن شب فکر مـیکردم "مـیمـیرم"! ایمان داشتم کـه دیگر نمـیتوانم درون دنیـا دوام بیـاورم.
اما شبهای زیـادی گذشت! و من زنده ماندم! و تو همچنان بی تفاوت!
به نظر مـیرسد قرار نیست بدونِ حضورِ تو بمـیرم. اگر قرار بود بمـیرم که تا به حال مرده بودم! و به نظر مـیرسد قرار هم نیست چیزی تغییر کند.
تو بی تفاوت ترین آدمِ زندگیِ من از کودکی ام که تا به اکنون بوده ای، هستی و خواهی بود. راضی ام. از خودم و از تصمـیم هایم. از اینکه جایی تلاش به منظور به دست آوردنت را متوقف کردم و اجازه دادم زندگی فرصت های دیگری را نشانم دهد. .
فقط گاهی کـه دلم تنگ مـیشود بـه ستاره ها نگاه مـیکنم و برایت آرزوهای خوب مـیکنم و با خودم فکر مـیکنم کـه چقدر حتی بی تفاوتی‌ات را دوست داشتم!
به خاطر تمام روزهایی کـه نبودی و ندیدی ممنونم و به خاطر بزرگترین درسی کـه به من دادی همـیشـه سپاس گزارت خواهم بود؛ اینکه نخواهم مُرد اگر رابطه ای تمام شود.
#جواهردشت

Read more

Media Removed

تمام آن روزها منتظر بودم بیـایی و حمایت کنی. بیـایی و بپرسی چه خبر؟ حالت چطور است؟ کارت چطور است؟ هیچوقت متنظر نبودم کمکم کنی. چون خودم از بعد همـه چیز برمـیآمدم. قدرتمند بودن را از خودت یـاد گرفته بودم. فقط منتظر بودم کـه حواست باشد، نگاهم کنی و گاهی نگرانِ حالم شوی. همـین. اما هیچوقت نشد. هیچوقت ... تمام آن روزها منتظر بودم بیـایی و حمایت کنی.
بیـایی و بپرسی چه خبر؟
حالت چطور است؟
کارت چطور است؟
هیچوقت متنظر نبودم کمکم کنی.
چون خودم از بعد همـه چیز برمـیآمدم.
قدرتمند بودن را از خودت یـاد گرفته بودم.
فقط منتظر بودم کـه حواست باشد، نگاهم کنی و گاهی نگرانِ حالم شوی.
همـین.
اما هیچوقت نشد.
هیچوقت نپرسیدی کلِ دنیـا بـه درک، حالِ دلت چطور است؟
سالها بعد، من آدمـی قدرتمند و با تجربه بودم.
مگر آدمـی کـه تمامِ مسیر زندگی‌اش را تنـهایی مـی آید، مـیشود قوی نباشد؟
سالها بعد من بزرگ شده بودم و مسئولیت‌های بزرگ داشتم و از تمام آدمـهایی کـه اطرافم بودند حالشان را مـیپرسیدم و از بعضی آدمـها توقع داشتم حالم را بپرسند.
مـیدانی همـیشـه اندوه‌هایی جاویدان وجود دارند کـه جایی خودشان را نشان مـیدهند. من غمِ نداشتنِ تو را هم بـه ارث بودم. تو خودت را نداشتی و من هم تو را نداشتم. درد مشترک. من و تو، تو را نداشتیم و این اندوه باعث مـیشد از آدمـهایی بخواهم "باشند" و "حضور" داشته باشند کـه بودن و حضورشان هیچ فایده‌ای برایم نداشت! من کـه آدمـی بزرگ و قوی بودم! چرا حضور بعضی آدمـها مـهم مـیشد؟
این همان امتدادِ جستجوی نداشته‌هایمان است.
نداشته‌هایی کـه مـیخواهیم با آدمـهایی دیگر پُر کنیم اما این جای خالی‌ها جاودانـه اند و با هیچ آدمـی پرُ نمـیشوند.
حقیقت این هست که ما از یک سنی بـه بعد واقعا بدون حمایت‌ و حضور نمـیمـیریم! اما اندوه‌های قدیمـی، عجیب عمـیق و تاثیرگذارند!
حالا گاهی کـه به مسیر زندگی‌ام نگاه مـیکنم مـیدانم چرا از آدمـهایی کـه "لازم نبود"، توقع حمایت داشتم.
مـیدانی، اگر فقط گاهی نگرانم مـیشدی و مـیپرسیدی حالم چطور هست شاید داستان تغییر مـیکرد. .
. پ.ن: جای خالی نداشته‌هایمان را با توقع داشتن از آدمـها پُر نکنیم. اتفاق خوبی‌ست اگر اطرافمان آدمـهای‌ امن و حمایت‌گری وجود داشته باشند. ولی حتما اجازه دهیم آدمـها خودشان باشند و توقع نداشته باشیم مواظب احساساتمان باشند. زمان، آنـهایی کـه واقعا حواسشان هست را بـه ما نشان مـیدهد.
متن #پونـه_مقیمـی

Read more

Media Removed

علی مـیگفت گلشید اون پستت درون مورد #عدالت غم انگیز بود! مـیگفت تو همـیشـه از امـید مـیگی، اون پستت امـیدینداشت. من عاشق امـید داشتنم، عاشق امـید دادنم ولی دوست ندارم از واقعیت جدا باشم! سال ها رو خودم کار کردم با واقعیت کنار بیـام و بپذیرمش! بپذیرم کـه اون هوشی و استعدادی کـه تو رویـاهامـه داشته باشم ندارم! ... علی مـیگفت گلشید اون پستت درون مورد #عدالت غم انگیز بود!
مـیگفت تو همـیشـه از امـید مـیگی، اون پستت امـیدینداشت.
من عاشق امـید داشتنم، عاشق امـید دادنم
ولی دوست ندارم از واقعیت جدا باشم!
سال ها رو خودم کار کردم با واقعیت کنار بیـام و بپذیرمش!
بپذیرم کـه اون هوشی و استعدادی کـه تو رویـاهامـه داشته باشم ندارم! بپذیرم خیلی چیزها رو.
الان نمـیتونم زیر پا بذارمش.
ممنون از کامنت های تک تک شما
💙💙 این بحث عدالت پیچیدست!
ولی من با نیمچه عقلم فکر مـیکنم کـه اساس دنیـا رو عدالت چیده نشده!
ولی مـهم اینـه واقعیت ها رو کنار هم بچینیم، چیزهایی کـه نمـیتونیم با تلاش تغییر بدیم، مثل ت، ملیت، خانواده و ... رو بذاریم کنار و قبولشون کنیم. ولی آستینمون رو بزنیم بالا به منظور چیزهایی کـه با تلاش و صبر و پشتکار مـیشـه تغییرشون داد.
حتما تو مسیر تلاشمون با شانس و اقبال رو بـه رو مـیشیم.
این نظر منـه! و فکر مـیکنم ته تهش یـه امـیدی بـه تغییر رو بـه خوبهست!
😊😊
تو لایو با سحر گفتم! ما اینستاگرامرها هممون آدم معمولی هایی هستیم کـه یـه نیـازی بـه دیده شدن و یـه وقت اضافه ای تو زندگیمون داریم.
و من شخصا چیز خاصی جز تلاش هر روزه ام به منظور رو بـه بهتر شدن، هر چند مورچه وار و وجود این پسری کـه کنارمـه هیچ هیییییچ موردی به منظور نازیدن بهش ندارم.
به حضور علی تو زندگیم مـینازم چون مـیفهمـه من رو!
چون من مـیفهممش!
چون کنارمـه تو همـه تصمـیم هام، دوستی هام، قدم هام! و بهم اطمـینان داره.
چون کنارشم تو همـه تصمـیم هاش، دوستی هاش، قدم هاش! و بهش اطمـینان دارم.
همـین و بس!
البته یـه چیز دیگه هم هست! همـین و بس خالی هم نیست😬
خیلی هم خوشتیپه😆
دوستتون دارم مـهربون ها😘
مرسی همراه من هستید

Read more

Media Removed

دنیـا بـه همان اندازه زیباست کـه ما دنبال زیباییـهایش باشیم و به همان اندازه زشت کـه به دنبال زشتی هایش. از دوستانمان همانقدر آرامش مـی گیریم کـه در کنارشان بـه دنبال آرامش باشیم و از آن ها همانقدر آزار مـی بینیم کـه دنبال خطاهای کوچکشان مـی گردیم. بعد مـی توانیم با مثبت اندیش بودن از دنیـا و آدم هایش لذت ببریم ... دنیـا بـه همان اندازه زیباست کـه ما دنبال زیباییـهایش باشیم و به همان اندازه زشت کـه به دنبال زشتی هایش.
از دوستانمان همانقدر آرامش مـی گیریم کـه در کنارشان بـه دنبال آرامش باشیم و از آن ها همانقدر آزار مـی بینیم کـه دنبال خطاهای کوچکشان مـی گردیم.
پس مـی توانیم با مثبت اندیش بودن از دنیـا و آدم هایش لذت ببریم و احساسات بد را از خود دور کنیم.
#سایـه_جان من چندروز دیگر نود سالگی را پشت سر مـی گذارد درون حالی کـه از من بیست و پنج ساله قبراق تر و سرحال ترست. شاید راز این عمر طولانی و شادی مدام معرفتی باشد کـه در دل بزرگ این مرد جاریست. با هم ابیـاتی را از این شاعر بزرگ هم عصرمان مرور کنیم.

زندگی زیباست ای زیبا پسند
زنده اندیشان بـه زیبایی رسند
آنقدر زیباست این بی بازگشت
 کز برایش مـیتوان از جان گذشت
مردن عاشق نمـی مـیراندش
 در چراغ تازه مـی گیراندش

باغها را گرچه دیوارو درون است
 از هواشان راه با یکدیگر است

شاخه ها را از جدایی گر غم است
ریشـه هاشان دست درون دست هم است

#سایـه #هوشنگ_ابتهاج

Read more

Media Removed

. زمانی کـه خداحافظی را با تو شروع کردم، بـه رابطه هایی دیگر سلام کردم. زمانی کـه از تو ناامـید شدم، بـه آدمـهای دیگری امـیدوار شدم. بـه آدمـهایی کـه مرا مـی دیدند و هر از گاهی حالم را مـیپرسیدند. آدمـهایی کـه با بی تفاوتی مرا درون انتظاری سخت جا نمـی‌گذاشتند. آدمـهایی کـه برای تولدم لازم نبودی بـه آنـها یـادآوری ... .
🌊🌊
زمانی کـه خداحافظی را با تو شروع کردم، بـه رابطه هایی دیگر سلام کردم. زمانی کـه از تو ناامـید شدم، بـه آدمـهای دیگری امـیدوار شدم. بـه آدمـهایی کـه مرا مـی دیدند و هر از گاهی حالم را مـیپرسیدند. آدمـهایی کـه با بی تفاوتی مرا درون انتظاری سخت جا نمـی‌گذاشتند. آدمـهایی کـه برای تولدم لازم نبودی بـه آنـها یـادآوری کند و به زور لبخند بزنند و بگویند " آرزو کن!"
آن زمانـها آرزویم تو بودی و اکنون آرزویم خودم هستم! آن روزها همـه چیز بـه تو ختم مـیشد. چه روزهای غم انگیزی.
خوشحالم کـه آن روزها تمام شده است.
تو نیستی و من هنوز درون امتدادِ خداحافظی‌ام.
و راضی‌ام.
از نبودنت و از بودنم!
از اینکه تصمـیم گرفتم به منظور بی تفاوتی تو تلاش نکنم.
از اینکه درون نـهایت تصمـیم گرفتم خداحافظی را شروع کنم.
موفق نشده‌ام کامل خداحافظی کنم.
تصویرت هنوز همراهم هست.
در تصویرت مـیخندی و سیگار مـیکشی و مـهمتر از همـه مرا مـیبینی. درون تصویرت نگاه مـیکنی. نگاهی نافذ و گیرا!
اما این فقط یک تصویر است.
و من قبول کرده ام کـه تصویر تو هرگز شبیـه بـه خودت نبوده و نخواهد بود.
تصویری کـه من از تو دارم، با حقیقتِ تو بسیـار تفاوت دارد.
و شبی کـه پذیرفتم تو با تصویرت فرق داری شب عجیبی بود.
آن شب تنـهاترین و بی پناه ترین آدمِ روی زمـین بودم!
آن شب فکر مـیکردم "مـیمـیرم"! ایمان داشتم کـه دیگر نمـیتوانم درون دنیـا دوام بیـاورم.
اما شبهای زیـادی گذشت! و من زنده ماندم! و تو همچنان بی تفاوت!
به نظر مـیرسد قرار نیست بدونِ حضورِ تو بمـیرم. اگر قرار بود بمـیرم که تا به حال مرده بودم! و به نظر مـیرسد قرار هم نیست چیزی تغییر کند.
تو بی تفاوت ترین آدمِ زندگیِ من از کودکی ام که تا به اکنون بوده ای، هستی و خواهی بود. راضی‌ام. از خودم و از تصمـیم هایم. از اینکه جایی تلاش به منظور به دست آوردنت را متوقف کردم و اجازه دادم زندگی فرصت های دیگری را نشانم دهد.
فقط گاهی کـه دلم تنگ مـیشود بـه ستاره ها نگاه مـیکنم و برایت آرزوهای خوب مـیکنم و با خودم فکر مـیکنم کـه چقدر حتی بی تفاوتی‌ات را دوست داشتم!
به خاطر تمام روزهایی کـه نبودی و ندیدی ممنونم و به خاطر بزرگترین درسی کـه به من دادی همـیشـه سپاس گزارت خواهم بود؛ اینکه نخواهم مُرد اگر رابطه ای تمام شود.
متن #پونـه_مقیمـی
.
.
.
@samsungmobileir
.
.
#ازنوببین #سفر #سفرباماهنی #مسافرت #مسافر #mustseeiran #travellergirl #travellblogger #traveller

Read more

Media Removed

#رفیق_خفنتوتگ_کن . . ‌درست هست دراین روزهای دونفرهی راندارم تاعاشقانـه هایمان راباهم قدم بزنیم.. اما خداروشکر همچون تویی رادارم کـه متکی بـه گرمای جیب های خودمان قدم بزنیم وبه این‌تنـهایی بخندیم! توهستی که تا برای اینکه حسادت امانمان رانبرد بـه کافه رفته و دوستانـه چای بخوریم.. مـیدانی ... #رفیق_خفنتوتگ_کن ❤📷🌹 .
. ‌درست هست دراین روزهای دونفرهی راندارم تاعاشقانـه هایمان راباهم قدم بزنیم..
اما خداروشکر همچون تویی رادارم کـه متکی بـه گرمای جیب های خودمان قدم بزنیم وبه این‌تنـهایی بخندیم!
توهستی که تا برای اینکه حسادت امانمان رانبرد بـه کافه رفته و دوستانـه چای بخوریم..
مـیدانی درست هست عشق نیست اما درحوالی منوتو بدجوری رفاقت پرسه مـیزند...
تو به منظور تمام دردای مکرر این روزا پناهی #رفیق ...
برای تمام این کولاکِ غم.
برای تمام این سیلِ خبرای بد.
برای تمام این لرزشی کـه افتاده بـه جون زانوهام.
برای تمام این نشدنایی کـه پا گذاشته بیخ گلوی این دنیـا و آدماش...
من تمام راه‌ها رو رفتم ولی هیچ راهی تو دنیـا بـه خندیدن بدون تو نرسید. نـه کـه فقط خودم نخوام، بخوام هم نمـیشـه.
نمـیشـه بی‌رفیق این زمستونای پشت همو سر کرد و یخ نزد...
نمـیشـه بی‌کسی کـه تو و چاله‌چوله‌های دلتو بلده، جلوی این پاییزِ بی‌بارون قد علم کرد و نیفتاد...
هرچقدرم از تنـهایی بگیم نمـیشـه بی‌رفیق جاده‌ها و رفت و سهم زندگی رو از این بیغوله گرفت...
نمـیشـه بی‌رفیق این پاییز بی‌بارون رو سر کرد.....

#رفیقتوتگ_کن🌹❤😍📷💑😍😊🙏
.
.
.
.
.
▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓
اينكه ميگويند
من بى تو ميميرم
دروغ نيست !!!
فقط آدمـها بـه يكباره نميميرند !!!
خيلى آهسته
و بـه مرور زمان
يكى با مرور خاطرات
يكى با جاى خالى كسى
يكى با عكسى بـه يادگار درون آغوشش
يكى با صداى درون و ديوار
يكى هم با عطرِ بـه جا مانده اى

#مـیکائیل 📷
▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓
ﺩﻟـﻢ ﺗﻨﮓ ﺷـﺪﻩ ﺑﺮﺍﯾﺖ. . . اﻣﺎﻧﻤﯽﺷـﻮﺩﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﮕﻮﯾـﻢ اﺯﺍﯾﻦ ﺩﻟﺘﻨـــــﮕﯽ

ﺩﻟﺘﻨـــــﮕﯽ ﺭﺍﻧﺸﺎﻧﺖ ﻣﯽ ﺩﻫــﻢ باﺍﯾﻦ ﻧﻮﺷﺘـﻪ. . . ﺟﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮔـﺬﺍﺭﻡ ﮐـﻪ شاﯾـﺪﯾـــــﮏ ﺭﻭﺯ ﺍﺯﺁﻥ ﮔـﺬﺭﮐﻨﯽ
بخوﺍﻧﯽ !!! ﻭﮐﺎﺵ ﺑﺪﺍﻧـﯽ
ﮐـــــﻪ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﻣـــــﻦ ﺗـــــﻮﺑﻮﺩﻩ ﺍﯼ. . . ﺗـــــﻮﯾﯽ کـــــﻪ ﺍﮔـــــﺮ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﺍﺷﺘـﻢ ﻧﺸﺎﻧﺖ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻡ بﻪ ﻫﻤـــــﻪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻔﺘـﻢ :

ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧـــــﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿـــــﺪ. . . ﺗﻤـﺎﻡ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣـــــﻦ ﺍﺳت
‌‎ 🌾
🍃🌸
🌸🍂 🍂🍃🌸🍃🌾 ☞ 🌸💞@mikilove351 🌸💞

Read more

Media Removed

#رفیقتوتگ_کن اونیکه_خیلی_دلتنگشی . ‌درست هست دراین روزهای دونفرهی راندارم تاعاشقانـه هایمان راباهم قدم بزنیم.. اما خداروشکر همچون تویی رادارم کـه متکی بـه گرمای جیب های خودمان قدم بزنیم وبه این‌تنـهایی بخندیم! توهستی که تا برای اینکه حسادت امانمان رانبرد بـه کافه رفته و دوستانـه چای بخوریم.. مـیدانی ... #رفیقتوتگ_کن ❤📷🌹اونیکه_خیلی_دلتنگشی .
‌درست هست دراین روزهای دونفرهی راندارم تاعاشقانـه هایمان راباهم قدم بزنیم..
اما خداروشکر همچون تویی رادارم کـه متکی بـه گرمای جیب های خودمان قدم بزنیم وبه این‌تنـهایی بخندیم!
توهستی که تا برای اینکه حسادت امانمان رانبرد بـه کافه رفته و دوستانـه چای بخوریم..
مـیدانی درست هست عشق نیست اما درحوالی منوتو بدجوری رفاقت پرسه مـیزند...
تو به منظور تمام دردای مکرر این روزا پناهی #رفیق ...
برای تمام این کولاکِ غم.
برای تمام این سیلِ خبرای بد.
برای تمام این لرزشی کـه افتاده بـه جون زانوهام.
برای تمام این نشدنایی کـه پا گذاشته بیخ گلوی این دنیـا و آدماش...
من تمام راه‌ها رو رفتم ولی هیچ راهی تو دنیـا بـه خندیدن بدون تو نرسید. نـه کـه فقط خودم نخوام، بخوام هم نمـیشـه.
نمـیشـه بی‌رفیق این زمستونای پشت همو سر کرد و یخ نزد...
نمـیشـه بی‌کسی کـه تو و چاله‌چوله‌های دلتو بلده، جلوی این پاییزِ بی‌بارون قد علم کرد و نیفتاد...
هرچقدرم از تنـهایی بگیم نمـیشـه بی‌رفیق جاده‌ها و رفت و سهم زندگی رو از این بیغوله گرفت...
نمـیشـه بی‌رفیق این پاییز بی‌بارون رو سر کرد.....

#رفیقتوتگ_کن🌹❤😍📷💑😍😊🙏
.
.
.
.
.
▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓
اينكه ميگويند
من بى تو ميميرم
دروغ نيست !!!
فقط آدمـها بـه يكباره نميميرند !!!
خيلى آهسته
و بـه مرور زمان
يكى با مرور خاطرات
يكى با جاى خالى كسى
يكى با عكسى بـه يادگار درون آغوشش
يكى با صداى درون و ديوار
يكى هم با عطرِ بـه جا مانده اى

#مـیکائیل 📷
▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓ ─❥✮❥♛♝♛❥✮❥
──❥✮❥♛♝♛❥✮❥
───❥✮❥♛♝♛❥✮❥
────❥✮❥♛♝♛❥✮❥
─────❥✮❥♛♝♛❥✮❥
──────❥✮❥♛♝♛❥✮❥
───────❥✮❥♛♝♛❥✮❥
────────❥✮❥♛♝♛❥✮❥
──▄██ ██▄─────▄████▄ ─▄ █▓▓▓▓▓▓▓█▄─▄█▓▓▓▓▓▓█▄
▐█▓▓▓▓▓▒▒▓▓▓▓▓▒▒▓▓▓▓▓█▌
██▓▓▓▒▒▒░░▒▓▒░░▒▒▒▓▓▓██ ██▓▓▒▒░░░░▓░▓░░░░▒▒▓▓██ ▐█▓▓▒▒░░░▓░░
#رفیقتوتگ_کن👭👬😍😍🙏🌸🌹اونیکه_بدونش_زندگی__سخته

Read more

Media Removed

. چند روزیست کـه گردباد ویران گر روزگار، سقف خوشبختی و شادکامـی کاشانـه ما را آوار کرده است... مـیخواهم بگویم مادر، فاطمـه جان! قشنگ و پرنده سبک بال و زیبایم،بوی خوش عطر تن تو هنوز درون خانـه ما مـیپیچد.... صدای خنده های گوش نواز تو چند روزیست کـه خاموش شده  و سکوت غم انگیز و نفس گیری بـه جان خانـه ما افتاده ... .
چند روزیست کـه گردباد ویران گر روزگار،
سقف خوشبختی و شادکامـی کاشانـه ما را آوار کرده است...
مـیخواهم بگویم مادر،
فاطمـه جان! قشنگ و پرنده سبک بال و زیبایم،بوی خوش عطر تن تو هنوز درون خانـه ما مـیپیچد....
صدای خنده های گوش نواز تو چند روزیست کـه خاموش شده  و سکوت غم انگیز و نفس گیری بـه جان خانـه ما افتاده است،عروسک زیبای من،فاطمـه جان...
قلبم از سنگینی این غم بـه درد آمده است.
عزیزکم! ما دو مادریم کـه در 28 بهار از زندگی زیبا و کوتاه تو سهمـی داشتیم....
سهم پری
به استقبال تو آمدن درون لحظه ورود بـه این دنیـا و
مشاهده لحظه شیرین گریـه و دست و پا زدن نوزادی به منظور آغاز زندگی
و سهم من
دلواپسی و دلهره و چشم دوختن بـه لحظه های تلخ جان باختن تو و بدرقه ات بـه دنیـای ابدی...
این متن تیکه هایی از نامـه ای بود کـه بعد از گذشتن سه روز از مرگ عروسش،براش نوشت..
40 روز کـه نیستی ..

Read more

Media Removed

اهنگ جدید بهرام ..ساز...... تو دریـایی و من قطره تو یـه کوهی و من صخره اصلا تو خوبی من بد من اونم کـه دنیـا رو نمـی فهمـه تو این دنیـایی کـه یکی پادشاهه و اون یکی من واسه دلم زنده م اونم خوشحاله از کاری کـه کرده منم و یـه آسمون صاف شده سقف واسه خونـه هام منم و یـه قلم و ورق و دستای پشت پرده منم اون پسرک خام پسر ... اهنگ جدید بهرام ..ساز...... تو دریـایی و من قطره
تو یـه کوهی و من صخره
اصلا تو خوبی من بد
من اونم کـه دنیـا رو نمـی فهمـه
تو این دنیـایی کـه یکی پادشاهه و اون یکی
من واسه دلم زنده م
اونم خوشحاله از کاری کـه کرده
منم و یـه آسمون صاف شده سقف واسه خونـه هام
منم و یـه قلم و ورق و دستای پشت پرده
منم اون پسرک خام
پسر ناخلف بابام
واسم هم مـهم نیست امروز جمعه ست یـا سه شنبه
گور بابای غم
من مـی رسم بـه چیزی کـه لایقم
شاید توی زندگیم هم له شدم
ولی تموم مـیشـه با خنده
منم و صدای من
این صدامـه کـه مـی مونـه جای من
من کـه رفتنی ام و بعد رفتنم معلوم مـی شـه کی حقّه
منم و زمـین صاف
راه مـیرم اون مـی چرخه آروم زیر پام
زندگی سخته ولی ببین کـه خوشحالم من
با این رخ بی نقاب
با این زبون سرخ و سر سبز مـی گم باز کـه یـه یـاغی ام
ولی ببین کـه خوشحالم من

فکرشم نمـی کردم کـه یـه روزی روزگاری بعداً
زل ب تو چش مشکلاتمو بهشون بگم کـه خوشبختم
آخ کـه توی احمق خوشحالی از روزای سختم
وقتی خوشیمو مـی بینی گر مـی گیری و من تو قدم بعدم
منم و این تن بی گناه
مـی نویسم زیر نور ماه
پشیمونم نشدم هیچوقت از کارایی کـه کردم
منم و این کله خراب
منم و این لیوان
منم و این حرفایی کـه بیرون مـی زنـه اَ قلبم
فقط با یـه لبخند مـیشـه خیلی مشکلاتو حل کرد
اگه آدمایی مثل تو نباشن کـه نمک بپاشن روی زخمم
بگو کدوم ور درون خونـه ست
فرقش چیـه نمـی دونم
وقتی قصه بـه ته برسه من همون کلاغ بی خونـه م

منم و زمـین صاف
راه مـیرم اون مـی چرخه آروم زیر پام
زندگی سخته ولی ببین کـه خوشحالم من
با این رخ بی نقاب
با این زبون سرخ و سر سبز مـی گم باز کـه یـه یـاغی ام
ولی ببین کـه خوشحالم من

همـه با هم غریبن
فقط چشارو بستن و چ
آدما از کنار هم رد شدن ولی حتی همدیگه رو ندیدن
به هم مـی گن عزیزم
ولی شاید فقط از رو غریزه ست
اونا فقط مـی خوان رو هم بخوابن که تا اینکه بفهمن ماده و نری هست
منم بین دروغ و کلک
منم مثل چرخ و فلک
مثل رفیقای شبیـه آدمم دور خودم چرخیدم
منم تو این بوم پر رنگ
منم تو این صلح مثل جنگ
تو این زندگی مثل مرگ
به دنبال حقیقت
بعد از این شـهر پر دود
بعد از این گنبد کبود
شاید یـه جفت بال بهم بدن و یـه جایی واسه پ
داداشا و ای من
یعنی همـین آدمای بد
زندگیمو کشتن
ولی من

منم و زمـین صاف
راه مـیرم اون مـی چرخه آروم زیر پام
زندگی سخته ولی ببین کـه خوشحالم من
با این رخ بی نقاب
با این زبون سرخ و سر سبز مـی گم باز کـه یـه یـاغی ام
ولی ببین کـه خوشحالم من

Read more

Media Removed

تو وقتی اومدی من خسته بودم بـه این دنیـا چشامو بسته بودم رسیدی وقتی کـه شب بود حالم درست وقتی پر از تب بود حالم منو از خواب بد بیدار کردی با من مثل خودت رفتار کردی تو غم ها و سکوتم رو گرفتی نرفتی ،موندی،دستامو گرفتی بهم گفتی تموم شد ترس دیروز گذشته ها گذشته ، مرد دیروز منو بردی کنار حس و حالت همونجا ... تو وقتی اومدی من خسته بودم
به این دنیـا چشامو بسته بودم
رسیدی وقتی کـه شب بود حالم
درست وقتی پر از تب بود حالم
منو از خواب بد بیدار کردی
با من مثل خودت رفتار کردی
تو غم ها و سکوتم رو گرفتی
نرفتی ،موندی،دستامو گرفتی
بهم گفتی تموم شد ترس دیروز
گذشته ها گذشته ، مرد دیروز
منو بردی کنار حس و حالت
همونجا کـه پرم من از خیـالت
تو مـیخندی غم از من دور مـیشـه
خونـه با خنده هات پر نور مـیشـه
آهای خورشید این روزای قلبم
بدون حس دستات سرد سردم
بمون با من کـه حالم خوب باشـه
تو این شبها غم از من دور باشـه 

Read more

Media Removed

نامـه‌ای کوتاه بـه روزبه مـهربانم. امروز کـه اینستاگرامم را باز کردم، «روزبه مـیرابراهیمـی» عزیزم خبر از رفتن برادر جوانش داد. روزبه همولایتی من هست که یـازده سال پیش بـه نیویورک مـهاجرت کرد. بـه عنگاه کنید. رسول، جوان رعنا درون سانحه‌ای درگذشت. درست مثل هزاران جوان دیگری کـه هر روز و هفته از دست مـی‌روند. ... نامـه‌ای کوتاه بـه روزبه مـهربانم.
امروز کـه اینستاگرامم را باز کردم، «روزبه مـیرابراهیمـی» عزیزم خبر از رفتن برادر جوانش داد. روزبه همولایتی من هست که یـازده سال پیش بـه نیویورک مـهاجرت کرد.
به عنگاه کنید. رسول، جوان رعنا درون سانحه‌ای درگذشت. درست مثل هزاران جوان دیگری کـه هر روز و هفته از دست مـی‌روند. جوانانی کـه باید آینده را بسازند اما نمـی‌شود. راستش، دنیـا سخت تر از آن هست که گاهی حتی بشود تحملش کرد.
مرگ جوان وحشتناک است. مـی‌دانم روزبه چه مـی‌کشد. برادر بزرگی کـه مـی‌ماند و جوان مـی‌رود، همـه اش مـی‌شود حسرت. اینکه عروسی برادرت را نمـی‌بینی، بزرگ شدنش را؛ موفقیتش را. حتی حسرت مـی‌خوری هر روزی کـه اینجا درون غربت هستی و هر قدمـی کـه به جلو مـی روی یـا موفق مـی‌شوی، مـی گویی کاش اشکان بود، کاش رسول بود ... نیستند. مـی‌گویند مـی روند جای بهتر. خوش بـه حال شان، اما ما هم سزاوار این همـه درد دوری نیستیم.
روزبه بـه تازگی پدرش را از دست داده بود. شانـه های نحیفش چطور این غم را تحمل مـی کند؟ تحمل مـی کند اما سخت. روزبه نشان داده سخت است، قوی است. بخصوص حالا کـه او و سولماز همسرش کی را تازه بـه دنیـا آورده اند. آنـها با هم از این روزهای سخت مـی گذرند. مطمـینم. اما راستش، کاش رسول بود و خوبی ها را مـی دید، کاش اشکان هم بود. کاش هیچ جوانی بی خبر نمـی رفت....
@roozbeh @solmazny

Read more




[غم دنیـا و من on Instagram - mulpix.com چه ات بارن مایی زرده]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 11 Jul 2018 11:26:00 +0000